چرا مشکل آمار حل نمیشود؟
اگر شما هم خبرنگار بودید و مثلاً در روستایی از اهالی میپرسیدید اینجا چند نفر معتادند یا چند نفر ناراحتی پوستی دارند یا اصلاً در روستای شما چند نفر تحصیلکردهاند، حتماً 32 پاسخ مختلف میشنیدید؛ از هیچ کس تا همه اهالی. فرد ریچاردز جهانگرد انگلیسی که در اوایل پهلوی اول به ایران آمد و تقریباً از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب را گشت، در سفرنامهاش مینویسد از اهالی کرمان درباره تعداد معتادان شهر پرسیدم اما هرکسی پاسخی داد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، در این کندوکاو بیسرانجام ریچاردز برای دریافت پاسخی دقیق از تعداد معتادان، یکی میگوید کرور کرور یعنی میلیون میلیون و یکی میگوید بگردی دو سه نفری پیدا خواهی کرد. یکی از ریشه منکر میشود که حاشا و کلا در این شهر معتادی باشد و یکی به رقم عجیب و غریب 250 هزار نفر اشاره میکند و قصه تا مرز دیوانگی این جهانگرد فرنگی ادامه پیدا میکند.
ریچاردز و بسیاری از جهانگردان، از نوع برخورد ایرانیان با عدد و رقم و آمار شگفت زدهاند و از آن بالاتر انعطاف و سیالیت زبان فارسی که به هر سو تاب برمیدارد و کمتر گزاره روشنی در آن پیدا میشود. در زبان فرانسه یا انگلیسی شما یا چایی مینوشید یا نه، طبیعت را دوست دارید یا نه، پول ناهار را حساب میکنید یا نه اما در زبان فارسی هر گوینده قادر است آن طور که میخواهد با زبان رفتار کند. میتوانید بگویید چایی نمینوشم و معنیاش این باشد که برای فنجانی چای حال ندارید.
این فرهنگ از کجا میآید و تأثیر آن در عملکرد سازمانها و نهادهای اجتماعی چیست؟ دکتر سیدحسن حسینی جامعهشناس میگوید بیش از سه دهه است که به این سؤال فکر میکند: «ما در زمره کشورهایی هستیم که نه تنها آمار دقیقی در هیچ زمینهای نداریم بلکه به وفور آمار ناصحیح داریم. درواقع ما با دو مشکل رو به رو هستیم؛ یکی نداشتن آمار دقیق و دوم داشتن آمار ناصحیح. بر این اساس در سیستمهای اداری ما و در مراکزی که روی موضوعات مشترکی کار میکنند اغلب با آمارهای مختلفی رو به رو میشویم و این مشکل، مشکل امروز و دیروز نیست بلکه یک ریشه تاریخی دارد.»
وی که دوره دکترای خود را در فرانسه گذرانده میگوید: «همیشه برای من این سؤال وجود داشت که امیل دورکیم چگونه توانسته به نظریه خودکشی برسد و در این زمینه کتابی با همین عنوان بنویسد که برپایه آمارهای دقیق و تحقیق میدانی است تا اینکه قرار شد در کشور او یعنی فرانسه در زمینه مهاجرت کار کنم. قاعدتاً نیاز به آمار و ارقام دقیق داشتم و میبایست به شهرداری یا مراکز دیگری مراجعه میکردم. آن وقت بود که تازه متوجه شدم دورکیم چگونه توانسته چنین کتابی بنویسد و از دل آن یک نظریه مهم جامعه شناختی بیرون بیاید. درمورد زمینه کار خود من یعنی مهاجرت، آمار بسیار دقیقی حتی از قرن 17 و 18 وجود داشت و این آمار کاملاً روشن میکرد چه کسی در چه تاریخی متولد شده، کی ازدواج کرده، کی از دنیا رفته و...؟ من متوجه شدم اگر ماهم چنین آماری داشتیم، میتوانستیم کتابی مثل خودکشی بنویسیم و از دل آن یک نظریه علمی بیرون بکشیم.»
چرا ما با عدد و رقم تا این اندازه مشکل داریم آن هم عدد و رقمی که نه تنها در حوزه تولید علم بلکه در حوزه مدیریت نیز موضوعی حیاتی است؟ آیا آمار دقیقی از میزان خسارتهای سیل به مناطق مسکونی و زمینهای کشاورزی داریم؟ آیا اختلافی بین نهادهای مختلف در زمینه معتادان به مواد مخدر یا اقشار زیر خط فقر وجود ندارد؟ اینها را رها کنید اصلاً معلوم است تهران چقدر جمعیت دارد؟ دکتر حسینی در این باره میگوید:
«من سه دهه است به این موضوع فکر میکنم و نهایتاً به این نتیجه رسیدهام که درخصوص پدیدههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با نوعی فرهنگ مگو مواجهیم که ریشه در احساس ناامنی تاریخی در این سرزمین دارد. به هرحال ما همواره مورد تهاجم بودهایم و میبایست هنرمندانه خیلی چیزها را مخفی و لاپوشانی میکردیم تا اطلاعات درستی در اختیار دشمن یا کسی که برای بازرسی آمده قرار نگیرد. اصطلاح «دختر ترشیده» از اینجا ناشی میشود که با حمله دشمن دختران را در خمره ترشی یا گندم مخفی میکردیم تا بتوانیم جان و ناموس خود را حفظ کنیم.
مورد بعدی اینکه ما تازه در دوره پهلوی اول دارای اسناد هویتی شدیم و فهمیدیم یک نفر چه اسم و فامیلی دارد با کی ازدواج کرده، پدر و مادر یا بچههایش کی هستند و مسائلی از این دست درحالی که در خیلی از کشورهای توسعه یافته چند قرن پیش افراد و شهروندان دارای چنین اوراق هویتی بودند و این اسناد با وسواس تا امروز هم نگهداری میشوند.»
ناامنی تاریخی و فرهنگ محافظهکاری از یک سو و نبود سیستمی برای ثبت اطلاعات، چگونه در دستگاههای مسئول بروز پیدا میکند و چگونه میتواند تصمیمگیری و عملکرد یک سازمان را مخدوش کند؟ دکتر حسینی در این باره میگوید: «ادامه این فرهنگ را در دستگاههای مختلف میبینیم به عنوان مثال فرض کنید سازمان بهزیستی 2 میلیون نفر تحت پوشش دارد که برخی از آنها یارانه مسکن میگیرند، برخی یارانه بهداشت و درمان و کمکها و یارانههای دیگر. قاعدتاً این سازمان باید آمار دقیقی در این زمینه داشته باشد تا بتواند تصمیم بگیرد و مدیریت کند اما ممکن است این نهاد به چنین نتیجهای برسد که در صورت تفکیک همه موارد به شکلی صادقانه و درخواست بودجه بیشتر برای عملکرد مؤثرتر، مجلس و کمیسیون مربوطه نه تنها بودجه بیشتری در اختیارش قرار ندهد که هیچ بلکه یک میلیارد هم کم کند. بنابراین بهترین راه این است که جمعیت تحت پوشش خود را دوبرابر نشان دهد با این امید که لااقل با نصف درخواست موافقت شود.
واقعیت این است که ما هنوز دارای مرکز آماری نشدهایم که بتوانیم با اطلاعات دقیقی در هر زمینه برنامهریزی کنیم. در کشور آلمان شما کافی است به اداره مالیات یا شهرداری بروید تا به پرونده تک تک افراد دسترسی داشته باشید.»
معماری درونگرا و مخفی یکی دیگر از مصادیق احساس ناامنی تاریخی و پنهان کردن اطلاعات و داشتههاست. دیواری بلند و ترک خورده به هر بینندهای میگوید چندان چیز دندانگیری در این بنا پیدا نمیشود درحالی که کافی است پا به درون عمارت بگذارید تا با دنیایی عجیب و ناشناخته مواجه شوید اما آیا چنین روحیهای تنها در معماری یا بازی با اعداد و ارقام نمود پیدا میکند؟ لااقل به گواه جهانگردان زبان فارسی نیز درست از همین خصیصه برخوردار است. بر این اساس دکتر سید حسن حسینی زبان فارسی را نیز زبانی محافظه کار توصیف میکند، زبان دارای ایهامهای پیچیده، تعارفهای پرشمار و معانی چند سویه:
«چند سال پیش میهمانی فرانسوی داشتم که مشتاق بود بازار را ببیند و خرید کند. توی مغازهای فروشنده گفت قابل ندارد و پولش را نده، من هم برای میهمانم ترجمه کردم. میهمانم هم تشکر کرد و از مغازه خارج شد. بعد فروشنده دنبالش راه افتاد که چرا پولش را نمیدهی و کجا میروی و داستان خندهداری شد. راستش را بخواهید هرچه توضیح دادم که تعارف کردن چطور فرهنگی است، باز خیلی متوجه ماجرا نشد. این موضوع گاهی برای خود ما هم مشکل درست میکند مثلاً من به عنوان یک انسان به شخصیت انسانی دانشجویم احترام میگذارم و دانشجو هم فکر میکند حالا که تا این حد از طرف من مورد احترام است، میتواند تقاضای نمره هم بکند. خیر احترام یک چیز است نمره هم یک چیز دیگر.»
حتما شما هم به این نتیجه رسیدهاید که باید از زیر بار چنین فرهنگ دیرینهای بیرون آمد و با ساختارهای امروزی آشتی کرد اما چگونه؟ چطور میتوانیم به فرهنگ ثبت واقعیت و اطلاعات دقیق احترام بگذاریم؟ چگونه میتوانیم با زبانی روشن حرف بزنیم و با اعداد و ارقام بازی نکنیم؟