x
۱۵ / اسفند / ۱۳۹۶ ۱۰:۱۵
ارزیابی سیاست‌های دولت پیرامون فقر

نیلی: بخش اصلی فقر را شاغلان تشکیل می‌دهند/ نسبت درآمدی در ایران به آمریکا نزدیک‌تر از اروپا است

نیلی: بخش اصلی فقر را شاغلان تشکیل می‌دهند/ نسبت درآمدی در ایران به آمریکا نزدیک‌تر از اروپا است

دستیار ویژه اقتصادی رییس‌جمهور، هفته گذشته با حضور در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره جنس فقر در ایران حدود یک ساعت به سخنرانی پرداخت.

کد خبر: ۲۵۶۴۳۸
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد،  این برای اولین‌بار است که نیلی پس از اتفاقات دی‌ماه و اعتراضات اجتماعی صورت گرفته، تحلیلی در خصوص فقر و نظام توزیع درآمدها ارایه می‌کند. از نظر دستیار اقتصادی رییس‌جمهور، فقرا در ایران به سه قسمت تقسیم می‌شوند. نخست شاغلان فقیر که بیشترین تعداد جمعیت کشور را در بر گرفته‌اند و باید درآمد آنها را بالا برد، سپس فقرای بیکار که باید از راه افزایش رشد اقتصادی برای آنها کار ایجاد کرد و در نهایت از کار افتادگان و معلولان که با حمایت‌های دولت و بالا بردن توان سازمان‌های بهزیستی می‌توان به آنان کمک کرد. این روزنامه از فایل صوتی این سخنرانی یک ساعته، مهم‌ترین موضوعات مطرح را انتخاب و به صورت گفتاری که در ادامه می‌خوانید، منتشر کرده است.

فقر، یک معضل بزرگ اجتماعی برای هر کشوری که با آن درگیر است، به شمار می‌آید. فقر، جهل و بیماری موضوعاتی هستند که هر کدام به نوعی برای اداره کشور، مشکل درست می‌کند که در این میان مساله فقر شاید یکی از رنج‌آورترین معضلاتی باشد که در جوامعی وجود دارد و اگر حل نشود و ابعادش بزرگ شود قاعدتا پیامدهایی را می‌تواند ایجاد کند که هرکدام از این پیامدها می‌تواند هزینه‌های سنگینی را به کشورهای مختلف تحمیل کند.

موضوع فقر، توزیع درآمد و عدالت اجتماعی، جزو سرفصل‌هایی است که بسیار زیاد راجع به آنها صحبت شده است. به‌خصوص برای کشوری مانند ایران که یک انقلاب بزرگ هم داشته، شعاری محوری بوده است. به باور بسیاری از کارشناسان، از سال‌های اول انقلاب تا حتی دو دهه بعد از آن، این موضوع به صورت یک سوال مطرح بود که مثلا با توجه به اهمیت عدالت اجتماعی و مقولاتی که مربوط به آن آیا رشد اقتصادی مهم‌تر است یا تحقق عدالت اجتماعی؟

تا جایی که من با اسناد سیاستگذاری در سطوح مختلف آشنایی دارم، واژه‌هایی مانند عدالت اجتماعی، فقر، بهبود فقر، بهبود توزیع درآمد و غیره، جزو کلید‌‌واژه‌هایی است که خیلی مورد تاکید قرار می‌گیرد. مقامات ارشد کشور هم همیشه بر تحقق عدالت اجتماعی و بهبود فقر و بهبود توزیع درآمد تاکید داشته‌اند. این هم رسما گفته شده که ما فکر نمی‌کنیم کشورمان در رفع فقر موفق باشد. شاخص‌های مختلفی هم که به عدالت اجتماعی مربوط می‌شود همین‌طور است. جدای از وضعیت شاخص‌های مربوط به فقر و توزیع درآمد موضوعات اقتصادی مربوط به عدالت اجتماعی هم به درستی تبیین نشدند. این‌طور موضوعات متاسفانه سالیان سال است که با وجود اهمیت زیادی که داشتند به صورت شعاری باقی ماند‌ه‌اند.

ما دو کلیدواژه اینجا داریم، یکی فقر است و دیگری توزیع درآمد. معمولا اینها با هم به کار برده می‌شوند ولی شاید شما بدانید که ممکن است فقر بهبود پیدا کند ولی همزمان توزیع درآمد بدتر شود. ممکن است فقر بدتر شود، توزیع درآمد بهتر شود. یعنی دو مفهوم هستند که با هم به کار برده می‌شوند ولی لزوما با همدیگر هم‌ حرکتی ندارند. ممکن است جامعه‌ای باشد که وضع فقر در آن بهبود پیدا کند؛ به این معنی که قشر کم‌درآمد جامعه به نسبت وضعیت خودش در 10 سال گذشته در شرایط رفاهی بهتری قرار بگیرد اما نابرابری بیشتر شده باشد؛ یعنی بهبودی‌ای که در وضع قشر کم‌درآمد حاصل شده اما قشر پردرآمد جامعه با شدت بیشتری وضعش بهبود پیدا کرده است که در این صورت نابرابری بیشتر می‌شود ولی فقر کاهش پیدا می‌کند. یا برعکس ممکن است نابرابری کمتر شود ولی فقر بدتر شود؛ به این معنی که وضع همه بدتر شود ولی وضع قشر پردرآمد با شدت بیشتری بد شود. خب در آن صورت نابرابری کم شده و حالا آن چیزی که در اصطلاح به عنوان طنز گفته می‌شود توزیع عادلانه فقر، همین است که یعنی همه فقیر شوند ولی قشر پردرآمد با شدت بیشتری سطح درآ‌مدش کاهش پیدا کند.

تعاریف مختلف از فقر

همان‌طور که می‌دانید ما فقر را به عنوان یک شاخص در نظر می‌گیریم که بخشی از جامعه در تامین نیازهای خودش دچار مشکل است که این می‌شود تعریف غیردقیق فقر. زمانی فقر را به عنوان یک فقر مطلق تعریف می‌کنیم، یک وقت هست به عنوان فقر نسبی تعریف می‌کنیم. وقتی فقر مطلق تعریف می‌کنیم یعنی اینکه آنچه بخشی از جامعه است که در تامین نیازهای اولیه دچار مشکل می‌شود. مثلا فرض کنید برای خانواری که در شهر متوسط یا در شهر بزرگ یا در روستا زندگی می‌کند چقدر هزینه معیشتی دارد. کسانی که درآمدشان کمتر از این مقدار است می‌شوند جمعیتی که زیر فقر مطلق هستند. فقر نسبی با فقر مطلق کاملا متفاوت است. در این شاخص مستقل از اینکه ما راجع به کشور سوییس صحبت می‌کنیم یا یک کشور خیلی عقب‌افتاده، سطح درآ‌مد افراد جامعه را مرتب کنیم می‌گوییم آن 25 درصد پایین را همیشه به عنوان گروهی که دچار فقر نسبی هستند در نظر می‌گیریم. ممکن است آن کسانی که در کشور سوییس به عنوان گروه زیر خط فقر نسبی شناخته می‌شوند نسبت به ثروتمندترین کسانی که در افغانستان زندگی می‌کنند ثروتمندتر باشند و به نسبت اینها در شرایط مناسب‌تری زندگی کنند. اما در جامعه خودشان در گروه فقرا قرار می‌گیرند. درواقع همیشه فقر نسبی وجود دارد ولی فقر مطلق می‌تواند از بین برود و در یک کشوری اصلا وجود نداشته باشد.

یک طبقه‌بندی دیگر این است که ما یک نوع فقر را به عنوان فقر درآمدی می‌شناسیم، یک فقر را به عنوان فقر چندبعدی. فقر درآمدی به معنی این است که آن درآمدی که یک فرد دارد چقدر است و آن درآمد مابه‌ازای کالا و خدماتی که می‌خواهد تامین کند چقدر برایش استاندارد زندگی ایجاد می‌کند. فقر چندبعدی بیشتر برمی‌گردد به اینکه چقدر در حوزه‌های گوناگون یک جامعه توانمند شده، به لحاظ آ‌موزش به لحاظ بهداشت و درمان به لحاظ مسکن و اینکه برای هر کدام از اینها جامعه در چه وضعیتی به سر می‌برد. ممکن است بگوییم کشوری از نظر فقر درآمدی‌ در شرایط مساعدی نباشد، فقر چندبعدی‌اش در شرایط مساعدی باشد. پس یک تفکیک هم این است که ما فقر را بر حسب فقر درآمدی یا فقر چندبعدی تفکیک و تقسیم‌بندی کنیم.

یک طبقه‌بندی دیگر این است که با هر کدام از اینها به‌خصوص با مبنای فقر درآمدی گروه‌های فقیر چه گروه‌هایی هستند، چه کسانی فقیرند، آیا جوان‌ها بیشتر فقیرند یا بازنشسته‌ها؟ آیا شاغلان بیشتر فقیرند، یعنی عمده فقرای ما را بیشتر شاغلان تشکیل می‌دهند یا بیکاران؟

خانواری که کمترین مخارج را در یک ماه یا یک سال دارد فقیرترین و آن خانواری که بیشترین هزینه را دارد می‌شود مرفه‌ترین خانوار. سپس اینها را به جمعیت‌های مساوی تقسیم می‌کنیم. بنابراین 10 درصد جمعیتی که کمترین سطح برخورداری را دارند می‌شوند دهک اول، بعدی می‌شود دهک دوم تا می‌رسد به دهک دهم. حال تجزیه و تحلیل رفاهی می‌کنیم که ویژگی‌های فقرا در جامعه چیست و ویژگی‌های ثروتمندان چیست. اولین نکته‌ای که از این بررسی نتیجه می‌گیریم این است که عمده‌ فقرای ایران از میان شاغلان هستند. در ایران حدود سه میلیون بیکار زندگی می‌کنند. این سه میلیون توزیع که می‌شود بین دهک‌های مختلف مثلا در دهک اول می‌شود چهار درصد، در دهک دوم می‌شود سه درصد تا می‌رسد به 2 درصد و یک درصد در دهک‌های بالای درآمدی. اما حدود 35 درصد تا 38 درصد از دهک اول ما را که می‌شوند قشر کم‌درآمد جامعه، شاغلان تشکیل می‌دهند. این مشاهده آموزنده‌ای برای ما است که اگر عمده فقرای ما از شاغلان هستند پس مساله ما در درجه اول برای بهبود فقر این است که سطح درآمد شاغلان افزایش پیدا کند. البته آنهایی هم که بیکارند باید شغل پیدا کنند. اما به لحاظ جمعیتی عمده فقرای ما را شاغلان تشکیل می‌دهند. یک چیزی در حدود هشت میلیون نفر از جمعیت کشور حدود مثلا 38 درصدش را شاغلان تشکیل می‌دهند. کسانی هستند که شغل دارند اما آن شغل از کیفیت مناسب برخوردار نیست. بنابراین بلافاصله سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا ما می‌توانیم فقر را در کشور بر‌حسب ویژگی‌ فقرا دسته‌بندی کنیم؟ جواب این است که بله می‌توانیم این کار را کنیم. خب آن دسته‌بندی چیست؟ می‌گوییم که ما سه نوع فقر در کشور داریم یکی فقر شاغلان یک دسته از فقرای ما کسانی هستند که شغل دارند و فقیرند دوم فقر بیکاران، سوم فقر کسانی که به لحاظ از‌کار‌افتادگی، توانمندی‌های جسمی و ذهنی ندارند، نمی‌توانند کار کنند. گروه اول کسانی که شاغل هستند و فقیرند که قابل توجه است؛ این عارضه به دو دلیل پدید می‌آید، یا مناسبات کار، مناسبات عادلانه‌ای نیست یا مناسبات کار مشکل ندارد خود درآمدزایی آن فعالیت کم است. ما در صنعت بنگاه‌هایی داریم که به آن می‌گوییم بنگاه‌های بزرگ. یک بنگاه را می‌گوییم متوسط و یک بنگاه را می‌گوییم کوچک، یک بنگاه را می‌گوییم بنگاه خرد. بنگاه بین 10 تا 49 نفر یعنی زیر 50 نفر بنگاه کوچک، بین 50 تا 150 نفر براساس برخی تعاریف تا 200 نفر، بنگاه متوسط. بنگاه بالای 200 نفر را می‌گوییم بنگاه بزرگ. بنگاه‌های زیر 10 نفر را هم بنگاه‌های خرد می‌نامیم. مشکل کشور این است از کل اشتغالی که در بخش صنعت وجود دارد، چیزی در حدود 65 تا 70درصد از اشتغال در بنگاه‌های خرد است. تقریبا کمترین بخش اشتغال در بنگاه‌های بزرگ است. حالا از نظر درآمد، حدود 70 درصد از درآمدی که در صنعت کشور ما ایجاد می‌شود در بنگاه‌های بزرگ است. پس یک درآمد خیلی کمی در بخش خرد صنعت ما دارد ایجاد می‌شود آن تقسیم می‌شود به یک عدد خیلی بزرگ به عنوان تعداد شاغلان. نتیجه می‌گیریم که درآمد در یک قسمت از فعالیت‌های اقتصادی ایجاد می‌شود اما اشتغال در یک جای دیگر است. پس لزوما افزایش اشتغال منجر به افزایش برخورداری و افزایش سطح درآمد نمی‌شود. اینکه یک نفر شاغل است به این معنی نیست که از فقر خارج است. اینکه یک نفر یک کاری پیدا کرده به این معنی نیست که دیگر حالا مشکل ندارد بلکه به دلیل همین ناپیوستگی‌ بین قسمتی که درآمد ایجاد می‌شود و قسمتی که شغل ایجاد می‌شود سبب شده بسیاری از شاغلان ما در فقر به سر ببرند و فاصله بین درآمد شاغلان ما خیلی زیاد باشد. راه‌حل این است که بنگاه خرد در یک فرآ‌یند رشد تبدیل شود به یک بنگاه کوچک. بنگاه کوچک در یک فرآیند رشد تبدیل شود به یک بنگاه متوسط، بنگاه متوسط تبدیل شود به یک بنگاه بزرگ. اما چرا این اتفاق در اقتصاد ما نمی‌افتد؟ به دلیل اینکه بنگاه‌های بزرگ در اقتصاد ما بنگاه‌های خردی نبودند که بزرگ شدند. بنگاه‌های بزرگی بودند که از اول بزرگ ایجاد شدند. نتیجه این می‌شود که بین بنگاه‌های در اندازه‌های مختلف ارتباط برقرار نیست و این باعث می‌شود که جریان درآمدی از بنگاه بزرگ سرازیر نشود به سمت بنگاه‌های کوچک و متوسط و خرد. پس اگر ما فقرای‌مان را شناسایی کنیم یک دسته فقیر شاغلان هستند، بعد بیکاران و بعد کسانی که مشکل ازکارافتادگی دارند؛ مشخص است گروهی که توان کار ندارند گروهی هستند که باید زیر‌پوشش نظام تامین اجتماعی باشند. گروه دوم که بیکار هستند قاعدتا باید شغل پیدا کنند اما این گروه اصلی که بزرگ‌ترین هستند یعنی شاغلان باید با رشد اقتصادی سطح درآمد در اقتصاد افزایش پیدا کند تا آنها نیز درآمد بیشتری داشته باشند. پس دعوای بین رشد و عدالت اجتماعی وجود ندارد.

توزیع درآمد این است که چه نسبتی بین فقیر و غنی در یک کشور وجود دارد و این نسبت تا چه اندازه نسبت قابل قبولی است و آیا لازم است که بهبود پیدا کند یا نه. توزیع درآمد در اقتصاد ایران یک شکل نسبتا خاصی دارد. اگر همین دهک‌های اول تا دهم را از کمترین به بیشترین مرتب کنیم، می‌توان این تقسیم‌بندی را ریزتر هم کرد. مثلا بیاییم صدک بگیریم؛ آنجا به‌جای هر دسته هشت‌میلیونی، هر دسته یا صدک 800 هزار نفری خواهد بود. درواقع 800 هزار نفر کم‌درآمدترین جامعه می‌شود صدک اول بعد می‌آ‌ید تا صدک صدم. حالا اگر بیاییم ببینیم که اختلاف سطح برخورداری هر صدک با همسایه‌های خودش چه اندازه است و آن را تا رسیدن به صدک اول ادامه دهیم، که درواقع کم‌درآمدترین است به یک شکل خیلی جالبی می‌رسیم، به یک U شکل می‌رسیم. به این معنی که اختلاف سطح درآمد، اختلاف سطح رفاه در بخش بسیار فقیر جامعه و در بخش بسیار ثروتمند جامعه خیلی زیاد است و وسط که چیزی حدود 62 تا 65 میلیون نفر از جمعیت کشور را شامل می‌شود، اختلاف سطح درآمدشان با همدیگر خیلی کم است. بنابراین ما یک نابرابری در دو سر این طیف توزیع درآمد داریم میان افراد خیلی برخوردار و خیلی فقیر. به همین خاطر وقتی این دو طرف را با هم تقسیم می‌کنیم اگر دهکی بگیریم می‌شود نسبتا تقریباً 14 به 1. یعنی اینکه دهک دهم 14 برابر تقریبا دهک اول صاحب درآمد است. نسبت 14 به 1، برای کشور ما اگر ما مقایسه کنیم با کشورهای دیگر نسبت قابل قبولی نیست. به عنوان مثال اگر شما امریکا را با اروپا مقایسه کنید نتیجه این است که امریکا نابرابرتر است. یعنی اروپا در واقع یک مقداری سیاست‌های اجتماعی قوی‌تری دارد و در امریکا نابرابری بیشتر است. این نسبت 14 به 1 بیشتر به امریکا نزدیک است تا به اروپا. یعنی ما با وجود اینکه خیلی تاکید داشتیم روی مساله عدالت اجتماعی، این فاصله، فاصله غیرقابل قبولی است. به محض اینکه فاصله دو سر این توزیع درآمد را بگذارید کنار یکدفعه ایران شبیه به یکی از عادلانه‌ترین کشورهای دنیا می‌شود. یعنی این نشان می‌دهد که مساله نابرابری در ایران شکل ویژه‌ای دارد. در این دو، سه سال گذشته زیاد شنیدید که موضوع یارانه نقدی را ما چرا داریم به همه می‌دهیم، بیاییم از یک عده حذف کنیم به یک عده بدهیم. آنقدر این سطح درآمد در دهک‌های میانی به هم نزدیک است که همین 45500 تومان این گروه را حذف می‌کنید به گروه بعدی‌اش می‌دهید که الان فقیرتر است، آن از این ثروتمندتر می‌شود. یعنی جای دهک‌ها با همدیگر عوض می‌شود و به‌دنبال آن می‌تواند اختلال‌های بزرگ اجتماعی و غیره به وجود آید. بنابراین آن چیزی که به عنوان شکل خاص توزیع درآ‌مد در کشور ما هست و می‌توانیم بگوییم این است که توزیع درآمد نابرابری در کشور ما گسترده نیست و بازمی‌گردد به دو سر طیف. کاری که می‌شود انجام داد این است که نظام مالیاتی ما باید به سمت مالیات بازتوزیعی حرکت کند تا مالیات کسب سود؛ از قشر پردرآمد جامعه بگیرد و به صورت پرداخت به قشر کم‌درآمد جامعه بتواند کار کند و موثر واقع شود.

نظام مالیاتی نه ثروتمندان را می‌شناسد و نه فقرا را

آن چیزی که در سیاستگذاری ما نقص دارد این است که نه نظام مالیاتی ثروتمندها را می‌شناسد که از ‌آنها مالیات بگیرد نه نظام حمایتی فقرا را می‌شناسد که بخواهد به آنها کمک کند اما هر دو با خطاهای خیلی زیاد در حال انجام است. آن خطا این می‌شود که هر حمایتی می‌خواهیم انجام دهیم بلافاصله فراگیر می‌شود. یعنی اگر بخواهیم یارانه پرداخت کنیم، می‌گوییم بیاییم به فقرا بدهیم می‌گوییم خب فقرا چه کسانی هستند؟ پس معلوم می‌شود یک ملاک و معیار روشن و مشخصی نداریم که بخواهیم بگوییم چطوری فقرا را شناسایی کنیم که بخواهیم آنها را مورد حمایت قرار دهیم.

امسال یک تغییر نسبتا بزرگی در میزان پرداختی مستمری کمیته امداد و سازمان بهزیستی صورت گرفت یعنی بطور متوسط میزان پرداخت به خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی 3 تا 4 برابر شد. این یکدفعه تغییر بزرگی بود. هرچند عددش باید خیلی افزایش پیدا کند ولی این افزایش بزرگی بود که در سال 1396 اتفاق افتاد. چیزی که مطرح شد این بود که در سال 1397 دولت بیاید اعلام کند هر کسی که در ایران زندگی می‌کند و مثلا‌ خانوار سه‌نفره هست و خودش ادعا می‌کند که کمتر از این عددی که ما داریم الان به کمیته امداد پرداخت می‌کنیم دریافتی دارد. مثلا اگر آنجا دارد 700 هزار تومان پرداخت می‌کند، به یک خانوار ممکن است یک خانوار پنج‌نفره بیاید بگوید که من 500 هزار تومان درآمد دارم این هم شواهد و قرائن و دلایل خودم برای اینکه این مقدار دارم دریافت می‌کنم آن‌وقت دولت این حق را دارد که بیاید اطلاعات این فرد را بگیرد بررسی کند به‌‌صورت کامل، مانند حساب بانکی، بقیه موارد را بررسی کند. فرض کنید که معلوم شد درست می‌گوید به جای 700هزار تومانی که باید پرداخت کنیم 500 هزار تومان دارد، آن وقت مابه‌التفاوت این را دولت پرداخت می‌کند. آن‌وقت این مفهومش چیست؟ مفهومش این می‌شود که دولت یک سطحی را به عنوان استاندارد زندگی برای اولین‌بار می‌تواند بیاید تعریف کند بگوید هر خانوار سه‌نفره‌ای که در ایران دارد زندگی می‌کند در سال 1397 من نمی‌خواهم که میزان برخورداری‌اش از این حد پایین‌تر باشد. درواقع اگر این کار انجام شود مفهومش این است که دولت برای اولین‌بار یک استاندارد تعریف‌شده زندگی را تعریف کرده که خودش را پشتیبان آن قرار داده که می‌گوید من این را تامین می‌کنم. وقتی این شد به تناسب بهبودی که در وضع اقتصاد از سال 1398 به بعد صورت گیرد، اینها را افزایش دهد. بنابراین یک جمعیتی با هویت مشخص بر اساس شناسایی‌ای که صورت گرفته معلوم می‌شود که اینها جمعیت فقیر کشور هستند که زیر پوشش یک نظامی به نام نظام تامین اجتماعی قرار گرفته‌اند.

سیاست بازتوزیع ثروت در دستور قرار گیرد

در نظام مالیاتی رسالت بازتوزیعی وجود ندارد. مالیات کاری که انجام می‌دهد این است که فقط بودجه دولت را تامین می‌کند یعنی یک درآمدهایی را وصول می‌کند با این هدف که فقط بودجه دولت را بتواند تامین کند. اینکه ما مالیات را به‌ منظور بازتوزیع بگیریم یعنی از آن صدک‌صدم بتوانیم بگیریم به قشر کم‌درآمد پرداخت کنیم. اگر بخواهیم بهبود توزیع درآمد داشته باشیم، که امکان‌پذیر است، و مثلا می‌توان‌ آن نسبت 14 به 1 که عرض کردم را به10 به 1 تقلیل داد. اگر بخواهد این اتفاق بیفتد، لازمه‌اش این است که هم از آن طرف مالیات گرفته شود هم از این طرف. یعنی منابعی که به قشر کم‌درآمد جامعه پرداخت می‌شود حاصل مالیاتی باشد که از قشر پردرآمد جامعه گرفته می‌شود و این بتواند یک ارتباطی بین آن منابعی که وصول می‌شود و منابعی که پرداخت می‌شود برقرار کند؛ این خودش یک بودجه بازتوزیعی می‌شود که ما از چه کسانی داریم می‌گیریم به چه کسانی پرداخت می‌کنیم که می‌تواند یک شکل بازتوزیع در جامعه ما ایجاد کند. چنانچه این کار عملی شود یک مقداری در جهت احیای سرمایه اجتماعی در جامعه هم می‌تواند موثر واقع شود.

حس نابرابری بیش از شاخص آن شده است

آن چیزی که پیمایش‌های اجتماعی صورت گرفته می‌گویند و من آخرین آن را الان یادم هست مربوط به سال 1394 می‌شود. چیزی که ما مشاهده می‌کنیم در جامعه ایرانی این است که حس نابرابری از خود نابرابری خیلی بزرگ‌تر است. یعنی اینکه مردم آن چیزی که فکر می‌کنند از میزان نابرابری با آن چیزی که واقعا وجود دارد متفاوت است یعنی این محاسبات یک چیزی دارد می‌گوید، آن چیزی که مردم دارند حس می‌کنند یک چیز دیگر را دارد می‌گوید و یکی از موارد خیلی جالبی که در آن پیمایش اجتماعی گزارش شده بود این بود که اگر اشتباه نکنم حدود 70‌درصد از جمعیت ایران وقتی از آنها سوال می‌کنید می‌گویند ما جزو 30 درصد کم‌درآمد جامعه هستیم. یعنی واقعا همین‌طور فکر می‌کنند. شما دیده‌اید وقتی در مورد قطع یارانه‌ها صحبت می‌شود همه می‌گویند باید یارانه ثروتمندان را قطع کنیم با این حساب که حتما خودشان جزوش نیستند. یعنی درواقع آن تصوری که وجود دارد این است که وقتی ما چند تا ماشین خیلی لوکس در خیابان می‌بینیم آن را به منزله این می‌گیریم که کلا این بخشی که در شرایط خیلی مرفه و بالا دارد زندگی می‌کند اینها یک جمعیتی هستند که اگر از اینها منابع گرفته شود تا چند نسل ما را ممکن است که بتواند تامین کند. مانند این می‌ماند که در خیلی از کشورها هواشناسی وقتی که گزارش دما را می‌دهد دو تا دما اعلام می‌کند یکی می‌گوید دمای هوا چقدر است یکی می‌گوید آن دمایی که شما روی پوست‌‌تان حس می‌کنید چقدر است. آن کشورهایی که باد در آنها زیاد است آن دمایی که روی پوست‌شان حس می‌کنند سه تا چهار درجه فاصله دارد با آنکه واقعا‌ هست. یعنی اگر از یک نفر سوال کنید بگویید هواشناسی می‌گوید الان اینقدر است می‌گوید او دارد دروغ می‌گوید، من دارم می‌بینیم چقدر سرد است. مردم ما هم حس‌شان این است که در یک جامعه خیلی نابرابرتر از چیزی که هست، دارند زندگی می‌کنند. حالا به خاطر اینکه سیستم کسب درآمد در کشور ما مبتنی بر رانت و غیره هست بنابراین همه فکر می‌کنند آن کسی که به یک ثروتی رسیده به نوعی حق او را ضایع کرده تا به آن سطح ثروت رسیده است. بنابراین اگر هر دولتی در جهت بازتوزیع حرکت کند این احیای سرمایه اجتماعی را می‌تواند به همراه داشته باشد. آن چیزی که خیلی الان به آن نیاز داریم یعنی الان جامعه ما به نظر می‌رسد که از نظر اعتماد به تصمیم‌گیرندگان از نظر حسی که مردم داشته باشند به اینکه همه‌چیز و همه کارها دارد خوب تصمیم‌گیری می‌شود، خوب دارد سیاستگذاری می‌شود، شاید در یکی از شرایط خیلی نامساعدی دارد به سر می‌برد. یکی از آثار جانبی اینکه یک سیاست بازتوزیعی در کشور دنبال شود این است که این را ترمیم کند وگرنه ممکن است ما دچار شرایط خیلی سختی شویم به لحاظ این حسی که الان در جامعه ما هست و ممکن است عواقب بدی داشته باشد.

ما دو کلیدواژه اینجا داریم، یکی فقر است و دیگری توزیع درآمد. معمولا اینها با هم به کار برده می‌شوند ولی شاید شما بدانید که ممکن است فقر بهبود پیدا کند ولی همزمان توزیع درآمد بدتر شود. ممکن است فقر بدتر شود، توزیع درآمد بهتر شود.

مشکل کشور این است که از کل اشتغالی که در بخش صنعت وجود دارد، چیزی در حدود 65 تا 70درصد از اشتغال در بنگاه‌های خرد است. تقریبا کمترین بخش اشتغال در بنگاه‌های بزرگ است. حالا از نظر درآمد، حدود 70 درصد از درآمدی که در صنعت کشور ما ایجاد می‌شود در بنگاه‌های بزرگ است.

آن چیزی که در سیاستگذاری ما نقص دارد این است که نه نظام مالیاتی ثروتمندها را می‌شناسد که از ‌آنها مالیات بگیرد، نه نظام حمایتی فقرا را می‌شناسد که بخواهد به آنها کمک کند اما هر دو با خطاهای خیلی زیاد در حال انجام است. آن خطا این می‌شود که هر حمایتی می‌خواهیم انجام دهیم بلافاصله فراگیر می‌شود. یعنی اگر بخواهیم یارانه پرداخت کنیم، می‌گوییم بیاییم به فقرا بدهیم می‌گوییم خب فقرا چه کسانی هستند؟

نوبیتکس
ارسال نظرات
x