نجات یک جان پیوند دو خانواده
زندگی جوان ٢٩ ساله که برای پرداخت دیه اقدام به فروش کلیه میکند، پس از آشنایی با خانواده خریدار کلیه دگرگون میشود با هماهنگی خانواده خریدار کلیه، یک خیریه تأمین مابقی مبلغ دیه را به عهده گرفته است.
به گزارش اقتصادآنلاین، شهروند نوشت: یک شب گرم بهاری بود که اتفاق افتاد؛ خردادماه، آگهی روی تیر چراغبرق: «کلیه با گروه خونی A مثبت خریداریم.» ماجرا به همان شب برمیگردد، وقتی «میثم» شماره را برداشت و فردایش با همان شماره تماس گرفت. بدهکار دیه بود، باید به خانواده مردی که در تصادف بشدت آسیب دیده بود، ٥٣میلیون تومان پرداخت میکرد. آن طرف خط، مادر نسیم بود؛ نسیم که رنج بیماری ١٧ساله با روزی چهار نوبت دیالیز او را از پا درآورده بود و حالا در انتظار نجات بود. چارهای نبود، دست به دامان فروشنده کلیه شده بودند، نجاتش در دست یک مرد زنده زیر ٣٠سال بود، میثم همان مرد بود. ساعت هفت صبح ششم آبان، اما تنها یک کلیه پیوند زده نشد؛ با یک عضو، دو خانواده به هم گره خوردند. «نسیم» از مرگ نجات پیدا کرد و «میثم» نه فقط از بدهی سنگینش رها شد که یک خیریه هم دستش را گرفت و قرار است از او حمایت کند. این، «پیوند» دو جان بود.
تهران، بخش پیوند بیمارستان مدرس؛
سهشنبه، ساعت ملاقات
از اینکه یکی از کلیههایت را میفروختی، ترسی نداشتی؟
نه راستش.
پشیمان نشدی؟
نه؛ در زندگی نه ثواب کردم نه گناه، همین الان از این در بیرون بروم راضی به مرگم.
قبل از آن به فکرت رسیده بود که کلیهات را بفروشی؟
اصلا؛ آگهی را که دیدم، وسوسه شدم، راه دیگری نداشتم. از کجا پول میآوردم؟
نهم محرم سال قبل میثم به رسم هر سال سوار بر موتور، قابلمه حلیم نذری را به سمت امامزاده باقر شهرشان میبرد که در جاده خاکی حواسش پرت گوشیاش شد و تصادف شدیدی با پیرمرد ٨١ سالهای کرد. میثم سوار بر موتور بود و مرد پیاده با عصا راه میرفت. شدت ضربه به اندازهای بود که هر دو نفر بشدت مصدوم شده و به بیمارستان منتقل شدند. میثم حالا یک سال و دو ماه بعد از حادثه، هنوز صدای ترق ترق استخوانهای سینهاش را میشنود: «میشنوی؟ این صدای استخوانهایم است، هنوز خوب نشده.» ضربهای که به پیرمرد خورد، ١٧ روز و ٨ ساعت او را به کما برد و دست و پای چپش را بشدت درگیر کرد، حالا میثم میگوید که تمام پای آن پیرمرد پلاتین است و حتی در بخشی از سرش هم پلاتینی گذاشتهاند: «چند وقت پیش رفتم خانهشان، دیدم بنده خدا هنوز بدحال است و بستری.» تصادف اما میثم را گرفتار کرد و حالا او بیشتر از ٥٣میلیون تومان به خانواده مصدوم بدهکار است و باید دیه بدهد.
«یکی از شبهای آخر خرداد بود، داشتم با تلفن حرف میزدم که روی تیر چراغ برق آگهی خرید کلیه دیدم: خریدار کلیه A مثبت. از کنارش رد شدم و به خانه رفتم، خیلی به من فشار آمده بود، بالای ٥٠میلیون تومان دیه بدهکار بودم و حالا مادر و دخترم تنها بودند؛ بدون اینکه کسی خرجشان را بدهد. نمیدانستم چه کنم، همان شب از خانه بیرون رفتم و شماره آگهی خرید کلیه را برداشتم.»
نمی توانستی از کسی قرض بگیری؟
نه؛ هیچکسی نبود. مغازهای در گلشهر کرج اجاره کرده بودم اما مجبور شدم پسش بدهم، ١١میلیون از پول مغازه را به خانواده مصدوم دادم و ماند ٤٢میلیون تومان؛ از کجا باید میآوردم؟
قبل از این پدر میثم قربانی چک بیمحل شده بود و بالای ٦٠میلیون تومان بدهکار. حالا یک سالی میشود که در کرمانشاه زندانی است. میثم با مادر و دختر شش سالهاش زندگی میکند و با پول یارانه روزگار میگذرانند، او هر روز دست به دامان خانواده پیرمرد میشود به امید کمشدن مبلغ دیه؛ اما بیفایده است.
پدر و مادرت به فروش کلیه راضی بودند؟
نه؛ پدرم رضایت نمیداد، رفتم ملاقاتش زندان، گفتم ندارم دیه بدهم. آخر سر رضایت داد.
خانواده مصدوم برایش حکم جلب سیار گرفته بودند، مادر تا همین چند وقت پیش نمیدانست قرار است پسرش یکی از کلیههایش را بفروشد تا دیه بدهد، وقتی فهمید، گریه کرد و بر سر و صورتش زد.
«خریدار کلیه، یک دختر بیمار بود و خیلی به کلیه نیاز داشت، با آنها ارتباط خوبی برقرار کرده بودم، یک روز مادر آن خانواده برای دخترم لباس فرستاد، مادرم گفت اینها را چه کسی فرستاده؟ بعد که پرسوجو کرد، ماجرا را بهش گفتم، خیلی ناراحت شد و گریه کرد، بعد که از خوبی خانواده گفتم رضایت داد.»
وقتی نشد از جسد کلیه بگیرند
ساعت ٧ صبح روز دوشنبه، ششم آبان، نسیم (خریدار کلیه) و میثم وارد اتاق عمل بیمارستان مدرس تهران شدند، دو جراح، همزمان جراحی را شروع کردند و بعد از چهار ساعت، هر دو از اتاق عمل بیرون آمدند. حالا هم در بخش پیوند بیمارستان با لباسهای صورتی و آبی، راهروی شیشهای را با قدمهایشان متر میکنند؛ با لولههای شفافی که به کیسه کوچکی میرسد. کلیه سمت راست میثم به نسیم پیوند زده شد؛ میثمِ ٢٩ ساله. او حالا منتظر است شنبه بیاید تا پول فروش کلیه را از خانواده و انجمن حمایت از بیماران کلیوی کرمانشاه بگیرد و به حساب خانواده مصدوم واریز کند؛ ٣٢میلیون تومان را.
مادر نسیم پشت در شیشهای در انتظار دیدن دخترش ایستاده؛ پشت در شیشهای بخش پیوند. جراحی با موفقیت انجام شده و آنها حالا در انتظار آزمایشها نشستهاند. آزمایشهای اولیه نشان از شرایط قابل قبول دو بیمار دارد؛ گیرنده و دهنده کلیه: «نمیتوانستیم از جسد کلیه بگیریم، ریسکش بالا بود؛ چون باید آزمایشهای زیادی انجام میدادیم.» آنها از طریق انجمن حمایت از بیماران کلیوی شهرشان اقدام کرده بودند، ١٨میلیون را باید به حساب انجمن واریز و مابقی را با خود خریدار کلیه هماهنگ میکردند: «بعضی بالای ٦٠میلیون تومان قیمت میدادند. نرخ دولتیاش ١٨میلیون تومان است. یکمیلیون تومان هم دولت پرداخت میکند به فروشنده کلیه، اما مابقی به خود فروشنده پرداخت میشود.» همان موقع نسیم با لباس صورتی از پشت درِ شیشهای بخش پیوند پیدایش میشود. میثم میتواند از بخش خارج شود، اما نسیم به دلیل شرایط خاص، باید در همان راهرو بماند.
خودتان نمیتوانستید کلیه اهدا کنید؟
خودم میخواستم کلیهام را به دخترم بدهم، اما گفتند سِنت بالاست. خواهرش هم بود اما ما اصلا به این گزینه فکر نکردیم.
آنها آگهی خرید کلیه را در تمام شهرهای کرمانشاه پخش کرده بودند، روانسر، جوانرود و ... اما فروشنده کلیه در ٤٠ کیلومتری شهرشان بود. آگهی را روی تیر چراغبرق دیده بود. حالا یک روز بعد از جراحی، شرایط جسمانی دو بیمار خوب است. اوره نسیم به میزان طبیعی رسیده و کراتینش هم تا رسیدن به شرایط نرمال فاصلهای ندارد. مادر میگوید وقتی میثم وارد اتاق عمل شد از من خواست فراموشش نکنم: «ما هیچوقت فراموشش نمیکنیم. من به او قول دادم بیمهاش کنم. او به من میگوید مادر، من به او میگویم پسرم. باید بهطور مرتب چکآپ شود تا مشکلی برای کلیهاش پیش نیاید. ما از او حمایت میکنیم.»
خانواده نسیم در کنار ١٨میلیون تومان تعرفه رسمی کلیه، ١٣میلیون تومان هم به صورت مستقیم به میثم پرداخت میکنند، مابقی پول را هم خیریه مفید پرداخت میکند: «ما با یکی از خیریهها صحبت کردیم و آنها پذیرفتند مابقی پول را پرداخت کنند.»
«نسیم» ٤٠ ساله؛ یک هفته پیش از انجام جراحی یک ساعت بعد از انجام دیالیز
«هفدهسال پیش برای ادامه تحصیل به روسیه رفتم، دقیقا در اوج سرما. آن موقع ٢٣ ساله بودم، میخواستم داروسازی بخوانم اما باید امتحان ورودی را به زبان روسی میدادم. هیچی روسی بلد نبودم. روزی بالای ٢٠ ساعت درس میخواندم، غذایم نان و ماست بود. بعد از مدتی مفاصلم ورم کرد، گفتند مبتلا به آرتریت روماتوئید شدهام، به دلیل سرمای روسیه. داروهایی به من دادند، علایم را کم کرد اما خوب نشدم. حالم بدتر شد. امتحان را که دادم به ایران آمدم. اوضاع کلیهام به هم ریخته بود، تب شدیدی کردم. چهار، پنج ماه در بیمارستانی در کرمانشاه بستری شدم، چندبار دیالیز شدم، سه ماه بعد کلیهام برگشت. خوب شدم. گفتند مبتلا به روماتیسم حادم.»
نسیم حالا ٤٠ ساله است. ماجرای ١٧سال پیشاش هیچ ارتباطی به وضع حالایش ندارد. کلیهاش به مدت هفت سال به خوبی کار کرد اما وقتی برای شرکت در دورههای آموزشی رشته حقوق به تهران آمد حالش بدتر شد. آن زمان داروهایش را برای مدتی قطع کرده بود، باید داروی سلسپت را مرتب مصرف میکرد، اما پشت گوش انداخته بود، همان موقع بیماری عود کرد، کار دوباره به بیمارستان کشیده شد، کراتین و اورهاش بالا بود، دفع پروتیین داشت، دکتر دستور دیالیز داد، بیتوجهی کرد. چندسال بعد اما میزان اورهاش به ٤٤٠ رسید و کراتین هم عدد ١٣ را نشان میداد. دیگر کار از کار گذشته بود، باید دیالیز میشد. ٦ ماه هفتهای سه جلسه و هر جلسه چهار ساعت همودیالیز میشد. حالش زیر دستگاه آنقدر به هم میخورد که اشک پرستاران درآمده بود، درنهایت به او دیالیز صفاقی پیشنهاد داده شد. او در خانه دیالیز میشد، با درد کمتر، اما روزی چهار بار و هر بار نیم ساعت زمان میبرد.
«به من پیشنهاد پیوند کلیه دادند، اما قبول نمیکردم تا اینکه آزمایش پوکی استخوان دادم. دیالیز بشدت پوکی استخوان میآورد و منجر به بزرگ شدن قلب میشود. خیلی محدود شده بودم، هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدهم، هیچ جایی نمیتوانستم بروم. همان دیالیز در خانه هم اذیت میکرد. نمیتوانستم داروها را با خودم ببرم. هر بسته بین هشت تا ١٠ کیلو وزن داشت، درنهایت تصمیم گرفتم پیوند کلیه شوم.»
از کجا؟
اگر میخواستیم منتظر بمانیم از جسد کلیه به من بدهند، باید خیلی صبر میکردیم. مجبور شدیم کلیه بخریم. آگهی خرید کلیه زدیم. پزشک گفته بود باید از مردی بین ٢٢ تا ٣٠سال کلیه تهیه شود. آنها هم از خردادماه آگهی زدند: خریدار کلیه، A مثبت.
چرا مرد؟ چرا زیر ٣٠ سال؟
میگفتند کلیه مردان بزرگتر است، زیر ٣٠سال میخواستند چون کلیه در آن سن، سالم و سرحالتر است.
از خرداد آدمهای زیادی با آنها تماس گرفتند، چند نفری کارشان به آزمایش هم رسید، اما یکباره غیبشان میزد، دیگر تلفن را جواب نمیدادند. نسیم میگوید احتمالا ترسیده بودند، اما میثم ماجرایش فرق داشت. او پای همه آزمایشها حاضر شد، نیاز داشت، باید دیه پرداخت میکرد، کار نداشت: «پزشکان به ما برای ششم آبان وقت جراحی دادند. امیدوارم جراحی انجام شود. دیگر خسته شدهام. برای پیوند لحظهشماری میکنم.» او میگوید با توجه به شرایط، احتمال پس زدن کلیه کم است.