x
۰۵ / آبان / ۱۳۹۲ ۱۷:۰۰
پرونده ایران وآمریکا در اقتصادآنلاین-4

درک سیاست خارجی آمریکا

درک سیاست خارجی آمریکا

فرض بسیاری از مردم گاه این است که رفتارهای غیرمعقول و به دور از عقلانیت فقط در سطح سیاست ایران وجود دارد و در مورد کشور قدرتمند و پیشرفته‌ای مانند آمریکا که تکنولوژی و ثروت و فکر زیادی در اختیار دارد، چنین رفتارهایی کمتر بروز می‌کند و ...

کد خبر: ۲۹۹۸۳
آرین موتور

اقتصاد آنلاین - حتما سیاست خارجه‌ی امریکا همراه با عقلانیت و یا حقانیت است. از این رو عمدتا حق را به طرف مقابل می‌دهند و فراموش می‌کنند که رفتار سیاسی دولت، یک رفتار عاقلانه نیست بلکه برگرفته از هویت و تفکر سیاسی کشور در کنار دنبال کردن منافع ملی است. در سوی دیگر ماجرا، عده‌ای این هویت‌های سیاسی و ملی کشورها را نادیده می‌گیرند و چون نمی‌توانند از رفتار غیرمعقول و یا غیرانسانی کشور امریکا درکی به دست آورند، دست به دامان نظریه‌های توطئه و یا استکبار ستیزی می‌شوند. هدف این بخش به دست دادن درکی از چرایی رفتار سیاست خارجی و دفاعی امریکا می‌باشد. تاثیر تاریخ پر تنش تاریخ پر از فراز و نشیب امریکا به خصوص نحوه شکل‌گیری آن توسط اقوام مهاجر، جنگ‌های استقلال‌طلبانه، درگیریهای ریشه‌دار قومی و نژادی، توسعه‌ی آن از غرب وحشی بی قانون به تمدنی بزرگ، مداخله در جنگ جهانی دوم و شکست هیتلر، دفاع از دنیای غرب در برابر نفوذ کمونیسم، به مردم این کشور بعدی ماجراجویانه و نیز جنگجویانه بخشیده است. تاریخ امریکا همواره همراه با دفاع سرسخت از آزادی‌هایشان و نیز افتخار به آمادگی فردی در دفاع از ارزش‌های امریکایی و کیان خانواده در مقابل زیاده‌خواهی دولت و نیز دفاع بی‌رحمانه از امنیت و مایملکشان بوده است. عشق به اسلحه و آزادی تملک اسلحه نیز شاید از همین منظر تاریخی قابل بررسی باشد. برای امریکاییان که خود را قدرت و امپراتوری شکست ناپذیر می‌دانند، سرسختی و توفق در میدان نبرد و اسلحه جزئی از فرهنگ و ارزش‌های امریکایی شمرده می‌شود و با افتخاری وصف ناپذیر از آن دفاع می‌کنند. شاید به همین دلیل حرکت‌های شتاب‌زده و با هیجان و تخریب بالا پس از حوادث یازده سپتامبر قابل هضم و درک باشد. آمریکاییان به ندرت تاب تحمل تحقیر، شکست، عقب نشینی و یا قبول اشتباه را دارند. هویت امریکایی چیزی که بسیاری در ایران فراموش می‌کنند این است که هر کشوری، ارزش‌ها و هویت و شخصیتی دارد که سیاست‌های داخلی و خارجیش را شکل می‌دهد، رای دهندگانش را تهییج می‌کند و جهت‌گیری سیاست‌هایش را دیکته می‌کند، مثل ایران که به هویت انقلابی و ارزش‌های اسلامی و همچنین تاریخ باستانی خود می‌بالد که مایه‌ی افتخار و حرکت بسیاری در انتخابات می‌شود و نیز گاه‌به‌گاه برخی نیز در طیف تندروانه سعی در دنبال کردن تند این سیاست‌ها با هر ابزار و هزینه‌ای در بعد سیاست خارجه دارند. در امریکا نیز چین هویتی را "ارزش‌های امریکایی"، "دفاع بی‌چون و چرا از منافع و دوستان امریکا" و "دفاع از دموکراسی در سطح جهان" تشکیل می‌دهد به گونه ای که برخی گروه‌های ایدئولوژیک و سیاسی در داخل امریکا، برای این کشور، مسوولیتی جهانی برای نشر این ارزش‌ها با توسل به زور و تحریم قائلند. این هویت خارجی شامل "دفاع از حقوق بشر"، "زرادخانه‌ی دموکراسی بودن در سطح جهان"، و "افتخار به آزادی و ارزش‌های امریکایی" است هرچند برداشت‌هایی محو و غیرقابل تعریف از آن در ذهن دارند-همانگونه که در مورد ارزش‌های انقلابی و اسلامی و ایرانی در ایران نیز اینگونه است-اما به این ارزش‌های امریکایی و نیروی آزادبخش بودن افتخار می‌کنند. این هیجانات سیاسی و هویتی، هر از گاهی مثل طغیانی در رسانه‌ها و نیز در سطح بحث‌های سیاسی، انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان امریکایی را جذب و تهییج می‌کند و به رای‌ها و تصمیمات آنان جهت می‌دهد. به مانند ایران، نفوذ این قبیل تفکرات "هویتی و سیاسی" به مراتب بیش از بدنه‌ی امریکا در درون دستگاه دیپلماسی و حکومتی و سیاست خارجی و دفاعی امریکا قابل مشاهده است. به گونه‌ای که گویا هسته‌ی دستگاه تصمیم‌گیری امریکا چه در بعد سیاست داخلی و چه در بعد سیاست خارجی از این جریانات سیاسی تاثیر پذیرفته است و این "هویت امریکایی"-که مدافع ارزشهای امریکایی و خانواده و زمین و حریم خصوص است و یا مدافع آزادی و دموکراسی است-چه در قوه‌ی قضاییه و دادگاه‌ها و چه در قوه‌ی مجریه و قانون‌گذاری و در درون هر دو حزب امریکا نفوذ کرده است. نباید فراموش کرد که معمولا نیمی از مردم امریکا که عموما نسبت به این "هویت امریکایی" بی‌اعتنا هستند نه در امور سیاسی و مدنی و نه در انتخابات نقشی جدی و چشمگیر بازی نمی‌کنند و از گردونه‌ی تصمیم سازی خارج هستند. همانطور که در مورد ایران هم چیزی حدود یک سوم تا یک چهارم مردم چنین رفتاری دارند که در فرایند سیاسی و هویتی و تصمیم‌سازی نقشی جدی ایفا نمی‌کنند هر چند ممکن است ناراضی باشند اما به دلیل آنکه شاکله "ایرانی یا اسلامی" در خود نمی‌یابند که به تصمیمات آنها جهت و سمت و سو بخشد، از گردونه‌ی نظام سیاسی ایران و تصمیم‌سازیهای سیاسی و انتخاباتی و حتا مدنی به دور می‌مانند. هویت سیاست خارجی امریکا همین حرکت‌های سیاسی و هویتی، گاه به گاه گروه‌های سیاسی و ایدئولوژیک را در سیاست خارجه به قدرت می‌نشاند و باید گفت همواره این "زرادخانه دموکراسی بودن" و "دفاع از ارزشهای امریکایی"، هسته‌ی دستگاه حکومتی، قانون‌گذاری و دیپلماسی امریکا را شکل داده است. سه محور معمول که در این دیدگاه امریکایی بر علیه ایران کار کرده است یکی دفاع از امنیت یهودیان است (که ابزار دست لابی‌های صهیونیستی شده است) و دیگری دفاع از حقوق اقلیت‌ها و تبعیدیان سیاسی و حقوق بشر (که گروه‌های معاند نظام بلندگوی آنان شده‌اند) و نیز دفاع از دموکراسی و رقابت سیاسی (که متاسفانه بنابه دلایل مفصل به غلط ایران را نشانه گرفته است). از مسائلی که شاید در میان بسیاری از کشورها مشترک است این است که سیاست و انتخابات بازار خرید و فروش قدرت است. یعنی کالایی که مردم برای فروش عرضه می‌کنند قدرت است و طبعا آنرا در اختیار افرادی قرار می‌دهد که توان استفاده از این ابزار یعنی "قدرت" را دارند. در نتیجه روندی روانشناسانه میتوان مشاهده کرد که زبان سیاست و مجادله در بازار سیاست، معطوف به اثبات این باشد که سیاستمداران و کاندیداها و تیمشان، از صلاحیت و قدرت و صلابت کافی در استفاده از قدرت برخوردارند. از این جهت زبانی تهاجمی کاملا در ادبیات آنان مشهود است چه آنکه اگر جز این باشد مردم به ندرت به کاندیدا و تیم مربوطه اعتماد خواهند کرد. چرا که دلیلی در دراختیار نهادن ابزار و سلاح قدرت نخواهند دید. این زبان تهاجمی هم میتواند در سطح سیاست خارجه مطرح باشد مانند استفاده از قانون و اجبار و زور برای توزیع بهتر ثروت، تنبیه قدرتمندان و بانکداران و یا گروههای دیگر، و یا اجبار متخلفین و مجرمین به رفتاری بهتر. همینطور این زبان تهاجمی میتواند در سطح سیاست خارجه مطرح شود مانند افزایش قدرت نظامی و استفاده از قدرت مردمی و نظامی برای عقب راندن دشمنان (اغلب خیالی)، دفاع از کیان کشور و مواردی از این دست. نتیجه اینکه طبیعی است که قدرت و سیاست، رویی خشن و تهاجمی به خود بگیرد. آغاز دوران جدید در زمان ریاست جمهوری کلینتون دموکرات در کاخ سفید یکبار دیگر دفاع از اسراییل و نیز حمایت از دنیای آزاد! و دموکراسی و مخالفت با رژیم‌های غیر دموکراتیک در سطح تصمیم‌سازان و دیپلماسی امریکا به قدرت رسید. در همین زمان انقلاب گینگریج، جمهوری‌خواهان مدافع ارزش‌های امریکایی را در کنگره 1994 به قدرت رسانید. این گروه‌های تندرو و مداخله‌جو با شعارهای مهار ایران و عراق و لیبی و نیز دفاع از امنیت اسرائیل و همینطور برای گسترش دموکراسی در سیاست خارجه امریکا برسر کار آمدند و تا اواخر دوران کلینتون صحنه‌ی خاورمیانه محل تاخت و تاز آنان بود. به خصوص یکبار دیگر در زمان بوش و بعد از حوادث یازده سپتامبر، این هیجانات هویتی و سیاسی به اوج خود رسید که باعث شکل‌گیری دورانی جدید در خاورمیانه شد که همراه با بی‌ثباتی، جنگ و تغییر رژیم‌ها بود. در واقع این دوران جدید بعد از جنگ سرد امریکا و کمونیسم، در واقع دنباله‌ی همان دوران پیشین است که تنها دشمن و آنتی‌تز از کمونیسم به تروریسم و از روسیه به خاورمیانه تغییر جهت داده است. همان نگاه و سیاست و فلسفه هویتی و سیاسی همچنان در جریان است اما با تغییر در جغرافیای سیاسی و ماهیت دشمن. در این مدت، عکس‌العمل ایران نیز همراه با قهر و جدال و بی‌محلی بود که منفعلانه است و قابل دفاع نیست اما آنچه بازی‌سازی می‌کرد، تغییر در انتخابات و سیاست داخلی امریکا بود. امریکا همواره مهمترین بازیگر در تحولات خاورمیانه و حتا روابط ایران بوده است. همان‌گونه که مشاهده شد، دوران جنگ سرد جدید ایران از زمان کلینتون در کاخ سفید و انقلاب گینگریج در کنگره شروع شد و تا امروز ادامه داشته است. آنچه باعث شد که ورق برگردد نه تغییر در رفتار و مسوولان ایران (کابینه دولت ایران هم‌چنان در اختیار هاشمی بود)، بلکه تغییر در خارج از مرزهای ایران و وزش بادهایی ناموافق ایران در کشتی سیاست داخلی امریکا (و سپس اسرائیل) بود که ایران را غافلگیر کرد.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x