x
۳۰ / آبان / ۱۴۰۰ ۰۷:۲۱

آخرین درس معلم فداکار

آخرین درس معلم فداکار

این بار محمد روانان شد فرشته نجات. دانشجوی معلمی که مادر و مادربزرگش را از شعله‌ های آتش نجات داد، اما خودش گرفتار شد.

کد خبر: ۵۸۲۷۰۵
آرین موتور

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از شهروند، حالا نام او هم در لیست قهرمانان دهه ٧٠ و ٨٠  قرار می‌گیرد. او جانش را داد تا زندگی ببخشد. او منجی شد تا مادر و مادربزرگش نسوزند، اما خودش اسیر شعله‌های آتش شد. هیچ راه فراری نداشت. در محاصره آتش قرار گرفت. انفجار کپسول، راه نجات را بر او بست و نفس را از او گرفت. تنش را سوزاند. روستاییان سررود شهرستان کلات نادر نیشابور در ٢٥ آبان ماه صبح تلخی را پشت‌سر گذاشتند.

ساعت ٨ صبح بود. علی و مادر و مادربزرگش در خانه تنها بودند. انفجار نخست رخ داد. کپسول آبگرمکن منفجر شد. محمد سریع دست به کار شد. مادر و مادربزرگ را از پنجره راهی بیرون کرد. همسایه‌ها صدای انفجار را شنیدند که روانه خانه آقای روانان شدند. شعله‌های آتش از خانه زبانه می‌کشید. پتو آوردند. محمد مادربزرگش را ابتدا از پنجره به بیرون فرستاد. ارتفاع پنجره تا زمین ١٠ متری بود. روستاییان با پتو منتظر ایستاده بودند. مادربزرگ روی پتو افتاد. نوبت مادر بود. او را هم محمد از پنجره راهی کرد. همسایه‌ها مادر را به سختی گرفتند. منتظر محمد شدند. اما ناگهان صدای انفجار دوم روستاییان را وحشت‌زده کرد. انفجار هولناکی بود. روستاییان از فاصله ١٠متری محمد را صدا می‌زدند، اما هیچ پاسخی نشنیدند.

صحنه‌های تلخی ثبت شده بود. پسری که با فداکاری جان مادر و مادربزگش را نجات داده بود، خودش در آتش سوزان سوخت. خانه هم خاکستر شد. همزمان آتش‌نشانی و اورژانس رسیدند. آتش خاموش شد. پیکر سوخته دانشجوی معلم روستا به پزشکی‌قانونی منتقل شد و مادر و مادربزرگ هم به بیمارستان. مادر ٣٠درصد سوختگی دارد و مادربزرگ ٤٠درصد. مادر اما از ناحیه کمر هم دچار مشکل و شکستگی شده است.

«همه زندگی‌مان خاکستر شد. هیچ نداریم. تمام مدارک‌مان آتش گرفته است. خرج بیمارستان هم بالاست.» این را پدر محمد می‌گوید. برای خرج شکستگی کمر همسرم مجبور شدیم یک گاو و گوساله بفروشیم. خانه‌مان چوبی بود. در زیر خانه طویله قرار داشت. خانه سوخت، اما طویله دچار خسارت نشد. من به جز محمد دو دختر و یک پسر دیگر هم دارم. اما زندگی‌مان نابود شد. هیچ پولی برای ساخت خانه و خرج درمان همسر و مادر خانمم ندارم. ما ماندیم و لباس تن‌مان. مدارک هویتی‌مان هم آتش گرفت.»

محمد هم در کنار علی لندی قرار می‌گیرد، همان ققنوس ایذه‌ای که جان زن همسایه و مادرش را نجات داد. علی لندی پسر فداکار با صدای فریاد زنان خانه همسایه به میانه آتش رفت. زن همسایه از ترس بی‌حرکت مانده بود، هرچند که آتش بر صورت و دستانش حمله‌ور شده بود، اما موج سوزان آتش درصدد بود تا جان مادر ۸۰ساله را هم بگیرد. در آن مهلکه آتش بی‌امان، تن به شعله‌ها زد. فرشته نجات آپارتمان شماره ۶۷ منطقه چهارراه هلال‌احمر ایذه شد.

پدر محمد که غمی بی‌امان گلویش را چنگ می‌زند، به سختی از آخرین دقایق زندگی پسرش می‌گوید: «من کشاورز هستم. گاهی هم دامداری می‌کنم. صبح برای سرک‌کشیدن به دام‌ها به پایین خانه آمده بودم که گروهی از شرکت مخابرات به روستایمان آمده بودند. برای کمک پیش‌ آنها رفتم. سیم‌ها اتصالی کرده بودند. کلنگ اول را که زدم، صدای دادوفریاد را شنیدم. سرم را بالا گرفتم دیدم از خانه ما شعله آتش زبانه می‌کشد. چند متری بیشتر نبود. اما یادم نمی‌آید چطور آن را طی کردم. به خانه که رسیدم، محمد را دیدم که با عجله مادر ٥٠ساله  و مادربزرگ ٧٠ساله‌اش را راهی کرده است. یکی‌یکی آنها را از پنجره بیرون فرستاد و مردم هم با پتو آنها را از آن فاصله ١٠متری می‌گرفتند. اما انفجار امان نداد و جان محمد را گرفت.»

محمد روانان  دانشجوی رشته آموزش ابتدایی واحد دانشور نیشابور بود. دو سال دیگر فارغ‌التحصیل می‌شد. دانشجویی منضبط که در طرح جهادی در مناطق مختلف به آموزش دانش‌آموزان ابتدایی می‌پرداخت. محمدزاده، مسئول روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان خراسان این را می‌گوید. محمد دو روز در هفته موظف بود در طرح جهادی در پایه ابتدایی به دانش‌آموزان آموزش دهد. اما از آنجا که در زمان کرونا کلاس‌ها برگزار نمی‌شد، متوجه شدیم محمد روانان در روستایشان و شهرستان کلات نادر در تابستان به دانش‌آموزان پایه ابتدایی آموزش می‌دهد و به صورت یک کار خیرخواهانه کلاس‌های رفع اشکال در آموزش‌وپروش برگزار می‌کند. پسر متدین و آرامی بود. آرزویش معلمی بود، اما فداکارانه جان داد.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x