x
۲۱ / اسفند / ۱۳۹۲ ۱۲:۲۹

یک روز در صف سبد کالا (طنز)

ساعت هشت و نیم صبح است. مسئول توزیع سبد کالا هنوز نیامده و حدود 15-10 نفر صف دریافت سبد را پشت درهای بسته تشکیل داده‌اند. نم نم باران فضای دل‌انگیزی را بر صف سبد حاکم کرده و حاضران وقتی چشم در چشم می‌شوند بی‌اختیار به هم لبخند می‌زنند.

کد خبر: ۴۰۷۵۸
آرین موتور

عباس آقا: برنجش هندیه ولی بد نیست. فامیلامون می‌گن هر خورشتی که روش بریزی مزه همون خورشتو می‌گیره. عفت خانم: هندی هم خوبه مادر. اگه جوشش دستت بیاد می‌شه خوب درش آورد. آقا مسعود: اینجا تخم مرغ نمی‌ده ها. می‌گه نداریم. عباس آقا: مسموم نباشه برنجش. می‌گن بعضی از برنج‌های هندی و پاکستانی مسمومن. عفت خانم: عمر دست خداست مادر جون. به برنج و پنیر که نیست. خسرو: بله، یارو سوار هواپیما شده از مالزی بره چین، توی آسمون گم شده. حالا ما برنج هندی نخوریم که نکنه بمیریم؟! عفت خانم: ایشالا که اونا هم اتفاقی براشون نیفتاده و الان شاد و خوش و خرم هستن. عباس آقا: دولت چین اعلام کرده به خانواده‌های مسافرانی که توی این پرواز از بین رفتن غرامت و تسهیلات می‌ده. خسرو: اونا تسهیلاتشون خیلی بهتره. ماکارونی و رب هم می‌دن. عفت خانم: ای برادر... ماکارونی و رب که جای عزیز آدم رو پر نمی‌کنه. خسرو: نه ولی به هر حال یه تسلای خاطری که می‌شه. آقا مسعود: اینجا تخم مرغ نمی‌ده. می گه از کارتتون کم نمی‌کنیم که بعدا بگیرید. عباس آقا: من نمی‌فهمم هواپیما به اون گندگی چجوری گم شده آخه؟ می‌گن بعد از یک ساعت کلا از رادار خارج شده. خسرو: نیم ساعت اول توی هواپیما صبحونه می‌دن، من خودم یه بار سوار شدم. چایی با نون گرد و پنیر و مربا. اگه نخوای بخوری می‌تونی بریزی توی کیسه با خودت ببری. عباس آقا: خیلی خوبه، می‌ارزه آدم با هواپیما سفر کنه. آقا مسعود: تخم مرغ هم می‌دن؟ خسرو: فکر نکنم. آقا مسعود: گفتم... تخم مرغ نمی‌دن. عفت خانم: (با انگشت هواپیمایی را در آسمان نشان می‌دهد) اون نیست؟... فکر کنم خودش باشه ها. عباس آقا: کو؟... نه اون نیست. اینا هواپیماهای ایرانه. شوهر خواهرم توی هواپیمایی کار می‌کنه. هواپیماهای ایران رو خوب می‌شناسم. خسرو: از کارش راضیه؟ عباس آقا: آره، خوب بهشون می‌رسن. آقا مسعود: چی می‌دن؟ عباس آقا: برنج، مرغ، روغن، تخم مرغ، بن کالا... آقا مسعود: تخم مرغ بعید می‌دونم بدن. خسرو: می‌گن دوتا ایرانی هم توی هواپیما بودن. دولت ایران چیزی درباره تسهیلات اعلام نکرده؟ عباس آقا: اگه تسهیلات بدن هم به خانواده‌های اونا می‌دن. خسرو: بالاخره هموطن‌های ما بودن یا نه؟ یه تن ماهی مگه چقدر خرج داره واسه دولت؟ عفت خانم: ایشالا که اونا هم سالمن، دولت هم به همه تن ماهی می‌ده و همه عاقبت به خیر می‌شیم. (مسئول سبد کالا می‌آید. کار عباس آقا و خسرو زود راه می‌افتد و می‌روند اما کارت عفت خانم جواب نمی‌دهد. مسئول سبد به او می‌گوید شماره کارتش در سامانه نیست. صداها بالا می‌رود. عفت خانم کارت‌خوان را به سمت دیوار پرتاب می‌کند و یقه مسئول سبد را از بالا تا پایین جر می‌دهد. آقا مسعود از شلوغی استفاده می‌کند، یه شانه تخم مرغ برمی‌دارد و فلنگ را می‌بندد)

نوبیتکس
ارسال نظرات
x