کِرمها و کَرم اقتصاد ایران
ابوالحسن ابتهاج در کنار علیاکبر داور، احمد قوامالسلطنه و البته امیرکبیر برجستهترین شخصیتهای ۱۰۰ سال منتهی به ۵۷ هستند (حواسم به محمد مصدق هست ولی او را در هیچ شاخصی همتراز این ۴ نفر نمیدانم) اینها همه یک ویژگی مشترک داشتند و سرانجام مشترک.
این چهار تن بیشترین خدمات را به اقتصاد ایران کردند و باید بیشتر از آنها گفت و شنید. سرانجامِ غمانگیز امیرکبیر شهادت بود، داور (پیش از کشته شدن احتمالی بدست رضاشاه) در دفترش در وزارت اقتصاد خودکشی کرد، اموال احمد قوام مصادره و خودش دربهدر شد و ابتهاج هم برکنار و زندانی شد.
ویژگی مشترک این ۴ تن ایستادگی روی اصول مشخص و پیشبرد کارهای مملکت با یک نگاه استراتژیک حرفهای بود. شاید قوام سیاستمدارتر و داور اجراییتر و سربراهتر بودند اما همگی پای اصولی ایستادند و منافع خواصی را قطع کردند و چیزهایی ساختند که هرچند صلاح مملکت در آن بود اما فلاح خسروان نه
اینها را نوشتم که از ابتهاج وام بگیرم جایی که در سمت ریاست سازمان برنامه با قلدری کارهای مملکت را پیش میبُرد و وزرای کابینهها را به اصطلاح خودش "کِرم" میخواند. منظورش این بود که از اینها هیچ صدایی درنمیآید، هیچ فایدهای ندارند و صرفا توانشان در حد پیشبرد منافع شخصیاشان است
او در مقاطع مختلف در شورای اقتصاد یا جلسات دیگر به عدم اظهارنطر اینها و فقط درنظر گرفتن جهت باد در تصمیمگیریها انتقاد میکند و به محمدرضا میگوید این "کِرمها کاری نمیتوانند برای مملکت بکنند. خاصیتی ندارند. لهشان هم بکنی اصلا نمیفهمی لهشان کردهای... از بس که کاری نمیکنند"
بله این ۴ نفر گناهشان و هنرشان این بود که "کِرم" نبودند. ولی تاریخ اقتصاد ایران و البته این روزهایش جولانگاه کِرمهاست و همین است که بهسامان نمیشویم. بعنوان کشوری جهان سوم فعلا فقط میتوان به افراد امید بست.
کَرم اقتصاد ایران تمام شده. نه نفتی میفروشد، نه آبی دارد، نه حتی کشتزاری. حالا دوباره ایران نیازمند تصمیمهای سخت است. اقتصاد ایران الان ابتهاج، امیرکبیر و داور میخواهد برای گرفتن این تصمیمهای سخت. مثل دهه ۳۰، مثل دهه ۷۰. الان دیگر کاری از کِرمها برنمیآید. مرد عمل میخواهد. کار سخت و مسیر صعب و سیاست بیپدر و مادر و چشمانداز تار است. اما امید هست.