صید اسید در یک روز کاملاً معمولی
با اینکه پنج سال از حادثه گذشته ،هنوز از قدم گذاشتن به خیابان میترسند. پنج سال گذشته اما آن لحظه دردناک روی زندگی خانواده سایه سنگینی انداخته است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، یک روز معمولی بود، کاملاً معمولی. هوا آفتابی بود. برای خرید روزانه بیرون رفته بود و داشت با زنبیلی پر برمیگشت؛ مایع ظرفشویی و سبزی تازه و از این جور خرت و پرتها که الآن وقتی بهشان فکر میکند، یادش نمیآید. اصلاً این جزییات چه اهمیتی دارد؟ همیشه به همان بازار میرفت و برای برگشتن هم از همان ترمینال برمیگشت. در ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته بود که روز کاملاً معمولیاش زیر و رو شد؛ دختری با یک بطری اسید زندگی او و هفت نفر دیگر راعوض کرد. شاید شما هم خبر اسید پاشی در ترمینال کرمانشاه یادتان باشد؛ یک نفر بدون هیچ انگیزه خاصی یک بطری پر از اسید دستش میگیرد و روی آدمهایی که منتظر رسیدن اتوبوس هستند میپاشد و یک روز معمولی را به یک روز نفرین شده تبدیل میکند.
با اینکه پنج سال از حادثه گذشته ،هنوز از قدم گذاشتن به خیابان میترسند. پنج سال گذشته اما آن لحظه دردناک روی زندگی خانواده سایه سنگینی انداخته است. طلعت سرمستی 70 ساله یکی از قربانیان همان لحظه شوم است. بچههایش میگویند مامان دست بردار و به چیزهای خوب فکر کن. همیشه که برای آدم اتفاقهای بد نمیافتد.
میگوید حالا پیر زنی شده که از پا گذاشتن به خیابان میترسد، هنوز هم نمیداند چرا آن زن جوان با یک بطری پر از اسید او را سوزاند. آنها که کاری نکرده بودند؛ فقط منتظر نشسته بودند تا اتوبوس از راه برسد، بروند خانه. خیلیها بعدها به او گفتند آن خانم جوان مشکل داشته اما در همه این سالها هیچکس سراغشان را نگرفت. فقط چند بار دادگاه رفتند و آمدند و او ماند و زخمهایش. با لهجه غلیظ کرمانشاهی حرف میزند. آنقدر که از یک جایی به بعد متوجه نمیشوم چه میگوید. پسرش به کمکمان میآید: «مادر من یک زن معمولی خانه دار است. زنبیلش را برداشته بود و رفته بود خرید که اینجوری شد. واقعاً هیچوقت نفهمیدیم چرا؟ اما جالب اینکه همه این سال ها کسی سراغ ما را نگرفت. کسی هم توضیحی نداد.»
طلعت در این حادثه دستها، صورت و سینهاش سوخت. اسیدپاش هم که ظاهراً پنج سال حکم زندان گرفت و قرار است تا قربانیان حادثه رضایت ندهند از زندان آزاد نشود: «مادرمان هر روز این صحنهها را مرور میکند. گاهی میمانیم چه بگوییم که از فکر کردن به این موضوع دست بردارد.»
قمری جعفری و همسرش یدالله دارابی نژاد از دیگر قربانیان این حادثه هستند. دارابینژاد میگوید: «نشسته بودیم که اتوبوس بیاید، برویم خانه. رفته بودیم دکتر. یک زن از توی دستشویی ترمینال با یک بطری دادزنان به طرف ما دوید. تا اینکه بفهمیم چه شده، سوختیم. از هم میپرسیدیم آب جوش بود؟ حتی حدس نمیزدیم اسید باشد. زنم قمری کلاً بیهوش شد. تا اینکه ما را بردند بیمارستان امام خمینی. یکهو دیدم لباس های خودم پودر شده. تازه فهمیدم اسید بوده. ما اصلاً این خانم را نمیشناختیم.»
زن هم میگوید که حالا50 ساله است، با صورتی سوخته و چشمی که هر روز باید با قطره تمیزش کند. هنوز از بیرون رفتن میترسد. مردم یکسره میپرسند چرا این طوری شد اما خودش هم جوابش را نمیداند: «تا سالها آمپول میخریدم دانهای 20 هزار تومان، کسی نپرسید حالتان چطور است.»
دادستانی کرمانشاه به تازگی از مسئولان انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی دعوت کرد برای مقابله با این خشونت یاریشان کنند. اعضای این انجمن هم به دیدار مسئولان دادستانی و قربانیان حادثه رفتند تا شاید با تجربهای که در این زمینه دارند، بتوانند گامی برای پیشگیری از آن و بازگرداندن قربانیان به زندگی عادی بردارند.
طلبهای که خانه نشین شد
روح الله فرخی طلبه است و در اسفراین خراسان شمالی زندگی میکند. 10 سال پیش ماه محرم وقتی به قول خودش منبر رفته بود توسط دو نفر اسیدپاشی شد. بیش از هرچیز از خانه نشینی و انزوایی که بعد از این ماجرا برایش پیش آمده حرف میزند: «4لیتر اسید رویم پاشیدند. پلکم سوخت و بینایی یکی از چشمهام تقریباً از بین رفت. هیچوقت انگیزه اسید پاشها را نفهمیدم. مدت کوتاهی زندان بودند بعد وقتی به قید وثیقه آزاد شدند هر دو فوت کردند. من آن موقع توی بیمارستان بودم و هیچوقت نتوانستم ملاقاتشان کنم. در همان دوران آزادیشان یکی را گاز گرفت و مرد و آن یکی هم توی تصادف از بین رفت. من همیشه این پرسش برایم ماند که چرا این کار را کردند؟ اصلاً چرا آدمها این طوری با سرنوشت دیگری بازی میکنند؟ هیچوقت این موضوع برای خانواده من عادی نشد. همین چند ساعت پیش بچهام به عکس قبل از حادثه نگاه میکرد، گفت بابا چرا قبلاً زیبا بودی، اما حالا نیستی؟ اثرات سوختگی هیچوقت پاک نمیشود.»
او از آن به بعد هرگز منبر نرفت و خودش را خانه نشین کرد: «کابوس این حادثه رهایم نمیکند. سعی میکنم کمتر از خانه خارج شوم. یعنی در واقع بعد از این حادثه خانه نشین شدم. راستش هیچکس حال و روز ما را درک نمیکند. به قول معروف احساس سوختن به تماشا نمیشود. شهر ما یک شهر کوچک است و هنوز هم از من میپرسند چرا رویت اسید پاشیدند؟ شیخ مگر در منبرت چه گفتی؟ خیلی دلم میخواست بدانم چطور میتوانم با این ماجرا بعد از سالها کنار بیایم و لااقل بدانم کسانی که برایشان همین اتفاق افتاده چطور با آن کنار آمدهاند؟ چطور دوباره توانستهاند در جامعه ظاهر شوند و کار و فعالیت کنند؟»
پیشگیری و پیگیری
در هر گوشه کنار کشور میتوانید تعدادی قربانی اسید پاشی را شناسایی کنید. قربانیهایی که خیلیهایشان فراموش شدهاند و گوشه خانه یا در انزوا میسوزند و میسازند. شاید به همین خاطر است که یکی از اصلیترین برنامهها برای مقابله با اسیدپاشی برنامههای پیشگیرانه است. آن طور که مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بارها دربارهاش هشدار داده است. دکتر کمال فروتن میگوید: «برنامههای فرهنگی برای کاهش اسیدپاشی، منع خرید و فروش اسید و افزایش مجازات عاملان اسیدپاشی میتواند در کاهش این جرم مؤثر باشد. چون متأسفانه قربانیان اسیدپاشی درمان نمیشوند و تا پایان عمر درگیر مداوا و جراحی هستند. برای همین یکی ازفعالیتهای انجمن در کنار برنامههای پزشکی و بازگرداندن قربانیها به جامعه، تلاش برای پیشگیری از این حادثه است. این روزها افراد زیادی از نقاط مختلف کشور با ما تماس میگیرند. افرادی که کمترین میزان دسترسی به مراکز درمانی پزشکی و روانپزشکی دارند و در انزوا فراموش شدهاند.»
امیر محمد صفرانداقی، روانشناسی که در حوزه خشونت کار کرده در گفتوگو با ما درباره انزوا، خانه نشینی و رها شدگی قربانیان توضیح میدهد: «در هر خشونت و سانحه خشونت باری، قربانی با الگویی برای اجتناب از محرکهایی که او را یاد سانحه میاندازد، درگیر میشود. مثلاً اگر اتفاق خشونتبار برای فرد در خیابان افتاده او از رفتن به خیابان میترسد. فرد در عین دوری از این محرکها اما دائم ماجرا را مرور میکند و در خواب و بیداری ماجرا را برای خودش بازسازی میکند. تا جایی که معمولاً خانواده هم از تکرار حادثه کلافه میشود. به این ها استرس بعد از حادثه هم گفته میشود. قربانی تجاوز بعد از حادثه دچار شرم میشود یا قربانی اسیدپاشی که یک زندگی معمولی داشته، مثلاً شغلی داشته به لحاظ عینی هم کاملاً بهم میریزد. همین طور انگهایی که به فرد زده میشود یا سؤالاتی که از قربانی میشود او را از حضور فعالانه در جامعه دور میکند.»
بهگفته او تنها با حمایتهای اجتماعی و خانوادگی پیگیرانه این انزوا قابل کنترل است و اگر قربانی از این حمایتها بیبهره باشد کاملاً خود را از جامعه دور میکند. این درباره همه قربانیان خشونت مصداق دارد مثل قربانیان تجاوز یا... این قربانیها مدام باید تحت نظر روانشناسان باشند. چراکه قربانیهای چنین حوادثی بعد از مدتی گم و فراموش میشوند به ویژه آنهایی که در شهرهای کوچک و دورافتاده زندگی میکنند. او تأکید میکند: «درباره قربانیان خشونت در ایران به ویژه قربانیان اسیدپاشی معمولاً به بهبود ظاهریشان توجه میشود درحالی که این حوادث تأثیر بسیار عمیقی بر روح و روان افراد میگذارد. اگر جامعه به قربانی کمک نکند تا از نقش قربانی بودن بیرون بیاید در نهایت قربانی هم دنبال توجه نامطلوب خواهد رفت؛ مثلاً مدام توقع دارد همه به حرفهایش گوش دهند یعنی فرد دچار درماندگی آموخته میشود و نمیتواند از نقش قربانی خلاص شود. به این ترتیب مدام دور و بریها و اطرافیانش را هم از دست میدهد. همینطور مرور آن حادثه کیفیت زندگی قربانی و خانوادهاش را کاهش میدهد. بنابراین برنامههایی برای ارتقای سلامت خانواده قربانیها هم ضروری است.»
همه آنها درحال تجربه یک روز معمولی بودند، روزهایی که گاه از خاطر آدم میرود و نمیداند کی بوده و اصلاً چکار میکرده اما یک لحظه تلخ میتواند چنان سایه سنگین خود را تحمیل کند که باقی عمر همان لحظه باشد مثل لحظهای که اسید زندگیات را میسوزاند.