چرا بعضی از کشورها در تله درآمد متوسط گیر افتادند؟
اصطلاح دام یا تله که به معنای شرایطی است که خروج از آن به راحتی ممکن نبوده و نیازمند اتخاذ سیاستهای هوشمندانه است به بسیاری از مفاهیم اقتصادی معنایی نو میبخشد و به همین دلیل در اقتصاد بسیار کاربرد دارد. امروزه رفع عقبماندگی در گروی غلبه بر دامها یا دورهای باطل توسعه نیافتگی از جمله «دام درآمد متوسط» است.
اقتصادآنلاین – عاطفه حسینی؛ در این گزارش تلاش شده است تا با استناد به مقالهای از مجموعه مقالات «اقتصاد به زبان ساده» که توسط مرکز پژوهشهای اتاق ایران تهیه شده به توضیح «دام درآمد متوسط» بپردازیم. در این گزارش به دلایلی که اقتصادهایی با درآمد متوسط نمیتوانند به رشد اقتصادی پایدار دست یابند و همچنین راهحلهایی که برای حل این معضل پیش رو دارند، پرداخته شده است. در گزارش بعدی نیز که در روزهای آینده منتشر خواهد شد، مشخصا به وضعیت اقتصاد ایران و دلایل گیر افتادن آن در «دام درآمد متوسط» خواهیم پرداخت.
در سالهای اخیر «دام درآمد متوسط» به مهمترین دام توسعه بدل شده است؛ بسیاری از کشورها علیرغم تجربه دورههایی از رشد سریع اقتصادی، دچار رکود شده و رشد آنها کاهش یافته و یا حتی منفی میشود. این مساله موجب شده است تا بسیاری از کشورهای در حال توسعه (از جمله ایران) علیرغم تجربه بهبود درآمد ملی و رشد اقتصادی در دورهای از حیات خود، از تداوم رشد و دستیابی به درآمد سرانه کشورهای پیشرفته ناکام باقی بمانند.
بر پایه تجربه بسیاری از کشورهای درحال توسعه، محدوده درآمد متوسط را معمولا بین درآمد سرانه ۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰ دلار (دلار جاری) و یا بعضاً ۱۲۰۰۰ دلار (به نرخ دلار ثابت ۲۰۱۰ (دانستهاند. دستیابی به درآمد سرانه بیش از ۲۰۰۰ دلار به این معنی است که این کشورها توانستهاند فقر و محرومیت شدید را درمان کرده و بر مشکلاتی مانند گرسنگی بخشی از جمعیت فائق بیایند.
با این وجود این کشورها در زمینه رفاه و برخورداری، فاصله معناداری با کشورهای پیشرفته دارند. درواقع این کشورها علیرغم تجربه رشدهای بالا، یا با کاهش نرخ رشد و یا حتی با دورههای رکود و عقبگرد مواجه شده و از دستیابی سریع به درآمد سرانه بالاتر از این میزان و کاهش فاصله خود با کشورهای پیشرو ناتوان شدهاند. آنها به نوعی در این مرحله از توسعه به دام افتادهاند.
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که از چه زمانی شکاف میان کشورهای توسعه یافته با سایر کشورها آغاز شد و چرا بسیاری از کشورها در دستیابی به توسعه با مانع روبرو شده و عقب ماندهاند، باید به پایان جنگ جهانی دوم بازگردیم.
در آغازین سالهای پس از جنگ جهانی دوم، وضعیت کشورهای عقبمانده نوعی پارادوکس برای نظریههای کلاسیک اقتصادی محسوب میشد. زیرا این نظریهها پیشبینی میکردند که به دلیل ظرفیتهای بالفعل نشده این اقتصادها، آنها سرعت رشد بیشتری نسبت به اقتصادهای صنعتی داشته و به مرور، سطح رفاه آنها با جوامع پیشرفته یکسان خواهد شد. این درحالی است که تجربه بسیاری از اقتصادها در میانه قرن بیستم و حتی امروز، بیانگر شکاف عظیم میان کشورهای متقدم و متاخر در دستیابی به توسعه بوده است.
امروزه رفع عقبماندگی در گروی غلبه بر دامها یا دورهای باطل توسعه نیافتگی دانسته میشود که با توجه به مرحله توسعه کشورها، غلبه بر عقبماندگی نیازمند رهایی از این دامها است.
درحالیکه امروز اکثر کشورهای جهان از درآمد سرانه حدود ۱۰۰ تا ۴۰۰ دلار به بالای ۲۰۰۰ دلار دست یافته، اما بسیاری از این کشورها در دستیابی به قدرت تولیدی و درآمدی و سطح رفاه کشورهای پیشگام توفیق نداشتهاند.
(شکاف درآمد سرانه اقتصادهای درحال توسعه و ایالات متحده (دلار ثابت ۱۹۹۰))
(رشد اقتصادی برخی کشورهای درآمد متوسط (دلار ثابت ۱۹۹۰))
بر اساس نمودار فوق، در بیش از یکصد سال گذشته همه کشورهای منتخب این نمودار (مراکش، مکزیک، ترکیه، کره جنوبی، شیلی و برزیل) توانستهاند درآمد سرانه خود را افزایش دهند، اما بجز کره جنوبی که خیزش بلندی به سمت درآمدهای سرانه بالای ده هزار دلار داشته و شیلی که در سالهای اخیر رشد نسبتاً خوبی را تجربه کرده، بقیه کشورها با روندهای نوسانی و نرخ رشد بسیار پایین مواجه شده و از کاهش معنیدار شکاف خود با کشورهای پیشرفته بازماندهاند.
همچنین نمودار زیر بیانگر این نکته است که درحالیکه کره جنوبی در سالهای اخیر توانسته شکاف خود با اقتصادهای پیشرفته را کاهش دهد، سایر اقتصادهای درآمد متوسط از جمله اقتصاد ایران در دستیابی به همپایی ناموفق بوده و شکاف بین آنها با اقتصادهای پیشرفته در طول زمان افزایش یافته است.
(روند درآمد سرانه میان کشورهای جهان (دلار ثابت ۲۰۱۰))
از نظر فنی یک کشور درآمد متوسط برای آنکه بتواند طی یک نسل (سی سال) درآمد سرانه خود را از ۲۰۰۰ دلار به بالای ۶۰۰۰ دلار برساند باید نرخ رشد اقتصادی متوسط ۵ درصد به بالا و یا (با فرض نرخ رشد جمعیت ۲ درصد) نرخ رشد درآمد سرانه متوسط ۳ درصد به بالا داشته باشد.
بر طبق گزارش کمیسیون رشد و توسعه جهانی (۲۰۰۸)، از میان همه کشورهای در حال توسعه، از ۱۹۵۰ به این سو تاکنون ۱۳ اقتصاد توانستهاند برای بیشتر از ده سال رشد اقتصادی ۷ درصد داشته باشند. این اقتصادها عبارتند از بوتسوانا، برزیل، چین، هنگ کنگ، اندونزی، ژاپن، کره جنوبی، مالزی، مالت، عمان، سنگاپور، تایوان و تایلند. علیرغم وقوع این رشد، هنگامی که به این کشورها نگاه میکنیم، تنها کره جنوبی و ژاپن در میان اقتصادهای پیشرفته قرار گرفته و بقیه کشورها همچنان در فاصلهای زیاد نسبت به اقتصادهای پیشرفته قرار دارند.
بنابراین میتوان گفت اکثر کشورهای یاد شده و بسیاری دیگر از کشورهای درحال توسعه در دام درآمد متوسط گیر کردهاند.
دلایل گیرکردن در دام درآمد متوسط
دلایل گیر افتادن در دام درآمد متوسط را میتوان در سه سطح ملی، بخشی و شرکتی توضیح داد. این سه سطح با یکدیگر مرتبط بوده و هرکدام میتواند دیگری را تشدید کند.
از منظر ملی، دام درآمد متوسط به تغییر هزینه نیروی کار و کاهش مزیت تولید کالاهای کاربر در فرایند رشد نسبت داده میشود؛ در اقتصادهایی با درآمد پایین که با بیکاری بخشی از نیروی کار روبرو هستند، هزینه نیروی کار پایین بوده است. بنابراین این اقتصادها میتوانند با تکیه بر تولیدات کاربر و هزینه ارزان آن از مزیتهای تجارت بینالملل استفاده کنند. اما با رشد تدریجی این اقتصادها، هزینه نیروی کار افزایش یافته و دیگر نمیتوانند با تکیه بر نیروی کار ارزان، انتظار تداوم رشد را داشته باشند. به طور مثال اکنون چین در حال گذار از مرحله تولید ارزان بوده و از نظر هزینه نیروی کار، کارگران ویتنامی در حال جایگزینی با کارگران چینی هستند.
از منظر تحلیل دام درآمد متوسط، در این مرحله، اقتصادهای دست یافته به درآمد متوسط باید از تولید مبتنی بر هزینه ارزان به تولید مبتنی بر کیفیت عبور کنند. برای تحقق این امر، نیازمند دانش و فناوری هستند که عمدتاً در اختیار کشورهای پیشرفته است؛ این درست نقطهای است که نقشآفرینی دولتها در جهت انتقال فناوری و حمایت از تولیدات دانشبنیان در اقتصادهای در حال توسعه بسیار مهم میشود و اگر دولت این نقش را درست ایفا کند، این اقتصاد میتواند به مرحله بعدی صعود کند و در غیر اینصورت در تله درآمد متوسط گیر خواهد افتاد.
از منظر بخشی، کشورهای درآمد متوسط با مشکل اتکاء به بخشهای دارای افق رشد محدود یا «مشکل ارزشافزایی» روبرو هستند. این کشورها رشته فعالیتهای تولیدی را بسط دادهاند که محصولات آنها با محصولات سایر کشورهای درآمد متوسط مشابه است. در نتیجه افزایش تولید به کاهش قیمت اینگونه کالاها منجر شده و به کاهش سود منتهی میشود. فقط زمانی که برخی کشورهای درآمد متوسط پیشرفت کرده و به جای فعالیت در بخشهای دارای فناوری مشابه و تولید کالاهای سطح پایین به سمت تولیدکالاهای با ارزش افزوده بیشتر حرکت کنند، امکان استمرار رشد برای کشورهای در حال رسیدن به درآمد متوسط نیز فراهم میشود.
دست آخر از منظر شرکتی (بنگاهی)، دام درآمد متوسط به مشکلات شرکتهای کشورهای درآمد متوسط در دستیابی به فناوری پیشرفته و رقابت با شرکتهای پیشرو (در سطح جهانی) نسبت داده میشود. شرکتهای کشورهای درآمد متوسط در مسیر انتقال فناوری و تقلید از شرکتهای پیشرو قرار دارند. حال آنکه با دستیابی به سطحی از توانمندی سازمانی، اکنون برای تداوم رشد، این شرکتها باید در بازارهای بینالمللی بر سر تصاحب سهم بازار شرکتهای پیشتاز، با آنها رقابت کنند. این درحالی است که تقلید فناوری موجب میشود که این شرکتها هیچگاه به به روزترین فناوریها دسترسی نداشته و قادر به رقابت نباشند. در نتیجه افق رشد این شرکتها محدود شده و نمیتوانند سودآوری بالایی در سطح جهانی داشته باشند.
نیازمندیهای عبور از دام درآمد متوسط
از نظر محققین، رمز توسعه یافتگی پایدار و عبور از دام درآمد متوسط در ایجاد توانمندیهای فناورانه و سیستمهای نوآوری در سطح ملی، بخشی و بنگاهی (شرکتی) است. بدون داشتن توانمندی فناورانه قوی، صادرات پایدار و رشد اقتصادی مستمر امکانپذیر نیست. همچنین برای عبور از دام درآمد متوسط نیاز به تنوع بخشی به تولیدات وجود دارد.
در سطح ملی، کشورهای درآمد متوسط نیازمند عبور از اتکا به تولیدات مبتنی بر مزیت منابع و نیروی کار به تولیدات مبتنی بر کارایی و فناوری است. از منظر سیاستهای ملی، کشورهای درآمد متوسط برای خلق مزیت، نیازمند سطح بالایی از سرمایه انسانی هستند. این مساله هم نیازمند کیفی شدن و مساله محورشدن نظام آموزشی و هم نیازمند تحول در نظام اجتماعی برای در برگرفتن ترجیحات نیروهای متخصص و اقناع آنها برای عدم مهاجرت است. به تعبیر دیگر، پرورش خلاقیت و نوآوری هم نیازمند بسط نظام ملی نوآوری است و هم نیازمند کیفیت بالای حکمرانی برای دربرگرفتن ترجیحات و علایق بخشهای گوناگون جامعه است.
در سطح بخشی، دستیابی به توانمندیهای فناورانه، نیازمند طی کردن مرحله تنوعیابی محصولات و به دست آوردن توانمندی تولید محصولات متنوعتر و بسط فعالیت در رشته فعالیتهای بیشتری است. درواقع مطالعات متاخر نشان میدهند که دستیابی به توسعه نه صرفاً با تخصصی شدن در تولید برخی محصولات بلکه ابتدا با تنوعیابی و دستیابی به توان تولید محصولات بیشتر و سپس با تخصصیابی در تولید محصولات دارای قابلیت بیشتر برای کشور درحال توسعه در زمینه دستیابی به مرز فناوری و پیشگامی در آنها قابل تحقق است.
در سطح شرکت (بنگاه) نیز دستیابی به توانمندی فناورانه در فعالیتهای تخصصی اهمیت دارد. دستیابی به توانمندی فناورانه نیازمند طی کردن فرایند یادگیری است. باتوجه به اینکه فناوریها دارای چرخه عمر بوده و هر فناوری پس از مدتی منسوخ میشود، چند مسیر رشد پیشروی شرکتهای کشورهای درآمد متوسط وجود دارد.