رج به رج رنج زنان قالیباف
خیلی زود خجالت و دلواپس خالیماندن سفره از تکهای نان و قالبی پنیر و شاید پیالهای ماست را فهمید. همان شبهایی که مادر سفره پارچهای سفید را پهن میکرد و چیزی نداشت در کنار نان به بچهها تعارف کند. پنجسال بیشتر نداشت که گرهزدن را یاد گرفت و از هفتسالگی پابهپای مادر رج زد و دفه بر رجها کوبید.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، تا همین چندسال پیش دار علمکردن و چشم به نقشه دوختن کارش بود تا اینکه مچهای دستش و سوی چشمانش یاریاش نکردند تا «سیما» زورش به دفه نرسد و در ردکردن نخها از تاروپود دار بلند قامتش خجالتزده شود. «٣٠سال بافنده بودم، البته برای اینکه از پس زندگی بربیایم همیشه در کنار دار قالی چرخخیاطیای هم داشتم. همسرم بیشتر اوقات بیکار بود تا اینکه معتاد شد و مخارج اعتیادش به دوش من افتاد. چشمهایم ضعیف شد، پاهایم آرتروز گرفت و دستهایم دیگر توان برداشتن یک استکان را هم نداشتند که دکترها گفتند حق بافتن نداری، برای همین به فکر خریدوفروش افتادم اما خیلیها تا آخر میبافند. مثل «خاتون» که تا ١١٤سالگی بافت و آخرینبار کنار دار نیمهکارهاش بیجان یافتنش. زن مغروری بود و خیلی زود همسرش را از دست داد و سرپرست ٧ پسر و دختر شد. از ٤صبح تا آخر شب قالی میبافت تا بچهها را بزرگ کند. این آخرها هم برای گذران زندگی خودش مجبور بود پای دار بنشیند.»
هر روز از صبح کنار خیابان بساط میکند تا ٨-٩شب. «اگر سرمایه داشتم کارگاه راه میانداختم، هم قالیبافی یاد میدادم، هم گلیمهایی که دارم را میفروختم. بارها برای گرفتن وام اقدام کردهام اما آنقدر سنگاندازی میکنند که آدم از کردهاش پشیمان میشود. زنان بافنده همه جا هستند؛ تهران، کرج، اندیشه، پیکانشهر، قلعه حسنخان و... . ٩٠درصد زنان آستارا گلیمبافان خوبی هستند؛ هنری که از مادرانشان آموختهاند و سینهبهسینه به آنها رسیده است، البته همین که ازدواج میکنند و نیاز مالی دارند، اولین گزینه گلیمبافی است. بیشتر مردان اجازه نمیدهند همسرانشان بیرون از خانه کار کنند، برای همین در کنار همسرداری و بچهداری گلیم و جاجیم میبافند.» «سیما» میگوید شاید در نگاه اول همه گلیمها و فرشها یکجور به نظر برسند با کمی تفاوت در رنگ و طرح اما دنیای فرش و گلیم پر از رنگ و طرح است. «هر شهر طرح خاص خودش را دارد. طرحهای ریز گرانترند، قیمت گلیمهایی که با پشم خالص بافته میشوند هم فرق دارد و بالا میرود. درصد پایینی از زنان با ابریشم میبافند که خیلی هم گران است، البته با اینهمه زحمت چیزی عاید بافندهها نمیشود، چون ماهی میتوانند یک گلیم ببافند نهایتا دوتا که هر گلیم به معنی ٥٠٠هزار تومان درآمد میشود.»
بیسوادی، نداشتن بیمه، درآمدهای پایین و... دغدغه قالیبافانی است که به گفته حمید کارگر، رئیس مرکز ملی فرش ایران تعدادشان در سطح کشور به حدود یکمیلیون نفر میرسد: «افرادی که ۷۰۰هزار نفرشان به صورت تماموقت و مابقی به صورت پارهوقت مشغول فعالیتند و این درحالی است که از این تعداد ٣٢٠هزار قالیباف در سطح کشور حدود یکسوم از فعالان این عرصه زیرپوشش بیمه اجتماعیاند. در این شرایط و با افزایش جمعیت قالیبافانی که به تأمین اجتماعی معرفی میشوند، با مشکل کمبودن سهمیه روبهرو میشوند.»
مناطق شناساییشده تولید فرش به ٤٧منطقه میرسد و از این تعداد ٢٩منطقه ثبتجهانی شدهاند و هنوز مشکلاتشان همچنان پابرجاست، البته رئیس مرکز ملی فرش ایران مشکلات صنعت فرش را به تحریمها بیارتباط نمیداند: «یکی از تجربیات نامطلوب فرش ایران اعمال تحریمهای ظالمانه از سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۶ بود، بهطوریکه فرش امکان ترخیص از گمرکات را نداشت.» البته کارگر سال گذشته از در دست بررسیبودن طرح حمایت از هنرمندان، تولیدکنندگان صنایعدستی و فرش در مجلس شورای اسلامی خبر داده و گفته بود: «امید است این طرح به تصویب نهایی برسد و مشکل بیمه بهطور کامل حل شود.»
نداری و بیسوادی
«خدا شاهد است، ساعت ٤صبح بیدارمان میکردند و تا ٨-٩شب روی قالی بودیم. یادم هست اجازه نمیدادند برای ناهار سر سفره بنشینیم و چیزی میدادند همان پشت دار میخوردیم. آن موقع پدرها قالی را میبردند و میفروختند و ما خبر نداشتیم پولش را چه کار میکنند. یادم نمیآید چندتا قالی بافتهام یا اولین قالیام را چند فروختم. در تمام زندگی فقط ردکردن نخ و نقشهخوانی را خوب یاد گرفتیم نه بچگی کردیم و نه جوانی. هنوز هم هر ازگاهی خواب میبینم مدرسه میروم؛ آخر بیشتر ما هیچوقت مدرسه نرفتیم.»
«کبری» دلچسبترین قالیای که بافته، پولش شده پنکه و چند تکه وسیله برای خانهای که هیچ وسیلهای نداشته. یکی از صدها زن قالیبافی است که از کودکی پشت دار نشستن و نقشهخوانی را از مادرش آموخته و قالی و دار مفهومی جز سرگرمشدن و کمک خرجی خانه بودن ایشان ندارد. «هنوز هم قالی و دار برایم تداعیگر دوران کودکی است که تماموقت قالی میبافتم. من پیر قالیام و موهایم را پای نشستن روی قالی سفید کردم. من یکی از هزاران زنیام که از قالیبافی ارتزاق میکنم برای خرجی. از بچگی روی قالی بودم. ٢٠سال است کارگاه دارم؛ ١٥سال در اصفهان و حالا ٥سالی است در روستای قمصر. ٥سال داشتم که پشت دار نشستم و در ٧سالی بافتن را شروع کردم.» «کبری» اهل نجفآباد است و حالا
١٥-١٠ قالیباف در کارگاهش کار میکنند. هشتساله بودم که مادرم فوت کرد و از آن به بعد من و خواهرم بافتیم و بافتیم و بافتیم تا به همین امروز. نجفآباد الان برای خودش شهری شده اما آنوقتها همه دختران و زنان با قالیهایشان منبع درآمد خانوادهها بودند و زندگی را میچرخاندند.» او قصه همه زنان بدسرپرست و بیسرپرست را مشابه هم میداند: «ستم دیدهاند و درنهایت مجبور شدهاند روی پای خودشان بایستند. همسرم گرجستانی بود. مادر و پدرش از گرجستان آمده بودند اما خودش ایران به دنیا آمده بود. وقتی رئیسجمهوریشان اعلام کرد میتوانند برگردند، همسرم شروع به رفتوآمد به گرجستان کرد. این ماجرا برای ١٥سال پیش است. ٩-٨ماه آنجا بود و یکماهی هم میآمد پیش ما تا اینکه آنجا ازدواج کرد و دیگر برنگشت.»
کارگاه «کبری» سولهای قدیمی است که به کمک بهیار جدید قمصر نونوار شده و محل رفتوآمد زنان روستا. «بیشتر زنان بیکارند، البته تعدادی هم سرپرست خانوارند. این کارگاه به خیلی از زنان کمک میکند. رایگان به زنان آموزش میدهم و هرکس بخواهد، میماند و کار میکند و مزد میگیرد. یک نقشه ١٠تایی میشود هزار گره که یکمیلیون و ٢٥٠هزار تومان میشود مزدش، البته این مقدار را اگر سهنفر باشند، میتوانند یکهفتهای ببافند.»
خیلی از زنان به امید گرفتن وام سازمان فنیوحرفهای و بیمهشدن این کار را یاد میگیرند تا هراسی از آینده نداشته باشند و «کبری» بیسوادی بسیاری از این زنان را مانع بیمهشدنشان میداند. «در پی بیمهکردن هستیم اما چون بیشترشان بیسواد هستند، نمیتوانند بیمه شوند. برای بیمهشان مشکل زیاد داریم. مشکل که یکی، دوتا نیست. همین چند روز پیش قالیای را بردیم و تاجر برایش حدود هشتونیم پرداخت کرد اما خودش میبرد آلمان به دلار، خدا میداند چقدر میفروشد.»
خبرهای خوب برای قالیبافان
«بزرگترین فروشگاه ملی فرش دستباف بهطور غیررسمی افتتاح شده و این درحالی است که هشتماه از انعقاد قرارداد با بیمه اجتماعی کشاورزان برای پوشش مستمری از کارافتادگی و بازنشستگی قالیبافان میگذرد.»
عبدالله بهرامی، مدیرعامل اتحادیه سراسری تعاونی تولیدکنندگان فرش دستباف کشور از خبرهای خوبی میگوید که قرار است کمی به زندگی قالیبافان سروسامان بدهد. «بیمه یکی از دغدغههای اصلی قالیبافان است و برای آنها به معنای ایجاد امنیت است تا انگیزه ادامه ارتزاق از این شغل را داشته باشند. متاسفانه در چهار، پنجسال اخیر به دلیل نبود بودجه و بازرسیهای عجیبوغریب، باعث شد بیمه بسیاری از قالیبافان حذف شود و این درحالی است که بالای ٧٠هزار نفر در انتظار بیمهاند.»
بهرامی بودجههای تصویبی را چارهساز نمیداند: «سال گذشته برای بودجه ٩٨ حدود هزار و نهصدمیلیارد بودجه در نظر گرفته شد، اما چیزی که مهم است عدد و رقم نیست، مهم این است چه عددی اختصاص مییابد. متاسفانه ما در تخصیص بودجه به تأمین اجتماعی از طریق دولت مشکل داریم. این مبالغ اختصاص نمییابد و در نتیجه چون مبلغی توسط تأمین اجتماعی اخذ نشده، تعهدی بر دوش خود نمیبیند که قالیبافان را بیمه کند.» مدیرعامل اتحادیه سراسری تعاونی تولیدکنندگان فرش دستباف کشور ماجرای بیمه قالیبافان را داستان ١٠ساله میداند: «عمر این بافندهها درحال گذر است؛ ازسال ٨٨ حدود ١٠سال از عمر آنها گذشته و هنوز بیمه نشدهاند. اگر قالیبافی را کنار بگذارند مجبورند به مشاغل کاذب روی بیاورند که نه در فرهنگ جامعه جای دارد نه به تولید ملی کمک میکند. متاسفانه ما درحال از دست دادن بزرگترین قدرت صنعت بومیسازی هستیم، البته با بیمه اجتماعی کشاورزان قراردادی منعقد شده تا به واسطه آن بافندههای عضو تعاونیها از بیمه برخوردار شوند؛ بدون هیچ هزینهای. این بیمه شامل حال درمان نمیشود و بافندهها میتوانند از بیمه سلامت در این زمینه استفاده کنند و از طریق این بیمه مستمری از کارافتادگی و بازنشستگی بهره ببرند و این مسأله ٨ماه است که اجرایی شده است.»
بهرامی از افتتاح غیررسمی بزرگترین فروشگاه دایمی در میدان بنیهاشم خبر میدهد: «به زودی این فروشگاه افتتاح رسمی میشود و همه بافندههای عضو تعاونیها میتوانند تولیدات خودشان را بدون واسطه و دلالی در این فروشگاه عرضه کنند و سودی که تا به امروز عاید تاجر و دلال میشد به خود بافنده برسد. تولیدات بافندهها به قیمت کارشناسی خریداری میشوند؛ متناسب با عرف بازار. این بزرگترین پروژه در خاورمیانه برای فرش دستباف است. نکته مهم این است که تکبافها هم میتوانند مستقیم تولیدشان را اینجا بگذارند و مبلغ فروش به حسابشان واریز شود. کاری کردهایم که برای هیچکس رانتی ایجاد نشود.»
٤٠٠، ٣٠٠هزار تومان برای یکماه کار
«هر گره ٧٠تا تکتومان. تقریبا میشود ماهی ٤٠٠- ٣٠٠تومان. دستم تنگ بود آمدم نشستم پای قالی. بیشترمان راضی هستیم چون همین مقدار درآمد هم برایمان به مفهوم کمک خرج است. ١٥-١٠ قالیباف هستیم که در کارگاه کار میکنیم. فقط سه، چهار نفر تازه قالیبافتن را یاد گرفتهاند و بقیهمان از بچگی قالیباف بودهایم.»
بیشتر همسران زنان قالیباف یا بیکارند یا شغل آزاد دارند یا خانواده را به حال خود رها کردهاند و رفتهاند پی سرنوشت خودشان. «از شهریور پارسال آمدم اینجا. برای کمک خانواده آمدم، دستم تنگ بود. بیشتر صبحها میروم تا بعدازظهر. از ساعت ٨ صبح تا ٢:٣٠بعدازظهر. قبلا خیلی کم بود اما حالا ٤٠٠-٣٠٠تومان ماهی درآمد دارم. خودم قالی بلد بودم. از مادرم یاد گرفته بودم. اینجا سوله زدند و ما استقبال کردیم. خیلی خانمها میآیند. ما برای خمین هستیم. از ١٢-١٠سالگی کنار مادرم مینشستم و میبافتم. آن وقتها همه خانهها دار داشتند. مادرم همه کارها را خودش میکرد، حتی رنگ کردن نخها را هم خودش انجام میداد. خودش قالی را دار میکرد. رسم روستایمان بود و هم اینکه زنان کمکخرج مردانشان بودند که با کشاورزی نمیتوانستند سفره را پر کنند.»
قالی و گلیم سرنوشت دختران روستا بوده و برای همین «گلی» از ١٠سالگی قالی بافته، البته پسران باید فوتوفن کشاورزی و چرای دامها را میآموختند.«پدرم کشاورز بود؛ گندم و جو میکاشت. بعضی اوقات دلم میخواست جای برادرانم بودم و میتوانستم به بهانه چرای دامها از خانه بیرون بزنم. گاهی اوقات ٦ماه و بعضی وقتها تا یکسال پای یک قالی مینشستیم، اما وقتی خریدار میآمد، من و مادرم در اتاقی پنهان میشدیم و پدرم میفروخت و هیچوقت من و مادرم نفهمیدیم چند فروخته شد.»
بیشتر زنان هر روز صبح زود خودشان را پیاده به پارک دلگشا میرسانند تا گرههای بیشتری بزنند. «کارگاهمان در پارک دلگشاست نزدیک بهشتزهرا. خوب است زن درآمد داشته باشد اما بیشتر ما سواد کار کردن بیرون از خانه را که نداریم. ٢٨سال نبافتم، اما دوباره از سر ناچاری شروع کردم. همین ٤٠٠-٣٠٠تومان خیلی کمکم میکند، البته اگر بیمه شویم یا بتوانم وام بگیرم زندگیام رنگ و رویی به خود میگیرد.» ماهرخ تنها لیسانسه کارگاه است و مثل بقیه برای بیمه شدن مشکل سواد ندارد. او هم همزمان با «گلی» وارد کارگاه شده و از درآمدش راضی است. «بهیار اینجا خیلی فعال است. سوله برای بسیج بوده و حالا تجهیز شده و کلاسهای مختلف شمعسازی، گلدوزی و گلسازی، قالیبافی و عروسکبافی دارد، البته دو اتاقش هنوز خالی است و با خانه ما سه، چهار خیابان فاصله دارد و پیاده راحت میتوانم بیایم و بروم.» همسر «ماهرخ» راننده نیسان است و بعد از ازدواجش از میبد آمدهاند تهران. «من عاشق درس خواندنم و با تمام مخالفتهای همسرم به سختی درس خواندم و لیسانس روانشناسی گرفتم، البته یک ترم ادبیات خواندم و انصراف دادم و دوباره به هر جان کندنی بود کنکور دادم و روانشناسی قبول شدم. همه دختران و زنان میبد قالی میبافند؛ دوران ما که این طور بود، الان را نمیدانم. بیشتر مردان کشاورز بودند و درآمد چندانی نداشتند برای همین دخترها از ٨-٧سالگی پشت دار مینشستند.»
«ماهرخ» عاشق درس خواندن و کار بیرون از خانه است، اما هیچوقت نتوانسته شغلی که همسرش رضایت بدهد را پیدا کند. «دوست دارم شاغل شوم. کار بیرون را دوست دارم. خوب است آدم دستش تو جیب خودش برود. دوست دارم درسم را ادامه بدهم، اما هزینه درسخواندن بالا رفته. برای همین اول باید درآمد داشته باشم تا بتوانم دوباره درس بخوانم و همسرم دلیلی برای مخالفت نداشته باشد. خدا زود به من بچه داد و نتوانستم درسم را ادامه بدهم، هرچند همسرم از این مسأله خوشحال بود.»
«سفید جاخواه لاکی پیش آمد دو تا چین، یش دوتا گلخاری نو افتاد، یکیاش چهرهای دوشکی لاکی جاخواه دوتاش چهرهای، لاکی جاخواه توش چهرهای، دارچینی پیش آمد، چهرهای از آخر یکی واگشتش سه تا بیدمشکی هرچی موند نخودی، چهرهای جاخواه واگشتش یکی چینی هر چی موند یشمی، لاکی پیش رفت لاکی پیش رفت لاکی جاخواه.» این نغمهای برای نقشهخوانی است که هنوز بعد از سالها در گوش ماهرخ نجوا میشود: «روزگاری لالاییام بود و بعد از آن هم آواز همراه کارم بوده. یادم میآید سال ٥٤ دوتا دوازدهمتری بافتم پولش شد ١٢تا تکتومان و حالا همین ١٢تومان شده ماهی ٤٠٠-٣٠٠تومان.» بیسوادی حالا مشکل بیشتر این زنان است؛ زنانی که به جبر روزگار از مدرسه رفتن باز ماندهاند و حالا که مویی پای قالی سپیده کردهاند و دغدغه بیمه دارند تا در دوران از کارافتادگی دست پیش کسی دراز نکنند. «اغلب خانمها سواد خواندن و نوشتن ندارند و باید بیمه بیسوادی فنیوحرفهای بگیرند، البته دنبال این کار هستیم، اما هر روز امروز و فردا میکنند و کاری برایمان انجام ندادهاند. ٦-٥ماه است مدارک دادهایم، اما هیچ اتفاقی نیفتاده است. قرار بود این ماه از من که سواد داشتم امتحان بگیرند که کنسل کردند. قرار بود وام بدهند ٢٠میلیون، اما ندادهاند چون مدرک فنیوحرفهای نداریم.»
تدابیر جدید
«سازمان فنیوحرفهای برای از میان برداشتن موانع فعالان بیسواد برای گرفتن مدرک فنیوحرفهای تغییر رویکرد داده است. تغییر رویکردی که به پروژه محور شدن آزمون بعضی از رشتهها منجر شده است.»
رضا باجولوند، معاون پژوهشی و سنجش سازمان فنیوحرفهای از تدابیری میگوید که مشکل آزمون بیسوادی را برای این قالیبافان مرتفع میکند. باجولوند از تغییر رویکرد سازمان برای آزمون از بیسوادان میگوید؛ رویکردی که قرار است بعد از این به شکل پروژهای برگزار شود تا یکی از دغدغه فعالان صنایعدستی بیسواد مرتفع شود. «ما به سمت پروژهمحور شدن آزمونهایمان میرویم. در گذشته ما برای برگزاری آزمونها بحث آزمونهای تستی و عملی را داشتیم، اما در بعضی از رشتهها فعالان بیسواد بودند و مرحله تستی برایشان مشکلاتی به وجود میآورد. برای همین پروژهمحور شدن را پیشرو قرار دادیم تا این موانع برطرف شود.» معاون پژوهشی و سنجش سازمان فنیوحرفهای ادامه میدهد: «ما درحال تفکیک کردن رشتههایی هستیم که قابلیت پروژهمحور شدن را داشته باشند. واقعیت امروز جامعه این است که با بالا رفتن فناوری سطح سواد مشاغل هم بالا رفته است. در پروژه محور هم به این شکل نیست که بهطور کامل آزمون برگزار نشود، بلکه روشهایش تغییر کرده است. رویکردمان تغییر کرده است. آزمونهای ما باید ٣٠درصد تستی باشد و ٧٠درصد عملی. با پروژهمحور شدن آزمون بعضی از رشتهها به فعالان کمک میکند راحتتر از گذشته مدرک فنی و حرفهای را کسب کنند.»
باجولوند ادامه میدهد: «در دورهای که فرد آموزش میبیند ارزشیابی تکوینی دارد. پایه استانداردهای ما سوم راهنمایی است اگرچه در بعضی از استانداردها به مرحله ابتدایی اکتفا میشود، البته ما در صنعت ساختمان و قالیبافی چنین مشکلی را شاهدیم که بعضیها یا کمسوادند یا بیسواد. ما از طریق پرتالی که در ثبتاحوال داریم بدون تردید صحت و سقم باسواد یا بیسواد بودن این افراد را بررسی خواهیم کرد.»