x
۱۰ / مهر / ۱۳۹۵ ۱۲:۴۱

ابهام در فرضیات پیش‌بینی رشد فزاینده

مهم‌ترین کاری که موسسه جهانی مکنزی می‌توانست انجام دهد این بود که ببیند ایران چگونه راه می‌رود و آن را در محاسبات خود وارد می‌کرد. وقتی ما اعداد و ارقام را وارد یک مدل می‌کنیم، جایگاه نهادها و موانع شناختی را در کشور نمی‌بینیم و دلیل آن این است که یا به آنها اعتقاد نداریم و یا کمیت‌پذیر نیستند.

کد خبر: ۱۴۸۹۵۱
آرین موتور

به تازگی  انتشار گزارش موسسه جهانی مکنزی پیرامون ویژگی‌ها و ظرفیت‌های اقتصادی ایران پس از لغو تحریم‌های اقتصادی در کانون توجه محافل کارشناسی قرار گرفت. در این گزارش به شش نقطه قوت ویژه اقتصاد ایران تاکید شده است و تا سال 2035، ایران فرصت افزودن یک تریلیون دلار به تولید ناخالص داخلی و ایجاد 9 میلیون شغل جدید را دارد. البته نویسندگان مکنزی تاکید دارند که رسیدن به رشد یک تریلیون‌دلاری مستلزم سرمایه‌گذاری تجمعی حدود 3.5 تریلیون دلار است. اما دستیابی به نرخ رشد 6.3درصدی برای مدت 20 سال به طور میانگین چگونه امکان‌پذیر است؟ و از آن مهم‌تر ایجاد 3.5 تریلیون دلار سرمایه‌گذاری در ظرف 20 سال آینده با توجه به شرایط فعلی اقتصاد ایران چگونه امکان‌پذیر است؟به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از هفته نامه تجارت فردا،  موضوعی که باعث‌ شد برخی کارشناسان این گزارش را اگر نخواهیم بگوییم رویایی بسیار خوش‌بینانه قلمداد کنند. در این راستا مرتضی ایمانی‌راد پژوهشگر سرشناس حوزه کسب‌وکار طی گفت‌وگویی به واکاوی گزارش مکنزی پیرامون اقتصاد ایران پرداخته است.

به نظر شما چه ضرورتی برای انتشار گزارش مکنزی در زمان فعلی وجود دارد؟ آیا دیگر موسسات مشاوره و نهادها هم‌ چنین گزارش‌های آینده‌پژوهانه‌ای منتشر کرده‌اند؟ در ایران چقدر جای چنین گزارش‌هایی خالی است؟

این‌گونه گزارش‌ها در همه مقاطع زمانی برای اقتصاد ایران لازم است. همان‌طور که این گزارش‌ها برای بیشتر کشورهای جهان تهیه می‌شود و به اصطلاح تحت عنوان آینده‌پژوهی و دورنما (outlook) نام برده می‌شوند. هر چند که در حال حاضر اقتصاد ایران لازم دارد از استراتژی‌های معطوف به مشکل استفاده کند تا معطوف به هدف، ولی در هر حال یک شرکت بین‌المللی گزارشی مستقل تهیه کرده و طبیعی است به نسبت زحمتی که برای گزارش کشیده شده است می‌توان از آن استفاده کرد. بنابراین این‌گونه گزارش‌ها از الزامات سیاستگذاری اقتصادی به حساب می‌آیند و بنابراین تهیه و انتشار آنها لازم است. ولی یک نکته مهم‌تر که در این رابطه لازم است توضیح داده شود نگاه به آینده است. ما می‌توانیم آینده‌ای را تصویر کنیم و سپس سیاست‌ها و استراتژی‌های مناسب را تدوین کنیم که به آن آینده متصور برسیم. این معمولاً کاری است که در برنامه‌های پنج‌ساله انجام می‌شود. همان‌طور که در جاهای مختلف گفته‌ام این نوع نگاه و استفاده از آینده اتلاف منابع است.

تجربه گسترده‌ای هم در این زمینه در کشورهای مختلف و هم در ایران وجود دارد و این تجربیات نشان می‌دهد که این نگاه به آینده خوب کار نمی‌کند. نگاه دیگری نیز وجود دارد و آن این است که از مطالعه آینده فرصت‌های کنونی را کشف کنیم.

به عبارت دیگر فرصت‌های زیادی در اقتصاد ایران وجود دارد که به خاطر ندیدن آینده و محدودیت‌های کنونی استتار شده‌اند و با دیدن آنها در آینده آشکار می‌شوند. گزارش مکنزی نه از نوع اول است و نه از نوع دوم. این گزارش نگاهش به آینده در قالب یک طراحی سیاستی و در قالب یک مدل if-then انجام شده است. یعنی این گزارش عمدتاً متکی بر این نگرش است که اگر این کارها انجام شود (if)، اقتصاد ایران در سال ۲۰۳۵ به شاخص‌های خاصی می‌رسد (then). بنابراین گزارش شرکت مکنزی یک پیش‌بینی برای اقتصاد ایران نیست.

اساس این گزارش مبتنی بر این اصل است که اگر کارهای خاصی در ایران انجام شود، ایران در سال ۲۰۳۵ در جایی که تعریف می‌کنند خواهد ایستاد. در این زمینه گزارش‌های متعددی در جهان تهیه می‌شود که عمده‌ترین آن موسسه EIU وابسته به نشریه اکونومیست لندن است که همه‌ساله گزارش‌های متعددی درباره وضعیت عمومی جهان و کشورهای منفرد تهیه می‌کند.

این موسسه بر خلاف مکنزی پیش‌بینی می‌کند و عمدتاً از پنج سال هم بیشتر نمی‌رود در حالی که مکنزی برای یک دوره 20ساله برآورد دارد. سازمان‌های دیگری هم گزارش‌های مستمر در مورد کشورهای جهان تهیه می‌کنند که تا جایی که من می‌دانم برای ایران تهیه نمی‌کنند و دلیل آن هم این است که ایران برنامه خاصی برای جذب سرمایه خارجی ندارد. حداقل تاکنون نداشته است. ولی از پسابرجام به بعد به نظر می‌رسد که این گزارش‌ها تهیه شود.

گزارش‌هایی از این دست چقدر می‌تواند به سرمایه‌گذاران و سیاستگذاران خارجی برای درک ایران کمک کند؟ چرا موسسات مشاوره و پژوهش بین‌المللی در ایران حضور گسترده ندارند؛ برخلاف بعضی کشورهای همسایه؟ آیا می‌توان انتظار داشت در پسابرجام این روند تغییر کند؟

اینکه این گزارش‌ها مهم هستند، در آن شکی نیست. ولی همان‌طور که گفتم نگاه‌های متعددی از آینده وجود دارد و به نظرم آن گزارش‌هایی ارزش دارد که آینده را به زمان حال بیاورد. یعنی با بررسی آینده بتوان فرصت‌ها را در زمان حال آشکار کرد. مثلاً وقتی آینده‌پژوهی و مطالعات آینده نشان می‌دهد که ماشین‌های بدون راننده به سرعت فراگیر خواهد شد، شروع به طراحی کردن این ماشین‌ها به نوعی آوردن آینده به زمان حال است. اگر گزارش‌های آینده هم ‌چنین کاربردی داشته باشند می‌توان به جرات گفت که این‌گونه آینده‌نگری جزو لاینفک تحول در کشور و در صنایع به شمار می‌رود. از طرف دیگر گزارش‌های متعددی در جهان بیرون می‌آید که روندهای محتمل را نشان می‌دهد. این گزارش‌ها هم سیاستمداران و محققان را هوشمندتر می‌کند.

این گزارش‌ها مانند نورافکنی که بالای یک ماشین نصب می‌شود راه را روشن‌تر می‌کند و بنابراین با ریسک کمتر و هوشمندی بیشتر می‌توان سیاست‌های لازم را تدوین کرد. خلاصه بحث من این است که گزارش‌ها آینده بسیار مهم هستند و هر چه یک کشور از چالش‌ها و مشکلات فعلی بیشتر رها شده باشد، این گزارش‌ها کاربرد بیشتری و مطلوب‌تری خواهد داشت. دلیل اینکه این گزارش‌ها در ایران یا برای ایران تهیه نمی‌شود این است که ایران در زمان تحریم نه‌تنها ارتباطات گسترده‌ای با جهان خارج نداشت بلکه به تدریج این ارتباطات را هم از دست داد و طبیعی بود که جامعه مطالعاتی در جهان توجهی به ایران نکنند. چون این تحقیقات با هدف تهیه می‌شود و اگر یک کشور مقصد توریسم یا سرمایه‌گذاری خارجی نباشد، تهیه این گزارش‌ها بی‌معنی خواهد بود. ولی هم‌اکنون که ارتباطات بین‌المللی تا حدی بیشتر شده است ایران مرکز توجه قرار گرفته است و در صورتی که در سطح سیاستمداران کشور ارتباط با جهان خارج به عنوان یک ضرورت برای توسعه کشور مطرح باشد، تهیه این گزارش‌ها در سطح جهانی بیشتر خواهد شد و استفاده از چنین گزارش‌هایی نیز ضرورت پیدا خواهد کرد.

به گزارش بپردازیم. فرض «فرصت رشد یک تریلیون‌دلاری» چقدر واقع‌بینانه است؟ با توجه به پیشینه رشد اقتصادی در ایران و به طور خاص رکود سال‌های اخیر، چقدر می‌توان به میانگین رشد سالانه6.3درصدی و سرمایه‌گذاری3.5 تریلیون‌دلاری امیدوار بود؟

در داستان‌های ایرانی می‌گویند که حکیمی زیر درختی نشسته بود و شخصی به او می‌رسد و از حکیم می‌پرسد که تا ده بعدی چقدر راه است. حکیم پاسخ نمی‌دهد. مرد دوباره می‌پرسد و حکیم دوباره سکوت می‌کند. مرد شاکی از حکیم دور می‌شود و راه خود را به سمت روستا ادامه می‌دهد. حکیم به محض اینکه می‌بیند مرد دارد می‌رود به او می‌گوید نیم ساعت دیگر به ده بعدی می‌رسی. مرد می‌پرسد که پس چرا دوبار سوال کردم جواب ندادی. حکیم می‌گوید که نمی‌دانستم که چگونه قدم بر می‌داری. این داستان در مورد ایران هم صادق است.

مهم‌ترین کاری که موسسه جهانی مکنزی می‌توانست انجام دهد این بود که ببیند ایران چگونه راه می‌رود و آن را در محاسبات خود وارد می‌کرد. وقتی ما اعداد و ارقام را وارد یک مدل می‌کنیم، جایگاه نهادها و موانع شناختی را در کشور نمی‌بینیم و دلیل آن این است که یا به آنها اعتقاد نداریم و یا کمیت‌پذیر نیستند. دیدن تجربیات گذشته از این منظر که این شناخت‌ها و موانعشان و ترتیبات نهادی در آمار و ارقام گذشته است، می‌تواند کمک کند. در مطالعاتی که موسسه مکنزی انجام داده است کمتر به این مساله مهم پرداخته شده است.

اگر به سال‌های ۱۳۳۰ به بعد مراجعه کنیم تنها در سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۲ است که نرخ رشد اقتصادی در ایران بسیار بالا بوده است و این نرخ‌های رشد هرگز در ایران، چه در قبل و چه در بعد از انقلاب، تکرار نشدند. در بعد از انقلاب نیز هیچ‌گاه به این نرخ‌های رشد دست پیدا نکردیم.

در نتیجه باید پرسید که نرخ رشد 6.3درصدی برای مدت 20 سال به طور میانگین چگونه امکان‌پذیر است؟ این نرخ بر اساس میزان سرمایه‌گذاری با یک نسبت معلوم و با در نظر گرفتن کشورهای مشابه حساب شده است و با این فرض محاسبات انجام شده است که محرک‌های رشد در ایران پا بگیرد.

جدا از مدل استفاده‌شده مشکل اساسی ایران همین محرک‌هاست که به صورت اگر در محاسبات وارد شده است. گذشته از این مساله در هیچ جای مدل به کار گرفته شده از «عدم قطعیت» (uncertainty) استفاده نشده و مدل بسیار قاطع و تا حدودی خطی برآورد شده است. عدم قطعیت در شرایط محیطی عوامل رشد موجب می‌شود که حداقل در محاسبات به سناریوهای متعددی توجه کنیم. به عنوان نمونه سه عدم قطعیت جدی در آینده اقتصاد ایران وجود دارد که نرخ رشد اقتصادی وابسته به این سه است؛ اول عدم قطعیت در ثبات و رشد اقتصاد جهانی است.

هم‌اکنون سروصدای بسیاری از موسسات از جمله خود شرکت مکنزی درآمده که جهان با یک بحران احتمالی در آینده مواجه است. کشورهای G20 تعداد زیادی از اساتید دانشگاه‌های معتبر آمریکا، بسیاری از موسسات بین‌المللی از جمله صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و کارشناسان بازارهای مالی بین‌الملل به مشکلات جدی در نظام جهانی اشاره می‌کنند. هم‌اکنون، اروپا و ژاپن از نرخ‌های منفی بهره برای تحریک اقتصادشان استفاده می‌کنند و ممکن است در آینده کشورهای دیگری به این کمپ اضافه شوند.

در این شرایط اقتصاد جهانی مساعد برای رشد اقتصادی ایران نیست و لذا نمی‌توان همانند سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۲ به اقتصاد جهانی برای رشد پایدار در کشور امیدوار بود. این ریسک تماماً در گزارش نادیده گرفته شده است. این ریسک موقعی جدی می‌شود که بخش مهمی از جذب منابع مالی و صادرات و در نتیجه نرخ رشد اقتصادی به رشد اقتصاد جهانی وابسته است.

عدم قطعیت دوم در منطقه خاورمیانه است. منطقه به شدت ناآرام است و ممکن است این ناآرامی گسترش یابد. بسیاری از کشورهای منطقه در صلح با ایران نیستند و تحریکات بین‌المللی را برای ایجاد موانع رشد اقتصادی به کار گرفته‌اند. اینکه این تحریکات نتیجه دهد یا نه مهم نیست، مهم این است که ایجاد ۵/۳ تریلیون دلار سرمایه‌گذاری ظرف 20 سال آینده در چنین فضایی کاری بسیار دشوار و نزدیک به ناممکن است. سومین عدم‌ قطعیت و نا‌اطمینانی از دوام ساختارهای داخلی است. اقتصاد ایران همراه با موانع جدی است که انباشت 35 سال سیاست اقتصادی، دخالت سیاست در اقتصاد، ابزاری دیدن اقتصاد، استمرار حکمرانی انحصار در اقتصاد ایران، عدم تعادل جدی در سیستم بانکی کشور و سطحی بودن بازارهای مالی در ایران بخشی از این مشکلات است.

این مشکلات عدم قطعیت بالایی دارد لذا نمی‌توان با وجود این مشکلات به ایجاد یک تریلیون دلار تولید در ایران ظرف مدت 20 سال امیدوار بود. البته در گزارش هم‌چنین پیش‌بینی‌ای نشده است چون محاسبات بر اساس «اگر» انجام شده و لذا نمی‌توان ارقام محاسبه‌شده را پیش‌بینی به حساب آورد. وقتی مجموعه تهیه‌شده را مطالعه می‌کردم، به طور مستمر نگاه می‌کردم که پتانسیل ایران را در این برآورد خوش‌بینانه در چه می‌بینند، به نتیجه‌ای نرسیدم جز تاکیدی که بر توافق هسته‌ای در کل گزارش شده است. اگر این عامل به عنوان فضای ایجادکننده این برآوردها دیده نشده باشد، حداقل محرک تهیه گزارش بوده است.

این گزارش نقطه شروع خود را در اثر شکل‌گیری برجام می‌گذارد در حالی که مسائل و مشکلات اقتصادی ایران قبل از برجام هم وجود داشته است و نمی‌توان پسابرجام را یک نقطه عطف در اقتصاد ایران تلقی کرد. این مشکلی است که در بسیاری از تحلیل‌های داخلی کشور هم وجود دارد.

مکنزی شش نقطه قوت برای اقتصاد ایران برشمرده است: تنوع اقتصادی، آموزش علمی، طبقه مصرف‌کننده در حال رشد، جمعیتی با نرخ شهرنشینی بالا، فرهنگ کارآفرینی و موقعیت راهبردی برای جریان‌های بین مرزی. به نظر می‌رسد برخی از این نقاط قوت کاملاً خوش‌بینانه باشند که در ادامه به آنها می‌پردازیم. واقعاً اقتصاد ایران چقدر متنوع است؟ مثلاً این ادعا که وابستگی بودجه به نفت و سهم نفت از تولید ناخالص داخلی پایین است، در کنار وابستگی شدید درآمدهای ارزی به صادرات نفت و میعانات گازی و پتروشیمی، عملاً باعث شده است که بخش عمده‌ای از صنایع به دلیل نیاز ارزی، در نهایت شدیداً متاثر از نوسانات نرخ ارز باشند. نمونه بارز آن صنعت خودرو است. در صنایع انرژی‌بر نیز به نظر می‌رسد در نهایت انرژی ارزان مزیت آنهاست و بهره‌وری پایین است. به طور کلی در بسیاری از صنایعی که وجود آنها به عنوان معیار تنوع ذکر می‌شود، وابستگی مستقیم و غیرمستقیمی به نفت وجود دارد. نظر شما چیست؟

بعضی از این شش عامل می‌توانند نقطه قوت یا پتانسیل‌های لازم برای حصول به نرخ رشد بالا در نظر گرفته شوند. مثلاً از این دید که بخش مهمی از اقتصاد ایران در بخش خدمات متمرکز شده و دارای تنوع بسیار بالایی است می‌تواند نشان‌دهنده تنوع در اقتصاد ایران باشد. این تنوع به نوعی در صنایع کشور هم هست ولی مشکل می‌توان تنوع را یک ویژگی یا نقطه قوت به حساب آورد. آموزش علمی هم همین مساله را دارد. از نظر تعداد آموزش علمی در کشور بسیار بالاست و از متوسط جهانی هم بهتر است ولی وقتی به محتوا می‌پردازیم، متوجه کمبودهای جدی در آموزش کشور می‌شویم. از میان نقاط قوت یادشده به نظرم فرهنگ کارآفرینی، موقعیت استراتژیک و نسبت شهرنشینی از اهمیت بیشتری برخوردارند.

ولی نکته مهم‌تر این است وقتی یک دوره 20ساله را مورد بررسی قرار می‌دهیم، نقطه شروع به عنوان یک پتانسیل تغییر می‌کند بنابراین ما با یک مدل دینامیک سروکار خواهیم داشت که خود این پتانسیل‌ها تغییر می‌کنند و ممکن است جای خود را به عواملی دهند که ابتدا زیاد مهم نبودند. با توجه به اینکه مدل به کار گرفته شده این دینامیسم را به کار نگرفته است، نمی‌توان انتظار داشت که تغییر این نقاط قوت در آینده چگونه خواهد بود.

آموزش علمی در حالی به عنوان یک نقطه قوت مطرح می‌شود که یکی از معضلات نظام اقتصادی ایران، بیکاری تحصیل‌کردگان است. به نظر می‌رسد نیروی تحصیل‌کرده با واقعیات بازار کار همسان نیست. آیا این موضوع در نهایت یک قوت محسوب می‌شود ؟

بیکاری نیروی علمی مشکل نیست و نمی‌تواند مانع این شود که این عامل نقطه قوت نباشد. چون اقتصاد به اندازه کافی رشد نمی‌کند، بدیهی است که نیروی تحصیل‌کرده بیکار باشد. ضمناً مطالعه قابل قبولی هم تا جایی که خبر دارم در مورد میزان انطباق یا عدم انطباق آموزش انجام گرفته با نیازهای کشور وجود ندارد. به نظر من مشکل اصلی در محتوای آموزش در ایران است که نمی‌تواند نرخ رشد بالا را حمایت کند. فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها وقتی وارد کار می‌شوند شروع می‌کنند به یاد گرفتن کار یا تخصص خود. دانشگاه‌ها اصلاً نمی‌توانند نیروی آماده کار تربیت کنند.

از آن گذشته کیفیت آموزش‌های کاربردی در ایران بسیار پایین است و به دلیل عدم ارتباط دانشگاه‌های ایران با جهان، توسعه علمی دانشگاه‌ها محدود و از نظام جهانی فاصله گرفته است. تغییر این ساختار هم به این راحتی امکان‌پذیر نیست. در صورتی که این ساختار هم اصلاح شود که حداقل 5 تا 10 سال زمان می‌برد، نیروهای جدید قادر به حل مسائل رشد اقتصادی ایران نیستند. بنابراین به نظر می‌رسد مشکل اصلی در اقتصاد ایران کیفیت آموزش است.

وقتی در هر موسسه آموزشی رشته DBA را راه‌اندازی کرده‌اند و در بعضی موسسات طول دوره را به حتی یک سال کاهش داده‌اند، معنایش این است که نظام آموزشی خود را تبدیل به نظامی برای صدور مدرک بدون محتوای علمی کرده‌ایم. این نیروها فرقی نمی‌کند که تقاضا برایشان در بازار کار باشد یا نه. مهم این است که در هر حال کار بلد نیستند و اگر توسعه را تراکم دانش ضمنی در تولید معطوف به بازارهای رقابتی تعریف کنیم، جایی برای نیروی انسانی به عنوان عامل تولید باقی نمی‌ماند.

در گزارش مربوطه نرخ شهرنشینی بالا، دیگر نقطه قوت ذکر شده است در حالی که عملاً رشد نامتوازن شهرها به یک مشکل به ویژه در شهرهای بزرگ تبدیل شده است. حاشیه‌نشینی و پدید آمدن زمینه‌های ناهنجاری اجتماعی، روی دیگر واقعیت شهرنشینی است. ضمناً دلیل بخشی از شهرنشینی نبود امکانات در روستا و به طور خاص از بین رفتن کشاورزی است. ارزیابی شما چیست؟

مشکلاتی را که در حوزه شهرنشینی ذکر کردید درست است ولی این مشکلات به این دلیل به وجود آمده‌اند که رشد اقتصادی در کشور بسیار پایین است. فقر گسترش پیدا کرده و فاصله بین شهر و روستا، شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک بیشتر شده است و در شهرها و روستاها هم فاصله‌های مصرفی و درآمدی کاهش یافته است ولی اگر مدل رشد بلندمدت را دینامیک ببینیم، در این صورت بخشی از مسائلی را که شما اشاره می‌کنید به مرور زمان با حل مساله رشد حل خواهند شد.

از این مساله که بگذریم، بخش شهری جامعه ایران نسبتاً بالاست و این ارقام با مقایسه بهتر فهمیده می‌شوند. نسبت شهرنشینی و وجود جامعه شهرنشین با درآمد مکفی برای خرید خوب در اقتصاد ایران نسبت به کشورهای در حال رشد جهان از قبیل هند و چین به مراتب بالاتر است. مطالعات توسعه در کشورهای جهان نشان می‌دهد که توسعه متکی به طبقات متوسط و مصرفی به عنوان پتانسیل موجود و بعداً به عنوان نتیجه توسعه مطرح بوده‌اند. در ایران هم‌ طبقه متوسط کشور، هر چند در چند دهه گذشته ضعیف شده است، می‌تواند به عنوان یکی از مزیت‌های رشد به حساب آید.

فرهنگ کارآفرینی در حالی به عنوان یک نقطه قوت ذکر شده که یک اجماع عمومی درباره عدم تمایل ایرانیان به کارآفرینی و بعضاً حتی نکوهش آن و در عین حال تمایل به فعالیت‌های غیرمولد و سوداگرانه وجود دارد. نظر شما چیست؟ آیا در ایران فرهنگ کارآفرینی یک قوت است؟

به نظرم تمایل کارآفرینی در ایران وجود دارد و دلیل اینکه این تمایل ضعیف شده است فضای بسیار نامناسب در اقتصاد کشور است. فضای کسب‌وکار در ایران بسیار نامناسب است. در دو دهه گذشته هربار که ما رتبه آمادگی کسب‌وکار کشور را محاسبه و با حداقل 100 کشور جهان مقایسه می‌کردیم، رتبه ایران بسیار پایین درمی‌آمد. بعد از آن سال‌ها تاکنون هم تغییرات قابل توجهی نداشته‌ایم و طبیعی است که محیط مناسب برای کارآفرینان به وجود نیاید.

ولی نکته‌ای که وجود دارد این است که مکنزی هم معتقد به وجود کارآفرینان حاضر به کار نیست چون به طور مشخص در گزارش به ایجاد محیط کسب‌وکار مساعد به عنوان یکی از مهم‌ترین محرک‌های رشد اشاره شده است ولی نکته مهم این است که محیط در شرایط فعلی آماده نیست و آماده شدن محیط برای پرورش کارآفرینان، کاری بسیار مشکل است. حداقل می‌توان گفت که این محرک به سادگی نمی‌تواند رشد را در اقتصاد ایران حمایت کند. در نتیجه وقتی در گزارش موسسه مکنزی حمایت کارآفرینان از طریق ایجاد فضای کسب‌وکار مشوق امکان‌پذیر است، می‌توان این نقطه قوت را مشروط به آمادگی محیط کسب‌وکار کرد.

با این اوصاف اگر شما بخواهید نقاط قوت و ضعفی را به لیست مکنزی اضافه کنید، به کدام موارد اشاره می‌کنید؟

به نظرم بخش تجارت در ایران یکی از پتانسیل‌های قوی برای رشد اقتصادی به حساب می‌آید. این بخش در مقایسه با بخش صنعتی بسیار قوی‌تر عمل کرده است ولی چون همیشه نگاه مثبتی به بخش صنعتی و نگاهی منفی به بخش تجاری بوده است، این بخش به خوبی دیده نشده است. بخش تجاری ایران در واقع بنیانگذار بخشی از صنایع کشور است. بخشی از سرمایه‌گذاری‌های کشور از طریق تجار انجام شده است و همین مساله قدرت این بخش را نشان می‌دهد.

نکته مهم این است که تجار باید به فعالیت‌های بین‌المللی کشیده شوند و قابلیت‌های خود را در تحصیل ارز نشان دهند. به نظرم این بخش می‌تواند در بین‌المللی شدن اقتصاد ایران نقشی مهم ایفا کند و در گسترش چرخش کالایی با نظام جهانی موثر باشد. حتماً در جریان هستید که هم‌اکنون نیز بخش مهمی از صادرات و واردات کشور توسط بخش تجاری انجام می‌شود. اگر به تاریخ ایران هم نگاه کنیم باسابقه‌ترین و مجرب‌ترین بخش اقتصادی در ایران همیشه بخش تجاری بوده است.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x