تجربه سه قربانی اسیدپاشی از زندگی پس از اسید
سه قربانی اسید پاشی و همسر یکی از آنها به بیان تجربه زیسته خود و دغدغههایشان پس از وقوع اسید پاشی پرداختند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایسنا، عصر دیروز نخستین نشست بررسی راهکارهای کاهش اسید پاشی در ایران از سوی انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی در خانه وارطان برگزار شد.
"محسن مرتضوی" در تشریح تجربه زیسته خود از اسیدپاشی اظهار کرد: وقتی که مورد اسیدپاشی قرار گرفتم من کاملا فرد دیگری شدم و با آن کسی که قبل از اسیدپاشی بودم زمین تا آسمان تفاوت کردم؛ تا پیش از آن هیچ گاه نمیدانستم زندگی دوباره و تغییر کردن یک فرد یعنی چه اما بعد از اسیدپاشی مفهوم آن را به طور کامل درک کردم.
این فرد که قربانی کینه همکارش در محل کار شده است گفت: متاسفانه ما را مدام به خاطر صورتمان قضاوت میکنند. وقتی از ما میپرسند چرا سوختید و دلیلش را اسیدپاشی مینامیم، همچنان عدهای هستند که با برچسب و نگاه منفی به مشکل ما و این پدیده نگاه میکنند که این نگاه برای ما آزار دهنده است.
مرتضوی با اشاره به فعالیت انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی اظهار کرد: تا قبل از آغاز فعالیت انجمن هیچ مرجع و پناهگاهی برای قربانیان اسید وجود نداشت و ما وضعیت نامناسبی از نظر حمایتی و پشتیبانی داشتیم به طوری که حتی برخی از قربانیان شناخته هم نمیشدند ما با راه اندازی این انجمن تلاش کردیم تا بچههای همدرد را دور هم جمع کنیم و امروز خوشبختانه با این در کنار هم بودن علاوه بر این که اقدامات فردی و خدمات زیادی به قربانیان ارائه شده، توانستیم با کمک و پیگیری مجلس، تشدید مجازات اسیدپاشی را نیز به تصویب برسانیم و حالا به دنبال منع خرید و فروش اسید هستیم.
وی ادامه داد: البته اقداماتی که برای مجازات اسید پاشی و منع خرید و فروش آن انجام میدهیم برای خودمان نیست بلکه برای جامعه و دیگران است. خود ما سوختیم اما دلمان نمیخواهد فرد دیگری در اسید بسوزد.
به جای قصاص با اسید کاش هیچ وقت اسید پاشی رخ ندهد
"آرزو هاشمی نژاد" قربانی ۱۵ ساله اسیدپاشی که سال ۸۰ در حالی که ۱۰ سال سن داشت از سوی زن داییاش مورد اسید پاشی قرار گرفت در ادامه این نشست اظهار کرد: من، مادرم و خواهرهایم قربانی کینه و خشم زن داییمان شدیم. آن روزها هیچ وقت از خاطرم نمیرود و بدترین روزهای من است، دردهای که برخی از آنها تا سالیان سال نیز با من خواهد ماند.
این قربانی اسید پاشی ادامه داد: خاطرم است من به جای رفتن به مدرسه و حضور در کنار همکلاسیهایم ۴۰ روز تمام در بیمارستان بستری بودم و به جای شور و نشاط کودکی تنها اتاق عمل و رفت و آمد برای درمان را تجربه کردم.
این قربانی اسید پاشی ادامه داد: من با کمک خانوادهام و پس از سالها توانستیم زندگیم را بسازیم اما همچنان مشکلات اسید را در زندگیم احساس میکنم و رفتار همکلاسیهایم در مدرسه و پدر و مادرهایشان و برخی از افراد در جامعه برای من بسیار آزار دهنده بود و دردهایی کشیدم که نمیتوان آنها را بیان کرد.
این قربانی اسید پاشی در پایان گفت: من امیدوارم هیچ وقت هیچ اسیدپاشی در کشور رخ ندهد. دلم میخواهد به جای شنیدن قصاص با اسید یا اسید پاشی دیگر، هیچ اسیدپاشی رخ ندهد و دیگر همچنین خبرهای این چنینی را نشنوم. امیدوارم تمام نهادها و دستگاههایی که مسئولیت دارند برای تحقق این امر تلاش کنند.
در انتظار برای تولدم با اسید سوختم
"الهام سلطانی" از جدیدترین قربانیان اسیدپاشی است که حدود ۹ ماه پیش مورد اسیدپاشی قرار گرفت. او در سخنانی با معرفی خود گفت: من متولد ۲۲ بهمن ماه سال ۶۷ هستم. در ۱۸ سالگی ازدواج کردم و در ۲۱ سالگی مادر شدم. ۲۸ ساله بودم که به شکل تفاهمی و با پذیرش حضانت فرزندم به زندگی مشترکم خاتمه دادم؛ آن زمان شغلی برای خود پیدا کردم و بعد از ماهها تلاش توانستم از یک زن سرخورده به یک زن شاد و پر انرژی تبدیل شوم اما در زمستان سال ۹۷ و در حالی که در انتظار برای تولدم بودم در اسید سوختم.
وی ادامه داد: ۱۵ بهمن سال ۹۷ بود که من دیگر نمیخندیدم، من دیگر نمیتوانسم ساز بزنم و ... چرا که هیچ انگیزه و دلخوشی نداشتم.
وی ادامه داد: وقتی شنیدم که مجازات اسیدپاشی تشدید شده با خود گفتم ای کاش این قانون زودتر به تصویب رسیده بود تا دهها زن و مرد دیگر همچون من در اسید نمیسوختیم.
بر اساس این گزارش، "زهرا خدام" همسر محسن مرتضوی از قربانیان اسیدپاشی درباره تجربهاش از حادثه رخ داده برای همسرش گفت: روزی که محسن از خانه بیرون رفت مردی شاداب و پر انرژی با ۹۰ کیلوگرم وزن بود در حالی که بعد از سه ماه وقتی به خانه بازگشت، وزنش به ۴۰ کیلوگرم رسیده و تمام بدنش باندپیچی شده بود؛ مردی که بسیاری از کارهای عادی را نیز نمیتوانست انجام دهد.
او با اشاره به تاثیراتی که این حادثه در زندگی شخصیاش گذاشته اظهار کرد: اسید یک نفر را قربانی نمیکند بلکه یک خانوده و افراد مختلف را قربانی میکند. در روزهایی که من باید برای دخترم مادری می کردم در بیمارستان و پشت درهای اتاق عمل بودم و شرایط نامناسبی از نظر روحی داشتیم؛ من مجبور شدم تصمیمهای مهم زندگیم را به تنهایی بگیریم. تصمیم گرفتم خانه و هر آن چه را داشتیم بفروشم تا فقط محسن زنده بماند.
وی ادامه داد: دخترم نیز شرایط مناسبی نداشت و بسیار آسیب دیده بود به طوری که مدام کابوس اسیدپاشی میدید و وضعیت روحی نامناسبی داشت.
خدام افزود: وضعیت روحیمان نیز مناسب نبوده و از آن طرف برچسبها و قضاوتهای مردم ما را آزار میداد. همه اینها گذشت و محسن توانست تا به فردی قوی تبدیل شود که بسیاری از مشکلاتش را حل کرده بود اما هیچ گاه آن روزها را فراموش نمیکند.