نحوه پاسخ به پرسش های کودکان چگونه باشد؟
آسیب شناس اجتماعی گفت:باید به کودکان آموخت که ما دانای کل نیستیم و وقتی چیزی را نمیدانیم باید بگوییم مطالعه میکنیم و پاسخ میدهیم. باید به سوالات کودکان متناسب با سن آنها پاسخ داد؛ چون در غیر این صورت از منبع دیگری پاسخ را دریافت میکنند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فارس ؛ برخلاف گذشته که اطلاعات نادر بود و دستیابی به آنها نیز کار راحتی نبود، در قرن بیستویکم در معرض میزان عظیمی از اطلاعات هستیم و همه ما با یک کلیک از آخرین اخبار در هر حوزهای باخبر میشویم.
گاهی هم میزان اخبار متناقض به قدری زیاد است که نمیدانیم کدام را باور کنیم؛ در نتیجه به خاطر فرار از پیچیدگی و سردرگمی ناشی از اخبار ضد و نقیض که تمرکز را هم سخت میکند، ممکن است به سرگرمیهای دم دستی در این فضا روی بیاوریم.
خلاصه با توجه به انقلابهای بیسابقهای که در دنیای اطلاعات، فضای دیجیتال و رسانه رخ میدهد، آیا تا به حال با خود اندیشیدهاید که چگونه میتوانیم خود و کودکانمان را برای دنیایی آکنده از تغییرات بیسابقه آماده کنیم؟
سرعت به روز شدن اطلاعات و نیز محیط دیجیتال چنان بالاست که بیشتر چیزهایی که کودکان امروز یاد میگیرند احتمالا در سالهای آینده محلی از اعراب نخواهند داشت.
بنابراین با توجه به اینکه تصمیماتی که امروز میگیریم آینده زندگی را شکل میدهند و اگر تصمیمات ما فاقد بینشی وسیع باشد، آینده زندگی به طور تصادفی تعیین خواهد شد؛ بنابراین باید به این پرسش پاسخ بدهیم که کودکان ما به چه مهارتهایی در این فضاها نیاز دارند تا بتوانند در دنیای نو شغلی پیدا کنند، پیرامونشان را درک کنند و راه خود را در میان پیچ و خمهای زندگی بیابند؟ پرسش بزرگتر این است که راه حل ما برای این دنیای جدید چیست؟
آنچه میخوانید مصاحبه با حیدر سمیر کرم، آسیب شناس اجتماعی، در ارتباط با تاثیر فضای دیجیتال بر دنیای آموزش و طرز مواجهه با این پدیده در دوران پساکرونایی به گپوگفت نشستیم.
*شکل آموزش دادن به دوران قبل از کرونا بر نمیگردد
آقای دکتر! با توجه به اینکه در فضای دیجیتال، کودکان به مجموعه وسیعی از اطلاعات در تمام حوزهها دسترسی دارند، این امر چه تاثیری روی نحوه تعلیم و تربیت آنها چه در مدرسه و چه در خانواده میگذارد؟
باید با واقعیتی به نام فضای مجازی در آموزش روبهرو شویم و با آن کنار بیاییم؛ البته شرایط فعلی در دوران کرونا حرکت به سوی این فضا را سرعت بخشیده است؛ در نتیجه منع یا پرهیز از این فضا غیرممکن است؛ به گونهای که حتی اگر کرونا مدیریت شود و بتوانیم به صورت حضوری در کنار دانشآموزان قرار بگیریم دیگر به جریان آموزشی پیش از کرونا برنمیگردیم و حتما فضا به صورت ترکیبی خواهد بود؛ یعنی تلفیقی از فضای مجازی و فضای واقعی.
در دسترس بودن گنجینه وسیعی از اطلاعات در فضای دیجیتال یک واقعیت است، اما موضوع مهمتر این است که جامعه و مراکز فرهنگی و آموزشی ما چقدر متناسب با نیازهای دانشآموزان تولید محتوا دارند و ما چقدر میتوانیم گنجینه ادبیات و معارف دینیمان را به زبان روز و با امکانات تصویری و تکنولوژی روز ارائه بدهیم.
*اطلاعات و توانایی کودکان در فضای دیجیتال از والدین بیشتر است
اطلاعات کودکان و توانایی آنها در استفاده از این ابزارها بسیار پیشتر از ماست و حجم وسیعی از اطلاعات از فضاهای گوناگون به سمت کودکان ارائه میشود؛ بنابراین اگر تولید محتوا نداشته باشیم یا تولید محتوا ضعیف باشد و نتواند مخاطبی را از بین کودکانمان جذب کند، اضلاع ارتباطی مثلث دانشآموز، معلم و مدرسه یا خانواده از هم گسسته میشود.
مراکز آموزشی و فرهنگی باید با تدوین استراتژی پیش بروند تا بتوانند علاوه بر فعالیت مستقیم، تولید محتوایی متناسب با نیازهای مدارس داشته باشند.
دوران منع دیگر گذشته است؛ هم خانوادهها و هم مدارس باید به سمت هدایت و نظارت بروند تا از بستر فراهمشده به خوبی استفاده شود. شیوه متکلم وحده بودن معلم یعنی آموزش معلممحور در فضای مجازی و اسکایپ امکانپذیر نیست و تدریس باید به شکل پژوهشمحور باشد تا با استفاده بهینه از فضای مجازی، پل ارتباطی بین دانشآموز و مدرسه برقرار شود.
به نظر شما تمرکز معلمان و والدین روی بیان دادهها با وجود در دسترس بودن تمام اطلاعات در اینترنت چقدر میتواند به خلق جهانی معنادار برای کودکان کمک کند؟
برخی واقعیتها را به رغم دشواری پذیرش آنها، باید قبول کرد؛ در غیر این صورت جبر زمانه آنها را به ما تحمیل خواهد کرد. بسیاری از آموزشهای رسمی که در مدارس به کودکان ارائه میشود هیچ تاثیری در زندگی واقعی آنها ندارد.
نسل فعلی در برابر خیلی از درسها این پرسش را مطرح میکند که این درس به چه کارمان میآید؛ بنابراین اگر ما با این نوع سوال و نگاه خود را تطبیق ندهیم، عملا شاهد دو نوع آموزش هستیم: یکی آموزش رسمی که سرفصلها و دروسی را ارائه میدهد که کودکان صرفا جهت دریافت مدرک رسمی آموزشی میگذرانند و دیگری نوعی آموزش غیررسمی که دانشآموزان از طریق منابع گوناگون و در دسترس دریافت میکنند.
این آموزش غیررسمی که هدایتشده و نظارتشده نیست برایشان معنادارتر میشود و سبک زندگی آنها را شکل میدهد؛ برای همین ما شاهد گسست بین آموزش رسمی و آموزش غیررسمی هستیم.
*تفاوت نسل دهه 80 و 90
گرچه تفاوت نسلی موضوعی مبرهن است، اما اگر نوع نگاه نسلهای دهههای ۸۰ و ۹۰ را در هر یک از چارچوبهای فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی در مقایسه با نسلهای قبلی ببینیم شاهد گسست نسلی از لحاظ تاریخی و معرفتی خواهیم بود که انتقال تاریخ و فرهنگ از نسلی به نسل دیگر دچار انقطاع شده است.
بسیاری از آموزشهای ارائه شده به کودکان بی اثر است
بسیاری از سرفصلهایی که به کودکان آموزش داده میشود یا با نوع نگاه کودکان در تضاد است و یا با سبک زندگی و نگرش آنها فرق دارد. در نهجالبلاغه امیرالمونین میفرماید: «کودکان فرزندان زمانه خود هستند»؛ یعنی بهترین کسانی که میتوانند خود را با زمانه هماهنگ کنند.
*مجبور به شناخت دنیای کودکان هستیم
تا زمانی که نتوانیم دنیای کودکان را بشناسیم و درک کنیم در انتقال فرهنگ و تولید محتوا در موضوعات فرهنگی دچار ضعف خواهیم بود؛ این موضوع میتواند در بدنه کلی آموزش و پرورش و حتی برای خود معلمان و والدین اتفاق بیفتد.
معلمانی که توانستهاند سرفصلهای رسمی را تدریس کنند و در کنار آن فعالیتهایی متناسب با نوع نگاه بچهها انجام دهند موفقتر بودهاند؛ چراکه توانستهاند با کودکان پیوند بخورند. ما باید خود را با شرایط و نوع نگاه کودکان تطبیق بدهیم تا از فضای اطلاعات دنیای مجازی در جهت خلق جهانی معنادار کمک بگیریم.
اگر ما این کار را نکنیم دیگران از منظر خودشان این کار را میکنند و در آن صورت شاهد نتایجی خواهیم بود که شاید برایمان قابل باور نباشد.
آقای دکتر! به نظر شما آموزشِ چه مهارتهای خاصی برای کودکان ما ضروریتر است؟ آیا ارائه یکسری مهارتهای اجباری خواهد توانست فرزندان ما را برای بازار کار آینده آماده کند؟ با توجه به اینکه زمانی که فرزندان ما همسن و سال ما شوند ممکن است هوش مصنوعی بسیاری از مشاغل و حتی خلاقیتهای هنری را از چنگ آنها در بیاورد.
نگاه غالب این است چگونه میتوان در کمترین زمان ممکن یک مهارت را تبدیل به محصول یا پدیدهای کاربردی کرد. با فرض قبول حاکمیت هوش مصنوعی در عصر پیش رو اما در برخی کشورها و حتی در کشور خودمان نیز شاهد نوعی بازگشت به سوی هویتهای سنتی و کارهای فرهنگی هستیم؛ مثلا صنعت گردشگری با رویکرد بومگردی که بین نسلهای جوان محبوبیت دارد با خلق یک فضای کاملا سنتی در دورترین مناطق روستایی کشور توریستهایی داخلی و خارجی را جذب کردهاند و با احیای صنایع از دسترفته مثل صنایعدستی، مهارتآفرینی و بازار خوبی را خلق کردهاند.
*خوشبختی فقط رسیدن به دانشگاه نیست
باید به این باور برسیم که الزاما خوشبختی همه آدمها در ورود به دانشگاه نیست تاثیر بسیار ماندگاری خواهد داشت؛ خصوصا سمنهایی که در بخش آموزش فعال هستند و روی نسل آینده سرمایهگذاری میکنند باید بتوانند علاوه بر حمایت از آموزش رسمی کودکان بسترهایی فراهم کنند تا در ایام تابستان، مهارتهایی را آموزش دهند که برای کودکان دارای دستاورد باشد تا در پایان یک دوره تابستانی بازارچهای برای فروش دستسازههایشان ایجاد شود.
آقای دکتر! وقتی ما یا کودکانمان با رگباری از اطلاعات مواجه میشویم چه واکنشی باید نشان بدهیم؟
طبقهبندی دوران زندگی به کودکی، نوجوانی و جوانی و تولید محتوای متناسب با آن در تمام دنیا رایج است، اما شرایط اقتصادی و اجتماعی چنان بزرگترها را مشغول کرده است که در مقایسه با نسل گذشته زمان بسیار کمی را به کودکان اختصاص میدهند و تمام وظایفی که پدران و مادران گذشته در ارتباط با بچهها انجام میدادند به نهادهای رسمی مثل مدارس، مهدکودکها و پیشدبستانیها و غیررسمی مثل موسسات و آموزشگاهها واگذار شده است و با ثبتنام کردن بچهها در کلاسهای گوناگون آنها را به استهلاک میکشانند.
به طوری که وقتی که یک دانشآموز به نوجوانی میرسد، چرخه و روند برنامهریزی شده توسط پدرها و مادرها قطع و تمام سرمایهگذاریها عبث میشود. گرچه پدر و مادرهای امروزی تحصیلات تکمیلی دارند اما دنیای علم و فضای علم به خصوص در علوم انسانی بسیار در حال گستردگی است و علوم در هم تنیده میشوند.
*مجبور به هماهنگ بودن با فضای مجازی هستیم
شاید پیامها و اطلاعاتی در همین فضای مجازی به دست والدین برسد که اصطلاحا فستفودی است و توهم دانستن میدهد، اما اگر نتوانیم با فضای جدید هماهنگ شویم، نمیتوانیم ارتباط خوب و متعادلی با فرزندانمان برقرار کنیم.
انجام وظایف یا مسئولیتپذیری والدین و تطبیق دادن خودشان با شرایط میتواند آنها را به نقطهای برساند که فضای گفتوگو ایجاد شود؛در غیر این صورت والدین در نقطه ضعف قرار خواهند گرفت و بچهها خود را در موضع برتر خواهند دید و این در شکلگیری روابط دوسویه تاثیر میگذارد.
*باید به سوالات کودکان متناسب با سن آنها پاسخ داد
در گذشته حرفشنوی از بزرگسالان کار امنی بود که بچهها عموما انجام میدادند اما الان دنیا تغییر کرده است و کودکان ما دیگر آنچه را بزرگترها میگویند پند و اندرز جاودانه تلقی نمیکنند و به جای آن به تکنولوژی اعتماد میکنند. راهکار شما برای اعتمادسازی بین والدین و آموزگاران با کودکان چیست؟
باید به کودکان و دانشآموزان آموخت که ما دانای کل نیستیم و وقتی چیزی را نمیدانیم باید بگوییم مطالعه میکنیم و پاسخ میدهیم. باید به سوالات کودکان متناسب با سن آنها پاسخ داد؛ چون در غیر این صورت از منبع دیگری پاسخ را دریافت میکنند.
اگر ندانید از زندگی چه میخواهید تکنولوژی خیلی راحت برای شما هدف تعیین میکند و کنترل زندگی شما را به دست میگیرد
البته اگر پاسخی که میدهیم درست باشد به حفظ اعتماد او کمک میکند اما اگر پاسخی بدون پایه علمی و واقعی بدهیم، اعتبارمان زیر سوال میرود و دیگر ما مرجع سوالات او نخواهیم بود؛ بنابراین اول باید به کودک یا دانشآموز گفت که ما دانای کل نیستیم.
مواظب باشید تکنولوژی زندگی تان را کنترل نکند
تکنولوژی هرگز بد نیست. اگر بدانید از زندگی چه میخواهید، تکنولوژی کمک میکند تا آن را به دست آورید اما اگر ندانید از زندگی چه میخواهید تکنولوژی خیلی راحت برای شما هدف تعیین میکند و کنترل زندگی شما را به دست میگیرد.
آقای دکتر! به نظر شما آیا میتوانیم خودشناسی را از طریق این فضاها که مصرفگرایی را تزریق میکنند به کودکانمان بیاموزیم؟
موضوع مهم این است که آگاهی بدهیم. اگر هرکسی با آگاهی وارد فضای مجازی بشود، میتواند انتخابگر خوبی باشد. اما اگر آگاهی ندهیم و بنا را بر منع بگذاریم با کودک مثل یک فنر فشرده رفتار کردهایم؛لطمهای که بعد از رها شدن دیده میشود فراتر از حد تصور است؛لذا آگاهی دادن شرط اول است و بعد اعتماد کردن دوسویه و سوم نظارت؛ البته نه نظارت مستقیم.
آگاه کردن و آموختن مهارتهای ارتباطی باعث میشود کودکانمان مصرفگرا نباشند
در مهارتهای ارتباطی باید انسان اول با خودش ارتباط پیدا کند. اگر انسان خود را بشناسد و آگاه به وجود خودش باشد،در ارتباط با دیگران هم آگاهانه رفتار میکند. اگر ما کودکانمان را با آگاهی و افزایش بینش توانمند کنیم وقتی وارد فضای مجازی و اطلاعات میشوند انتخابگرانی آگاه خواهند بود.
برخی از والدین هم بچهها را کاملا آزاد میگذارند تا خودش به این نقطه برسد که چه چیز را انتخاب کند و چه چیز را کنار بگذارد. نه رها کردن درست است و نه منع کردن. آگاه کردن و آموختن مهارتهای ارتباطی که برای خود ما هم کاربرد دارد باعث میشود کودکانمان مصرفگرا نباشند؛ اگر مصرفگرا هم باشند انتخابگر هستند؛یعنی مدیریت نمیشوند بلکه با انتخاب آگاهانه خود چیزی را که میخواهند دریافت میکنند نه هر چیزی که به آنها داده میشود.