x
۲۳ / آبان / ۱۳۹۸ ۱۰:۴۴

آنگلا مرکل از خاطرات خود در آلمان شرقی می‌گوید

آنگلا مرکل از خاطرات خود در آلمان شرقی می‌گوید

متن زیر سخنرانی آنگلا مرکل، ‌صدراعظم آلمان در دانشگاه هاروارد و به مناسبت فارغ‌التحصیلی دانشجویان سال 2019 است.

کد خبر: ۳۹۴۵۲۸
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل، مرکل در سخنرانی اش در دانشگاه هاوارد گفت: پرزیدنت بکو، اعضای هیات‌مدیره، اعضای هیات ناظران، اعضای مجمع دانش‌آموختگان، اعضای هیات علمی، والدین و دانش‌آموختگان گرامی امروز روز شادمانی است. روز شماست. تبریکات فراوان. بسیار خوشحالم که امروز اینجا هستم و دوست دارم برخی تجربیاتم را با شما در میان بگذارم. این مراسم پایانی بر یک فصل فشرده و احتمالا دشوار در زندگی شماست. حاال دری به زندگی جدید پیش روی شما گشوده می‌شود که هیجان‌آمیز و دل‌انگیز است.

هرمان هسه، نویسنده آلمانی، تعبیری زیبا برای چنین موقعیتی در زندگی دارد. می‌خواهم از او سخنی نقل کنم و سپس به زبان مادری خودم صحبت کنم. ( آغاز صحبت به زبان آلمانی)

هرمان هسه مینویسد: نیرویی جادویی در همه آغازها نهفته است که در زندگی، راهنما و یاریگر ماست. این سخنان هرمان هسه، در 24سالگی که در رشته فیزیک فارغ‌التحصیل شدم، الهام بخش من شد. این ماجرا مربوط به سال 1978 است، زمانی که جهان به شرق و غرب تقسیم شده بود. جنگ سرد در جریان بود. من در آلمان شرقی بزرگ شدم، زمانی که بخشی از وطنم را دیکتاتورها اشغال کرده بود. دولت مردم را سرکوب می‌کرد و زیرنظر داشت. مخالفان سیاسی تحت پیگرد قرار می‌گرفتند. دولت آلمان شرقی میترسید که مردم به دنیای آزاد فرار کنند. به همین دلیل بود که دیوار برلین از بتون و فولاد ساخته شد. هر کس که می‌خواست از دیوار بگذرد دستگیر یا کشته می‌شد. این دیوار در قلب برلین، یک ملت را از هم جدا کرد و خانواده‌ها را از هم گسیخت. خانواده من هم‌چنین سرنوشتی داشت. اولین شغل من بعد از فارغ‌التحصیلی، کار به عنوان فیزیکدان در برلین شرقی در فرهنگستان علوم بود. نزدیک دیوار برلین زندگی می‌کردم. وقتی از سرکار به خانه برمیگشتم، از کنار دیوار میگذشتم. برلین غربی، دنیای آزاد، پشت دیوار بود و هر روز، وقتی به دیوار بسیار نزدیک بودم، باید در آخرین لحظه برمی‌گشتم و به سمت آپارتمانم می‌رفتم. هر روز باید در آخرین لحظه از آزادی روی میگرداندم. نمی‌دانم چند بار به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. وحشتناک بود. نه من مخالف نبودم. من به دیوار ضربه نزدم، اما وجودش را هم انکار نکردم چون نمی‌خواستم به خودم دروغ بگویم. دیوار برلین، فرصت‌ها را از من گرفته بود. به معنای واقعی کلمه، سر راه من بود. اما این دیوار در تمام این سال‌ها یک کار را نمی‌توانست انجام دهد و آن اینکه نمی‌توانست افکار درونی مرا محدود کند. شخصیتم، تخیلم، آرمان‌هایم... اینها را با بگیروببند نمی‌توانستند محدود کنند. تا اینکه سال 1989 رسید.

اراده معطوف به آزادی در سراسر اروپا، نیرویی باورنکردنی داشت. صدها هزار نفر در لهستان، مجارستان، چکسلواکی و نیز در آلمان شرقی به خیابان ریختند. مردم تظاهرات کردند و دیوار را فروریختند. چیزی که خیلی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند، حتی خود من، به واقعیت پیوست. در آنجا که روزی دیواری سیاه بود، دری گشوده شد. بالاخره زمان آن فرا رسید که پا آن سوی دیوار بگذارم. دیگر لازم نبود در آخرین لحظه، از آزادی روی برگردانم. می‌توانستم از آن مرز بگذرم و با جرئت پا به جهان آزاد و بزرگ بگذارم. سی سال پیش، در چنین روزهایی، شخصاً دریافتم که هیچ چیز مثل سابق باقی نمی‌ماند. دانش‌آموختگان عزیز، این تجربه اولین نکته‌ای بود که امروز با شما در میان گذاشتم: آنچه استوار و ثابت به نظر میرسد، حقیقتاً می‌تواند تغییر کند. و البته در مسائل بزرگ و کوچک، هر تغییری در ذهن آغاز می‌شود. نسل پدران و مادرانِ ما این درس را به دردناک‌ترین شیوه آموختند. پدر و مادر من متولد 1926 و 1928 هستند. وقتی آنها به سن شما بودند، خیانتِ بزرگ به ارزش‌های تمدنی که همان هولوکاست و جنگ جهانی دوم باشد، تازه تمام شده بود. کشور من، آلمان، فاجعه ‌ای غیرقابل تصور برای اروپا و جهان به بار آورده بود. فاتحان و شکست‌خوردگان حق داشتند سال‌ها در حالت قهر و کینه باقی بمانند. اما اروپا قرنها تخاصم را پشت سر گذاشت. پیامدش، نظمی صلح‌آمیز بر اساس ارزش‌های مشترک به جای تحمیلِ قدرتِ ملی بود.

با وجود همه چالش‌ها و شکست‌های موقت، عمیقاً معتقدم که اروپایی‌ها با اتحادشان گامی به سوی تعالی برداشته‌اند.) تشویق (و رابطه آلمانی‌ها و امریکایی‌ها نشان می‌دهد که دشمنان سابق می‌توانند به دوست تبدیل شوند. جورج مارشال با طرحی که در سخنرانی‌اش در همین دانشگاه در سال 1947 ارایه داد، نقش مهمی در این دوستی داشت. این همکاری فرآتلانتیک بر اساس ارزش‌های دموکراسی و حقوق بشر، برایمان بیش از 70 سال صلح و پیشرفت به ارمغان آورده است. و حالا، دور نیست آن زمان که سیاستمدارانِ نسل من دیگر موضوعِ بحث‌های “رهبری کنونی “ نباشند بلکه حداکثر تحت عنوان “رهبری در تاریخ “ بررسی شوند.

دانش‌آموختگان عزیزِ سال2019 هاروارد:

 نسل شما در دهه‌های آینده با چالش‌های قرن بیست و یکم روبرو خواهد شد. شما کسانی هستید که ما را به سمت آینده رهبری می‌کنید. سیاست‌های حمایتی و درگیری‌های تجاری، بازار آزاد جهان و بنابراین بنیادهای پیشرفت ما را به خطر می‌اندازد. انقلاب دیجیتال همه حوزه‌های زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. جنگ و تروریسم به بی‌خانمانی و مهاجرتِ اجباری می‌انجامد. تغییر اقلیم، منابع طبیعی سیاره ما را تهدید می‌کند. این بحران و پیامدهایش را انسان‌ها به وجود می‌آورند. پس باید هر آنچه به عنوان انسان در توان داریم، انجام دهیم تا این چالش در برابر انسانیت را تحت کنترل درآوریم. (هنوز می‌توان کاری کرد. اما هر کسی باید نقشش را انجام دهد و... در واقع این را به خودم میگویم ... باید هر روز بهتر از دیروز باشیم. بنابراین من همه تلاشم را می‌کنم تا کشورم آلمان به هدفِ کربنِ صفر تا سال 2050 برسد.

تغییر به سمت جهانی بهتر امکان‌پذیر است اگر در کنار هم باشیم. اگر تنها باشیم، موفق نخواهیم شد. اینجا به نکته دومم برای شما میرسیم: بیش از پیش باید به فکر کار باشیم، کارِ چندجانبه به جای کار یکجانبه.

 کار جهانی به جای کار ملی .

 کار جهان وطنی به جای کار انزواگرایانه. خلاصه اینکه باید با هم کار کنیم نه‌تنها.

شما فارغ‌التحصیلان عزیز، در آینده فرصتهایی کاملا متفاوت نسبت به نسل من خواهید داشت. هر چه نباشد، همین گوشی هوشمند شما قدرت پردازش بسیار بیشتری نسبت به کامپیوتر‌ ای.بی.امِ مونتاژِ شوروی دارد که من برای پایان نامه‌ام در سال1986 در آلمان شرقی از آن استفاده می‌کردم. امروز از هوش مصنوعی برای اسکن میلیون‌ها تصویر به دنبال نشانه بیماری‌ها استفاده می‌کنیم. از جمله مثلا در تشخیص بهتر سرطان. در آینده، ربات‌های دارای احساس می‌توانند به پزشکان و پرستاران کمک کنند تا بر نیازهای فردی بیماران خاص متمرکز شوند. الان نمی‌توانیم بگوییم هوش مصنوعی چه کاربردهایی خواهد داشت، اما فرصت‌های پیش آمده واقعاً حیرت‌انگیز هستند. فارغ‌التحصیلان 2019، واقعاً بهره بردن از این فرصت‌ها در دست شماست. شمایید که تعیین می‌کنید نحوه پیشرفتِ شیوه کار کردن، برقراری ارتباط، حرکت و بطور کلی زیستن ما چگونه خواهد بود. من به عنوان صدراعظم، اغلب باید از خودم بپرسم: آیا کارم درست است؟ آیا دارم این کار را انجام میدهم چون بهترین کار است؟ یا فقط چون امکان‌پذیر است؟ شما باید این سوال را بارها و بارها از خودتان بپرسید و این نکته سوم من برای شماست: آیا ما قواعدِ تکنولوژی را مشخص می‌کنیم؟ یا تکنولوژی نحوه تعامل ما را مشخص می‌کند؟ آیا ما انسان‌های دارای کرامت را با ویژگی‌های مختلفشان می‌بینیم؟ یا در آنها فقط مشتریان، منابع داده و موجوداتی برای نظارت را می‌بینیم؟ اینها سولات دشواری هستند. من آموخته‌ام که می‌توانیم پاسخ سولات دشوار را بیابیم، اگر همیشه جهان را از نگاه دیگران ببینیم. اگر به تاریخ، سنت‌ها، دین و هویت دیگران احترام بگذاریم. اگر بر ارزش‌های ریشه‌دار خودمان پافشاری کنیم و طبق آنها عمل کنیم، و اگر حتی وقتی تحت فشاریم تا بلافاصله تصمیم بگیریم، فوراً از هیجان‌های اولیه‌مان پیروی نکنیم و لحظه‌ای درنگ کنیم، آرام باشیم، فکر کنیم و دست از کار بکشیم. البته این کارها شجاعت می‌خواهد. مهم‌تر از آن اینکه مستلزمِ صادق بودن با دیگران است. و حیاتی‌ترین نکته اینکه با خودمان هم باید صادق باشیم.

از کجا شروع کنیم بهتر از همین‌جا که این همه جوان از سراسر جهان آمده‌اند تا با شعار حقیقت، درس بخوانند، پژوهش کنند و مسائلِ زمانِ ما را بکاوند؟ این بدان معناست که ما نباید دروغ را حقیقت و حقیقت را دروغ بپنداریم.( تشویق شدید )

از طرف دیگر، کمبودها را به عنوان ویژگی طبیعی خود نمی‌پذیریم. اما فارغ‌التحصیلان عزیز، چه چیز می‌تواند جلوی شما را بگیرد- چه عاملی ما را از این وضعیت باز‌می‌دارد؟ باز هم دیوارهایی هست، دیوارهای ذهن، دیوارهای جهل و کوته فکری. دیوارهایی بین اعضای خانواده و نیز بین گروه‌های اجتماعی، بین نژادها، اقوام و مذاهب مختلف. امیدوارم این دیوارها را بشکنیم . دیوارهایی که مدام ما را از تعامل راجع به جهانی که با هم در آن زندگی می‌کنیم، بازمی‌دارند. اینکه آیا موفق می‌شویم یا نه به خودمان بستگی دارد. پس فارغ‌التحصیلان عزیز، نکته چهارم من این است: هیچ‌چیز را ساده نگیرید. آزادی فردی ما بدیهی نیست، دموکراسی بدیهی نیست، صلح و پیشرفت هم همینطور. اما اگر دیوارهایی که ما را احاطه کرده‌اند، فروبریزیم، اگر در را باز کنیم و آغازهای جدید را با جسارت بپذیریم، آنگاه همه‌چیز ممکن می‌شود.. دیوارها فرومی‌ریزند، دیکتاتوری‌ها ناپدید می‌شوند. می‌توانیم جلوی گرم شدن زمین را بگیریم. می‌توانیم بر گرسنگی چیره شویم. می‌توانیم بیماری‌ها را ریشه‌کن کنیم. می‌توانیم دسترسی به آموزش را برای همه خصوصاً دختران فراهم کنیم. می‌توانیم از بی‌خانمانی و مهاجرت اجباری پیشگیری کنیم. همه این کارها را می‌توانیم انجام دهیم.

پس بیایید نپرسیم چه کاری غیرممکن است و همیشه غیرممکن بوده است. بیایید اول بپرسیم چه کاری امکان‌پذیر است و ببینیم چه کاری هرگز قبلا انجام نشده است این دقیقاً کلماتی است که من در اولیه بیانیه سیاستی‌ام به عنوان صدراعظم جدید جمهوری فدرال آلمان و اولین زن در این مقام در سال 2005 در برابر پارلمان گفتم. با این کلمات، نکته پنجمم را با شما در میان می‌گذارم: بیایید خودمان را با آنچه ممکن است، شگفت زده کنیم. بیایید با آنچه می‌توانیم انجام دهیم، خودمان را شگفت زده کنیم. در زندگی خودم، این سقوط دیوار برلین بود که اجازه داد حدود 30 سال قبل وارد دنیای آزاد شوم. در آن زمان کارم به عنوان دانشمند را رها کردم و وارد سیاست شدم. دوره هیجان‌انگیز و عجیبی بود، همچنان که زندگی شما هیجان‌انگیز و پر از شگفتی خواهد بود. البته من لحظاتِ تردید و نگرانی را هم گذرانده‌ام. زیرا در آن زمان، آنچه می‌دانستیم گذشته ما بود، نه آنچه پیش روی ماست. با وجود تمامِ شادمانی این مراسم، احتمالا شما هم تا حدی چنین احساسی دارید.

لذا نکته ششم من چنین است: اینجا که ایستاده‌اید، لحظه خطر نیز هست. رها کردن گذشته، بخشی از آغاز جدید است. هیچ آغازی بدون پایان وجود ندارد، چنانکه روز بدون شب، یا زندگی بدون مرگ. همه زندگی ما از این تفاوت ساخته شده است، فضای میان آغاز و پایان. آنچه بین این دو است را زندگی و تجربه می‌نامیم. باور دارم که همیشه باید آماده پایان یافتن امور باشیم تا جادوی آغاز را حس کنیم و از فرصت‌ها بهترین استفاده را ببریم. این نتیجه تجربه من در تحصیل، در علم و همچنین سیاست است. چه کسی می‌داند بعد از سیاستمداری، چه آینده‌ای در انتظار من است؟ موقعیت‌های مختلفی می‌تواند پیش رو باشد. فقط یک چیز مشخص است: آینده چیزی متفاوت و جدید خواهد بود.

این آرمان‌ها را با شما در میان می‌گذارم :

1-دیوارهای جهل و کوته فکری را فروبریزید زیرا هیچ چیز آنگونه که هست نخواهد ماند.

2- -سعی کنید به نفع جهان یکپارچه چندفرهنگی عمل کنید.

3-از خودتان مدام بپرسید: آیا کاری که می‌کنم درست است یا فقط ممکن است؟

 4-فراموش نکنید که آزادی را هرگز نمی‌توان بدیهی و پیش‌پاافتاده انگاشت.

5- -خودتان را با آنچه می‌توان کرد شگفت‌زده کنید

6--به یاد داشته باشید که نو شدن همیشه خطر دارد. کنار گذاشتن گذشته، بخشی از آغاز جدید است. و مهم‌تر از همه اینکه هیچ چیز بدیهی نیست؛ هر چیزی ممکن است. 

متشکرم

نوبیتکس
ارسال نظرات
x