چه کسی از کرونا نمیترسد؟
در غائله کرونا آن طایفهای که بیش از همه در خط مقدم مقابله با ویروس مهلک بودند و با همه توان وارد میدان شدند و شبانهروز ردای خدمت به خلق پوشیدند و سختیها و خطرات و تلخکامیها را به جان خریدند، درمانگران بودند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، پزشکان، پرستاران، کادرهای درمانی، نیروهای بیمارستانی و متصدیان آزمایشگاه با جدیت و حمیت بیبدیل بیهیچ اکراه و چشمداشتی پا به آوردگاه تمامعیار گذاشتند و به رغم کمبودها و مضیقهها واسطه شفای بیماران شدند، هزاران مبتلای به کرونا را رخت عافیت پوشاندند. علاوه بر آن با ارایه راهکارهای عالمانه جلوی شیوع افسارگسیخته ویروس را گرفتند. جزاهمالله خیرا؛ به تعبیر سعدی «عبادت به جز خدمت خلق نیست/ به تسبیح و سجاده و دلق نیست».
در این معرکه مردم نیز قدردان زحمت و تلاش کادرهای درمانی بودند و همواره از هر راهی که میسر بود از پزشکان و پرستاران تشکر کردند و آنها را به عنوان نماد مقاومت و ایثار به یکدیگر شناساندند. با این حال وظیفه رسانهای ما حکم میکند که برای آگاهی از قوت و ضعف خود و برای قوت بر «آنچه هستیم» تصویر دقیقتر و روشنتری از وضعیت درمانی و طیفهای مختلف پزشکی ارایه دهیم. در واقع وقتی از پزشکان حرف میزنیم از طیف متنوع و متکثری حرف میزنیم که اگرچه اشتراکات صنفی و حرفهای بسیار دارند اما تفاوتهای علمی، اجتماعی و عقیدتی فراوانی نیز دارند. مقاله حاضر کمک میکند، شناخت دقیقتری از تنوع و تکثر درمانگران و گرایشهای گونهگون آنها به خصوص در مواجهه با کرونا به دست بیاوریم. ضمن اینکه باب این بحث گشوده است بر خود فرض میداند تا دیدگاهها و تحلیلهای دیگر مربوط به این موضوع را منتشر کند و آرا و نظریات اهل فن را جویا شود.
در اوایل بروز کرونا با همکار پزشکی در مورد کرونا گفتوگو میکردم. گفتوگو کوتاه بود ولی برای هر دوطرف نتایج روشنی داشت. وقتی با نگرانی از شیوع کرونا صحبت کردم در جوابم با خندهای به نشانه صمیمیت ولی در عین حال حاوی مقداری دلسوزی بابت سادهلوحیام گفت: «این یک بازی جدید است. در واقع کرونا همان سرماخوردگی معمولی است ولی امسال اسمش عوض شده است.» پزشک دیگری دیدم به بیمارانش توصیه میکرد خانه گرم باشد و گرمی زیاد بخورند تا کرونا نگیرند! یا پزشکی که جلوی دوربین ابراز میکرد همین که بدنش قوی باشد و سلولهایش را در مورد نگرفتن کرونا خطاب کند او مبتلا نمیشود. جملاتی که باعث میشد مخاطب احساس کند شاید این همه مراقبت هم لازم نیست! گرچه نیاز به گفتن نیست که در شرایط فعلی پزشکان و پرستاران هستند که در خط مقدم خطر و با جدیت کامل در حال مبارزه با بیماری کرونا هستند در عین حال هستند پزشکانی که به سبب سوء برداشت خطر را جدی نگرفتهاند شاید این برای مردم عادی جای تعجب باشد ولی حقیقت دارد. بخشی از مشکلی که ما امروز چه در سطح وزارت بهداشت چه در سطح عمومی و کلی جامعه پزشکی داریم از اینجا آب میخورد و البته دودش هم به چشم مردم میرود. حقیقت این است که جامعه پزشکی ما از جهت دانش و بینش و سواد همگن نیست؛ از یک طرف پزشکان نخبهای در کشور داریم که از استانداردهای معمول پزشکی دنیا یک سر و گردن بالاترند و از طرف دیگر پزشکانی داریم که دانش و مهارتشان به اندازه کافی بالا نیست. علتهای این قضیه متفاوت است ولی حداقل بخشی از این مشکل بازتاب پذیرش دانشجو در شرایط متفاوت نمره در کنکور است. طبیعتا دانشجویی که در کنکور شیمی و زیستشناسی را بالای ۸۰ درصد زده با کسی که این درصدهایش به نسبت قابل توجهی کمتر بوده، پزشکان یکسانی نخواهند شد.
البته این همه مساله نیست بلکه پزشکی ما مانند سایر رشتههای دانشگاهی متاثر از شرایط اجتماعی و تاریخی خود، از بعضی مشکلات ساختاری عمیقتر که انعکاس مشکلات فرهنگی جامعهمان هست هم رنج میبرد.
گرچه ما در علوم پزشکی از نظر دانش و محتوا و حتی تولید علم در جای رضایتبخشی هستیم ولی از نظر شیوه فکر و اندیشیدن هنوز سنتی و در موقعیت ماقبل مدرن هستیم. گرچه دانشجو و پزشک ما علوم و دانش روز را میخواند و از مطالب جدید آخرین منابع علمی اطلاع دارد ولی او ممکن است آنها را به شکل سنتی بفهمد! نکته خیلی مهمی اینجا وجود داردکه کمتر به آن توجه شده است. برای توضیح بیشتر این مشکل از نظریه هرمنوتیک گادامر (از فیلسوفان مهم قرن بیستم و از شاگردان متاثر از مارتین هایدگر) باید کمک گرفت. از دید او فهم ما در افق و بستری صورت میگیرد که سنت ایجاد کرده است از این دید پیشفهمها و پیشداشتههای ما در چگونگی فهم ما اهمیت زیادی دارد بنابراین ما هر چند هم که علم و دانش جدید بیاموزیم فهم ما تابع افق فکریمان خواهد بود و حقیقت این است که در این راستا باید بگوییم افق فکری ما هنوز سنتی و استبدادی است و تحتتاثیر اتوریتههای متعدد (والدین، بزرگترها، قدرت..) است مثالی از پزشکی برای نشان دادن این ادعا میزنم.
تصور عمومی این است که سرماخوردگی ناشی از در معرض سرما بودن است یا لاقل گمان میشود کسی که در معرض سرماست زودتر سرما میخورد در حالی که در ادبیات علمی لااقل تا زمان حاضر چنین حرفی پایه محکمی ندارد و تحقیقات علمی خلاف آن را نشان میدهد. به رغم صراحت کتب علمی در این زمینه عدهای از پزشکان (حتی بعضی پزشکان نخبه) در این زمینه عقیده دیگری دارند و اگر کسی از موضع علمی هم آنها را به چالش بگیرد و بگوید در نوشتههای علمی ارتباطی بین سرماخوردگی و سرما ذکر نشده است، میگویند درست است که ویروس عامل سرماخوردگی است ولی سرما شرایط رشد آن را تسهیل میکند! حرفی که به ظاهر درست میآید ولی در واقع پایه علمی ندارد! چرا چنین فکر میشود؟ زیرا وقتی افق فکری در گذشته دورتری هست اطلاعات جدید هم طوری توجیه میشود که با آن متناقض نباشد. نکته اینجاست که ما نباید فکر کنیم با نوعی تطبیق گذشته و حال یا سنت و مدرن مواجهیم بلکه اصل قضیه نوعی مکانیزم دفاعی روانی از جنس «مقاومت» و «جبران» است. مقاومت اصلی در مقابل باوری است که در کودکی آنها توسط پدر و مادر یا سایر بزرگترها نهادینه شده است خصوصا که ترس و انذار هم چاشنی آن شده است. این باور که در عمق روان و وجود لانه کرده در مقابل «تغییر» ایستادگی و سعی میکند اضطراب تغییر را با «توجیه» جبران کند؛ توجیهی که محل تولد «شبهعلم» میشود. حداقل بخشی از علت تمایل اجزایی از جامعه پزشکی به طبهای جایگزین را باید از این زاویه دید. در این صورت ممکن است پزشک علاقه اصیل و ریشهداری به این نوع مکاتب طبی نداشته باشد بلکه سِرّ اصلی برای ورود او به این حیطه مقاومتی است که اعماق روان او در مقابل تغییر دارند و در نتیجه او مجبور است با رفتن به سمت طبهای جایگزین فشار این تنش را برای «خود» کم کند. البته این گرایش ممکن هم هست که نقابی باشد برای پوشاندن انگیزه کسب ثروت و قدرت! به جز اینها تفکر پزشکی پزشکان ما متاثر از بستر اجتماعی خود نیز هست یعنی طرز فکر پزشکان نیز مانند سایر افراد، به رنگ جامعهای است که از آن برخاستهاند در نتیجه وقتی ما هریک، از جامعهای اتمی و ذرهایشده که افراد در آن «خودگرا» و «خودمحور» هستند برخاسته باشیم تعجبی نخواهد داشت که توجهمان از اساس و بنیان به جای «دیگری» معطوف به «خود» باشد لذا این در فکر و رفتار حرفهایمان هم موثر خواهد بود! همه را گفتیم تا برسیم به کرونا چرا که فعلا مساله حاد ما کروناست. این پیشزمینههای فکری که ما داریم میتواند تفسیر ما را از کرونا و واکنش عملی ما در قبال آن تغییر دهد. مثلا مقایسه نابجایی بین کرونا با آنفلوآنزا میشود که آنفلوآنزا هم گاهی میکشد چرا از آن نمیترسیم ولی از کرونا میترسیم در حالی که در نظر گرفته نمیشود درجه سرایت کرونا از آنفلوآنزا خیلی بیشتر است و این یعنی تبعات خیلی بیشتری برای جامعه. منتها ذهنی که به «دیگری» توجه کمتری دارد اهمیت خطر جمعی را کمتر درک میکند!
خلاصه کلام اینکه چنین تلقیهایی از نوعی افق فکری برمیخیزد که تفکر انتقادی و منطقی در آن ضعیف است. از نظر اخلاقی و اجتماعی نیز در این افق «دیگری» و «درد او» کمتر دیده و درک میشود. شاید شرایط کرونا بهرغم همه مشکلات و گرفتاریها که ایجاد کرده بتواند با برجسته کردن این نقیصه فتح بابی شود تا متولیان آموزش پزشکی کشور اهمیت بیشتری برای نحوه تفکر دانشجویان و رویکرد اخلاقی آنها قائل شوند.
کرونا، اسطوره، استرس
در شرایطی مثل الان ترسی همهگیر ناشی از ویروس کرونا بر جامعه ما و بسیاری از جوامع دیگر سایه انداخته است و بیشتر افراد در حال تجربه این ترس و وحشتند. منتها نکتهای که اهمیت دارد ذکر این نکته است که این ترس نه ناشی از خطری که خود ویروس در عالم واقع دارد بلکه ترس ناشی از خطری است که درک میکند یعنی ممکن است ویروس در عالم خارج یک درصد خطر دارد ولی آن فرد اندازه ۵۰درصد خطر را حس میکند در نتیجه همیشه تفاوتی بین خطر واقعی عامل خطر و درکی که از خطر آن در ذهنها ساخته شده است وجود دارد. جامعهشناسان و انسانشناسان نام این مفهومپردازی ذهنی را اسطوره میگذارند و آن را نوعی حقیقت برساخته میدانند. ما در مواقع خطر، مثل کرونا، ایدز حتی هنگام جنگ و درگیری نظامی با درک اسطوره برساخته آن است که واکنش نشان میدهیم نه الزاما با درک خطر واقعی که آن عامل در بردارد. اگر تا اینجای کار کسی فکر کند قصد نویسنده تقلیل خطر کرونا در ذهن مردم و کاهش ترس مردم است کاملا به خطا رفته است. نکتهای که گفتن آن خیلی اهمیت دارد این است که درک «برساخته» از اسطوره کرونا و عوامل مشابه خطرزا تابع ساختارهای جامعه و فرهنگ آن جامعه است یعنی فکر و مغز ما تنها بازیگران در ارزیابی و تفسیر ما از خطرات نیستند بلکه در کنار سیستم عصبی مرکزی نحوه بودن ما که کاملا میتواند تحتتاثیر جامعه باشد در این تفسیر و بازشناسایی دخیل است. متفکرانی چون فروید و مارکس به مانشان دادند در چنین مواقعی تفسیری که ما از خطر پیدا میکنیم اولا ناهوشیار و ناخودآگاه است ثانیا بسیار زیاد تحتتاثیر جامعه و فرهنگی است که در آن زندگی میکنیم به جز این و البته در همین راستا در جوامع امروزی رسانهها و شبکههای مجازی هم به این برساختن و احیانا تغییر واقعیت بسیار کمک میکنند. نتیجه اینکه درک ذهنیت و رفتار فردی و جمعی مردم نیاز به درک ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد. در همین راستا ما باید بدانیم در پدیدهای مثل کرونا درجه ترس و وحشت مردم نه الزاما بر اساس خطر واقعی بیماری بلکه بر اساس پیامی است که از جامعه و رسانه دریافت میکنند و این پیام هم به شدت متاثر از ساختارهای جامعه است. مثلا اگر در جامعه سرانه مطالعه پایین است، اقبال به رسانههای مکتوب زیاد نیست، اتوریتههای پیدا و پنهان از نفوذ بالایی برخوردارند، شایعهپذیری بالاست و تفکر انتقادی پایین و زودباوری شایع است و قانونپذیری کمتر است تعجبی ندارد که درک از پدیدهای مانند کرونا و رفتاری که در واکنش به آن رخ میدهد بیشتر دچار اعوجاج و تغییر شود. منظور در اینجا این است که این ترس ناشی از «اسطوره برساخته» نه تنها ممکن است از نظر «کمیت» بلکه از نظر «کیفیت» نیز با واقعیت تفاوت داشته باشد!
ساختارهای جامعه و فرهنگ نه تنها بر مقدار عاطفه و هیجان و ترس و اضطرابی که در این شرایط تجربه میشود بلکه بر نوع و نحوه شناخت نیز تاثیر میگذارد. بنا به دلایلی که مجال پرداختن به آن اینجا نیست ترس و وحشتی که نه از نظر مقدار و نه از نظر جهتگیری تناسبی با خطر واقعی ندارد کنترل همهچیز را به دست میگیرد. حرفهایی که بین مردم رد و بدل میشود یا آنچه در شبکههای مجازی در حال گردش قرار میگیرد بیش از آنکه تحت کنترل عقل و شناخت درست باشد تحتتاثیر ترس غیرمتناسب قرار میگیرد. انواع شایعات و خرافاتی که رد و بدل میشود بیش از هر چیز از این، «ترسِ بدون شناخت» سوخت میگیرد حتی این ترس به نفی غرض میانجامد و به ضد کارکرد اصلی خودش تبدیل میشود یعنی ترسی که در انسان کارکردش دوری از خطر است منشأ خطر میشود. او (منظور انسان ساکن در جامعه) از ترس زیاد زود باورتر میشود (یادمان باشد همانطورکه گفتیم از نظر ساختارهای تفکر انتقادی از قبل ضعیف بود) او ممکن است در یک ویدیو ببیند مصرف خوراکی الکل در پیشگیری کرونا تاثیر دارد. با حداقل فکر کردن آن را بپذیرد و عملی کند بدون آنکه حداقل با خودش فکر کند که اگر واقعا الکل در پیشگیری تاثیر داشت این همه مردم دنیا که منع قانونی و شرعی در مصرف آن ندارند نباید دچار مرگ از کرونا میشدند یا از ترس زیاد ممکن است فردی خواهان انجام تست بهرغم توصیه پزشک شود و این خود باعث شود با قرار گرفتن در محیطی که آلوده است او که تا حال سالم بوده واقعا مبتلا شود. با نگاه به این «اسطوره» به زیست جهان انسان ایرانی که در اتمسفری آکنده از اضطراب و ترس برساخته به سر میبرد میتوان بیشتر نزدیک شد در این اتمسفر است که او از کرونا احساس خطر میکند. ما نام این احساس خطر را استرس میگذاریم. به دلایل مختلف این استرس زیاد است. به دلایل مختلف این استرس باید جدی گرفته شود، نه تنها به خاطر تاثیر مستقیمی که بر تن و جسم او دارد بلکه به خاطر واکنشهای خطرناکی که به دنبال دارد. با این استرس که فرزند ترس است و از سینه اضطراب شیر خورده است باید با ملایمت مواجه شد.
قبل از هر اقدامی باید به ویژگی برساختگی و اسطورهای بودن آنکه تحتتاثیر جامعه و فرهنگ است دقت کرد. بعضی با توجه به کارکرد بازدارندگی این ترس فکر میکنند هر چه بیشتر به آن دامن بزنند مردم بیشتر رعایت میکنند؛ نظری که حاوی خامی و نپختگی زیادی است چرا که ترس بیش از حد همانطورکه در جملات بالا آمد به ضد سوژه خود بدل میشود و خود برای او خطرساز میشود. از طرف دیگر توجه به این اسطوره و برساختگی ایجاب میکند بار درمان این استرس فقط بر دوش روانپزشکان و روانشناسان قرار نگیرد بلکه جامعهشناسان، انسانشناسان و مصلحان اجتماعی نیز باید به کمک آیند. نکته خیلی مهمتری نیز اینجا وجود دارد که کسی کمتر به آن دقت میکند و آن اینکه بهرغم اینکه آموزش و آگاهی دادن در این مواقع کاری لازم و ضروریست ولی حلکننده تمام مساله نیست یعنی اشتباه است که فکر کنیم همه مشکل کمبود آگاهی است مثلا چه فایده خواهد داشت که آگاهی موجود باشد ولی عزم و ارادهای برای انجام کارهای لازم موجود نباشد؛ عزم و ارادهای که به جز آموزش به شرایط دیگری هم نیاز دارد. به نوعی میتوانیم آنها را پرورش بنامیم. اینجا نیز «آموزش و پرورش» تواما لازم است و اینجاست که برای درمان این درد به مصلحان اجتماعی نیز نیاز پیدا میشود. با در نظر گرفتن آنچه آمد ابتدا ما امکان درک اتفاقی را که در روانمان در جریان است، بیشتر پیدا میکنیم و به دنبال آن میتوانیم راهحل بهتری برای رفع آن بیابیم البته در پایان باید گفت در همه این زمینهها هم سخن بسیار زیادتر است هم بضاعت نویسنده محدود است.