من قیمت میگذارم پس هستم/ کنترل قیمتها تورم را علاج نمىکند

بهروز ملکی، کارشناس اقتصادی معتقد است یکی از مصائب قیمتگذاری دولتی گسترش و نهادینه شدن کسب سودهای بیزحمت است. در حالی که منافع قیمتگذاری به تولیدکننده و مصرف کننده نمیرسد.
به گزارش اقتصادآنلاین، مسئولین از قیمت گذاری مرغ، تخم مرغ، خودرو، سیمان و... به عنوان ابزاری برای کنترل گرانی و تورم نام میبرند. اخیرا نیز وزیر صمت، در تصمیمی ناگهانی و شتابزده قصد کنترل قیمت فولاد را دارد. در همین خصوص اقتصادآنلاین در گفتگویی با دکتر بهروز ملکی، کارشناس اقتصادی به بررسی تاثیر سیاستهای دستوری در کنترل قیمتها پرداخته است.
اقتصادآنلاین: آیا قیمت گذاری، راهکار مناسبی برای کنترل تورم است؟
ملکی: تورم از موضوعاتی است که اجماع نظر نسبی میان اقتصاددان مکاتب کنونی جهت مهار آن وجود دارد. از نظر این علم تورم پدیده ای پولی است و برای کنترل آن میبایست رشد حجم پول، کنترل شود. فریدمن (برنده نوبل اقتصاد) نظر معرفی در این خصوص دارند که برای پاسخ به سوال شما بسنده است. ایشان معتقد بودند: افزایش قیمتها علت تورم نیست، بلکه نشانه آن است. تورم نتیجه افزایش بیش از اندازه حجم پول است. کنترل قیمتها تورم را علاج نمىکند؛ اما حتى اگر اثرى میداشت، مثل درمانى بود که از خود بیماری بدتر است. کنـترل قیمتها به این مىماند که وقتى دما کوره بالا رفت، دماسنج را بشکنـیم، دهانههای کوره را ببندیم و بگذاریم مشتعل بماند. نتیجه پایین آمدن دمای کوره نخواهد بود؛ بلکه نتیجه یک انفجار است.
سوال: پس چرا رشد نقدینگی در کشور ما بصورت مزمن بالا است؟
پاسخ: چون کنترل نقدینگی با اقتصاد سیاسی کشورمان همخوانی ندارد.
سوال: لطفا مصداقی بفرمایید.
پاسخ: مثلا پیش نیاز کنترل نقدینگی، کنترل کسری بودجه و مخارج دولت است اما واقع مطلب این است که دولتها علیرغم اظهاراتشان، تمایلی به کاهش مواجب بگیرانِ خود را ندارد. یا مثال دیگر این است که قیمت گذاری، دولت را همسو با مصرف کننده و ناهمسو با تولیدکننده قرار میدهد و به لحاظ پایگاه اجتماعی، بدیهی است که تعداد مصرف کنندگان بسیار بیشتر از تولیدکنندگان است!
سوال: به نظر میرسد مطالبه بخش زیادی از مردم نیز قیمت گذاری و مداخله دولت است.
پاسخ: بله با شما موافقم. به دلایل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری از عوام و حتی خواص خواستار مداخله قیمتی دولت هستند. در فرهنگ اقتصادی عامه مردم، مداخله دولت در قیمتگذاری، راهکار مقابله با تورم و گرانی پنداشته میشود. این در حالی است که با توجه به تاثیر منفی آن بر سمت تولید و عرضه، اثرات احتمالی ضدتورمی آن محدود به دوره کوتاهمدت بوده و این اثرات، خیلی زود جای خود را به اثرات ماندگار تورم در بلندمدت میدهند. متاسفانه این فرهنگ میتواند توسط سیاستگذاران عوامگرا، در جامه حمایت از مصرفکننده مورد توجه و بهرهبرداری قرار گرفته و با توسل به راههای میانبری چون قیمتگذاری، با ظواهر و معلولهای تورم برخورد کند؛ چراکه حمایت واقعی و پایدار از مصرفکنندگان در گرو حمایت از تولید و عرضه نیز هست که نیازمند پول و از آن مهمتر، تدبیر اقتصادی است. بنابراین نتیجه قیمت گذاری کالا و خدمات در مجموع منجر به تضعیف تولید میشود.
سوال: چرا؟
پاسخ: وقتی قیمتگذاری صورت میگیرد، تولیدکننده این علامت را میگیرد که تولید با ریسک بیشتر و سود انتظاری کمتر همراه است؛ بنابراین در بسیاری از موارد، قیمتگذاری کالا و خدمات موجب کاهش رقابت، تضعیف تولید و تحکیم انحصار و البته کاهش رفاه جامعه میشود.
سوال: بنابراین معتقدید مداخله قیمتی برندهای ندارد؟
پاسخ: نگاهی بلندمدت به سیاستهای مداخله قیمتی دولت در اقتصاد حاکی از آن است که این سیاستها، پس از مدتی به ضد خود تبدیل شده و باعث شکلگیری یک سیکل با ماهیت باخت- باخت میان مصرفکنندگان و تولیدکنندگان میشود. در نتیجه قیمتگذاری را میتوان به نوشاندن آب شور به فرد تشنه، تشبیه کرد که هر چند بهطور موقت، موجب کاهش عطش میشود؛ ولی پس از مدتی موجب تشدید تشنگی میشود. اما اگر بخواهم به طور مشخص به سوال شما پاسخ دهم اتفاقا مداخله قیمتی برندگانی دارد. به هر حال، مداخله دولت موجب ایجاد اختلاف قیمت دولتی با بازار میشود که رانت سنگینی را نصیب عدهای مینماید. شاید بتوان یکی از مصائب قیمت گذاری دولتی را گسترش و نهادینه شدن فرهنگ سودهای بیزحمت دانست. شما نگاه کنید در موضوع خودرو، قیمت گذاری دولتی و توزیع با قرعه کشی را میتوان نوعی بخت آزمایی قلمداد نمود. در همین خودرو منافع قیمت گذاری نه به تولیدکننده میرسد و نه مصرف کننده. قیمت گذاری دولتی، قصه دردناکی دارد.
سوال: اما حتی در اقتصادهای توسعه یافته نیز دولت در برخی قیمتها مداخله مینماید.
پاسخ: آفرین. به نکته بسیار خوبی اشاره نمودید. گاهی موافقان مداخله دولت، با رویکرد استقرایی، سعی در نفی توانمندی بازار جهت کشف و تعیین قیمت بهینه میکنند. بدیهی است که گاهی برخی از بازارها با شکست نیز مواجه میشوند؛ مشکل این است که بخواهیم با تمسک به این شکستهای موردی، قیمتگذاری دولتی در سایر بازارها را توجیه کنیم. یعنی قیمت گذاری در اقتصاد، یک استثنا است که برخی تلاش دارند آن را تبدیل به قاعده نمایند.
سوال: چرا آحاد جامعه با مداخله قیمتی دولت مشکلی ندارند؟
پاسخ: سیاستهای اقتصادی عمدتا کارکردی پارادوکسیکال دارند؛ بهطوری که کثیری از سیاستها که در کوتاهمدت برای عموم مردم خوشایند مینمایند، در بلندمدت پیامدهای ناگوار و نامطلوب اقتصادی بر جا میگذارند و برعکس. البته این مساله کم وبیش در اکثر کشورها قابل مشاهده است اما شدت آن در اقتصادهای متکی به نفت، شدیدتر است؛ چراکه با حضور درآمدهای نفتی، در بسیاری از موارد، امکان کشف و رفع ناکارآمدی مداخله دولت در اقتصاد فراهم نمیشود. احتمالا برای بسیاری از مردم ملموس نخواهد بود که بسیاری از مشکلات، از همان سیاستهای اقتصادی نشات میگیرد که برایشان خوشایند بوده است و در مقابل منافع اقتصادی که میبرند، نتیجه همان سیاستهای اقتصادی است که برایشان چندان خوشایند نبوده است.
سوال: نحوه مواجهه سیاستگذاران با این پارادوکس چگونه است؟
پاسخ: در یک تقسیمبندی کلی میتوان نحوه مواجهه سیاستگذاران دولتی را به سه دسته کلی تقسیم کرد:
دسته اول سیاستگذارانی هستند که از دانش کافی برای تمییز دو اثر متضاد یاد شده برخوردار نبوده و اساسا ظاهر سیاستها، حداکثر عمق دید ایشان است.
دسته دوم سیاستگذارانی هستند که با علم به دو اثر متضاد یاد شده، ترجیح میدهند با تایید سیاستهای اقتصادی عامهپسند و سوار شدن بر موج احساسات عمومی، خود را همراه مردم نشان داده، محبوبیت خود را تضمین کنند!
دسته سوم سیاستگذارانی هستند که با علم به موضوع، وجه مخرب سیاستهای عوامانه اقتصادی را شجاعانه با مردم در میان گذاشته و در حد مقدورات خود از آن اجتناب میورزند که البته این مساله برایشان واجد هزینه و حاشیه خواهد بود. به نظر میرسد تبیین و تشریح ابعاد پیدا و پنهان سیاستهای اقتصادی، توسط رسانهها برای عموم مردم میتواند ضمن ارتقای بینش سیاستگذاران دسته اول، تمایلات دسته دوم را تا حدودی تعدیل و دسته سوم را نیز مصممتر کند. نیم نگاهی به تجارب موجود، حاکی از آن است که پیش نیاز توسعه، شکلگیری عقلانیت بلندمدت اقتصادی است و درست به همین دلیل است که کشورهای توسعه یافته به این بینش دست یافتهاند که برخوردهای احساسی و عوام پسند، راهحل مواجهه با مسائل اقتصادی نبوده و بر همین مبنا سیاستی مانند قیمتگذاری، چند دهه است که از چرخه سیاستگذاری در این کشورها حذف شده است.
سوال: به عنوان آخرین سوال چرا برعکس روند کاهشی تورم در دولت یازدهم، شاهد روند افزایشی تورم در دولت دوازدهم بودیم؟
پاسخ: همانطور که عرض کردم رشد قیمتها زائیده رشد نقدینگی است. رشد نقدینگی در بیشتر سالها طی نیم قرن اخیر، در بازه 20 تا 30 درصد بوده است. در دولت یازدهم نیز شاهد تداوم افزایش حجم پول بودیم اما به دلایل مختلف خصوصا تثبیت نرخ ارز و نرخهای بالای سود بانکی، بروز تورم به تاخیر افتاد. در دولت دوازدهم، شوک ارزی ناشی از تحریمهای آمریکا موجب شعله ور شدن آتش زیر خاکستر تورم انباشته شده گردید.
سوال: با این حساب، نباید به راهکارهای ضربتی همچون قیمت گذاریهای برای کاهش تورم دل بست.
پاسخ: اساسا علم اقتصاد، ویژگیهایی دارد که موجب میشود سیاستمداران خصوصا پوپولیستها آن را دوست نداشته باشند. مثلا این علم سختگیر است، دستور پذیر نیست، حساب و کتاب دارد و... یکی دیگر از ویژگیهایش این است که خیلی با راهکارهای ضربتی و جهادی، مانوس نیست. در مورد معضل تورم که موضوع بحث است گفتیم که پدیدهای پولی است. از سوی دیگر بر اساس ادبیات اقتصاد کلان، تاثیر سیاستهای پولی بر تورم، با وقفه صورت میپذیرد. اما مشکل این است که به قول آقای دکتر همایون کاتوزیان، ایران جامعهای کوتاه مدت است و بنابراین فلان وزیر و مسئول به راه حل میانبر قیمت گذاری متوسل میشود. دکارت میگفت: من میاندیشم، پس هستم. به نظر میرسد برخی مسئولین با وام گیری از دکارت، معتقدند: من قیمت میگذارم، پس هستم!