صندوقهای بازنشستگی؛ یک بمب ساعتی؟
موضوع «بحرانی بودن صندوقهای بازنشستگی» هیچ حرف تازهای وجود ندارد. هم درخصوص ارائه تصویر موجود، هم پیرامون دلایل بروز این وضعیت، هم درخصوص سرنوشتی که این صندوقها خواهند داشت (در صورت تداوم وضع موجود) و هم درباره تاثیرات فروپاشی صندوقها بر کیان و امنیت ملی کشور تقریبا همه حرفها و سخنها گفته شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از دنیای اقتصاد، روزبه کردونی نوشت: «صندوقهای بازنشستگی مثل یک بحران و به مثابه یک بمب است که اگر به موقع به آن نپردازیم قطعا با بحرانی فراتر از تصور مواجه خواهیم شد.» این جمله من نیست. این عبارتی است که بارها و بارها بیان شده است.
این عبارت تاکنون توسط دولتمردان بلندپایه، تصمیمگیران ذینفوذ، نمایندگان موثر و کارشناسان مطلع تکرار شده است.
گزارشهای تفصیلی متعدد با اعداد و ارقام جزئی همراه با پیشبینی نهادهای بینالمللی از وضعیت صندوقهای بازنشستگی توسط نهادهای پژوهشی منتشر شده است. در جلسات نهادهای موثر نظام و در حضور مقامات بلندپایه نیز از وضعیت بحرانی صندوقهای بازنشستگی سخن گفته شده است.
با این وصف صریح و ساده باید گفت درخصوص موضوع «بحرانی بودن صندوقهای بازنشستگی» هیچ حرف تازهای وجود ندارد. هم درخصوص ارائه تصویر موجود، هم پیرامون دلایل بروز این وضعیت، هم درخصوص سرنوشتی که این صندوقها خواهند داشت (در صورت تداوم وضع موجود) و هم درباره تاثیرات فروپاشی صندوقها بر کیان و امنیت ملی کشور تقریبا همه حرفها و سخنها گفته شده است.
تصور من این است که ساحت سیاستگذاری درخصوص موضوع بحران صندوقهای بازنشستگی دچار دو وضعیت است. نخست همان که میتوان آنرا غفلت یا چشمپوشی آگاهانه یا عامدانه willful blindness نامید و این همان وضعیتی است که ما نسبت به خطرات کور میشویم و باید منتظر بدترین اتفاق باشیم. در این شرایط اطلاعات روشن و شفافِ یک وضعیت آگاهانه نادیده گرفته میشود.
و دوم آنکه برخی تحقیقات نشان میدهد برخی افراد از ترسشان دچار غفلت خودخواسته و برخی نیز فارغ از ترس دچار چنین غفلتی هستند؛ چون فکر میکنند که دیدن این چیزها بیفایده است و هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد.
با این وصف عدم اتخاذ تصمیمات سخت در حوزه صندوقهای بازنشستگی توسط تصمیمگیران میتواند معلول هر دو عامل فوق باشد. هم ترس از تبعات اجتماعی سیاسی اتخاذ یک تصمیم سخت و هم باور به اینکه نمیشود کاری کرد.
از سوی دیگر میتوان تعبیر یونگ درخصوص «انسان بیسایه» را برای رویکرد حوزه سیاستگذاری کشور درخصوص بحران صندوقهای بازنشستگی به کار برد. انسان بیسایه به تعبیر «یونگ» انسانی است که «هیچ تصوری از بدی ندارد و در نتیجه به هیچوجه احساس گناه نمیکند و از این امتیاز بیجا برخوردار است که هیچگاه خود را از بابت فجایع اجتماعی و سیاسی مقصر نمیداند. از نگاه وی تنها چیزی که مرتکب خطا میشود همان جمع بیهویتی است که دولت یا جامعه خوانده میشود.» درخصوص وضعیت صندوقهای بازنشستگی هم میتوان مشاهده کرد که نهادهای مختلف «دیگری» را پاسخگو در به وجود آوردن شرایط موجود و «مسوول» برای اصلاح امور میدانند.
واقعیت این است که در شرایطی که همه ابعاد درخصوص وضعیت بحرانی صندوقها روشن است، انجام راهکارهای اصلاحی از یکسو نیازمند شجاعت و جسارت در بین تصمیمگیران است و از سوی دیگر مستلزم آن است که با ایجاد یک وفاق و ائتلاف فراگیر، زمینه اینکه جامعه بار تبعات اجتماعی سیاسی را تحمل کند، فراهم شود.
به عبارت دیگر، هم به اجماع درخصوص اصل ضرورت اتخاذ تصمیمات سخت و مدبرانه نیاز داریم و هم به ضمانت پایبندی به اجرای این اصل؛ اما نکته مهم آن است که برای رسیدن به این شرایط باید از وضعیت چشمپوشی ناآگاهانه خارج شویم، ولی تازمانی که در ساحت سیاستگذاری دچار چشمپوشی آگاهانه و بیسایگی هستیم، وضعیت همین است که میبینیم. برای خروج از بحران صندوقهای بازنشستگی، ناگزیر به گرفتن برخی تصمیمات سخت و انجام اصلاحات هستیم.
اصلاحات صندوقهای بازنشستگی در انواع مختلفی مطرح میشوند که برخی از آنها در کوتاهمدت و برخی در میانمدت و بلندمدت شدنی هستند. اصلاحات پارامتریک که شامل تغییر در پارامترهای صندوقهای بازنشستگی نظیر سن بازنشستگی، نحوه محاسبه مزایا و مانند آن است که در کشورهای جهان بسیار مرسوم هستند و بسیاری از آنها در کوتاهمدت قابلاجرا هستند. اما اصلاحات ساختاری عمدتا نیاز به بازه زمانی طولانیتری برای اجرا دارند. این نوع اصلاحات شامل تغییر و تعدیل تقسیم وظایف بین دولت، بخش خصوصی و نهادها یا اصلاح ماهیت اجزای سازنده سیستم (مثلا معرفی طرحهای مستمری تامین اعتبار شده اجباری و انتقال رفع فقر به طرحی مجزا) برای رسیدن به اهداف قبلی است.
تشکیل نظام تامین اجتماعی چندلایه در میان این نوع اصلاحات قرار دارد؛ ساختاری که با برخورداری از لایههای مختلفِ مکمل هم، اجازه ایجاد چتر حمایتی برای آحاد مردم در تمامی گروههای درآمدی را میدهد. بهطور مشخص، نظام چندلایه تامین اجتماعی حداقل سه لایه دارد؛ لایه نخست لایه حمایتی است که با استفاده از منابع دولتی به حمایت از افراد نیازمند میپردازد تا بسیاری از آنها پس از توانمندسازی بتوانند خود با پرداخت حقبیمه در لایه دومِ بیمه اجتماعی قرار گیرند.
در لایه دوم که مبتنی بر اشتغال و اجباری است و ازطریق حقبیمه ناشی از اشتغال تامین مالی میشود، حمایتهای بیمه اجتماعی ارائه میشود. در لایه سوم که اختیاری است، بیمههای تکمیلی برای گروههایی که میتوانند حقبیمههای بالاتری بپردازند و در ردیفهای درآمدی بالاتر هستند ارائه میشود. با این الگو میتوان مطمئن بود که تمامی افراد بهنوعی تحت چتر حمایت اجتماعی قرار دارند.