بخش بزرگی از زنان خانهدار ایرانی «بیکار پنهان» هستند/ اگر وضع بازار کار خوب باشد بسیاری ادامه تحصیل نمیدهند
بررسی آخرین آمار از وضعیت جمعیت فعال و غیرفعال کشور نشان میدهد، اگرچه جمعیت فعال کشور در سالهای گذشته افزایش داشته است اما در سالی که سپری شد، ۴۶۴ هزار نفر نیز به جمعیت غیرفعال افزوده شده است.
به عبارت دیگر، جمعیت غیرفعال کشور که در سال ۹۶ تعداد ۳۹ میلیون و ۳۳۷ هزار نفر بود، در سال ۹۷ به ۳۹ میلیون و ۸۰۱ هزار نفر افزایش یافته است. در عین حال، آمار نگرانکننده دیگری نشان میدهد که ماندگاری ۱۳ میلیون نفر در شغل خود، به کمتر از ۱۰ سال رسیده است. این آمار حکایت از آن دارد که تنها ۳/۷ درصد بیش از ۳۰ سال در شغل خود باقی ماندهاند. این آمار را میتوان بر مبنای عدم امنیت شغلی در ایران نیز تحلیل کرد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان، زهرا کریمی- اقتصاددان و پژوهشگر بازار کار قراردادهای موقت را یکی از دلایل ترک شغل دانسته است. مصاحبه با این استاد دانشگاه را در ادامه میخوانید.
در ابتدا این سوال مطرح است که در برخی آمارهای اشتغال، از جمعیت بالای 15 سال و در برخی دیگر از جمعیت بالای 10 سال بهعنوان جمعیت فعال نام برده میشود. این تفاوت از کجا ناشی میشود؟
اگر بخواهیم تعریفها را قدری روشن کنیم باید بگوییم که در آمارهای بینالمللی، جمعیت بالای 15 سال و در ایران بالای 10 سال را جمعیت بالقوه فعال مینامند. ولی به دلیل آنکه در ایران افراد زیر 15 سال نسبتا زیادی وارد بازار کار شدهاند، مرکز آمار ایران جمعیت بالقوه فعال را جمعیت بالای 10 سال معرفی میکند که به دو گروه عمده تقسیم میشود: جمعیت فعال و جمعیت غیرفعال.
این تقسیمبندی چگونه تعریف میشود؟
جمعیت فعال کسانی هستند که وارد بازار کار شدهاند؛ حالا یا کار پیدا کردهاند یا شغلی پیدا نکردهاند اما در جستوجوی کار هستند. یعنی اگر کسی دوست دارد کار کند اما فعلا در خانه نشسته و در جستجوی کار نیست و احتمالا منتظر است که شرایط بهتر شود، آن فرد جزو جمعیت فعال به حساب نمیآید. بنابراین، جمعیت فعال افرادی را در بر میگیرد که یا شاغلند یا بیکار در جستوجوی کار. در مقابل، غیرفعالها کسانی هستند که نه شاغلند و نه در جستجوی کار هستند.
بر اساس این تعاریف به نظر میرسد بخش بزرگی از جامعه را جمعیت غیرفعال تشکیل داده است.
در واقع سهم جمعیت غیرفعال در جمعیت بالای 10 سال ایران بسیار بالاست. نرخ فعالیت در ایران حدود 40 درصد است (در بهار 1398 نرخ فعالیت معادل 6/40 درصد بوده است). یعنی 40 درصد از جمعیت بالای 10 سال ما در بازار کار هستند که این برای زنان حدود 16 درصد است که خیلی پایین محسوب میشود و خیلی هم نوسان میکند. نرخ مشارکت زنان در بهار سال 1398 برابر با 1/16 درصد بوده که نسبت به بهار سال 1397 (8/16 درصد) کاهش داشته است. همچنین نرخ مشارکت مردان در بهار سال 1398 معادل 65 درصد بوده که این نرخ نیز در مقایسه با بهار سال 1397 (3/65 درصد) کمتر شده است.
کدام اقشار از اجتماع، جمعیت غیرفعال را تشکیل دادهاند؟
بخش بزرگی از جمعیت غیرفعال را دانشآموزان یا دانشجویان تشکیل میدهند که به آنها شاغل به تحصیل میگوییم. یعنی چون در حال تحصیل هستند- هر چند ممکن است برخی از آنها کار کنند- اما بخش اعظم آنها وقتی درس میخوانند دیگر کار نمیکنند. گروه بزرگ دیگر از جمعیت غیرفعال، زنان خانهدار هستند که اکنون متاسفانه در میان آنها، شمار فزایندهای زنان جوان مجرد تحصیلکرده داریم که عموما خانهدار واقعی نیستند، اما چون کار پیدا نکردهاند و دیگر در جستوجوی کار هم نیستند، عملا در آمارها خانهدار محسوب شدهاند. به سخن دیگر، بخش بزرگی از زنان خانهدار ایرانی بیکار پنهان هستند چون با آنکه در جستوجوی کار نیستند اگر فرصت شغلی مناسبی پیدا کنند، مشغول به کار میشوند. در بین افرادی که شاغل به تحصیل هم هستند شما گروه زیادی را میبینید که اینها هم بیکار پنهان هستند. چون کار پیدا نمیشود از لیسانس به فوقلیسانس، از فوقلیسانس به دکتری ادامه تحصیل میدهند؛ بهویژه وضعیت در دوره دکتری واقعا نگرانکننده شده و یافتن شغل برای فارغالتحصیلان دکتری و فوقلیسانس به نحو فزایندهای سخت است. اگر وضع بازار کار خوب باشد احتمالا بسیاری از این افراد دیگر ادامه تحصیل نمیدهند و مشغول به کار میشوند. بخشی از جمعیت غیرفعال، چه شاغل به تحصیل چه خانهدار، واقعا به کار کردن گرایشی ندارند. مثل خانمی که فرزند و همسر دارد و نمیخواهد کار کند. اما، گروهی هم هستند که میخواهند کار کنند اما چون کار نیست در خانه نشستهاند و این عمدتا درباره زنان صدق میکند چون بر اساس هنجارهای اجتماعی ما، قابل پذیرش نیست که مرد خانهدار باشد.
اما هیچکدام از این بخشهایی که نام برده شد، درآمدزایی ندارند در حالی که در آمارها از افزایش جمعیت غیرفعالی سخن گفته میشود که بدون آنکه شغلی داشته باشند، درآمد دارند. این بخش از جمعیت غیرفعال شامل کدام اقشار است؟
حالا میرسیم به جمعیت غیرفعالی که دارای درآمد است یا همان جمعیت دارای درآمد بدون شغل. بله منطقی است که تعداد آنها خیلی زیاد شده است و احتمالا در آینده، زیادتر هم میشود. یک گروه از این افراد، بازنشستگان هستند. با توجه به اینکه جمعیت بازنشستگان در کشور ما رو به افزایش است، طبیعی است سهم کسانی که دارای درآمد هستند اما کار نمیکنند در آینده هم زیادتر شود. به طور مثال، افرادی که پس از انقلاب شروع به کار کردهاند الان در سن بازنشستگی هستند. حتی ما میبینیم برای اینکه فرصتهای شغلی برای جوانترها ایجاد شود، قوانین و مقرراتی وضع شده که بازنشستهها را به طور کلی از داشتن شغل منع کرده است. زیرا برخی از افراد بازنشسته، سن بالایی هم ندارند و با توجه به تجربه و تخصصشان، دوباره مشغول کار میشوند. ادارات دولتی و شبهدولتی به صورت جدی از بهکارگیری افراد بازنشسته منع شدهاند. بر اساس قانون هم، کسی که بازنشسته شده است اگر در جای دیگری استخدام شود و برای او مدتی بیمه جدید پرداخت شود، فرد بازنشسته جریمه میشود. پس تعداد بازنشستگان درحال افزایش است.
آیا میتوان مستمریبگیران را نیز در زمره بازنشستگان دانست؟ به عبارتی تمامی اعضای صندوقهای بازنشستگی اعم از خود فرد یا خانواده او که تنها از همان محل زندگی را می گذرانند.
بله، گروه دیگر جمعیت غیرفعال دارای درآمد، زنان خانهدار مستمریبگیر هستند. مثلا در خانواری که سرپرست فوت کرده و حقوق بازنشستگی او به همسر یا به دختر مجردش میرسد. براساس قوانین ایران اگر فرد بازنشسته فوت کند، حقوق بازنشستگی او به دختر مجردش پرداخت میشود، حتی اگر این دختر 50 ساله باشد و بیش از 30 سال مستمری دریافت کرده باشد. وجود چنین قوانینی به طور طبیعی سبب میشود که خود فرد بازنشسته و پس از او همسر و فرزندانش بتوانند از حقوق بازنشستگی استفاده کنند و اگر در آینده هم این قوانین تغییری نکند، همین طور به این جمعیت افزوده میشود. براساس آمار رسمی در سال 1397 صندوق تامین اجتماعی حدود شش میلیون نفر و صندوق بازنشستگی کشوری حدود 4/1 میلیون نفر مستمریبگیر داشته است. البته مسائل دیگری هم در این سالهای بد اقتصاد ایران اتفاق افتاده که بر شمار افراد غیرفعال بدون شغل افزوده است؛ مانند بازنشستگیهای پیش از موعد. یعنی افرادی که در کارخانهها و شرکتهایی شاغل بودهاند که وضعیت چندان مناسبی نداشته و با 15 سال خدمت یا بیشتر بازنشسته شدهاند. بعضی از آنها مجددا وارد بازار کار شدهاند ولی میتوان حدس زد کسانی که پس از بازنشستگی وارد بازار کار میشوند حتی اگر در بخش خصوصی هم وارد شوند، بهویژه در شرایط کنونی، امکان اینکه زود از بازار کار خارج شوند، بسیار بالاست؛ زیرا آنها یک درآمد مطمئن دارند. بازنشستگیهای زودتر از موعد بحثی جدی در صندوقهای بازنشستگی است. براساس آمارهای سازمان تامین اجتماعی سن بازنشستگی در ایران حدود 50 سال است. بسیاری از افراد با حدود 20 سال سابقه کار بازنشسته شدهاند. خیلیها به امید اشتغال مجدد زودتر از موعد بازنشسته شدهاند؛ اما برخی به کلی از بازار کار بیرون رفته اند؛ گروهی هم پس از چند سال کار، برای همیشه از بازار کار خارج میشوند. پس در مجموع شمار بازنشستگان معمولی، بازنشستگان زودتر از موعد و مستمریبگیران (وابستگان بازنشستگان فوتشده) در طول زمان افزایش پیدا میکند.
گفته میشود افزایش این جمعیت به دلیل آنکه بدون مشارکت در تولید درآمدزایی دارند، سیگنال منفی برای اقتصاد است. کدام روشهای درآمدزایی را میتوان به این فهرست افزود که بدون مشارکت اقتصادی، درآمد کسب میکنند؟
به افراد دارای درآمد بدون شغل میتوان گروه دیگری را نیز اضافه کرد. کسانی که مثلا اجاره یا سود سپرده بانکی دریافت میکنند. تعداد این گروه هم در حال افزایش است. چون وضعیت اقتصادی زیاد خوب نیست و فرصتهای شغلی پایدار در حال کاهش است؛ برخی میتوانند، یک طبقه از خانه یا دو اتاق را به دانشجو یا خانوادهای اجاره دهند، یا سپردهای در بانک داشته باشند و با درآمد آن زندگی کنند؛ یارانههای نقدی هم کمک کوچکی است. با این شرایطی که اقتصاد ما توان اشتغالزایی خود را به شدت از دست داده است، میتوانیم حدس بزنیم خانوارهایی که به نحوی درآمد اجاره یا سود سپرده بانکی دارند اگر کاری پیدا نکنند ناگزیرند با همین درآمدها زندگی کنند. بنابراین، افراد دارای درآمد بدون کار یا بازنشستهاند، یا مستمریبگیرند، یا منابعی دارند که ایجاد درآمد میکند اما این درآمد ناشی از کار آنها نیست. تنها منبع درآمد فقرا نیروی کارشان است. ثروتمندان هم عموما تا لحظهای که بخواهند میتوانند کار کنند. به همین دلیل جمعیت غیرفعال دارای درآمد بیشتر مربوط به قشر متوسطالحال است. البته میتوان گفت که افراد شاغل در قشر ثروتمند هم، با بالارفتن سن به این جمعیت اضافه میشوند. مثلا کسی که پدر خانواده بوده فروشگاه یا تولیدی داشته و در دوران سالخوردگی کار را به فرزندانش واگذار کرده است. چنین فردی نیز در گروه دارای درآمد بدون کار جای میگیرد. در شرایطی که اقتصاد خوب کار نمیکند قطعا آمار این بخش شروع به افزایش میکند.
از سوی دیگر گفته میشود ماندگاری 13 میلیون کارگر در شغل خود، کمتر از 10 سال شده است که آمار مثبتی به نظر نمیرسد. تحلیل خود را از چرایی کاهش ماندگاری بر سر یک کار و خروج فرد از شغل خود بفرمایید.
مسالهای که در کل جهان رواج پیدا کرده، کاهش فرصتهای شغلی پایدار و افزایش فرصتهای شغلی کوتاهمدت است. متاسفانه این بلایی است که گریبانگیر کل نیروی کار تقریبا در همه جای جهان شده است. اینکه شرکتها سعی میکنند سود و ارزش سهام خود را بالا ببرند باعث شده که قراردادهای کوتاهمدت رواج یابد. اگر زیاد به مساله جهانی آن نپردازم، در ایران هم بعد از دوران جنگ و از سالهای اوایل دهه 1370قراردادهای کاری کوتاهمدت به تدریج حتی در ادارات دولتی، رایج شد و بسیاری از قراردادهای کوتاهمدت از یک سال به شش ماه، سهماه و حتی یک ماه تقلیل پیدا کردند. در بسیاری از شرکتها افراد بدون قرارداد کار میکنند. حتی در برخی از شرکتها از کسانی که استخدام میشوند مدرک رسمی میگیرند که در آن، فرد تائید کرده که تمامی حق و حقوقش را دریافت کرده است. در چنین شرایطی کارفرما میتواند کارگر را هر زمانی که بخواهد اخراج کند.
قراردادهای موقت همواره مورد نارضایتی کارگران بوده است. حتی در بخش هایی که سوددهی خوبی هم دارند این روند دیده میشود.
از این شرایط، همه سوءاستفاده میکنند حتی اگر کارخانهای شرایط اقتصادی مناسب و سود بالایی دارد قراردادهای سه ماهه میبندد و از هرکسی راضی نباشد، قرارداد را تمدید نمیکند؛ اگر سفارشهایش جابهجا شود به راحتی نیروی کار را کم و زیاد میکند. اتفاقی که در اقتصاد جهان افتاده این است که بار نوسانات اقتصادی به دوش کسانی افتاده است که اصلا تقصیری در شکلگیری این نوسانات ندارند و در عمل ضعیفترین اقشار جامعه هستند. در ایران هم به طریق اولی همین گونه است. مثلا اگر از کارفرمایی بپرسید که چرا قراردادهایت مثلا کوتاهمدت سه ماهه یا شش ماهه است، میگوید مگر من قرارداد بلندمدت فروش دارم که بتوانم با نیروی کارم قرارداد بلندمدت ببندم؟ مثلا کارخانه قطعهسازی که با خودروساز قرارداد دارد، نهایتا هزینه نااطمینانی نسبت به آینده را به کارگران تحمیل میکند. در مقابل، زمانی که شرایط اقتصادی خوب است، اگر قراردادهای کاری سه ماهه، شش ماهه یا یک ساله باشد، تمدید میشود؛ ولی اگر وضعیت نامناسب باشد، یکی از اولین تصمیمات کارفرما تعدیل نیروی کار است. من خاطره خیلی بدی دارم که چند بار هم در مصاحبههای مختلف تکرار کردهام؛ در یک کارخانه تولید محصولات لبنی که بخشی از کارگرانش هم خانم بودند و به دلیل مدیریت پرمشکل و بدهی انباشتشده تصمیم گرفته بودند تولید را کم کنند، به گروهی از خانمهای کارگر گفتند که دو هفته مرخصی بدون حقوق بروند؛ اما این خانمها اصرار کردند که به کار خود ادامه دهند ولی بابت این دو هفته حقوق نگیرند. برای اینکه میدانستند اگر کارخانه بخواهد نیروی کار را تعدیل کند، قبل از بقیه کارگران، آنها اخراج میشوند.
ما در عمل شاهد کاهش فرصتهای شغلی هستیم این در حالیست که آمارهای بیکاری حتی با درصدهای اندک، در سرازیری قرار دارند؛ تا چه میزان این آمارها را میتوان با واقعیت منطبق دانست؟
در کل، انعکاس عملکرد اقتصادی را در بازار کار میتوان دید. وضعیت بازار کار را صرفا نباید بر اساس نرخ بیکاری تحلیل کرد. همانطور که اشاره شد، بخش بزرگی از زنان خانهدار یا شاغل به تحصیل، در عمل بیکار پنهان هستند؛ این بیکاری پنهان نرخ بیکاری (آشکار) را پایین نگه میدارد.
در این صورت وضعیت بازار کار و عملکرد اقتصادی را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
یکی دیگر از شاخصهای مهم بازار کار دستمزدهای واقعی است. ارزش واقعی یک میلیون و 500 هزار تومان (حداقل مزد قانونی ماهانه در سال 1398) بسیار کمتر از حداقل مزد قانونی ماهانه در سال 1358 (1701 تومان) است. فرد شاغل، با این مزد، ازدواج هم نمیتواند بکند. زیاد در اطراف خود میبینیم افرادی را که 30 ساله و 40 ساله شدهاند اما نمیتوانند از خانواده جدا شوند و زندگی تشکیل دهند با اینکه خودشان شاغل هم هستند. پس شاخصهای نشانگر وضعیت بد بازار کار، علاوه بر نرخ بالای بیکاری، مزدهای حقیقی پایین و عدم پایداری شغلی است. یعنی افراد مرتبا کار خود را از دست میدهند. از شاخصهای دیگر وضعیت خراب بنگاهها به تعویق انداختن مزد کارکنان است. در سالهای اخیر مرتب اخباری منتشر میشود که کارگران در کارخانه، جاده، جلوی فرمانداری و استانداری اعتراض میکنند که حقوق ما را ندادهاند. در بسیاری از مواقع بنگاههای بحرانزده نهایتا تعطیل شدهاند. اما در جمعبندی این مطالب باید اضافه کنم که وضعیت نامناسب بازار کار از یکسو و افزایش سریع تعداد و سهم جمعیت غیرفعال از سوی دیگر انعکاسی از شرایط نامناسب اقتصاد کشور است. تداوم شرایط دشوار کنونی به بدترشدن شاخصهای بازار کار منجر خواهد شد. برای تغییر این وضعیت نامطلوب باید اقتصاد ایران از وضعیت عدم اطمینان خارج شود و با ایجاد چشماندازی روشن و امیدبخش، سرمایهگذاری، تولید و اشتغال افزایش یابد.