۰ نفر

کولبری؛ استراتژی بقا

۱۱ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۳۸
کد خبر: 406282
کولبری؛ استراتژی بقا

روز دوم دی‌ماه مدیر یکی از مدارس شهر مریوان در گفت‌وگویی که داشت و در پاسخ به اینکه مساله کار کودکان و کولبری چه میزان از دانش‌آموزان منطقه را درگیر خود کرده است، گفت: «خیلی خیلی زیاد، خیلی زیادند.

 درصد بخواهید بگویم، در شهرستان ما به‌خصوص در مدارس مناطق حاشیه کمتر از 50 درصد نیست. گاهی مدرسه می‌آیند، گاهی ترک تحصیل می‌کنند. آنهایی که مدرسه می‌روند در ساعات شیفت مقابل مشغول کار می‌شوند یا اینکه شبانه کار می‌کنند.» مصاحبه با او پس از پایان تلخ کولبری دو برادر کرد یعنی آزاد و فرهاد صورت گرفت و آقای مدیر از دو برادر دیگر هم در سنین نوجوانی یاد کرد که چند سال قبل‌تر جان‌شان را از دست دادند، آن دو نفر روی مین رفته بودند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، سرما و برف جان آزاد و فرهاد را گرفتند اما نوجوانان دیگری هستند که همچنان در مسیر آنها می‌روند و برای تامین معیشت مشغول به سخت‌ترین انواع کار کودکان می‌شوند. فرشید یزدانی، کارشناس حوزه سیاستگذاری اجتماعی و فعال حقوق کودک  می‌گوید که شرمساری آنچه بر سر آزاد و فرهاد آمده است برای همیشه با ما می‌ماند. اتفاقی که اگر توجه به حقوق کودک در اولویت و دستور کار قرار داشت، رخ نمی‌داد.

وقتی بحث بر سر کولبری باشد، حتی پس از اتفاق تلخی که برای دو برادر کرد رخ داد، همچنان عده‌ای هستند که اول به بعد شغل کاذب بودن و شرکت در جریان قاچاق کالا توجه می‌کنند. اما سوی غیرقابل انکار موضوع این است که این کار برای مردم مناطق مرزنشین تبدیل به تنها راه نجات معیشتی شود. از منظر سیاست‌های اجتماعی تن دادن به کولبری با خطرات و دشواری‌هایی که دارد چگونه تعبیر می‌شود؟

چه چیزی باعث می‌شود که مردم رو به این کار بیاورند؟ این یک استراتژی‌ است برای بقا. مردمی که فقیر و بیکار و بدون درآمدند، مردمی که درگیر معیشت هستند (نه معیشت به معنای لاکچری، معیشت به معنای نان برای خوردن) فقط به دنبال راهی برای کسب درآمد می‌گردند. خود آن راه هم به نظرم راهی است که همان مکانیسم اقتصادی- اجتماعی که بیکاری و معضلات را ایجاد کرده فرا روی آنها گذاشته است. یعنی کالایی را که متعلق است به یک آدم با درآمد خوب و ثروت را وارد می‌کنند و به فروش می‌رسانند فقط با حداقلی که برای زنده ماندن‌شان مورد نیاز است. هر یک از این کولبران شاید یک تا یک و نیم میلیون تومان درآمد ماهیانه داشته باشند، این مبلغ چقدر از هزینه زندگی آنها را می‌تواند پوشش دهد؟ فقط به اندازه‌ای است که زنده بمانند. در واقع برای این مردم، کولبری استراتژی بقا است. از زاویه دید دیگر، کولبری نشان‌دهنده شکست سیاستگذاری‌های اقتصادی و اجتماعی در عرصه کلان است. به نظر من تمام مسوولان ما در این وضعیت مقصر هستند و در مرگ این کودکان نقش دارند. اگر کمی وجدان‌های بیدار داشته باشیم باید از این اتفاق شرم کنیم، به ‌خصوص مسوولان. باید شرمنده باشیم که چه سیاست‌هایی طراحی و چگونه آنها را اجرا کردیم که کولبران نادیده گرفته شده‌اند که این اتفاق برای‌شان افتاده است. نفس وجود کلمه کولبری از نظر اجتماعی برای یک جامعه شرم‌آور است، جامعه‌ای که نفت زیاد دارد و حجم درآمدی‌اش بد نیست اما نوع توزیع این درآمد است که اجازه نمی‌دهد این درآمد در عرصه اجتماعی وارد شود. در همین بودجه امسال می‌توان به صورت مشخص ردگیری کرد که چقدر به حوزه اجتماعی تعلق گرفته است و چقدر به سایر سازوکارها.شرایط ناشی از این سیاست‌هایی که خودشان در مکانیسم توزیع درآمد و ایجاد اشتغال ناکارآمد و ناتوان است، به خصوص در مناطق مرزی. باید از این مردم عذرخواهی شود، صاحبان ثروت و قدرت باید از آنها عذرخواهی کنند.

سوال این است که اگر آدم‌ها نخواهند مثلا تن به کولبری دهند باید چه کنند؟ باید به سمت خلاف‌هایی مانند قاچاق مواد مخدر و دزدی بروند، به نظرم کسانی که راه کولبری را انتخاب کرده‌اند بسیار انسان‌های شرافتمندی هستند که فقط برای امرار معاش خود و خانواده‌شان و نه بیشتر تن به این کار داده‌اند.

داستان فرهاد و آزاد تبدیل به یک تراژدی شد اما هم‌زمان کودکان و نوجوانان دیگری هستند که همچنان دارند همان کار را انجام می‌دهند و تا زمانی که اتفاقی برای‌شان رخ ندهد شاید این مسیر را ادامه دهند. از منظر حقوق کودک به صورت مشخص برای این بچه‌ها چه باید کرد؟

پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک که ایران هم به آن پیوسته است و اصول این پیمان‌نامه حکم قانون داخلی را دارند و بر مبنای آن دولت مکلف است از آسیبی که به بچه‌ها می‌رسد و از بدترین اشکال کار کودک جلوگیری کند. به نظر من کولبری یکی از بدترین اشکال کار کودکان است که در مواردی مانند این‌بار به مرگ دو برادر ختم شد و البته نمونه‌ مرگ ناشی از کولبری در سنین کمتر از 18 سال را قبلا هم داشته‌ایم. این کار روح و روان و تن کودکان را نابود می‌کند. بچه‌ای که در سن رشد است را تصور کنید که هر دفعه می‌خواهد زیر این حجم بار برود و ببینید چه آسیبی به بدن او می‌زند. به نظرم به روح و روان او هم به‌شدت آسیب می‌زند چون مجبور است این همه سختی را به خاطر یک لقمه نان تحمل کند و در واقع اثری منفی هم روی نوع نگاه او به اجتماع می‌گذارد؛ اجتماعی که او را مجبور به این کار کرده است. این کار به کلی مغایر پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک است و مغایر قانون داخلی کشورمان.

نکته دوم این است که مقصر کیست؟ به نظر من نمی‌توان آموزش و پرورش را به تنهایی مسوول دانست چون می‌خواهد چه کند؟ می‌تواند ورود آنها به مدارس را تسهیل کند که درواقع کار سختی نیست، مهم این است که آنها مجبورند نان درآورند و این یعنی آموزش در رده اول زندگی آنها نیست چون اول باید بتوانند زنده بمانند تا بعد به هر کار دیگری بپردازند و برای همین به نظرم تقصیر اصلی به گردن سیاستگذاری‌های کلان در تخصیص بودجه و برنامه‌ریزی‌های توسعه منطقه‌ای و ملی است. برنامه‌ریزی‌هایی که در آنها سیاستگذاری اجتماعی به صورت عام و سیاستگذاری در حوزه کودکان به صورت خاص مغفول مانده است. این کاری است که بر عهده وزارت کار و تعاون و رفاه اجتماعی است. در یک مقطعی وزیر سابق رفاه در حمایت از کولبران حرف زد و انتظار داشتیم بگوید که کولبری باید حذف شود و کمک کنیم که اشتغال ایجاد شود تا کسی مجبور به کولبری نشود اما ایشان گفت بیایید کولبران را بیمه کنیم! این یعنی رسمیت بخشیدن به این کار بسیار قبیح. وزیر سابق نگفت که در جریان کولبری چه اتفاقی دارد بر سر مردم می‌آید. به نظر می‌آید خلأ همین جا است. وزارت رفاه به صورت مشخص مسوول کمک و ساماندهی است که این کار را نکرده است. در مورد کودکان هم به صورت عام مسوولیت متوجه سیاستگذاران و مجریان دولتی است و در مورد نمایندگان مجلس هم همین‌طور است. همین حالا لایحه بودجه در مجلس است و این انتظار می‌رود که نمایندگان مجلس اگر اندکی دغدغه مردم و کودکان را دارند بودجه خاصی را برای حذف این کار اختصاص دهند. کار خیلی سختی هم نیست و بودجه خیلی زیادی هم نمی‌خواهد. به راحتی می‌توان از بودجه کارهای غیرضروری‌تر برداشت و آن را به این کار اختصاص داد.

به نظرتان این بودجه به صورت مشخص باید صرف چه راهکاری شود؟

صرف ایجاد اشتغال و کسب‌وکارهای کوچک و حمایت مالی از کسانی که دارند کولبری می‌کنند. این آدم‌ها که زیاده‌طلب نیستند، آنچه به دست می‌آورند حداکثر به اندازه حداقل دستمزد است. اگر در آن منطقه روی طرح‌های کوچک اشتغالزایی تمرکز شود می‌توان مشکل‌شان را حل و کودکان‌شان را از این چرخه کار حذف کرد. برای کودکان باید به صورت خاص هدف‌گذاری شود تا مجبور نشوند از فقر به این قبیل کارها روی آورند، برای این رسیدن به این هدف حمایت لازم است نه اجبار.

به پیمان‌نامه حقوق کودک اشاره‌ای داشتید. چقدر مفاد این پیمان‌نامه در کشور ما روی کاغذ تعریف شده است و چقدر می‌توان الزام به آن را در عمل دید؟

به صورت عام روی بهداشت کودکان و کاهش میزان مرگ‌ومیر کودکان زیر 5 سال اقدامات موفقی داشته‌ایم اما در بسیاری عرصه‌های دیگر به‌طور مشخص کار جدی نشده است و نمونه بارزش همین موضوع کار کودکان است. شما از یک سو آزاد و فرهاد را دارید که با مرگ‌شان اتفاق بسیار تراژیکی را رقم زدند و از طرف دیگر کودکان زباله‌گرد را به صورت مشخص در شهر تهران. در این بخش‌ها چون موضوع با منافع عام درگیر می‌شود، نگاه حاکم بر اقتصاد سیاسی چندان تمایلی ندارد که به حل این مسائل کمک کند و از طرف دیگر هسته اصلی و تخصصی این موضوع هم که در وزارت رفاه باید به آن بپردازد این کار را نمی‌کند. برای همین است که بسیاری از اصول پیمان‌نامه روی زمین مانده است.

در بحث آموزش هم همین‌طور است. وزارت رفاه روی بحث آموزش با تاکید بر ابتدایی کار کرده است ولی مثلا همین چند روز پیش اعلام شد که بالای 40 درصد از بچه‌های سیستان و بلوچستان پس از دوره راهنمایی (متوسطه اول) مجبور به ترک تحصیل هستند. این رقم وحشتناک است. بحث ازدواج کودکان هم از نمونه‌های نقض حقوق کودک است. به نظر می‌آید که این موضوع به عنوان یک گفتمان در عرصه سیاستگذاری شکل نگرفته است. لایحه حمایت از حقوق کودک و نوجوان را ببینید که گرچه دارد مراحل آخرش را طی می‌کند اما نزدیک به 11سال است در دولت و مجلس مانده است و این نشان می‌دهد که بحث برای برنامه‌ریزان و سیاستگذاران خیلی اهمیت نداشته است.

چقدر از این اولویت ندادن‌ها را می‌توان به گردن وضعیت نابسامان اقتصادی و بودجه‌ای انداخت و چقدر فکر می‌کنید که اراده خاصی برای پرداختن به این موضوع وجود ندارد؟

ما قبل از این وضعیت نابسامان کشور چنین رویکردی نداشتیم. به نظر می‌آید اگر قرار است به یکی از این دو مورد ربط دهیم، ربطش به وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشور خیلی کمتر است چون نیاز به امکانات مادی و فیزیکی برای حل این مسائل نیاز اندکی است. رویکرد است که اهمیت دارد؛ رویکردی که می‌گوید این منابع را چگونه تخصیص دهیم به حوزه‌های اجتماعی، غیراجتماعی یا حتی ضداجتماعی. مهم‌ترین عامل اثرگذار، رویکردی است که در این عرصه وجود ندارد و دغدغه‌ای که نیست. یک جایی هم سعی می‌شود این وضعیت برای مجموعه مردم عادی‌سازی شود که خب همین است دیگر! کولبران خودشان مقصرند که می‌روند کار قاچاق می‌کنند! کار کودکان هم همه‌جا هست. یعنی وقتی رویکردهایی که گفتیم وجود ندارد به دنبالش جریان عادی‌سازی هم وارد می‌شود. به نظرم ربط دادن این مساله به مسائل اقتصادی روز چندان درست نیست.

اجازه بدهید دوباره به نقش آموزش و پرورش برگردیم. از سال 95 طرحی به نام نماد و با هدف مقابله با آسیب‌های اجتماعی میان دانش‌آموزان آغاز شده است اما وقتی به مساله فقر می‌رسیم انگار دیگر چندان مانند سوءمصرف مواد رویش حساسیتی نیست در حالی که همین فقر است که ممکن است منجر به ترک تحصیل یا گرایش به برخی از آسیب‌ها شود. چقدر نظام آموزشی کشور می‌تواند خودش را تنها در چارچوب مدرسه ببیند و چقدر با توجه به وضعیت موجود کشور باید موضوع معیشت دانش‌آموزان را تبدیل به مساله خود کند؟

سیستم آموزش و پرورش در نقش هشداردهنده می‌تواند بسیار فعال عمل کند و در همان محیط مدرسه مداخلاتش را آغاز کند. یک بحثی سال‌ها در جریان است که در مدرسه باید مددکار داشته باشیم. کار مددکار همین است که وظیفه شناسایی را بر عهده بگیرد و ببیند مثلا چرا این کودک ناگهان برخوردش تغییر کرده است؟ چرا افسرده می‌شود؟ چرا مدرسه نمی‌آید؟ چرا در مواقعی خشن می‌شود؟ این شناسایی مسائل و مشکلات کودکان بر عهده مددکار است که بخشی از آنها طبیعتا به موضوع فقر کودکان بازمی‌گردد. پس آموزش و پرورش هم می‌تواند «پرو اکتیو» باشد یعنی فعالِ اثرگذار و هم می‌تواند منفعل باشد و بگوید خب بخشی از بچه‌ها مثلا درگیر اعتیاد شده‌اند و عموما هم واکنش حذفی به این موارد وجود دارد، نه در همه موارد اما عموما نگاهی که مشکل این دانش‌آموز حل شود و به مدرسه بازگردد خیلی کم است. این حضور مددکاران در مدارس اگر اتفاق بیفتد اتفاق بسیار مهمی است چون این نظام مددکاری در آموزش و پرورش می‌تواند با وزارت رفاه در تعامل باشد و بگوید که این تعداد دانش‌آموز سوءتغذیه دارند، این تعداد ترک تحصیل داریم و دلایلش هم اینها هستند، این تعداد ثبت‌نام نکرده داریم و دلایل آن هم اینهاست. حالا می‌توانیم این دلایل را رفع کنیم. این فرآیند نه خیلی پیچیده است و نه امکانات زیادی لازم دارد.