x
۲۸ / مرداد / ۱۳۹۷ ۱۰:۱۳
روایت نعمت‌زاده درباره انتخابات سال 92؛

نعمت‌زاده:گفتند ببین قالیباف چقدر خرج‌می‌کند؟/ ۳میلیارد برای انتخابات خرج کردیم، کمتر از ۶نامزد دیگر

نعمت‌زاده:گفتند ببین قالیباف چقدر خرج‌می‌کند؟/ ۳میلیارد برای انتخابات خرج کردیم، کمتر از ۶نامزد دیگر

هشت ماه از انجام این گفت‌وگو می‌گذرد؛ اما به سبب وقت فشرده‌اش برای ادامه این گفت‌وگو، بنا شد قسمت اول آن منتشر شود تا در شماره بعدی از حواشی زندگی‌اش بیشتر بگوید.

کد خبر: ۲۹۴۱۰۴
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین، شکوفه حبیب‌زاده در شرق نوشت: این گفت‌وگو قرار بود شمه‌ای از زندگی سیاسی- اقتصادی مردی باشد که در حوزه‌های گوناگون کار کرده و بر کرسی‌های مختلف تکیه زده بود و حالا دوباره به حوزه نفت برگشته است و مشاوره می‌دهد. محمدرضا نعمت‌زاده برای اهالی حوزه نفت و پتروشیمی و البته صنعت، چهره‌ای شناخته‌شده است. تقریبا در همه دولت‌ها حضور جدی داشته و اگر وزیر نبود، معاونت وزیر را در دوران مختلف در کارنامه خود ثبت کرده است؛ اما کمتر کسی چهره سیاسی او را می‌شناسد. از ورودش به عرصه سیاست در اوایل انقلاب و لیدری اعتصابات نفت و پتروشیمی تا زمانی که به‌عنوان رئیس ستاد انتخاباتی حسن روحانی در دور اول، فعالیت می کرد خاطرات جذابی دارد؛ از ساختمان این ستاد که از آنِ بخش خصوصی بود و سال‌ها متروکه بود و آنها مجبور شدند قفل ساختمان را بشکنند و وارد شوند، از بازجویی‌ برای رفت‌وآمد به ستاد انتخاباتی در آن ساختمان هشت طبقه تا دخالت برخی از افراد سرشناس در چینش مدیران در دولت احمدی‌نژاد. از افرادی که در درگیری‌ها، چماق‌به‌دست بودند و برای دستخوشی، یک پروژه مهم فولادی به نامشان شد و.... این گفت‌وگو ماحصل دو جلسه مجزاست که در پی می‌آید.

  40 سال است که در عرصه‌های مختلف از جمله مدیریت صنایع نفت و پتروشیمی و... حضور دارید. به نظرتان چه جاهایی خوب عمل کرده‌اید و چه جاهایی باید بهتر عمل می‌کردید؟

بعد از انقلاب من در مسئولیت‌های مختلفی بودم. در برهه‌های زمانی مختلف این کارها انجام شده است. مثلا قبل از پیروزی انقلاب گروهی درست کرده بودم با کمک 40، 50 نفر که از اعتصابات حمایت می‌کردیم. در واقع کاری می‌کردیم که یک کارخانه تعطیل شود و کارگرانش را اداره می‌کردیم. بعد از انقلاب، حضرت امام(ره) تشریف آوردند و انقلاب به فضل الهی پیروز شد. امام فرمودند همه به سر کار برگردند. ما تا روز قبل می‌گفتیم سر کار نروید و بعد از انقلاب باید می‌گفتیم بروید. به همین خاطر دادگاه‌هایی درست کردیم و به پرونده مدیرانی که متهم به وابستگی بودند، رسیدگی کردیم و گفتیم اینها می‌توانند برگردند و کارگران به حرف ما گوش دادند.

اول انقلاب، کشور دچار التهاب شدید در بخش اشتغال و اقتصاد بود، به همین دلیل با کمک دوستان و به‌صورت رسمی و غیررسمی، ترکیبی درست کردیم تا به امور رسیدگی کنیم که نتایج مثبت داشت. در آن زمان در بخش‌های مختلفی حضور داشتم. مدتی مدیر ایران‌خودرو و مدتی هم در دوران جنگ در سازمان صنایع دفاع در صنایع نظامی بودم. آن زمان در جهت پشتیبانی نیروهای مسلح، پروژه‌های پارچین را تکمیل و راه‌اندازی کردیم و در آن مهمات‌سازی صنایع هواپیما و هلیکوپتر را انجام می‌دادیم، مثلا هلیکوپترهایی را که مشکل پیدا می‌کردند تعمیر می‌کردیم که دوباره به جبهه بروند. به نظرم یکی از موفقیت‌هایی که آن زمان حاصل شد، این بود که پشتوانه بسیار انسانی و ملی در جهت حمایت رزمندگان داشتیم. همان‌طورکه پیرزن غذا می‌پخت یا هرچه طلا و جواهرات داشت برای پیروزی عزیزان هزینه می‌کرد، ما هم با همان شور و عشق سر کار می‌ماندیم و منزل نمی‌رفتیم. البته دوران بمباران، من در توانیر بودم. نیروگاه‌ نکا در شمال کشور مورد حمله قرار گرفته بود و دودکشش کلا از بین رفت که بازسازی کردیم. هر هفته با ماشین برای بازسازی به خوزستان می‌رفتیم. یاد گرفته بودیم چه زمانی راه بیفتیم و کجا بایستیم. از آن دوران هم خاطرات بسیار خاصی دارم. در زرند بودم که ظهر خبر آوردند نیروگاه رامین را بمباران کردند. اجلاس مدیرعاملان را داشتیم، خداحافظی کردیم و از زرند با ماشین به سمت اهواز رفتیم. واقعا مدام در هیجان بودیم. نتایج کار هم بسیار خوب بود. نیروگاه رامین پنج بار در زمان حضور من، بمباران و بازسازی شد. در زمان سازندگی که مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی دستور دادند شما به صنعت بیایید، بازسازی را در کارها قرار دادیم. از اواسط سال 68 از توانیر به وزارت صنایع رفتم. بحث بازسازی‌ها مقوله‌ای بود که تا اندازه‌ای بد نبود. کسی متوجه نمی‌شود در سد و بیابان‌ها چه می‌کنیم، ولی در پتروشیمی خوشبختانه توانستیم با کمک همه دوستان اثرات خوبی بر کشور بگذاریم. واقعا رشد چشمگیری داشت اما هنوز هم به جایگاه لازم در کشور نرسیده است. معتقدم کشوری که بیشترین مخازن هیدروکربن را در جهان دارد و شاید پنج برابر مخازن کشف‌شده، باید بیشتر در این حوزه تلاش کند. آن زمان گفتم مخازن ما پنج برابر آن چیزی است که خبر داریم، خندیدند و ما را مسخره کردند، اما بیشتر از آن کشف شد. کسی باور نمی‌کرد اما می‌خواهم بگویم امروز هم ظرفیت‌های ما پنج برابر این مقدار است و می‌توانیم حرف اول و دوم را در جهان بزنیم. متأسفانه این نظرات من، توسط دوستان وزارت نفت کمتر مورد عنایت قرار گرفته است. مردم و تشکل‌های اقتصادی آماده‌اند سرمایه‌گذاری کنند. بنده هم در سه، چهار سالی که بازنشسته بودم، برای پتروشیمی مکران در چابهار طراحی کردیم تا عسلویه دیگری را ایجاد کنیم، اما متأسفانه دوستان به‌ سرعتی که ما شروع کردیم ادامه ندادند. قرار است با وزیر محترم دفاع رایزنی کنیم، زیرا دوستانشان اصرار دارند کمکشان کنیم. اینجا راه بیفتد، 10 میلیارد دلار به صادرات کشور اضافه می‌شود. با رقم‌های اندک این کار شدنی نیست، باید کارهای جهشی انجام داد.

  چه شد که در زمان آقای هاشمی‌رفسنجانی شما از نفت جدا و وارد حیطه صنعت شدید؟

در زمان مرحوم هاشمی، شرایط خاص بازسازی و گذر از رکود دوران جنگ مدنظر بود. به همین دلیل هم من را به‌عنوان وزیر صنعت انتخاب کردند. بحث بازسازی و نوسازی، بحثی جدی بود. سال‌ها بود در طول جنگ تحمیلی فرصتی برای این کارها نداشتیم. صنایع مختلف مثل سیمان، قند و نساجی‌ها واقعا مستهلک شده و چیزی هم اضافه نشده بود. به همین دلیل موضوع فاینانس‌گرفتن از خارج مطرح شد. برای اولین‌بار مجلس در بودجه سال 68 این مجوز را به دولت داده بود. قبل از آن سابقه‌ای در سال‌های بعد از انقلاب نداشتیم. بنده چون اعتقاد به فاینانس داشتم و معتقد بودم تنها با منابع داخلی نمی‌توانیم بازسازی را انجام دهیم، به همین دلیل اولین وزارتخانه‌ای بودیم که اولین فاینانس را با آلمانی‌ها انجام دادیم و طرح توسعه ایران‌ترانسفور در زنجان را برای انتقال دانش فنی، خرید ماشین‌آلات و... در دستور کار قرار دادیم. یادم هست حدود 105 میلیون مارک بود. آن زمان هنوز یورو نبود و آلمان با مارک کار می‌کرد. حتی دوستان ما در بانک مرکزی به فاینانس آشنایی نداشتند، درحالی‌که قبل از انقلاب قراردادهای فاینانس داشتیم، مثل نیروگاه نکا که از طریق فاینانس اجرا شده بود، اما بعد از انقلاب که مسئولان عوض شده بودند شناختی در مورد فاینانس نداشتند. من به‌خاطر آشنایی‌ای که از گذشته و از نیروگاه نکا داشتم، پیگیری کردم و این سیستم در بانک مرکزی هم رخ داد. بعد از آن، 10، 15 کارخانه سیمان را با فاینانس ایجاد کرده یا توسعه دادیم. به‌هرحال برای دوران بازسازی، شدیدا نیازمند سیمان بودیم. حتی آقای هاشمی‌رفسنجانی در دولت فرمودند هر دستگاهی می‌تواند خودش سیمان وارد کند، این کار را انجام دهد و من از سهمیه ریاست‌جمهوری ارز می‌دهم، اما بهانه توقف پروژه‌ها را نداشته باشید. هفته‌ای نبود که بحث سیمان و کمبودش در کابینه مطرح نشود. به همین دلیل من، علاقه‌مندان به سیمان و پیش‌کسوتان را جمع کردم. جالب است وقتی آقای سالور را که یکی از پیش‌کسوتان حوزه سیمان بود و به او لقب پدر سیمان را می‌دادند، دعوت کردیم، متعجب شد و گفت تاکنون از او مشورت گرفته نمی‌شد، اما به‌هرحال ما می‌خواستیم از افراد خبره و باتجربه در این حوزه کمک بگیریم. این امر باعث شد حرکتی را ایجاد کردیم و 30 طرح سیمان در دوره هشت‌ساله شکل گرفت. بعضی‌ها آن زمان به تولید رسید و بعضی‌ها بعدا. در حوزه‌های دیگر هم کمابیش اقدام کردیم. آن زمان آقای هاشمی خیلی علاقه‌مند به راه‌‌اندازی واحدهای نیشکر بود. نیشکر هفت‌تپه را از قبل انقلاب داشتیم که روی آن سرمایه‌گذاری شده بود. در نیشکر کارون سرمایه‌گذاری شده، ولی راه‌اندازی نشده بود که آن را هم پیگیری کردیم و بعد از اتمام جنگ راه‌اندازی شد. همچنین هفت‌تپه که آسیب دیده بود، دوباره راه‌اندازی شد، چون ایشان معتقد بود این دو کارخانه نیشکر در کشور کافی نیست و باید توسعه داده شود، هفت کارخانه نیشکر دیگر طراحی شد که در خوزستان پنج موردش بهره‌برداری می‌شود.

  تنش یا مخالفتی نبود؟

تنش کم‌وبیش بود، اما مرحوم هاشمی مدافع ما بود که کار می‌کردیم. یادم است وقتی بنده و برخی دوستان دیگر را به مجلس معرفی کردند، یکی از نماینده‌ها مطرح کرد که این وزرا سیاسی نیستند و سابقه سیاسی ندارند و زندان نرفته‌اند. آقای هاشمی فرمودند من خودم یک‌تنه کل مسائل سیاسی را حریف می‌شوم و اینها را برای کارکردن برای مردم انتخاب کرده‌ام و همان‌جا اعلام کرد کابینه من کاری است. در هشت سال دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی، از من دو سؤال در مجلس مطرح شد و در دولت یازدهم شاید بیش از 60 مورد سؤال در طول چهار سال مطرح شد! جالب است آن دو مورد را هم خوشبختانه مجلس نپذیرفت و هر دو سؤال را هم یک نفر پرسیده بود.

  چه کسی پرسیده بود؟

بگذریم. شاید دلایل خاصی داشت. اینکه یک نفر دوبار از من سؤال کند و هر دوبار هم خودش محکوم شود.

  اوایل انقلاب در بخش صنعت خیلی درگیری داشتیم. حتی بحث گروگان‌گیری را هم مطرح کرده‌اند. تجربه‌ای در این زمینه داشتید؟

آقای هاشمی‌طبا در کابینه شهید باهنر وزیر شدند. اوایل انقلاب، کاستی‌ها خیلی زیاد بود. البته جنگ تحمیلی فضای کشور را بیشتر متوجه جنگ کرد و می‌شد گفت جنگ، همه ملت را در جهت پشتیبانی متحد کرده بود. آن زمان هم ما در صنایع دفاع مشغول پشتیبانی جنگ بودیم و مدتی هم در توانیر بودیم؛ باز در جهت رفع خراب‌کاری‌هایی که صدام به بار آورد. بنابراین از قبل از دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی هم، من در مسیر صنعت بودم. خیلی‌ها معتقد بودند جنگ وحدت را به وجود آورده و بعد از جنگ، احزاب و گروه‌ها حقوقی را مطالبه خواهند کرد. به نظرم این کار به این صورت نشد. حتی من هم باور کرده بودم که مشکلات زیاد سیاسی- اجتماعی خواهیم داشت، اما واقعا مدیریت و درایت شخص هاشمی‌رفسنجانی به‌گونه‌ای بود که این وحدت و انسجام را حفظ کرد. مسائل را در سطوح بالا خودشان حل‌و‌فصل می‌کردند. مثل الان نبود که در جامعه مطالب مختلف و اختلافات مطرح شود. من به‌عنوان یک شهروند احساس نمی‌کردم ما مسئله خاصی داریم. البته مسائلی از خارج کشور تحمیل می‌شد، تبلیغات منفی از روز اول انقلاب وجود داشت و به آن عادت کرده بودیم. آقای هاشمی موج هدایت کشور را در دست داشتند. به‌شخصه مسئله حادی را به خاطر ندارم که آن زمان مطرح شده باشد. البته در دوره دوم، مسائل سیاسی و اطلاعاتی داشتیم. مسئله قتل‌های زنجیره‌ای مطرح شد که زیبنده نظام نبود. مواردی از این دست داشتیم که وارد جزئیات نمی‌شوم. بعضی‌ها انتقاد می‌کردند که آزادی کمتر است. چون توجه به مسائل اقتصادی و سازندگی می‌شد، تا حدی به مسائل سیاسی نمی‌رسیدند، کمی هم تحت‌الشعاع قرار گرفته بود.

  این تجربه را در دولت آقای خاتمی داشتیم...

آقای خاتمی که تشریف آوردند، شاید در سه، چهار سال اول دوره ایشان بیشتر مباحث آزادی سیاسی و اجتماعی مطرح شد که به نظرم خوب بود اما در دوره اول به مسائل اقتصادی کمتر عنایت شد که جنبه منفی دولت اول ایشان است. خاطرم هست خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم فضای سیاسی لازمه کار است اما اینکه فقط به این مورد پرداخته شود، کافی نیست. حتی بعضی از ما انتقاد می‌کردند. گفتم مردم نان، آزادی و کار می‌خواهند. ایشان خوشبختانه در دور دوم طبق آمار و اطلاعات فضا را برگرداندند. ضمن اینکه آزادی سیاسی ادامه داشت، بحث‌های اقتصادی هم مطرح شد.

  در دوران شما بحث ادغام وزارتخانه‌ها نیز طرح شد و شما از مدافعان بودید. چه شد که این حجم سنگین کار را در یک وزارتخانه پذیرفتند؟

در دوره دوم دولت آقای هاشمی بخش صنایع و صنایع سنگین ادغام شد. به‌اتفاق هر سه وزیر صنعتی خدمت ایشان رفتیم و گفتیم توصیه ما این است که این بخش‌ها ادغام شوند که بتوانیم سیاست‌گذاری منسجم‌تری داشته باشیم. ایشان با همان حالت تبسمی که داشتند، گفت این‌همه کار بزرگ را می‌خواهید باهم انجام دهید؟ بروید پله‌پله انجام دهید. چون آقای نژادحسینیان و بنده در جهت ادغام خیلی همفکر بودیم، پیشنهاد دادیم که اجازه دهید که این دو ادغام شوند. بالاخره ادغام صورت گرفت و بعد هم به‌عنوان وزیر وزارتخانه ادغام‌شده از سوی ایشان تعیین و به مجلس معرفی شدم و رأی اعتماد گرفتم. بنابراین پیشنهاد این بود که جزء کاندیداهای وزارت صنعت در دولت آقای خاتمی باشم. در آنجا یکی از بزرگواران گفته بود فلانی چون مصاحبه‌ای کرده و از آقای ناطق‌نوری حمایت کرده، صلاح نیست آقای خاتمی او را انتخاب کند. آقای خاتمی در آن جلسه نبود. ایشان گروهی را برای تعیین وزرا مشخص کرده بودند. آنجا گفته بودند که چون من در مورد آقای ناطق مصاحبه‌ کرده‌ام، به مصلحت نیست...

  چه کسانی بودند؟

اجازه دهید از کسی نام نبرم. هر دو زنده و از بزرگواران هستند. مشورت برای این بود که هرکسی عقیده‌اش را بگوید. شاید هم حرفشان منطق داشت که بالاخره نعمت‌زاده‌ای که از آقای ناطق حمایت کرده، شاید علیه آقای خاتمی باشد؛ با اینکه من قبل از انقلاب نسبت به آقای خاتمی ارادت داشتم و ایشان خانواده من را خوب می‌شناخت. حتی آخر دوره دوم که خدمت ایشان رسیدیم، از سوی یکی از بستگانمان که با ایشان سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرده بودند، خبر رسید که ایشان گفته‌اند یکی از مواردی که در دولت بی‌نصیب بودیم، حضور ما (نعمت‌زاده) در کابینه بود. الان که من بازنشسته کامل هستم، می‌توانم به‌راحتی بگویم. این امر نشان می‌دهد که ایشان شناخت کاملی از من داشت و کارهای من را هم دید. ایشان یکی از افرادی است که همیشه در دل بنده جا دارد. در این مدت هم دیده‌اید جز وحدت کلمه چیزی اعلام نکرده‌اند و در زمان تصدی هم در خدمت انقلاب و رهبری بودند. حالا هم واقعا بی‌سروصدا به اوضاع تمکین کرده‌‌اند و برخی رفتارها به نظرم سزاوار ایشان نیست. خدا شاهد است در جلسات دولت و در مراکزی که در خدمت بزرگان بودیم هم این حرف‌ها را می‌گفتم و مختص الان نیست. معتقدم انقلاب از وجود آقای هاشمی و خاتمی محروم شده است. بعضی‌ها را دشمن نخواست؛ مثل شهید بهشتی‌ها و شهید مطهری‌ها، ما از شاگردان این بزرگواران بودیم، از قبل انقلاب هرکدام از اینها یک امت بودند. انقلاب ما این نیست که در چارت مرز خودمان باشد. افکار ما جهانی است و اینها می‌توانستند سخنگو باشند. بحثی‌ که آقای خاتمی در ‌رابطه ‌با گفتمان بین‌المللی و ادیان به وجود آورد، خیلی مؤثر بود. حتی آقای روحانی توانست با فاصله هشت‌ساله آن را دوباره زنده کند. خداوند حفظشان کند. ما که باوجوداینکه هر سال معاون وزیر بودیم، این پست و مقام برای ما ارزش ندارد اما من انگار که وزیرش باشم خدمت کردم، چون دوستش داشتم. اول وظیفه‌مان خدمت به ملت و جامعه بود و دوم اینکه ایشان رئیس ما بودند؛ ولو با واسطه. عشق می‌ورزیدیم و علاقه‌مند بودیم و امیدواریم روزی جامعه قدر ایشان را بهتر از آنچه امروز هست، رسما بداند.

  ماجرای اختلاف نظر شما با احمدی‌نژاد و برکناری‌تان سر چه‌ چیزی بود؟

اوایل دولت آقای احمدی‌نژاد بود که آقای وزیری‌هامانه من را به ناهار دعوت کرد و گفت می‌خواهم همان کاری را که در پتروشیمی کردید، در پالایش و پخش هم انجام دهید. گفتم اجازه دهید کار قبلی را ادامه دهیم، تازه یاد گرفته‌ایم. گفت سوخت بسیار مهم است. شدیدا با بحران سوخت مواجهیم و باید در این حوزه سرمایه‌گذاری شود. حتی خانمم هم به این کار رضایت نداشت. خانمم می‌گفت: هشت سال در پتروشیمی جان‌کنده‌ای، می‌خواهی دوباره از صفر شروع کنی؟ از ما نمی‌ترسی از خدا بترس، باید به خانواده هم برسی. به آقای وزیری گفتم: همسرم مخالف است. گفت راضی‌کردن ایشان با من. شب که به خانه رفتم، همسرم گفت آقای وزیری‌هامانه‌ با من تماس گرفته که تو چرا مخالفت می‌کنی. بالاخره به آنجا رفتم و حدود سه‌ آنجا سال بودم.

از روز اول طرح‌های جدید را شروع کردیم. ستاره خلیج‌ فارس که بخشی از آن را آقای رئیس‌جمهور به‌تازگی افتتاح کردند، از تأسیس شرکت و شروع و مشارکت 50درصدی با خارجی‌ها آنجا حضور داشتم و باید سال‌ها قبل راه می‌افتاد؛ اما نشد. برای بهینه‌سازی تمام پالایشگاه‌ها و اصلاح سوخت قرارداد بستیم. همین یورو4 که امروز تولید می‌شود، قراردادی است که آن زمان بستیم و شروع شد. چند پالایشگاه دیگر را هم از صفر شروع کردیم؛ اما متأسفانه کارش پیش نرفته است. معتقدم نباید این همه نفت خام را خام صادر کنیم، باید پس از تبدیل به فراورده صادر کنیم. این امر در سیاست‌های 24گانه مقام معظم رهبری درباره اقتصاد مقاومتی صراحتا ذکر شده است و بالاخره باید انجام شود. کشور باید در این زمینه‌ها جدی‌تر باشد. برخی از بیرون و نهاد ریاست‌جمهوری امرونهی می‌کردند که چه کسی را بگذار و دیگری را بردار.

  در چینش مدیران دخالت می‌کردند؟

بله، می‌گفتند مدیرعامل فلان پالایشگاه را عوض کن و دیگری را بگذار. می‌گفتم این کار تخصصی است و این فرد 25 سال در این صنعت حضور داشته و کار را می‌داند. برای همین او را انتخاب کرده‌ام. نمی‌توانم از خیابان کسی را بیاورم. در همه پست‌ها می‌توان این کار را کرد؛ اما پالایشگاه، فنی است و یک بی‌‌احتیاطی می‌تواند منجر به آتش‌سوزی و کشتار شود.

  افرادی که سفارش می‌شدند، معمولا جزء چه دسته افرادی بودند؟

دسته نمی‌شناسم (با خنده). در این کارها بحث سیاسی را باید کلا کنار گذاشت. کار صنعتی و فنی زبان خودش را دارد. یک فرد شایسته باید باشد که بتواند مجموعه را اداره کند. راست و چپ فرق نمی‌کند. دیدگاه من این بود؛ مثلا می‌گفتند فلانی که عضو فلان حزب است، آنجا نباشد؛ درحالی‌که آن فرد مشغول کار بود و مشکلی وجود نداشت.

  نظرشان انتصاب چه کسانی بود؟

یکی از بزرگواران که در شورای نگهبان اکنون حضور دارند، تماس گرفتند و فرمودند فلانی به امام بی‌احترامی کرده و باید او را از این سمت بردارید. آن زمان آقای نوذری وزیر بود. گفتم آن فرد چنین آدمی نیست که به امام توهین کند. آقای نوذری دو، سه ‌بار گفت اگر این کار را نکنید، از راه دیگری وارد می‌شویم. رفتم نزد حاج‌آقایی که به‌ نقل از او طرح شده بود که آن فرد، به امام توهین کرده. گفتم حاج‌آقا، شما این حرف را زده‌اید؟ گفتند بله. پرسیدم شما این فرد را دیده‌اید؟ می‌شناسید؟ گفتند نه. گفتم پس چرا این حرف را می‌زنید. گفتند فلانی به من زنگ زده و کاملا مورد اعتماد است. گفتم مطمئن هستید اشتباه نکرده؟ گفت اشتباه نمی‌کند. مدیر را نزد آن آقا در شهرستان فرستادم و گفتم درست است که تو با فلانی صحبت کرده‌ای و درباره من چنین حرف‌هایی را زده‌ای؟ آن شخص گفته بود انجمن اسلامی فلان‌جا این حرف‌ها را به ما گفته‌اند. پیگیری کردیم و متوجه شدیم آن فرد دنبال گرید بوده و ما به او صلاحیت آن را اعطا نکرده‌ بودیم. برای همین در پی برکناری آن مدیر برآمده بود. می‌خواهم بدانید اتفاق می‌تواند بیفتد. به این مدیر گفتم از ایشان خواهش کن تماس بگیرد و بگوید این حرف درست نبوده و با واسطه شنیده بودم؛ چون مورد وثوق بود. زنگ زدند و گفتند. اواخری بود که هنوز اخراج نشده‌ بودم. یک هفته بعد از اخراج من آن فرد را جابه‌جا کردند. کاری ندارم که مسلمان است یا نه، حزب‌اللهی است یا راست و چپ، حق یک انسان را به ناحق از بین برده و بی‌آبرویش کردیم. این کارها اگر به نام اسلام و دین تمام شود، خیلی بد است. بر این عقاید از اول انقلاب محکم ایستاده‌ام و سعی کرده‌ام از حرف حق حمایت کنم، شاید هم قصور داشته باشم. قرآن به صراحت می‌گوید به حق قضاوت کنید؛ حتی اگر به ضرر خودتان باشد. اگر ما مسلمان هستیم، این حکم قرآن است. قرآن نگفته اگر آیت‌الله فلانی هر حرفی زد، گوش بده. زمان آقای هاشمی یک‌ بار دولت چیزی تصویب کرد. شاید من و یکی، دو نفر دیگر رأی ندادیم و گفتیم خلاف است. عطف‌به‌ماسبق می‌کرد. یک بحث اقتصادی بود. دو، سه هفته گذشت. گفتم آقای هاشمی، شما که استاد ما و مفسر قرآن هستید و فقه و معارف دینی و سیره بزرگان را می‌دانید، آیا در صدر اسلام، ائمه اطهار حکمی داده‌اند که عطف‌به‌ماسبق کرده باشند؟ گفت نه. گفتم چرا این را تصویب کرده‌اید؟ همان جلسه درجا لغو شد. دیدم درست نیست و برای دولت ننگ است که تصمیمی بگیریم که ضدعقل باشد. در کرمانشاه پالایشگاه آناهیتا را تأسیس کردیم. معمولا دنبال احیای فرهنگ و تاریخ گذشته هستم. به نظر من اینها به کارهای اقتصادی هویت می‌دهد. آقای نوذری وزیر به من گفت امام‌جمعه آنجا اصرار دارد این نام طاغوتی است و باید عوض شود. گفتم کجای نام آناهیتا طاغوتی است؟ آناهیتا الهه آب است و نشان می‌دهد که ما تاریخ داریم. دوباره که به من در‌این‌باره تذکر دادند، گفتم از قول من سلام برسانید و بگویید تا حکم شرعی و قانونی تعویض نام را به من ندهید، این کار را نمی‌کنم. گفت در نمازجمعه می‌گویم. گفتم بگویید. در نماز‌جمعه گفت، من هم در مصاحبه اظهارات امام‌جمعه را رد کردم. امروز هم اسم آنجا آناهیتاست؛ اما متأسفانه همان‌طور مثل قبل مانده و کسی کار را ادامه نداده که اگر ما بودیم، قطعا امروز دودش درآمده بود. پالایشگاه کرمانشاه خیلی کوچک و قدیمی است و وسط شهر است و قابل نوسازی و بازسازی نیست. هدف‌مان این بود که آنجا را تبدیل به پارکی برای مردم کنیم؛ چون درخت‌های انبوه دارد و ساختمان‌هایش را هم می‌توان تبدیل به موزه کرد تا شهر هویت تاریخی پیدا کند که متأسفانه چنین نشد. امیدوارم آیندگان پالایشگاه آناهیتا را بسازند.

  همه اینها را گفتید، اما توضیح ندادید چه شد که در دولت احمدی‌نژاد اخراج شدید؟

یکی از مواردی که من را از شرکت ملی پالایش و پخش اخراج کردند، بخش‌نامه‌ای بود که همه پیمانی‌ها را رسمی کنید. حساب کردم دیدم 30 هزار نفر را در وزارت نفت باید رسمی کنیم. چقدر تلاش کردیم این بخش را بنا به سیاست‌های دولت قبل، برون‌سپاری کنیم. در برنامه سوم و چهارم آمده بود که این کار را بکنیم. تمام پرسنل احترام دارند، اما نمی‌شود همه را رسمی کرد. می‌خواستند حتی کارگر بخش فضای سبز را هم رسمی کنیم. در وزارتخانه مرتب مخالفت می‌کردم، به‌همین‌دلیل به رئیس‌جمهور وقت مرتب می‌گفتند نعمت‌زاده یاغی است. گفتم به مصلحت دولت نیست که این افراد را حقوق‌بگیر دولت کنیم. آن‌موقع، فردا باید پیمانی دیگری بگیریم. ایشان آنجا از دست من کمی ناراحت شد. البته ما روش من‌درآوردی داشتیم. گفتیم کسانی‌ که حداقل یک سال کار کرده‌اند و حداقل مدرک کارشناسی دارند، ‌آزمون می‌گذاریم، اگر پست خالی بود، به‌ترتیب نمرات جذبشان می‌کنیم؛ بنابراین به‌جای دو‌ هزار نفر مثلا صد نفر را انتخاب کردیم، ولی حق کسی هم ضایع نشد و آنها هم به کارشان ادامه دادند. یکی از دلایل اخراج من این بود؛ اما علت اصلی، مصاحبه کوتاهی بود که با یکی از خانم‌های جوان خبرنگار کرده بودم. این خبرنگار به من گفت آقای نعمت‌زاده گفته می‌شود آقای احمدی‌نژاد رجایی زمانه است، ما که آن زمان به دنیا نیامده‌ایم، شما که زمان نخست‌وزیری ایشان وزیرشان بوده‌اید، نظرتان چیست؟ گفتم این را از من نپرس. خیلی اصرار کرد. گفتم من از جنبه مدیریت ایشان می‌گویم. مرحوم رجایی اهل مشورت بود، نظرخواهی می‌کرد، ‌جلسه می‌گذاشت، به حرف دیگران گوش می‌داد، برخلاف او، آقای احمدی‌نژاد خودمحور است. ساعت 11 شب من را اخراج کردند. منزل بودم که آقای نوذری تماس گرفت گفت مصاحبه شما را آقای رئیس‌جمهور دیده و گفته صبح دیگر نرو. گفتم خدا را شکر راحت شدم.

  برگردیم به زمان حاضر. در دولت آقای روحانی شما بعد از یک فاصله برگشتید. این‌بار در قامت رئیس ستاد انتخاباتی. با این اوصاف شما در همه بخش‌ها، تجربه‌های نو داشتید. چه شد فراخوانده شدید؟

آقای روحانی به من گفتند می‌خواهم کاندیدا شوم، شما مسئولیت ستاد را بر عهده بگیرید. عرض کردم من همه‌کار کرده‌ام جز این یک کار (با خنده) زیاد بلد نیستم. خلاصه تشکر و عذرخواهی کردم. فردای آن روز بعضی دوستان تماس گرفتند و گفتند نشستی داشته باشیم. دکتر واعظی و دکتر ترکان هم بودند. این دو بزرگوار در مرکز مطالعات استراتژیک با آقای روحانی همکاری می‌کردند. بالاخره به آن مرکز رفتم و یکی، دو ساعت با من صحبت کردند و سعی کردند من را متقاعد کنند. گفتم شما که نزدیک آقای دکتر هستید، این مسئولیت را بپذیرید، ما هم کمکتان می‌کنیم. گفتند نظر آقای روحانی بر شماست. به اجبار گفتم چشم. خدمت آقای روحانی رفتم. گفتم من ناشی هستم در انتخابات شهردار، فرماندار و کسی دیگر کار نکرده‌ام، ولی تا حدی مدیریت بلد هستم، چشم همکاری می‌کنم. از دوستان دیگر که در ستاد مرکز مطالعات استراتژیک بودند، قول گرفتم که کمک کنند. خوشبختانه این حرکت شروع شد. درحالی‌که نه یک ریال داشتیم، نه بودجه‌ای داشتیم. شاید باورتان نشود آپارتمانی را که سال‌ها متروکه بود کسی به ما معرفی کرد که مربوط به بخش خصوصی بود. حتی کلید را پیدا نکردیم و قفل را شکستیم و دیدیم پر از خاک است. آنجا را گرفتیم و تمیز کردیم. حتی خودم یک نقاش را بردم که پنجشنبه و جمعه نقاشی کند. حتی یک‌سری وسیله از منزل بردم، مثل مبل و یخچال که ستادی شکل بگیرد. خیلی هم مسخره‌مان می‌کردند و می‌گفتند با این کارها نمی‌توان ستاد تشکیل داد. گفتیم نداریم دیگر، نمی‌توانیم برویم گدایی کنیم. خوشبختانه خدا کمک کرد کم‌کم ساختمانی نصفه‌کاره را که بزرگ‌تر بود به ما دادند که آب، برق، گاز، تلفن و آسانسور هم نداشت. دفترمان طبقه هشتم بود و هر روز با پله بالا می‌رفتیم، ولی چون مردم علاقه داشتند که تحولی در کشور انجام شود، با وجود اینکه آقای روحانی بین مردم خیلی شناخته‌شده نبودند و فقط تحصیل‌کرده‌ها و فرهیخته‌ها ایشان را می‌شناختند، توانستیم کار را کلید بزنیم. برخی می‌گفتند شما می‌خواهید چه کار کنید؟ روستاها و شهرستان‌های کوچک اسم آقای روحانی را هم نشنیده‌اند. گفتیم خدا کریم است. خوشبختانه همه مردم دست به دست هم دادند، صحبت‌های آقای روحانی هم بسیار جذاب بود. الحمدالله انتخابات انجام شد و ایشان رأی آوردند و پیروز شدند. خاطرات این دوره می‌تواند یک کتاب باشد. یک نفر آمد گفت ببینید آقای قالیباف چقدر خرج می‌کند. گفتم ما نداریم خرج کنیم، ما مردم را داریم. واقعا یکی از بیشترین انتقادات از شهرستان‌ها و دوستان نزدیک این بود که می‌گفتند شما بیخود تلاش می‌کنید. گفتم اینها فایده ندارد. حضرت امیر می‌فرمایند اگر حق یک طرف باشد و آنجا یکی، دو نفر بیشتر نباشد و طرف دیگر جمع بزرگی باشند، باز باید به طرف حق بروید. ما حرکتمان را انجام می‌دهیم و خدا نتیجه را خواهد داد. یادم نمی‌رود جلسه‌ای داشتیم چند نفر آمده بودند، تابستان هم بود. گفتند شما آب ‌خوردن هم تعارف نمی‌کنید، جاهای دیگر با چای و شیرینی و ناهار و شام پذیرایی می‌کنند، گفتم آب ‌خوردن هم نداریم. فردای آن روز دیدم‌ هزار تا آبمیوه و بطری‌های کوچک آب برایمان فرستادند. واقعا امکاناتمان تا این حد کم بود. یکی از امضاهای هزینه ستاد با من بود. ما با کمترین هزینه و شاید باور نکنید کمتر از سه ‌میلیارد تومان انتخابات را برگزار کردیم. حتما از بین هشت کاندیدا کم‌هزینه‌تر و پرثمرتر بودیم که این لطف خداست. خیلی‌ها می‌آمدند که اگر کمک نیاز دارید، اعلام کنید. با خودم فکر می‌کردم شاید بعدا از ما انتظاری داشته باشند، می‌گفتم نیازی به کمک نداریم. حتی یک نفر گفت من که می‌دانم شما نیاز دارید، گفتم ما بی‌نیازیم؛ مثلا یک چاپخانه می‌گفت من پوسترهایتان را رایگان چاپ می‌کنم. می‌دیدیم واقعا از ته دل می‌گوید، می‌گفتیم چاپ کن. یکی می‌گفت ما کاغذ پوسترها را می‌توانیم تأمین کنیم یا برایتان عکس بگیریم. از کسانی‌ که با طیب خاطر به میدان می‌آمدند کمک می‌گرفتیم.

  کسانی که می‌آمدند، شناخته‌شده بودند؟

به آن صورت نه. من تصور می‌کردم ممکن است بعدا خواسته‌ای از رئیس‌جمهور داشته باشند. ما متوجه می‌شدیم که چه کسانی ممکن است توقعاتی داشته باشند. در رقابت‌های انتخاباتی آقای هاشمی - آقای احمدی‌نژاد، در میدان ونک که بودم، آقایی من را صدا کرد و گفت هنوز پول غذای ما را نداده‌اند. معلوم شد رستورانی برای یکی از ستادهای آقای هاشمی یکی، دو هفته غذای مجانی داده و وقتی آقای هاشمی رأی نیاورده، از من‌ که نقش مستقیم در ستاد نداشتم، نه عضو و نه رئیس ستاد بودم؛ اما می‌دانست وزیر آقای هاشمی بودم، مطالبه پول یک هفته ناهار را می‌کرد. پرسیدم کدام ستاد بوده است؟ یک یادداشت نوشتم که پول ناهار را بپردازند؛ یعنی ایشان به خاطر پول ناهاری که به ستاد داده، لابد بعدا انتظار فلان مجوز را داشته است. اینها را متوجه می‌شویم. آن زمان دقت نشده بود و از او ناهار قبول کرده بودند. منِ نعمت‌زاده چنین مواردی را قبول نمی‌کردم. البته برخی دستگاه‌ها ما را خیلی اذیت کردند.

  چه کار می‌کردند؟

می‌گفتند فلان افراد نباید به ستاد بیایند. می‌گفتند فلانی اهل نفاق است. مرتب ما را می‌بردند که توجیه کنند ما هم نمی‌رفتیم و تعطیل‌مان می‌کردند. یک روز دیدم ممکن است اذیت‌مان کنند، به آدرسی که داده بودند، رفتم. آدرس یک خانه ناشناخته بود. دیدم یک مرد چاق با سه انگشتر در دست نشسته و تسبیح می‌چرخاند. چند نفر دیگر هم بودند. شروع به توجیه ما کردند که چه کسانی رفت‌و‌آمد کنند. گفتیم اینجا ستاد است. من که نمی‌دانم چه کسی رفت‌وآمد می‌کند. ممکن است فرد مقدس و قاچاقچی هم بیاید. نه حراست داریم و نه نگهبان دم در است. دو نفر از کسانی را که بعدا وزیر شدند، می‌گفتند افراد ناجوری هستند و نباید به ستاد راه بدهید. گفتم اینها که از مجموعه خودتان هستند. چرا این حرف‌ها را می‌گویید. به من چرا می‌گویید. بگویید دستگاه‌های اطلاعاتی‌ سراغشان بروند. گاهی بچه‌ها را در زمان سخنرانی‌ها دستگیر می‌کردند که با تماس‌گرفتن‌ها آزادشان می‌کردیم. یک بار در جماران یک عده از جوانان را گرفتند. غیر از بحث انتخابات، هم‌زمان با چهلم یا فاتحه خانم حضرت امام بود. دقیق یادم نیست. مراسمی در جماران بود و خبر رسید که بعد از مراسم بچه‌ها را دستگیر کرده‌اند. تا صبح دنبال آزادی بچه‌ها بودیم.

  چند نفر را دستگیر کردند؟

یادم نیست. جریان سخنرانی عمومی آقای روحانی که در استادیوم تختی بود، آنجا هم صد نفری را آموزش دادم که اجازه دهید انتظامات آنجا برعهده ما باشد. قبول کردند و گفتند ما با فاصله می‌ایستیم. خوشبختانه ما جوانان را آموزش دادیم که چطور عمل کنند. شعارها را تا اندازه‌ای که تند نباشد، تعیین کردیم که بهانه دست کسی داده نشود.

  وقتی در دولت اول آقای روحانی، با فاصله به‌عنوان وزیر صنعت انتخاب شدید، رویکرد چطور بود؟ چه کردید که تحول ایجاد کنید. برخورد بقیه با شما در بخش میانی صنعت چطور بود؟ با شما همراهی می‌کردند؟

وقتی انتخابات به نهایت رسید، جلساتی می‌گذاشتند که باید چه کار کنیم. اینکه سیاست‌ها و اولویت‌ها در دولت آینده چه باشد. ما هم به‌عنوان مطلع و پیش‌کسوت دعوت می‌شدیم که نظر بدهیم. منجر به این شد که آقای روحانی به من گفتند می‌خواهیم شما وزیر صنعت شوید. گفتم آقای دکتر من که قول همکاری داده بودم؛ اما من بازنشسته شده‌ام. ایشان اصرار کردند و من اسم دو، سه نفر را بردم. گفتم شما هرکدام از اینها را انتخاب کنید، قول می‌دهم کمک‌شان کنم. متوجه شدم خیلی راضی نیستند؛ اما من عذرخواهی کردم و اسامی و سوابق را گذاشتم. دو روز بعد تماس گرفتند و در دیداری که داشتیم، گفتند من بررسی کرده‌ام، در این شرایط این افراد نمی‌توانند کار شما را انجام دهند و خودتان باید باشید. آنجا بود که من تسلیم شدم و قبول کردم در خدمتشان باشم. شرایط خیلی سختی بود. همان‌طور که گفتم، در انتخابات در فشار بودیم. زمانی‌ که به وزارتخانه صنعت رفتم، هم چنین فضایی بود. بعضی‌ها کارهایی را شروع کرده بودند، به خاطر رفاقت. جالب است هیچ‌وقت یادم نمی‌رود یکی از کسانی ‌که چند سال قبل، در خیابان‌ها با موتور مردم را دنبال می‌کرد، دیدم پروژه‌ای را اجرا می‌کند و صنعتگر شده است! یکی، دو بار او را خواستم، اول نمی‌آمد؛ اما در نهایت آمد.

  در چه حوزه‌ای بود؟

در فولاد. پروژه‌اش هم خوابیده بود. گفتم کاری‌ را که شروع کرده‌ای، باید تمام کنی. ارز را گرفته‌ای و ماشین‌آلات را خریده‌ای، کاری ندارم که گران خریده‌ای یا ارزان، دادگاه باید رسیدگی کند؛ اما صنعت را نیمه‌کاره رها کرده‌ای و باید تکمیلش کنی. خلاصه تند با ایشان صحبت کردم. گفتم به ضررت تمام خواهد شد. البته اهمال کرد و بانک‌ها هم گیر داده بودند. بالاخره حل کردیم و آن واحد امسال به بهره‌برداری خواهد رسید. نمی‌شود تو ارز را گرفته باشی و صنعت را رها کرده باشی و تولید و اشتغال نداشته باشی.

  جزء هفت طرح فولادی بود؟

نه، خصوصی بود. هفت طرح فولادی دست دولت بود. خلاصه اینکه با همه‌جور آدم طرف بودیم. واحدهایی بودند که تعطیل شده بودند؛ مثلا همین هفت طرح فولادی کلا تعطیل بود. بودجه دولتی نداشتند که اختصاص دهند. با بودجه دولت شروع شده بود و با تمام‌شدن بودجه، پروژه متوقف مانده بود. بخش خصوصی را راضی کردیم که مشارکت کنند و 20، 30 درصد متعلق به دولت باشد و با این روش این‌ طرح‌ها و سایر پروژه‌های معدنی و صنعتی را پیش بردیم. خوشبختانه به‌تدریج یک روحیه مثبت در جمع تشکیل شد. دولت هم مشکلات زیادی داشت؛ اما برای رفع موانع تولید 50 مورد پیشنهاد کردیم که 35 مورد آن به‌عنوان اولویت از طرف دولت تصویب شد. یکی از مواردی که آن زمان طرح کردم و اجرائی نشد، طرح کارت اعتباری بود که به‌ دلایل نامعلوم بانک مرکزی با اجرای آن موافق نبود. دولت هیچ بودجه‌ای لازم نداشت و این کار می‌توانست با مشارکت کارخانجات و تولید انجام شود. یادم نمی‌رود آقای روحانی یک بار خیلی ناراحت شده بود و می‌گفت چرا دراین‌باره مصاحبه کرده‌اید و عمل نمی‌کنید. بانک مرکزی قول داد 10روزه این کار را انجام دهد و باز کاری نکرد. خیلی بد است که نظام بانکی کشور و بانک مرکزی بعضی تعهدات را به‌راحتی انجام نمی‌دهد. ممکن است به بانک هم فشار بیاید، اما وقتی به مصلحت کشور است، باید همه تمکین کنند.

  یعنی از حرف رئیس‌جمهور تمکین نمی‌کردند؟

می‌گویند به دلایل مختلف نشد انجام دهیم. خیلی بد است. یکی از ناراحتی‌هایم در دولت یازدهم بی‌اعتبارکردن تصمیمات است. فرضا برای تشویق صادرات؛ در ستاد اقتصادی مقاومتی تصویب و به ما ابلاغ شد که بسته حمایت از توسعه صادرات تهیه کنیم. جلسات متعدد با معاون وزرا گذاشتیم و با امضای سازمان برنامه، بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و بنده برای اجرا فرستاده شد. صادرکننده‌ها به من می‌گویند هنوز خبری نیست. چرا باید نظام بانکی این‌طور خودسرانه عمل کند؟ این عملکرد ضرر می‌زند. معتقدم می‌توانستیم رونق اقتصادی به‌مراتب بهتری داشته باشیم و این رکود را تا حد ممکن ریشه‌کن کنیم. دستگاه‌های دولتی یاد گرفته‌اند هرکس هوای خودش را داشته باشد. این درست نیست. حکومت‌داری یک کار جمعی است، به‌همین‌دلیل کل کابینه و مسئولان ذی‌ربط باید یکپارچه باشند. بله اغلب انجام می‌شود، اما همان 10 درصد هم که انجام نشود، کار روی زمین می‌ماند. این‌طور نیست که خدای ناکرده بخواهند تمرد کنند، آنها هم بهانه و دلیل دارند، اما اگر در جمعی تصمیمی گرفته شده، باید عمل شود، حتی اگر به آن دستگاه خاص فشار بیاید، اما در مجموع به مصلحت کشور است که باید انجام شود. این نقص بعضی از دستگاه‌های ماست. از آقای رئیس‌جمهور انتظار برخورد قاطع داریم. اگر یک دستگاه که عضو دولت است نخواهد به‌راحتی دستورات را انجام دهد، باید بدون رودربایستی با آن برخورد شود و در صورت اجبار مسئول تغییر کند.

  یکی از بحث‌هایی که چند وقتی است دوباره بر سر زبان‌ها افتاده، تفکیک وزارت صنعت، معدن و تجارت است. شما که مدافع ادغام بودید، هنوز هم سر همان موضع خود هستید؟

معتقد به تفکیک نیستم و این را صریح به آقای رئیس‌جمهور و مقام معظم رهبری عرض کرده‌ام. مقام معظم رهبری یک روز به سنگینی کار بنده اشاره کردند که گفتم آیا از این جهت که واقعا کار سنگین است این را می‌فرمایند یا واقعا معتقد به تفکیک هستید، ایشان فرمودند من اعتقاد به نظر کارشناسی دارم و نظر خاصی در این زمینه ندارم. فرمودند نظر خبرگان هرچه باشد همان است. بازرگانی بخشی از صنعت و صنعت بخشی از بازرگانی است. همان‌طورکه سه وزارتخانه صنعتی ادغام شد، این‌هم باید ادغام می‌شد. در دنیا هم این‌طور است. حتی در خیلی جاها وزارت اقتصاد دارند؛ مثلا در آلمان یک وزارت اقتصاد دارند که همه کارها را انجام می‌دهد. یکی از مشکلات ما این است که هر دستگاه می‌خواهد برای خودش کار کند. در ژاپن، محیط ‌زیست زیر نظر وزارت صنعت است. آنها می‌گویند مسئول این بخش بهتر می‌داند صنعت را چطور بسازد و اداره کند که اثر مخرب زیست‌محیطی نداشته باشد. اکنون ژاپن یکی از پاک‌ترین کشورهاست.

  حالا که به محیط ‌زیست اشاره کردید، اظهارنظر برخی کارشناسان را اینجا طرح می‌کنم. برخی کارشناسان به طرح‌های صنعتی به‌ویژه در حوزه‌های پتروشیمی، فولاد و معدن نقد جدی دارند که بدون درنظرگرفتن اثرات مخرب محیط ‌زیستی و کم‌آبی کشور انجام شد. فرضا مجتمع‌های فولادی و پتروشیمی به دور از آب و در مرکز کشور، مشکلات متعددی را ایجاد کرده است. آیا آن زمان به جانمایی درست آنها توجهی نمی‌شد؟

اخیرا بحث‌هایی در مورد سدها شده که از نظر من درست نیست. سد بسیار خوب است. ممکن است مطالعه آنها و درس آنها درست نبوده باشد و اشکالی پیش بیاید. معتقدیم که حتما باید مطالعات امکان‌سنجی محیط ‌زیست درباره طرح‌های زیربنایی، صنعتی و معدنی انجام شود، اما اگر مطالعه شد و جواب مثبت بود، نباید ان‌قلت بیاورند. بدترین مسئله درباره ذوب‌آهن و فولاد مبارکه در اصفهان است. امروز هم مصرف آب گاهی نصف مصرفی است که روز اول مجوز گرفتند. با پیشرفته‌‌کردن تجهیزات، مصرف آب را پایین آورده‌ایم و هر آبی هم که مصرف می‌شود بازگردانی می‌شود؛ مثلا اگر در فولاد مبارکه بروید جنگلی را در اطراف می‌بینید. همین جنگلی که محیط ‌زیست دستور به ایجادش داده با آب بازگردانی‌شده کارخانه است نه با آب تازه؛ اما امروز کشاورزی رشد کرده و می‌گویند چرا صنعت اینجاست و آب مصرف می‌کند. این آب، حقابه دارد و قبلا هم مجوز داشته و الان هم نصف حقابه‌اش آب مصرف می‌کند. نمی‌شود صنعت آب مصرف نکند. در کلِ کشور ما دو درصد آب مصرفی به صنعت اختصاص دارد.

  به‌هرحال برخی صنایع باید به سبب نیاز آبی، کنار دریا ایجاد می‌شد.

آن بحث دیگری است که مربوط به سیاست‌گذاری است. از زمان آقای هاشمی و با حمایت ایشان صنعت آب‌شیرین‌سازی را راه انداختیم که از جزیره کیش شروع شد. آب‌شیرین‌کن‌های جزیره کیش اسرائیلی بود و بعد از انقلاب قطعه و خدمات ندادند و همه‌شان از بین رفت و عملا در جزیره کیش آب دریا، لوله‌ها را پوسیده می‌کرد و مردم مشکل داشتند. بنده گفتم با کمک یکی از دوستان که در توانیر بود و علاقه‌مند بود، آب‌شیرین‌کن‌ها را در ایران بازسازی کنیم و مرحوم هاشمی هم پروژه را افتتاح کردند. پیشنهاد دادیم که بعد از تعمیر و بازسازی همان قطعات، بعضی‌ها را که نمی‌توانستیم عینا درست کنیم، به‌صورت کامل در ایران بسازیم. جالب است وزارت نیروی وقت نوشت ما قرار است سد بزنیم و آب بیاوریم، لوله خط «محرّم» بکشیم و شما این کارها را نکنید. من زیر نامه نوشتم شما آب‌شیرین‌کن را بسازید و این موردنیاز کشور است. اینکه الان می‌گویند پروژه‌ها کنار دریا باشد، آن زمان حتی ساخت آب‌شیرین‌کن از نظر برخی مسئولان خلاف بود. در کشور دو جا آب‌شیرین‌کن داشتیم؛ یکی در انرژی اتمی که به‌خاطر اجرائی‌نشدنش متوقف بود و دیگری در نیروگاه برق بندرعباس. یکی، دو واحد کوچک هم در بعضی جزایر بود. حتی در هرمز هم بعد از انقلاب خریداری و نصب کردیم. در قشم هم نبود. بنده اولین سفارش را وقتی به پتروشیمی رفتم، خودم دادم و اولین آب‌شیرین‌کن را نصب کردم. در پتروشیمی عسلویه دومی و سومی را نصب کردیم و این فرهنگ امروز جا افتاده است. امروز می‌گویند صنایع آب‌بر کنار دریا باشد یا حتی در کرمان برای صنایع طرح داده‌اند که آب‌شیرین‌کن را کنار ساحل می‌گذاریم و با لوله به کرمان برده و صنایع فولاد و مس را کنار آب می‌بریم.

  آن زمان این دیدگاه وجود نداشت؟

خیر. در قبل از انقلاب فولاد هرمزگان را در بندرعباس گذاشته بودند که از آب دریا استفاده کند و از بندر استفاده شود. بعد از انقلاب زمان دولت موقت بود، من آن زمان هنوز وزارت کار هم نرفته بودم. زمان دولت شورای انقلاب که وزیر کار شدم، دیدم اینها اصرار دارند باید این فولاد را از بندرعباس به اصفهان ببریم، چون فرهنگ فولاد و ذوب‌آهن در آنجا وجود دارد و فولاد مبارکه باید آنجا احداث شود.

  مجلسی‌ها بیشتر فشار می‌آوردند؟

نه حتی فنی‌ها و وزارت صنایع وقت فشار می‌آوردند، چون با آنها بحث داشتم و مخالف بودم. قبل از انقلاب، فولاد برای هرمزگان و یک فولاد کوچک برای مبارکه پیش‌بینی شده بود. گفتند تجهیزات را که به بندرعباس آمده به اصفهان ببریم. آقای احمدزاده آن زمان وزیر بودند. من که وزیر کار شدم، گفتم این کار را نکنید، اشتباه است. آنجا طرح جامعی ریخته بودند که نیروگاه، بندر و فولاد داشته باشند. این سه باید با هم کار کنند و مثل زنجیری هستند که به هم متصل هستند. جالب است یکی از تجهیزات که بویلر بود آن‌قدر بزرگ است که از تونل حاجی‌آباد که مسیر بین بندرعباس به شمال است، رد نمی‌شد و تکه‌تکه‌اش کردند که بتوانند ردش کنند. این دستگاه ساخته شده بود برای کنار ساحل، نه‌اینکه از تونل رد شود. قبل از انقلاب ایتالیایی‌ها این طرح را داده بودند. اینها گفتند، تجهیزات کنار آب زنگ می‌زند! گفتم آقای احمدزاده در تمام دنیا صنایع بزرگ را به‌خاطر نقل‌وانتقالات دریایی کنار آب می‌گذارند. خوشبختانه این دیدگاه اصلاح شد. به نظرم افراط و تفریط درست نیست که بگوییم این صنعت را باید از این استان جدا کنیم و همه را کنار آب ببریم. بله مردم ایران را که نمی‌توانیم کنار آب جمع کنیم. طرح جامعی تهیه شده که تا 1.5 میلیون اسکان جدید کنار دریای عمان برود. ما 80‌ میلیون هستیم و کسانی که در گرگان و خراسان و... هستند هم نیازمند شغل هستند. درمجموع صنعت ما آب‌بر نیست. آقا دو سال قبل فرمودند در کشاورزی 10 درصد صرفه‌جویی شود، کل آب شرب صنعت تأمین می‌شود. آب شرب و صنعت کمتر از 10 درصد است. در بخش کشاورزی خیلی هدررفت آب داریم. به راحتی می‌توان 10 درصد صرفه‌جویی کرد. بله صنعتی که آب زیاد مصرف می‌کند مثل فولادی‌ها را باید کنار دریا برد. به همین خاطر شهرک صنعتی جاسک را به تصویب دولت رسانده‌ایم که صنایع سنگین مثل آلومینیوم و فولاد یا پارسیان توسط ایمیدرو در حال اجراست. پتروشیمی را به ماهشهر و عسلویه یا مکران در چابهار برده‌ایم. جاسک هم شکل بگیرد، به همین صورت خواهد بود. خیلی از صنایع خوب را می‌توانیم در سواحل جنوبی ایجاد کنیم. اشکال این است که اجرا نمی‌کنیم. باید برای توسعه صنعت کشور سرمایه‌گذاری کنیم. درواقع تولیدات صنعتی ما نسبت به چیزی که باید باشد خیلی ناچیز است. نسبت به هیدروکربن و معادنی که داریم خیلی کم است. آرزویم این است که حجم صنعت ما 10 برابر میزان کنونی شود که شدنی هم هست و مطالعه شده است. همان‌طور که در پتروشیمی سهممان در جهان 0.3 بود و امروز حدود سه درصد شده‌ایم و جا دارد دو، سه‌برابر شود.

  حدود یک‌سال‌ونیم گذشته به دشتستان رفته بودید. تفاوت رفتارهای مردم در واکنش به مسئله آب را چطور می‌بینید؟ آنجا قرار بود پتروشیمی احداث شود و مردم مخالفت کردند.

اولا یقین داشتم که آن کار، کار مردمی نبود. انگشت‌شمار مردم بودند. دو، سه نفر از مالکان می‌خواستند آنجا زمینشان را به قیمت گران به پتروشیمی بفروشند که مدارک موجود است و اینها گفتند به این قیمت نمی‌خریم. جالب است یک نفرشان عضو شورای شهر است. دوم، به نظر من اداره محیط ‌زیست آنجا آگاهانه یا ناآگاهانه بدون اینکه بفهمد پتروشیمی آلودگی دارد یا نه، مخالفت کرده بود و این هم قطعا اشتباه است، چون من وقت گذاشتم و رفتم. بعد از این جریان متوجه شدم، رفتم و با مردم صحبت کردم که بقیه التماس می‌کنند این واحد به آنجا برود، حالا شما نمی‌خواهید اصراری نیست. بعد از یک هفته همه نامه نوشتند که ما اشتباه کردیم. مدیر پتروشیمی نزد من آمده بود و می‌گفت مردم کماکان این درخواست را دارند، شما چه نظری دارید؟ گفتم ما که نمی‌خواهیم مردم تنبیه شوند. اینها یک عده را تحریک کرده و شاید وعده‌وعید داده بودند که مخالفت کنند. اولا این واحد پتروشیمی بسیار کوچک است و همه کارها و مطالعات انجام شده بود. کاری ندارم که انجام خواهد شد یا نه، اما موردی نبوده که مردم چنین برخوردی داشته باشند. واحدهای بزرگ باید مطالعه و بررسی شوند. خیلی جاها بوده که مردم زمین ملکی‌شان را رایگان داده‌اند که صنعت به روستایشان برود. آنها تحریک شده بودند، اما الان حتی امام‌جمعه آنجا هم نوشته که اشتباه شده است. من الان یک شهروند هستم، اما صادقانه می‌گویم این اتفاق به‌خاطر تحریک ملاکانی بود که می‌خواستند زمین را به پتروشیمی گران بفروشند و عدم دقت سازمان محیط ‌زیست باعث این اتفاق شد. الان هم مجوز داده‌‌اند و می‌گویند اینجا کارخانه بزنید.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x