آمارهای نگرانکننده از روستا
«سیاستهای ما روستاهای خودبسنده دیروز را به خوابگاههایی تبدیل کرده که خدماتی شدهاند.
روستاهایی که دیگر مولد نبوده و مصرفکننده شدهاند». این چکیدهای از دغدغههای عبدالرضا رکنالدینافتخاری، رئیس انجمن توسعه روستایی، درباره وضعیت روستاهای کشور است. آمارهای مرکز آمار ایران نشان میدهد روستاها در حال آبرفتن هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، از روستاهای تولیدکننده دیروز روستاهایی مصرفکننده داریم که ضریب تولیدشان به ٤٠درصدی رسیده و اشتغال خدمات ضریب ٦٠درصدی پیدا کرده است. مشروح گفتوگو با رئیس انجمن توسعه روستایی و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در ادامه میآید:
سیاستهای کشور در زمینه توسعه روستایی را چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا روستاهای ما خالی از سکنه میشوند؟
عوامل متعددی در زمینه تخلیه روستاها مؤثر هستند. یکی از آنها نگرش و اندیشه حاکم بر کشور است. مجموعه سیاستگذاران ما نگرش توسعه روستایی ندارند. اعتقادی هم به این مسئله ندارند. سیاستگذاران ما در دوره کلاسیک به لحاظ تفکر سیاستگذاری زندگی میکنند. هنوز برای آنها یکی از شاخصهای توسعهیافتگی با گسترش شهر سنجیده میشود؛ درصورتیکه درحالحاضر در دنیا اینگونه نیست. ما در خیلی از کشورهای اسکاندیناوی، ٧٠ درصد بازگشت به روستا را شاهد هستیم؛ زیرا آنجا همه امکانات وجود دارد و از سوی دیگر روستا یک محیط بدون آلودگی و سروصداست. ما این نگرش را هنوز نداریم. نگرش علمی به روستا نداریم. نبود نگرش علمی در سیاستگذاری یعنی اینکه روستاییان را هنوز بهعنوان شهروند به رسمیت نشناختهایم و حقوق آنها را رعایت نمیکنیم. روستاها را تابع شهر میدانیم. از سوی دیگر از جنبه برنامهریزی مشکل داریم. کارشناسان ما هم به تبعیت از سیاستگذاران تفکر برنامهریزی بخشی را دارند. برنامهریزی راهبردی ندارند. وقتی برنامه راهبردی ندارند؛ یعنی اینکه فقط مسائل کلیدی را در هر دوره به صورت مقطعی مورد توجه قرار میدهند. درحالیکه باید مسائل کلیدی را در یک زمان مشخص در نظر گرفت، برای آن برنامه عملیاتی طراحی کرد و سپس این برنامه را پایش کرد تا نتایج آن روشن شود. از جنبه مدیریتی نیز کسانی را برای ساماندهی روستا انتخاب میکنیم که نه بینش سیاستگذاری را میفهمند و نه برنامهریزی بلد هستند. شیوه مدیریت آنها نیز حکمروایی نیست. بیشتر مداخلهکننده است یا اعمال به شیوه قدرت است. مجموعه این عوامل پیامدهایی را برای روستاها به همراه دارد. در چنین شرایطی مهاجرت یک اصل طبیعی قلمداد میشود. عقلانی است که وقتی روستایی میبیند این شرایط وجود دارد و خودش هم هیچ نقشی در بهبود شرایط ندارد، به شهر مهاجرت کند؛ اما چون در محیط شهر هم نمیتواند خوب مدیریت کند، یکی از آثارش حاشیهنشینی است. زمینه بروز انواع آسیبهای اجتماعی در چنین شرایطی فراهم میشود. اینها چارچوب بنیادینی است که در زمینه روستا وجود دارد؛ اما به آن توجهی نشده است.
منظور از بهرسمیتنشناختن حقوق روستا چیست؟
هم حقوق مکانی و هم حقوق انسانی روستا را به رسمیت نمیشناسند. حقوق مکانی یعنی اینکه در قلمرو سرزمین ایران همه مردم ایران اقامت داشته و تابعیت دارند. تابعیت و اقامت انسانها نوعی حقوق بر دولت تحمیل میکند که باید این حقوق به رسمیت شناخته شود. اینجا انسان مطرح است و بحث شهری و روستاییبودن نیست. بخشی از حقوق هر دو قشر مشترک است؛ یعنی افراد شهری و روستایی حقوق مشترک، حقوق خاص و حقوق راهبردی دارند. باید حاکمیت در درجه اول این سه حق را به رسمیت بشناسد. اینجا بحثهای حقوقبشری مطرح میشود. حقوق مکانها خیلی مهم است و روستاها در موقعیتی که قرار گرفتهاند، دارای کششپذیری به لحاظ جمعیتی هستند؛ بنابراین ساختارهای مشخصی دارند. نباید بیش از حد تحمل روستاها بارگذاری به آنها تحمیل کرد. این مسئله فشار بر زمین وارد میکند و تعادل اکوسیستم و تعادل بین بُعد اکولوژی طبیعی و سیستم اجتماعی را به هم میزند. باید جای پای اکولوژی را به رسمیت بشناسیم. مکان هم یک موجود زنده است که باید برای تعادلبخشی به این مسئله، کشش و ظرفیتها را در نظر بگیریم و نسبت به آن برنامهریزی و مدیریت کنیم. اینها حقوق مکانی و انسانی روستاها هستند که باید به آن توجه کرد.
منظور از مدیریت مداخلهکننده چیست؟
ما مدیریت مداخلهکننده حداکثری در روستاها داریم؛ یعنی ما نهادهای مدنی خرد و نهادهای عرفی روستایی را که وجود داشته و دارد و این نهادها، مجموعههایی هستند که فرهنگ خاصی دارند تقویت نکردهایم. میخواهیم همهچیز را از طریق دولت انجام دهیم.
چرا ما حقوق عرفی روستاییان را تقویت نکردهایم؟ دولت برای حفظ نفوذ خود در روستاها این حقوق عرفی را تقویت نکرده است؟
ما یک تاریخ خودخواهی و خودرایی داریم. به این سادگی نمیتوان اینها را حذف کرد. دانش ما چون کلاسیک بوده (حتی دانش علمی) . برنامهریز فکر میکرد همهچیز را خودش میداند و مردم نباید در مسائل دخالت داده شوند. درصورتیکه امروز برنامهریزی از سوی مردم و با مردم انجام میشود. اینجا نهادهای مدنی میتوانند نقش خود را خوب ایفا کنند و از مداخلهگری فاصله بگیرند. امروز دولت تسهیلگر است. برنامهریز تسهیلگر است.
آنچه امروز بهعنوان روستا داریم، همان روستایی است که باید نقش یک جامعه مولد را داشته باشد؟ برآوردی از میزان مصرفگرا شدن دارید؟
ما روستاهایی که داشتیم تولیدکننده و اساسا مبتنی بر تولید بودهاند، اما امروز روستاها مصرفگرا شدهاند. قبلا اینها تغذیهکننده شهر و سایر سکونتگاهها بودند اما درحالحاضر مصرفکننده شدهاند. از زمانی که به برنامهریزی کلاسیک در روستا دامن زدیم، این مصرفکنندهبودن رخ داد. وقتی روستا مصرفگرا میشوند، واردات بیشتر میشود و قادر به تأمین آن نیستید. تراز روستا بین تولید و مصرف را به هم زدهایم. تراز منطقه و ملی را هم به هم زدهایم. بهاینترتیب روستا وابستهتر شد. درآمد آن هم فقط از طریق کارهایی که تولید در آن نقشی ندارد، به دست آمد. درنتیجه روستاییان به سوی کارهای خدماتی سوق پیدا کردند. در چنین شرایطی روستاها به خوابگاهی تبدیل میشوند که دیگر تولیدکننده نیستند. در دورههای مختلف برآوردهایی وجود داشته است. وقتی ازخودبسندگی کامل روستاها را خارج کردیم، روستاها مصرفکننده شدند. درحالحاضر بیش از ٦٠ درصد مصرفکنندگی در روستاها وجود دارد. از تولید خودبسنده کامل به ضریب تولید ٤٠ درصد رسیدهاند.
اخیرا بحثی مطرح بوده است که یک وزارتخانه برای مدیریت روستا داشته باشیم. دولت مخالف این مسئله است و سازمان توسعه روستایی میخواهد. ساختارسازی برای ساماندهی روستا منطقی است؟
هر برنامه و هر نگاه و چشماندازی نهادسازی میخواهد. وقتی میگویند به نهادسازی باید از دو جنبه توجه کرد، هم ساختار اداری (شامل نهادهای دولتی و مدنی) و هم رویهها و قوانین و مقررات باید تغییر کند. وقتی ما میخواهیم توسعه پایدار روستایی و توسعه پایدار ملی داشته باشیم نیاز به نهادسازی داریم. درباره اینکه اسم آن را سازمان و وزارت بگذاریم، هنوز بحثی ندارم. اینها بخشی از شهروندان ایرانی هستند و باید در حاکمیت صدایی داشته باشند. الان این صدا را ندارند. یک متولی مشخصی که صدای روستایی را در هیئت دولت منعکس کند، وجود ندارد. باید سازمانی باشد که از حقوق آنها از جنبه وظایف حاکمیتی دولت دفاع کند.
دولت قصد دارد ١,٥ میلیارد دلار اعتبار صرف توسعه روستایی کند. آیا با پولپاشی میتوان روستاها را توسعه داد؟
فقط با پولپاشی این امکان وجود ندارد. باید بدانیم کارایی و اثربخشی این منابع چگونه است. توزیع فضایی آنها چگونه خواهد بود. اگر دولت بخواهد مجدد خود را چاق کند و بخشی از این کیک را به خود برساند، نتیجهای نمیگیریم. این منابع باید به نهادهای مردمی داده شود و اینها وارد عمل شوند و دولت فقط تسهیلگری را انجام دهد.
تاکنون برای تسهیلگری مشکل داشتهایم. آیا تلاش برای توزیع پول، در نهایت به انحراف اعتبارات منتهی میشود؟
باید از جایی فرهنگسازی برای تسهیلگری را آغاز کنیم. باید علاوه بر تخصیص این منابع، همزمان نهادسازی را انجام دهیم. باید دانشگاهها و نهادهای علمی و از سوی دیگر نهادهای مدنی و اجتماعی وارد عمل شوند زیرا در این مقطع به حضور آنها نیاز داریم.