تجربههای وحشتناک در فروشگاههای پوشاک ایرانی
ترسناکترین چیزهایی که میتوان موقع خرید دید را هفته گذشته در دو تا از فروشگاههای پوشاک متعلق به برندهای ایرانی مشاهده کردم و راستش را بخواهید هنوز تن و بدنم میلرزد. در اولین فروشگاه قیمت تیشرتهای رنگی ساده مردانه ۲۰۰هزار تومان بود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از هفت صبح، اگر نرخ دلار دستتان باشد، حتما میدانید ۲۰۰هزار تومان پول زیادی نیست اما اگر کمی هم درباره قیمت پوشاک اطلاعات داشته باشید، میدانید این پول اندازه تیشرتهایی است که از برندهای خارجی سراغ داریم. برند ایرانی عزیزمان شلوارهای جین را بین ۴۰۰ تا ۵۰۰هزار تومان میفروشد اما ترسناکترین بخش ماجرا مانتوهایشان بود. مثلا یک مانتوی سبز ساده، بدون طراحی خارقالعاده و ویژه را ۷۴۹هزار تومان میفروختند.
با بیشترین سرعت ممکن از آنجا خارج شدیم و به سراغ برند دوم در طبقهای دیگر رفتیم. اینجا خبری از رگالهای شیک نبود. طراحان تمام تلاششان را به کار گرفته بودند تا محصولات به شکل سلفسرویس چیده شود و مشتریها بتوانند خودشان به آنچه نیاز دارند دسترسی داشته باشند.
لباسها در همان نگاه اول حالتی دلفریب داشتند؛ پر از طرح و رنگ. نکته قابل توجه، اعتماد به نفس طراحان برند بود که به سبک تولیدکننده خارجی روی بعضی مدلها لوگو و نشانه سال ۱۳۹۸ را حک کردهاند که یعنی این لباس مال امسال است. بخش لباسهای مردانه و زنانه به شکلی هنرمندانه اما کاملا به تقلید از فروشگاههای خارجی جدا شده و قیمتها برخلاف برند قبلی کاملا منصفانه به نظر میرسید.
در آن ضیافت رنگ و نقش گم شده بودیم که ناگهان موضوعی توجهمان را جلب کرد. چهارتا خانم و آقای نسبتا مسن لبخند به لب جلوی یک میز ایستاده بودند و تلاش میکردند از میان تیشرتهای نخی برای خودشان چیزی پیدا کنند. یکی از آنها رنگ زرد را انتخاب کرده بود. چشمانش برق میزد اما معلوم بود نمیتواند سایز مورد نظرش را پیدا کند.
برای همین با لحنی کاملا مودبانه از فروشندهای که کمی آنطرفتر و پشت به آنها ایستاده بود درخواست کمک کرد. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ فروشنده بیاینکه به خودش زحمت بدهد و مثلا اندکی سمت مشتری بچرخد با لحنی پر از بیحوصلگی و طلبکارانه جواب داد: هر چی هست همونجاست؛ خودتون بگردین پیدا کنید!
خشکم زد؛ در حالی که یک شلوار جین آبی خوشرنگ در دست داشتم. من از آن دسته آدمهایی هستم که اعتقاد دارند شلوار جین خوشرنگ را هرگز نمیتوان خرید و همیشه باید آن را تن بقیه دید. این سری اما تقریبا به آرزویم نزدیک شده بودم. دو،سه قدم بیشتر با اتاق پرو فاصله نداشتم.
با این حال شلوار جین آبی خوش رنگ را همانجا رها کردم چون اطمینان دارم حتی اگر کل فروشگاه، بقیه شعبهها، خود برند و تمام سرمایهاش در مالکیت فروشنده بیادب قرار داشت باز نباید چنین برخورد بیرحمانهای با مشتری انجام میداد. کاش لااقل پای آن چهار خانم و آقای تقریبا مسن با چهرههایی معصوم و یک تیشرت زرد در میان نبود!