استیضاح، دستاویز ترامپ برای «افزایش رای»
طی روزهای گذشته رسانههای آمریکایی از آمادگی دموکراتها برای احضار ۱۱ شاهد دیگر در کنگره در ادامه روند تحقیقات استیضاح «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری آمریکا خبر دادند که در این فهرست اسامی افرادی همچون «جان بولتون» مشاور امنیت ملی سابق آمریکا و «ریک پری» وزیر انرژی این کشور مشاهده میشود.
«ریک پری» نخستین عضو کابینه ترامپ است که در مقابل مجلس نمایندگان آمریکا حاضر میشود. «شایلین هاینس» سخنگوی وزارت انرژی آمریکا گفت که پری در جلسه پشت درهای بسته حاضر نخواهد شد اما در حال بررسی این موضوع است که در نشست علنی حاضر شود. در رابطه با بولتون، «آدام شیف» رئیس کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان آمریکا گفته، بولتون «اطلاعات مهمی درباره اقدامات نادرست رئیسجمهوری دارد که مردم باید آن را بشنوند.» همچنین برخی دیگر از شاهدان تحقیقات گفتهاند بولتون نگران تلاشهای ترامپ برای وادار کردن تحقیقات «اوکراین گیت» بوده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان، کمیتههای مذکور از بولتون خواستهاند در کنگره حاضر شود اما تاکنون احضاریه برای او صادر نکردهاند. ترامپ گفته قصد ندارد بولتون را برای خودداری از شهادت در کنگره تحت فشار قرار دهد. وکلای بولتون نیز گفتهاند که وی بدون احضاریه در کنگره حاضر نخواهد شد. در حالی آرام آرام مساله استیضاح ترامپ شکل جدی به خود میگیرد که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در تاریخ ۳ نوامبر ۲۰۲۰ مصادف با ۱۳ آبان ۱۳۹۹ برگزار میشود و روند تحقیقات «اوکراین گیت» چالشی را برای کمپینهای انتخاباتی ترامپ ایجاد کرده است. هرچند ترامپ مدعی است استیضاحش غیرقانونی است و کار خلافی نکرده که به خاطر آن استیضاح شود. به منظور بررسی این موضوع گفتوگویی با فواد ایزدی استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و کارشناس مسائل آمریکا انجام شده است که در ادامه قسمت اول این مصاحبه را میخوانید.
با توجه به کلید خوردن استیضاح ترامپ طی روزهای آینده در مجلس نمایندگان آمریکا، روند استیضاح به کجا میانجامد؟ همچنین کلید خوردن استیضاح ترامپ در کنگره چه نتایج و پیامدهایی بر انتخابات 2020 در آمریکا خواهد داشت؟
استیضاح ترامپ جدی است. بهگونهای که در مجلس نمایندگان آمریکا بررسی استیضاح رای آورده است. همچنین از آنجایی که اکثریت در کنگره با دموکراتها هستند بنابراین حتی اگر استیضاح نیز آرای لازم را کسب نماید چنین مسالهای دور از ذهن نیست. اما بر اساس قانون اساسی ایالات متحده آمریکا این مجلس سنا است که پس از آنکه مجلس نمایندگان (کنگره) رای به استیضاح داد پس از آن سنا نقش هیات ژوری را بازی میکند. در نتیجه سناتورهای سنا میبایستی به استیضاح آن هم با دو سوم آرا رای دهند. بنابراین چون از آنجایی که حداقل میبایستی 20 سناتور جمهوریخواه در سنا علیه دونالد ترامپ رای دهند تا به 67 رای مجموع آرا برسد که دو سوم آرا سنا میشود از این جهت گفته میشود احتمال آن ضعیف است تا 20 سناتور جمهوریخواه در سنا علیه ترامپ رای دهند. منتها اگر شواهد تازهای ارائه گردد ممکن است آن 20 سناتور که در حال حاضر از ترامپ هراس دارند رای خواهند داد. دموکراتها از ترامپ متنفرند بنابراین دغدغهای نسبت به حملههای ترامپ ندارند. در مقابل جمهوریخواهان این گونه نیستند به عبارت دیگر همان بدنه اجتماعی که ترامپ را انتخاب کردند این سناتورها میبایستی از همان مسیر عبور نمایند. همچنین از آنجایی که محبوبیت ترامپ حداقل در میان جمهوریخواهان تاحدودی بالاست و در نتیجه کمتر سناتوری در میان جمهوریخواهان از نظر محبوبیت همرده با ترامپ وجود دارد، سناتورهای جمهوریخواه از دادن رأی علیه ترامپ هراس دارند. اگر ترامپ در انتخابات درون حزبی از نامزد جمهوریخواه دیگری حمایت کند در این صورت ممکن است این سناتورها در پای صندوق رای دچار مشکل شوند. بهدلیل همین مساله است که حداقل در حال حاضر سناتور جمهوریخواهی که علیه ترامپ رای دهد وجود ندارد. مگر آنکه شواهد جدیدی علیه ترامپ ارائه گردد تا وضعیت سیاسی ایجاد شود که ترس سناتورهای جمهوریخواه از میان رود. اما اینکه روند استیضاح میتواند باعث ریزش آرای ترامپ شود معلوم نیست. چون ترامپ در مدتی علاقهمند بود استیضاح شود چون بدین وسیله میتوانست با مظلوم نمایی افکار عمومی ایالات متحده را به خود جلب نماید. بهگونهای که ترامپ بهدنبال آن بود تا این گونه مطرح (وانمود) نماید که دموکراتها نمیگذارند تا من کار کنم و به قولها و وعدههایی که در انتخابات دادهام عمل نمایم. اینکه برخی سیاستمداران مطرح میکنند که نمیگذارند برنامههای خود را عملی نماییم این مساله یکی از ابزارها برای توجیه عدم موفقیت خودشان است. سیاستمداران آمریکایی از جمله ترامپ بهدنبال استفاده از چنین ابزاری به منظور مظلوم نمایی است. البته به شرط آنکه این مساله استیضاح در حد رای نیاوردن در سنا باقی بماند چون قطعا ترامپ علاقهمند نیست تا پرونده تازهای علیه وی مطرح گردد. در نتیجه ترامپ بهدنبال آن است تا مساله استیضاح در حالت بینابین بماند تا بهگونهای هم استیضاح بشود و هم اینکه استیضاح آرای لازم را کسب ننماید تا بعد اعلام دارد که از ابتدا هم این کار (سنگ اندازی) دموکراتها بود تا این گونه مطرح دارد که این سناریویی توسط دموکراتها به منظور سنگاندازی در مسیر برنامه هایش بوده است. ترامپ با اصطلاحات خاص خود که بهعنوان نمونه مطرح میدارد که دموکراتها در پی کودتا علیه من هستند. به نوعی بهدنبال ایجاد هیجان در میان افکار عمومی ایالات متحده بهویژه رایدهندگان آمریکایی است. تا بدین وسیله رایدهندگان آمریکایی در انتخابات 2020 با دغدغه جدیتری حضور یابند.
اگر بهصورت احتمالی ترامپ در انتخابات 2020 موفق نشود آرای رایدهندگان آمریکایی را کسب نماید و در نتیجه نماینده حزب دموکرات در انتخابات پیروز شود، آیا بهصورت کلی استراتژیهای بلند دامنه ایالات متحده با تغییر روسای جمهور دچار تغییر میشود و یا این استراتژیها ثابت بوده و با تغییر روسای جمهور دچار تغییر نمیگردد؟
طی 12 سال اخیر در دورههای جورج دبلیو بوش، باراک اوباما و ترامپ نخبگان سیاست خارجی آمریکا به این نتیجه رسیدند که آن موفقیتهایی را که احساس کردند ایالات متحده میتواند در خاورمیانه داشته باشد میسر نمیشود، چون هزینه حضور در خاورمیانه بسیار بالاست و خیلی قابل توجیه نیست. از این جهت این واقعیت در میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا درک شد که سیاستهای دوره اول جورج دبلیو بوش و حتی سیاستهایی که قبلا آمریکا پیگیر آن در خاورمیانه بود دیگر سیاستهای جذاب و قابل توجیهی نیست. با توجه به آنکه باید بدانیم که آمریکا کشور رو به افولی است و از نظر اقتصادی کشور به شدت بدهکار است بنابراین دغدغههای دیگری به جز منطقه غرب آسیا دارد به تدریج این مساله برای مسئولان و نخبگان سیاست خارجی آمریکا تبیین شد که باید برای جنگهای نو و بیپایانی که در منطقه غرب آسیا، آمریکاییها درگیر آن میشوند و نتایج خیلی مثبتی نیز در پی ندارد، خارج شوند. از این جهت همگان دیدند که در مساله سوریه باراک اوباما خیلی علاقهمند به ورود و حضور نظامی سنگین در سوریه نبود، بنابراین دولت ترامپ نیز با وجود دعوا و انتقادات بسیار زیادی که نسبت به دولت پیشین در آمریکا یعنی باراک اوباما داشت اتفاقا در این مورد سیاستهای اوباما را ادامه داد و معلوم شد که ترامپ نیز خیلی علاقهمند به حضور گسترده نیروهای آمریکایی در سوریه ندارد. در نتیجه ترامپ بهطور کلی بهدنبال خروج نیروهای آمریکایی از منطقه غرب آسیا است، البته جریانهایی در آمریکا هنوز علاقهمند به حضور سنگین آمریکا در منطقه غرب آسیا هستند. برخی از نمایندگان این جریانها در دولت ترامپ نیز حضور داشتند همانند جان بولتون مشاور پیشین امنیت ملی ایالات متحده که ترامپ وی را برکنار کرد، اما هرچه زمان میگذرد چهرههای تندرو نیز از دولت ترامپ کنار گذاشته میشوند. یک زمانی آمریکا علاقهمند به حضور و ماندن در منطقه غرب آسیا است اما از این منطقه اخراج میگردد یک زمانی دیگر به دلایل دغدغههای دیگری همچون چین که دارد خود منطقه را ترک میکند. بسیاری از نخبگان در ایالات متحده علاقهمند به حضور موثر آمریکا در منطقه غرب آسیا هستند چون آمریکا در حال اخراج از منطقه غرب آسیا است. از آنجایی که هزینه حضور آمریکا در منطقه غرب آسیا بالا میرود از این جهت چاره دیگری جز این ندارد که حضور خود را کاهش دهد. پژوهشکدهIISS (انستیتوی بینالمللی مطالعات راهبردی) منتشر کرده و تصریح کرده بود که «قدرت نظامی ایران در غرب آسیا بیشتر از قدرت آمریکا و همپیمانانش است. دلیل آن نیز این است که مقابله با قدرت نامتقارن ایران با استفاده از قدرت متقارن امکانپذیر نیست.» پس در نتیجه رئیسجمهور بعدی نیز که در آمریکا روی کار میآید بهنظر میرسد خیلی در این سیاست یا استراژی تغییری ایجاد نمیکند، چراکه ترامپ با ادبیات مخالفت با جنگهای درازمدت در خاورمیانه رای آورد و اگر دوباره وی رای آورد همین ادبیات و روش را ادامه خواهد داد. اگر هم دموکراتها رای آورند افرادی که در انتخابات ریاست جمهوری مطرح هستند یا علاقهمند به همان سیاستهای اوباما هستند که میتوان از افرادی همچون «جو بایدن» نام برد یا از سیاستهای اوباما نیز ضعیفتر عمل خواهد خواهند که در چنین چارچوبی میتوان افرادی همچون «برنی سندرز» و یا «الیزابت وارن» که حتی به سیاستهای اوباما نیز نقد داشتند که وی بیش از اندازه در غرب آسیا دخالت میکند. از این جهت در آینده پیشبینی میشود احتمالا استراتژی 5 سال آینده آمریکا ادامه روند کنونی به معنای کاهش حضور در منطقه غرب آسیا خواهد بود. همچنین بعید بهنظر میرسد دیگر رئیسجمهوری در آمریکا به سمت اقداماتی برود که جورج بوش پسر در دوره اول خود رفت. بنابراین نباید فراموش کنیم که آمریکا کشور رو به افولی است. روند اخراج آمریکا از منطقه غرب آسیا به تدریج کامل خواهد شد و این کشور به یک کشور معمولی مبدل خواهد شد. همان گونه که فرانسه و انگلستان به تدریج به کشورهای معمولی مبدل شدند. همان گونه که انگلستان از غرب آسیا اخراج شد آمریکا نیز همان مسیر را طی خواهد کرد.
دو دیدگاه نسبت به استراتژی ایالات متحده در منطقه غرب آسیا مطرح است طرفداران دیدگاه اول براین نظرند که از آنجایی که آمریکا خود تبدیل به بزرگترین تولیدکننده نفت در جهان شده است بهدنبال خروج از منطقه است. طرفداران دیدگاه دوم بر این نظرند که آمریکا به منظور دوشیدن پترودلارهای گاوهای شیرده منطقه و مهار رقبایش همانند چین همچنان علاقهمند به حضور در این منطقه هستند. کدام یک از این دو دیدگاه درست میباشد؟
این سخن که گفته شده آمریکا تبدیل به صادرکننده انرژی شده درست است اما منتها آمریکا در عین حال که صادرکننده انرژی است واردکننده نفت نیز میباشد به عبارت دیگر آمریکا حدود 7میلیون بشکه نفت صادر و حدود 3میلیون بشکه نفت وارد میکند. حال اینکه چرا چنین اقدامی میکند به مسائل جغرافیایی باز میگردد به این گونه که در برخی مواقع بهتر است گاهی از همسایهای انرژی وارد کرد تا اینکه همین انرژی را از یک سوی کشور به سوی دیگر منتقل کرد. منتها این حدود 3میلیون بشکه نفتی که وارد میکند بخش عمدهای از آن مربوط به منطقه غرب آسیا نیست. بنابراین واردات نفت از منطقه غرب آسیا توسط آمریکا محدود است. منتها قیمت نفت در دنیا شناور است. قیمت نفت زمانی که تعیین میگردد اگر خیلی بالا باشد برای کشوری همچون آمریکا مضر است. آمریکاییها همواره دغدغه نسبت به قیمت بالای نفت دارند چون قیمت بالای نفت، قیمت بالای بنزین را به همره دارد. در نتیجه یکی از اهرمهای فشار بر سیاستمداران آمریکایی این است که قیمت بنزین در آمریکا نباید بالا رود. بالا رفتن قیمت بنزین تاثیر منفی بر روی آرای افکار عمومی در آمریکا نسبت به سیاستمداران این کشور دارد و هم اینکه در نهایت شرکتها و کارخانههای نیازمند نفت آمریکایی قیمتهایشان بالا میرود در نتیجه تاثیر منفی بر روی تورم دارد. در نهایت دغدغه آمریکاییها این بوده که هم قیمت نفت پایین به نفع آمریکاییها نبوده مخصوصا ایالتهای جنوبی که تولیدکننده نفت هستند صدمه میبینند و هم آنکه قیمت خیلی بالا به نفع آمریکا نیست چون در نهایت سایر ایالت هایش صدمه میبینند. از این جهت این سخن که چون آمریکا دیگر به نفت منطقه غرب آسیا نیاز ندارد پس در نتیجه میتواند نسبت به منطقه غرب آسیا بیتوجه و یا کم توجه باشد استدلال درستی نیست. دو دلیل اصلی باعث شده تا منطقه غرب آسیا مورد توجه آمریکاییها باشد اول منابع انرژی است و دوم رژیم صهیونیستی است بهدلیل قدرت لابی صهیونیستی در آمریکا، در نتیجه آمریکا نمیتواند نسبت به آینده رژیم صهیونیستی بیتفاوت باشد. بنابراین رژیم صهیونیستی هر زمانی که دغدغهای نسبت به موضوعی دارد با استفاده از اهرم لابی خود در آمریکا سیاستمداران آمریکایی چارهای ندارند جز آنکه به این دغدغههای این رژیم نامشروع در منطقه توجه کنند. پس در نتیجه آمریکا علاقهمند به خروج از منطقه غرب آسیا نیست. نخبگان سیاسی در آمریکا علاقهمند به حضور در منطقه غرب آسیا هستند اما در حال حاضر شرایطی را میبینند که در حال بیرن رانده شدن از منطقه غرب آسیا هستند. باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که میان ترک کردن و بیرون رانده شدن تفاوت وجود دارد. در حال حاضر آمریکاییها در حال بیرون رانده شدن از منطقه غرب آسیا هستند هرچند آنها دلایلی برای ماندگاری در منطقه دارند. اما اکثر نخبگان سیاست خارجی آمریکا علاقهمند به حضور قویتر در منطقه غرب آسیا هستند. جریانی در داخل حزب جمهوریخواه بر این نظرند که آمریکا نباید خیلی در منطقه غرب آسیا حضور داشته باشد همچنین بخشی از جناح چپ حزب دموکرات بر این نظرند که آمریکا بیجهت در منطقه غرب آسیا مانده است. این گروهها اقلیتهایی در میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا هستند اما اکثریت این گونه نیستند. منتها در عمل بسیاری از زمانها میبینند که خیلی چارهای هم ندارند. اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که این گونه نیست که آنها خیلی انتخابهای زیادی داشته باشند.