بازخوانی جزییات ترور شهید مطهری و دستگیری و محاکمه عوامل آن + عکس

۱۱ اردیبهشت سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری است که البته فردای آن یعنی ۱۲ اردیبهشت خبر ترور منتشر شد. اما عملیات ترور شهید مطهری به چه شکل بود؟ چه کسانی اقدام به این کار کردند و سرنوشتشان چه شد؟
«هشدار این گزارش حاوی تصاویر دلخراش است»
اقتصادآنلاین - حسامالدین قاموس مقدم؛ ساعت حدود ۷ شب بود که تیم سهنفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضیزاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف میکنند. نقشه اولیه، ترور او در همان منطقه بود اما هوشیاری راننده آیتالله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریستها میشود.
آنان خودروی استاد مطهری را تعقیب میکنند. احتمالا راننده، خیابان شریعتی را به سمت پل سیدخندان کنونی آمده و بعد از عبور از خیابان سهروردی به میدان هفتتیر کنونی رسیده و با گذر از خیابان مفتح به سمت میدان کنونی سپاه رفته بود. بعد از آن هم وارد خیابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم یدالله سحابی برسد.
جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور میشد جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه موسسه متاع (مکتب تربیتی ـ اجتماعی علمی) بود که در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود و به مسائل اجتماعی میپرداخت اما به دلایل امنیتی هیچ سندی از خود ثبت نکرده بود.
خودروی تروریستها در ضلع مقابل خیابان پارک شده بود. محمدعلی بصیری پشت دیوار منزل سحابی کمین کرده و منتظر استاد مطهری بود. ظاهرا حمید نیکنام هم سر کوچه کشیک میداده است. عوامل ترور، چراغی را که ساکنان محل در پارک امینالدوله برای روشنایی و امنیت محله گذاشته بودند، خاموش کرده بودند.
ساعت حدود بیست دقیقه مانده به یازده شب، جلسه و شام مهمانان تمام میشود و استاد مطهری به سمت منزل حرکت میکند. ظاهرا قرار بوده با خودروی آقای ترخانی به منزلش در شمیران برود. خودرو ترخانی سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزتالله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه میکنند تا اینکه مطهری به سر کوچه میرسد. محمدعلی بصیری به او نزدیک میشود، صدایش میزند و پس از برگشتن آیتالله مطهری گلولهای به زیر گوش او شلیک میکند که از ابروی چپ مطهری خارج میشود. قاتل پس از این اقدام، ظاهرا از طریق یک کوچه فرار میکند و خود را به اتومبیل پیکان استیشنشان میرساند و با دو نفر دیگر به سمت شرق تهران فرار میکنند. یدالله سحابی که ظاهرا در چند قدمی مشغول قدمزدن بوده بلافاصله خود را به استاد مطهری میرساند و او را با اتومبیل ترخانی به بیمارستان طرفه میبرند.
حال آیتالله مطهری در لحظات اولیه، وخیم گزارش میشود. بعد از القای یک شوک الکتریکی به این نتیجه میرسند که کار از کار گذشته و آیتالله دارفانی را وداع گفته است. خبر، همان شب پخش نمیشود. فردا صبح، رادیو خبر را منتشر میکند. ساعت یک نیمه شب، فردی با روزنامههای اطلاعات و آیندگان تماس میگیرد و ادعا میکند گروه فرقان، رئیس شورای انقلاب یعنی آیتالله مرتضی مطهری را کشته است و در ادامه تعدادی دیگر از شخصیتهای اجتماعی و سیاسی را هم خواهد کشت. اینکه فرقان چگونه به این موضوع محرمانه یعنی ریاست شهید مطهری بر شورای انقلاب پی برده بود از رازهای تاریخی است که هنوز هم پاسخ آن پیدا نشده است. همچنین اطلاعیهای از گروه فرقان در محل ترور کشف شد.
اما ماجرای اشاره شهید مطهری به قاتل خویش در نوع خود جالب است. محمد مطهری فرزند استاد میگوید: «حدود دو ماه از شهادت ایشان میگذشت و هنوز قاتل ایشان شناسایی نشده بود. در یکی از خوابهایی که دیدم گفتم «ما چطور قاتل شما را بشناسیم؟» ایشان فرمودند «وقتی او را ببینید، لباس سبز بر تن دارد» چند ماه بعد که برای محاکمه ضارب ایشان به دادگاه رفتیم، در وسط دادگاه یکمرتبه به یاد این خواب افتادم. دیدم آری، لباس قاتل سبز است.»
روایت یک شاهد عینی
مهندس مصطفی کتیرایی - عضو شورای انقلاب و شاهد عینی ترور استاد مطهری - میگوید: «همگی از منزل آقای مهندس سحابی خارج شدیم. من با آقای حاجترخانی یک مساله خصوصی داشتم که دم در صحبت میکردیم. آقای مطهری به لحاظ رعایت احترام و ادب با فاصله ۳۰ قدمی در اول کوچه منتظر ما شد تا صحبتمان تمام شود و همراه ایشان با ماشین آقای حاجترخانی بروند. من هم با دقت آقای مطهری را نگاه میکردم که ناگاه جوانی که در تاریکی شب دقیقا سن و قیافهاش قابل تشخیص نبود از سمت پایین به سمت ایشان آمد و صدا زد آقای مطهری! میخواست مطمئن شود ایشان آقای مطهری است. آقای مطهری برگشت به طرف او پاسخ داد بله! در یک لحظه جوان تیری به سر او شلیک کرد. با همان ضربه آقای مطهری به زمین افتاد و دیگر حرکتی از خود نشان نداد.
ضارب بسرعت در تاریکی شب فرار کرد. من وحشتزده فریاد کردم آقای حاجترخانی مطهری را زدند. ایشان که متوجه صدای گلوله نشده بود از فریاد من حیرت کرد و گفت چی میگی؟! گفتم ببین آقای مطهری را کشتند. او به سمت در حیاط منزل آقای مهندس سحابی رفت و زنگ تمام طبقات را زد و فریاد میکرد بیایید. بچههای ایرج سحابی برادر مهندس سحابی با سرعت از پلهها پایین آمدند و سوال میکردند چه شده؟! ما به آنها اشاره کردیم که آقای مطهری آنجا افتاده است. آنها به طرف او شتافتند و او را بلند کردند و به سوی اتومبیل آقای حاجترخانی بردند و همگی به سوی بیمارستان طرفه که نزدیکترین بیمارستان آن محله بود به راه افتادند.
من ماندم و تاریکی شب و حیران و پریشان زیرا نمیدانستم آیا ضارب در پناهی مخفی شده و برنامه دیگری دارد یا خیر. آیا ضارب همدستانی هم برای ارتکاب قتل بسیج کرده است یا نه؟ چون من هم یکبار از طرف این گروه تهدید شده بودم. سعی کردم هر چه زودتر از آن منطقه دور شوم. بسرعت سمت کوچه فرعی بالای محل وقوع حادثه رفتم که سوار ماشینم بشوم.
دیدم ماشینم را پنچر کردهاند. یقین کردم که برنامهای در جریان است. بالاخره دواندوان خودم را به خیابان بهارستان رساندم و در حالی که هر لحظه احتمال ترور خودم را میدادم در خیابان اولین ماشین شخصی که رسید سوار شدم. گفت کجا میروید؟ من گفتم فوری حرکت کن هر کجا میتوانی مرا ببر. مرا در خیابان بهارستان به سمت شمال برد.
اولین انشعاب از مسیر ایشان سوار ماشین دیگری شدم و خودم را به منزلم در میدان فاطمی رساندم اما بیم آن را داشتم که شخص دیگری در این محل ممکن است در کمین من باشد. به هر حال وارد خانه شدم و آهسته به طرف اتاق خواب رفتم اما صدای ضربان قلب و نفسزدن من همسرم را بیدار کرد و وحشتزده پرسید چه شده است؟ به او گفتم آقای مطهری را ترور کردند. دیگر نتوانستم یا نخواستم توضیح دیگری بدهم زیرا خود من هم نمیدانستم در بیمارستان چه اتفاقی افتاده است. نمیدانم شب را چگونه به صبح رساندم و آیا خوابی هم کردم یا نه و در لحظات خواب جز کابوس چیزی نمیدیدم. صبح خیلی زود رادیو را گرفتم. قرآن میخواند. فهمیدم کار تمام شده است. من در بیمارستان نبودم ولی از یکی از همراهان آقای مطهری شنیدم که به محض ورود به بیمارستان پزشکان بالای سر او آمدند و گفتند در همان لحظه اول جان سپرده است و کاری از هیچکس ساخته نیست.»
دستگیری عوامل ترور
حمید نقاشیان - سرتیم حفاظت امام خمینی (ره) و بازجوی پرونده گروهک تروریستی فرقان - میگوید: «در ختم شهید مطهری، آقای هاشمی رفسنجانی بنا به تحلیل خود حزب توده را مسئول این ترور اعلام کرد اما همان لحظه بنده به امام خمینی (ره) اعلام کردم چنین نیست و من گروه قاتل شهید مطهری را میشناسم. بنده با حکم امام خمینی (ره) مامور این پرونده شدم.
به تهران آمدم و با همکاری افرادی چون آقای مهدی هادوی دادستان وقت کل کشور، آقای قدوسی دادستان کل کشور، آقای مهدوی کنی مسئول امور کمیتههای انقلاب، آقای حسن عابدجعفری مسئول وقت سپاه پاسداران، آقایان علیاکبر و عباسعلی ناطقنوری و با همکاری تعدادی از دوستان بخصوص مرحوم محمد هنردوست کار را به عهده گرفتیم.
برای مکان فعالیتهای خود بند موسوم به ۲۰۹ اوین را انتخاب کردیم و آنجا را سر و سامان دادیم. دوستان را به سه گروه تعقیب، مراقبت و عملیات، گروه تدارکات برای تهیه غذا و امکانات و نظافت زندان و گروه مطالعه، تحقیق و بازجویی تقسیم و کار جدی خود را شروع کردیم که از حدود اردیبهشت ۱۳۵۸ تا دیماه ۱۳۵۸ به طول انجامید. البته بعد از مدتی گروهی از افسران نوهد - کلاهسبزهای رژیم شاه - و بعد از مدتی تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب وقت مثل سردار ذوالقدر و آقای الویری نیز به جمع ما پیوستند.
بعد از این سازماندهی بود که توانستیم دستگیرشدگان روزهای اولیه توسط کلانتریها و کمیتهها را در یک مکان جمعآوری و بازجوییهای مبتنی بر بحث عقیدتی و فرهنگی با اعضای گروه فرقان را آغاز کنیم. در حین فعالیت ما البته گروه فرقان ترورهای دیگری هم انجام داد اما بیشتر این ترورها از نظر عملیاتی علیه افرادی انجام میشد که به دلیل مردمیبودن سهلالوصول بوده و به عبارت دیگر از ارزش عملیاتی کمی برخوردار بودند. ما از اردیبهشتماه تا مردادماه، حدود ۸۰ درصد اعضای گروه را دستگیر کرده بودیم و این قبیل اقدامات آخرین نفسهای باقیمانده فرقانیان بود.»
«فرقان» چه میگفت؟
اکبر گودرزی سرکرده فرقان با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان بین خمین و الیگودرز به دنیا آمده بود. او بین سالهای 51 و 52 از الیگودرز به خوانسار و بعد از مدتی به قم رفت و ضمن اینکه در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمهوقت تحصیل می کرد. بعد از مدتی در مسجد چهلستون و در مدرسه شیخ عبدالحسین درس خواند. او با شیوه و ادبیات خاصی به تفسیر آیات قرآن میپرداخت.
فرقان یکی از گروههای سیاسی - مذهبی بود که سال ۱۳۵۵ توسط اکبر گودرزی تاسیس شد. این گروه در حاشیه جلسات قرآنی در چند مسجد شهر تهران شکل گرفت. در این جلسات سعی میشد از آیات قرآن تفاسیر انقلابی و مبارزاتی بیان شود. اکثر این تفاسیر توسط رهبر گروه انجام میشد. فرقان تا جایی انقلابی فکر میکرد که گرگ داستان سوره یوسف را به ضد انقلاب تعبیر میکرد.
اکبر گودرزی در مدت ۲۷ سال زندگی خود توانسته بود ۲۰ تفسیر قرآن و دو جلد تفسیر صحیفه سجادیه بنویسد و یک جلد کتاب در مورد توحید هم نوشته بود.
در کنار تفاسیر افراطی از آیات قرآن، رکن دیگر این گروه مبارزه با روحانیت بود. درباره دلیل این موضوع سخنان زیادی گفته شده است. از تاثیر برخی سخنان دکتر شریعتی بر این افراد گرفته تا بغض شخصی رهبر فرقان از روحانیت به دلیل اخراجهای مکرر از حوزه علمیه. تصور فرقانیان بر این بود که روحانیت با مصادره انقلاب مانع رسیدن به آرمانهای آن شده است ضمن اینکه اعتقاد داشتند فرد یا افرادی بخصوص شهید مطهری سعی در تخطئه دکتر علی شریعتی دارند. از اینرو بود که گفته میشود جرقه ترور شهید مطهری بعد از نوشتن اعلامیه مشترک این شهید با مرحوم مهندس بازرگان در نقد برخی افکار دکتر شریعتی زده شد.
علاوه بر ترور آیتالله مفتح و آیتالله مطهری، لیست ترورگروه فرقان عبارت بودند از آیتالله بهشتی، حجتالاسلام محمدجواد باهنر، حقی، امامی کاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار فلاحی، بنیصدر، خوانساری ، هاشمی رفسنجانی و حضرت آیتالله خامنهای که با دستگیری اعضا و رهبری گروه، ادامه ترورها متوقف شد.
ماجرای دستگیری عوامل ترور شهید مطهری و سرکرده فرقان
نحوه دستگیری عوامل ترور شهید مطهری از زبان جمال اصفهانی و محمد عطریانفر از مسئولان پرونده فرقان، خواندنی است: «حمید نیکنام، علی بصیری و وفا قاضیزاده، عاملان ترور آقای مطهری بودند که همگی از تیم جنوب شهر بودند.
علی بصیری تازه از دانشگاه فیلیپین فارغالتحصیل شده و به ایران آمده بود و دانش مذهبی کافی نداشت. او تحت تاثیر گروه فرقان و گودرزی قرار گرفته و در ترور مشارکت کرده بود.
حمید نیکنام و بصیری اگرچه دو روز بعد از ترور آقای مطهری بازداشت شدند اما هیچ معلوم نبود که آنها قاتل مطهری باشند. نیکنام به خانه یکی از اقوام خود در قزوین رفته بود و آنجا یکی از فامیلهای او در بحثها متوجه شده بود که او مواضع ضد روحانیت و فرقانی دارد. به کمیته گفته بود و به این ترتیب نیکنام در خیابان بازداشت شد بدون اینکه کسی بداند او قاتل آقای مطهری است. بصیری هم در چاپخانه کار میکرد. اطلاعیهای که پس از ترور آقای مطهری پخش شده بود روی یک کاغذ A4 رنگی بود که ما وقتی سرنخ آن کاغذ را گرفتیم به چاپخانهای رسیدیم که بصیری یکی از کارگران آنجا بود و وقتی سراغ بصیری را گرفتیم و به خانهاش رفتیم، او فرار کرد و از چینه دیوار افتاد و بیهوش شد.
او را به بیمارستان آوردیم و پس از بههوشآمدن گفت که من قبل از انقلاب فرقانی بودهام و بعد از انقلاب از آنها جدا شدهام. ما سرنخی نداشتیم و آنها هم منکر دخالت در قتل شهید مطهری بودند. جالب است که شبی که بصیری را گرفتند یکی از بچهها به نام محمد هنردوست، شهید مطهری را خواب دیده بود که یک شنل قرمز خونی را از دوشش برمیدارد و یک شنل سبز را جای آن میگذارد و میگوید که من از امشب راحت میخوابم. این تنها «شاهد» ما برای دخالت بصیری در قتل شهید مطهری بود. شبی که ما گودرزی را گرفتیم، در راه حرکت به سمت اوین، من از او پرسیدم که قاتل مطهری کیست. او گفت که یعنی شما نمیدانید؟ گفتیم میدانیم ولی میخواهیم تو را امتحان کنیم و او نام بصیری و بقیه افراد را به زبان آورد.»
اما رهبر این گروه در 18 دی 58 چگوه دستگیر شد؟ خانهای که اکبر گودرزی در آن مخفی شده بود، در خیابان جمالزاده، کوچه اخوان، پلاک ۲۳ قرار داشت. به گفته علیاکبر ناطق نوری وقتی میخواستند اکبر گودرزی را بگیرند، او از داخل اتاق با یوزی پاسدارها را به رگبار بسته بود و نمیشد به طرف او رفت.
سرانجام دو تن از نیروهای کلاهسبز ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیدند و خود را به اتاق گودرزی رساندند و نارنجکی را داخل اتاق او انداختند. اکبر گودرزی نالهای کرد و بیحال افتاد. گودرزی و حسن اقرلو دراین خانه تیمی همراه هم بودند.
اقرلو واقعه سقوط این خانه تیمی و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین تشریح میکند: «حدود ساعت ۳ بعد از نیمهشب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند، میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از آنجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و در صدد مقابله برآمدیم و با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی دشمن شلیک کردیم.
در این مدت بطور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد. به هر حال پس از چند لحظه که ما هچنان به تیرها پاسخ میدادیم، نارنجکی توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد. در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به نالهکردن، من به گمان اینکه گلوله به وی اصابت کرده، به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم اما به علت تاریکی بیش از حد، موضح جراحت در سر او دیده نمیشد.
در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من بطور نیمهخیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کردند و قادر به تنفس نبودیم. برای اینکه امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم. بنابراین سلاحها را به پایین پرتاب کردم و خودم هم از ساختمان بیرون آمدم و تسلیم شدم.
این افراد از گروه فرقان دستگیر و محاکمه شدند: حمید احمدیان، جمشید احمدی، فرهاد اقبالی، غلامرضا بهرامی، مهدی حسینی، حسن حسینی خرمآبادی، تقی شعبانی، مجید عزیزی، محمدرضا ظریففرد، رحیم اسدزاده، امیرهوشنگ قعلهنوتاش، احمدرضایی ملایری، داوود درستی، فرشاد رحیمی، حسن عزیزی، عبدالرضا رضوانی، محمود مشهدی، محسن خطیبی، حسن اقرلو، سعید مرآت، عباس عسگری، مرتضی واحدی، صالح قنادی، حسین گلزار، سیدمصطفی حسینی جوادی، حسین فلاح، زهرا ترابی، سیدمصطفی بیژنی، علی حاتمی، ناصر شیریننامی، عباس امینی، مجید مرآت، نورالله خدارحمی، رسول همکار، محمد مهری، شیدا خسرویا، علیرضا شاهبابا بیکتبریزی، علیرضا ابراهیمزاده، غلامرضا بیات، حمید نیکنام، امیرعباس عسگری، بهرام تیموری، غلامرضا یوسفی، سعید واحد، محمد متحدی، اکبر گودرزی، علیاکبر منصوری، محسن سیاهپوش، علی اسدی.
نقاشیان میگوید: «بازجویی از اعضای گروه فرقان مبتنی بر بحثهای تئوریک و عقیدتی بود و در این چارچوب افرادی چون حجج اسلام معادیخواه و احمد احمدی و آقای جلالالدین فارسی به زندان میآمدند و با اعضای گروه فرقان بحثهای تئوریک و مبنایی میکردند و حجم بزرگی از شکستن اعضای این گروه در زندان بدلیل همین ضعف تئوریک بود. آنها در چنین بحثهایی متوجه توخالی بودن عقاید خود و رهبرشان میشدند و بزودی از کردههای خود توبه میکردند.»
محاکمه اعضای فرقان
علیاکبر ناطق نوری عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام میگوید: «وقتی فرقانیها را گرفتند، من در جلسه روحانیت مبارز خدمت آقای بهشتی بودم. به ایشان گفتم دوستان ما اینها را گرفتهاند. اینها را دست قاضیای بدهید که جدی و درست برخورد کند.
ایشان فرمود خودت! وقتی ایشان این حرف را زد، واقعا لکنت گرفتم و گفتم من؟ پدرم قاضی بوده؟ پدربزرگم حقوقدان بوده؟ ایشان برگشت و گفت مگر پدر من رئیس دیوان عالی کشور بوده؟ کار، کار خودت است. وقتی قاضی پرونده گروه فرقان از سوی آیتالله بهشتی شدم این هدف را دنبال میکردم که تنها فرقانیها را از بین نبریم بلکه مکتب و ایدئولوژی آنها را از بین ببریم.
در این مسیر، شهید لاجوردی را به عنوان دادستان پرونده انتخاب کردم و او در پاسخ به این خواسته من گفت: «اگر وظیفه است قبول میکنم». لاجوردی به دلیل سابقهای که در زندان در برخورد با فرقانیها و مباحثههایش با آنها به این منظور و تعهد به کارش داشت، انتخاب شد و من در این پرونده مهم از او خواستم برای صدور رأی دادگاه به بررسی بپردازد و نتایج تحقیقاتش را به من بدهد تا درست رأی داده شود؛ لذا بسیاری از همین فرقانیها تربیتشده شهید لاجوردی بودند و برخی از آنها در جبهه جنگ علیه دشمنان اسلام حضور یافتند و شهید شدند.»
عبدالمجید معادیخواه دیگر قاضی پرونده گروه فرقان نیز میگوید: «کسی مرا برای این پرونده انتخاب نکرد. من داوطلب شدم.
وقتی ما باخبر شدیم که گروه فرقان دستگیر شدهاند، اولین چیزی که برایم اهمیت داشت، این بود که قاتل شهید مطهری را ببینم. دستگیرشدگان را به بند ۲۰۹ بردند. آنجا از آقای نقاشیان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم.
برایم عجیب بود که چقدر سریع او را اعدام کردهاند. آقای منتظری یک حکم مشترک برای من و آقای ناطق صادر و هر دو را قاضی پرونده کرده بودند. وقتی حکم را گرفتیم، تصورم این بود که هم من و هم آقای ناطق، قاضی پرونده گروه فرقان هستیم. وقتی آقای نقاشیان گفت که قاتل را اعدام کردیم، من اعتراض کردم و گفتم که این کار از هر جهت خیلی بد است.
ایشان گفت: «بقیه را هم میکشیم.» حکم اعدام قاتل شهید مطهری را احتمالا آقای محمدی گیلانی داد، چون افرادی که آن زمان در اوین مشغول بودند، در راسشان محمدی گیلانی بود. آقای نقاشیان در زندان اوین مسئول بند ۲۰۹ بود که برای کار این گروه در نظر گرفته شده بود. در واقع پیش از اینکه اعضای گروه فرقان دستگیر شوند، جایی برای شنود لازم بود. گفت وگو با آنها را شروع کردم.
اول گشتی زدم و چهره اینها را در سلولها دیدم. یک چهره عجیب میان آنها بود. هنوز آن چهره در ذهنم هست و خیلی برای او ناراحتم؛ مرحوم عباس عسگری. گفتم او را بیاورید تا صحبتی با او داشته باشم. در همان بند ۲۰۹ یک اتاق به ما دادند. عباس عسگری را آوردند. قیافه بسیار معصوم و ترحمبرانگیزی داشت. از دانشجویان پلیتکنیک بود. گفتم میگویند شما حاضر نیستید با ما حرف بزنید. گرچه اشتباه میکنید حالا من نشستهام در کنار شما. من یک سوال دارم. این پدیده انقلاب اسلامی را چقدر میشناسید که با آن مخالفت میکنید؟ او سکوت کرده بود. بعد گفت: من نمیگویم که ما صحبت نمیکنیم، بلکه شرایطی داریم. پرسیدم شرایط شما چیست؟ گفت: من در شورای مرکزی بودم و بالاتر از من اکبر گودرزی است.»
نقاشیان نیز درباره قاضی رسیدگیکننده به این پرونده میگوید: «قاضی دادگاه فرقانیان ابتدا آیتالله محمدی گیلانی بود که ایشان به دلیل اینکه وابستگی و علقه شدیدی به شهید مطهری داشت مرتب در مقام قاضی قاتلان را لعنت میکرد. من برای حفظ بیطرفی قاضی این دادگاه را خاتمه دادم و با بیان این مطلب خدمت امام در خواست کردم افرادی چون ربانیشیرازی، معادیخواه و ناطقنوری به عنوان قاضی این دادگاه انتخاب شوند. حکم این افراد هم به دستور امام توسط مرحوم مشکینی و مرحوم منتظری صادر شد اما آقای ربانی شیرازی به دلیل کسالت در دادگاه حاضر نشدند.»
نهایتا روز پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۵۸ محاکمه اعضای گروه فرقان بدون حضور خبرنگاران آغاز شد. دادستان کل انقلاب اسلامی بیانیهای را به این شرح صادر کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
همانگونه که برادران و خواهران محترم آگاهند، گروه فرقان در طلوع آزادی و رهایی هممیهنانمان از دوران اختناق و خفقان رژیم فاسد گذشته، به دستور اربابان سرسپردهاش، تلاش پیگیری را برای ایجاد محیط رعبووحشت آغاز و در این راه، ناجوانمردانه دستش را به خون دانشمندان و عزیزانی آغشته کرد که البته این مسئله کوچکترین خللی در اراده ملت به وجود نخواهد آورد. مردم با شتاب و تأکید تمام خواستار مجازات این عوامل شدند اما چون مسئله قضاوت که بزرگترین مسئولیت خصوصاً در یک نظام اسلامی است، تکمیل پرونده و ادله جرم را مستلزم است و از طرفی تعجیل در محاکمه، در مواردی که منجر به اعدام قاتل شود، ردیابی همکاران گروه متهم را ضعیف میکند، لذا دادگاههای انقلاب با اینکه بعضی از متهمین را از ماهها قبل در اختیار داشت، با همه اصرار و فشار هممیهنان و خانواده شهدا، شتابزدگی را صلاح نمیدانست و اینکه با عنایت خداوند و تلاش شبانهروزی جوانانی که به حق در این کار همه وقت و جان و استراحت خود را وقف انقلاب نمودهاند، خصوصاً با موفقیت شب چهارشنبه ۲ دی ۱۳۵۸ باید گفت نود درصد کار این گروه خاتمه یافته است، لذا دادگاه انقلاب از امروز محاکمه چند تن از آنها را شروع و در اسرع وقت حکم قطعی داده به اطلاع عموم خواهد رسید.»
به دنبال اختلاف حاکم شرع و دادستان بر سر علنی یا سریبودن محاکمه اعضای گروه فرقان، حاکم شرع، آیتالله محمدی گیلانی اعلام کرد که از این به بعد (۸ بهمن ۱۳۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.
دادستان کل انقلاب معتقد بود که جلسات باید سری باشد ولی حاکم شرع بر این اعتقاد بود که سریبودن یا علنیبودن جلسات، بستگی به نظر حاکم شرع دارد، نه دادستان. در نتیجه ایشان پس از محاکمه دو تن که منجر به اعدام آنها شد، اعلام کرد که جلسات علنی است.
علیاکبر ناطق نوری میگوید: «زنگ رسمیبودن دادگاه را زدم. بعد از تلاوت قرآن دادستان کیفرخواست را قرائت کرد. اتهامات این گروه 27 مورد بود. من هم شروع کردم به سؤال کردن و گفتم کیفرخواست را شنیدید؟ قبول دارید یا قبول ندارید؟ چند سؤال مرتب پشت سر هم پرسیدم ... دادگاه خیلی خوب برگزار شد. با اینکه مبتدی بودم و اولین و آخرین پرونده قضایی بود که قاضی بودم، الآن به ضرس قاطع میگویم یکی از تمیزترین و بهترین پروندهها بود که رسیدگی شد. واقعاً نتیجهاش این شد که از همین فرقانیها آدمهای خوبی درآمدند.»
او ادامه میدهد: «بعدها روزی به اوین پیش آقای لاجوردی رفتم، دیدم خانمی آنجا کار میکند. آقای لاجوردی گفت این خانم را میشناسی؟ گفتم خیر. گفت همسر سعید مرآت است. این خانم وقتی به زندان آمد خیلی خشن بود و همچنان سر موضع خود بود اما با برخوردهای ما جزء مریدهای آقای لاجوردی شد و در دادستانی مشغول به کار شد. سپس این خانم خودش پیش من آمد و گفت من همسر سعید مرآت هستم و الان اینجا دارم خدمت میکنم.»
از میان دستگیرشدگان فرقان، فقط شش نفر به اعدام محکوم شدند: «اکبر گودرزی، سعید مرآت، علی حاتمی، محمد متحدی، حسن اقرلو، عباس عسگری و علیرضا شاهبابک». حکم اعدام این افراد سحرگاه سوم خرداد سال 59 اجرا شد.
منابع: شاهد یاران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روزنامه جام جم، تاریخ ایرانی