جامعه زیر ضرب
این روزها آدمها و اطرافیان زیادی را میبینم که یک جای روح و جانشان زخمخورده و دریده شده است. آدمهایی که اصلاً فکر نمیکردی کم بیاورند، حداقل در روزها و ساعاتی، به زمین و زمان دری وری میگویند و بعد افسردهروح، ساکت میشوند. اینها انگار «پرتاب میان گرگها» را تجربه میکنند.
«پرتاب میان گرگها» چیست؟ گفته شده که سرویس اطلاعاتی و امنیتی مخوف شوروی سابق مشهور به کاگِبِ، برای از بین بردن روشنفکران، نویسندگان و ... بدون شکنجه و زندان و کشتن، به شکل نامحسوس در زندگی آنها نفوذ کرده و برایشان مشکلات گرفتاریهای زیاد ایجاد میکردند تا ناامیدیها و مشکلات روحی و عاطفی آنها را احاطه کنند.
فرد زیر بار بدبختیهای خودش له میشد؛ گاه روانپریشی و گاهی خودکشی یقهاش را میگرفت. این تکنیک را «پرتاب میان گرگها» مینامیدند. هر مشکل، گرگی بود که روح و روان فرد را میدرید و بالاخره از پا درمیآمد.
لازم نیست «پرتاب میان گرگها» عمدی و کار سرویس امنیتی و اطلاعاتی باشد، میتواند محصول شرایط ساختاری و ناکارآمدیها، انباشت بیاعتمادی، و کمرنگ شدن چشماندازهای امیدبخش باشد.
بیایید به رخدادهای مهم سال 1398 نگاه کنیم.
*سیلابهای فروردین، حداقل هفت استان بهطور وسیع درگیر سیلاب شدند.
*ساقط شدن پهپاد آمریکا با شلیک موشک ایران، تصور پاسخ آمریکا و شروع جنگ
*وقایع و کشتههای آبان بر سر افزایش قیمت بنزین
*شهادت سردار قاسم سلیمانی، تصور عمومی درباره پاسخ ایران و احتمال شروع جنگ
*حمله به عینالاسد و ترس عمومی از شروع جنگ
*دهها نفر جانباختگان تشییع جنازه سردار سلیمانی در کرمان
*شلیک به هواپیمای اوکراینی، تصور عمومی درباره پنهانکاری و گسترش بیاعتمادی
*سیلاب در سیستان و بلوچستان
*قرار گرفتن در اصطلاحاً لیست سیاه افایتیاف (FATF)، تصور عمومی درباره محدودتر شدن روابط بانکی ایران و تشدید وضعیت نامناسب اقتصادی، افزایش قیمت دلار و بیشتر شدن بیثباتی اقتصاد ایران
*شیوع ویروس کرونا، گسترش ترس عمومی و تعمیق مسأله بیاعتمادی
*انتخابات مجلس شورای اسلامی، رد صلاحیتها، و مشارکت نکردن اکثریت مردم در انتخابات که نشانهای از انفعال و تشدید نارضایتی است.
این را هم در نظر بگیرید که دائم اخبار تشدید تحریمها رسیده، تعمیق مشکلات اقتصادی و نوسانهای دلار به علاوه تصور عمومی درباره گستردگی فساد، ذهن و روح جامعه را مداوم تحت فشار قرار داده است. این فهرست آنقدر بلندبالا هست که لازم نباشد مواردی نظیر مصاحبهای در تلویزیون درباره وجود سم آفلاتوکسین در شیر یا حمله ملخ به جنوب کشور و مواردی از این دست را که چند وقت یکبار در جامعه طرح میشوند به آنها بیفزاییم.
یکی مثل کرونا خطری برای همگان است؛ و مقولهای نظیر قرار گرفتن در اصطلاحاً لیست سیاه افایتیاف، در درجه اول فعالان اقتصادی و بعد مردمی را که تحت تأثیر عوارض اقتصادیاش قرار میگیرند نگران میکند. خلاصه جامعه تحت فشار این رخدادها قرار میگیرد و عوارض هر کدام مثل گرگی روح و روان آنها را که میان این رخدادها پرتاب شدهاند، میفرساید.
عوارض این وضعیت برای جامعه ایران در همه ابعاد خطرناک است. آدمها بیانگیزه میشوند، کار نمیکنند، بهرهوری پایین میآید، سطح تنشهای عصبی بالا رفته، زوجین درگیر میشوند، میل به مهاجرت افزایش مییابد، تعهد به وطن کم شده و انگیزه خیانت و جاسوسی بیشتر میشود، طرح و برنامههای سازمانها از سر بیانگیزگی کارکنان در نطفه خفه میشوند و معدود صداهای امیدبخش چنان با سردی مواجه میشوند که دیگر کسی صدایش بیرون نمیآید. استرس، حتی ضعف سیستم ایمنی بدن را به همراه دارد و به بیماری جسمی نیز منتهی میشود.
نمیدانم روانشناسان و روانپزشکان چه برآوردی از این وضعیت دارند، اما شواهد زندگی روزمره نشانههای خوبی از وضعیت ما ارائه نمیکند. جامعه از سنگ نیست و تحت این فشارها فرسوده میشود. دو قطبی «انفعال و نفرت تا خشونت» محتملترین خروجی این وضعیت است که هر دو قطب آن مضرّ و خطرناک است. گویی آدمیان در تعلیق و بلاتکلیفی تا عصبی و تنشآمیز بودن گیر افتادهاند.
شاید هیچ چیز ضروریتر از کارهایی برای کاستن از حس تعلیق و بلاتکلیفی، کاستن از گرگهایی روح و روان مردم میان آنها پرتاب میشوند، و جدی گرفتن سلامت روح و روان جامعه نیست. ضروری است هر کاری که ممکن و مناسب است انجام شود تا از سطح تنش، بیافق بودن و فشار روانی جامعه کاسته شود. جامعه را باید از زیر ضرب درآورد.جامعه نیازمندی سیاست تولید شادکامی است.
*عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی