
۱۰ نکته تاریخی و سیاسی به بهانه تغییر نام یک خیابان

نام خیابان خالد اسلامبولی که در گفتار مردم همچنان به وزرا شهرت دارد بزرگترین مانع تجدید رابطه ایران و مصر در دهههای گذشته بوده حتی بعد از سقوط حسنی مبارک. زیرا ستوان خالد اسلامبولی رییس جمهوری وقت مصر را ترور کرده بود و چندان مرسوم نیست نام قاتل رهبر یک کشور دیگر را بر خیابان مشهوری در پایتخت کشور دیگر بگذارند
به گزارش اقتصادآنلاین؛ عصر ایران در یادداشتی به تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی پرداخته است؛ در این یادداشت آمده است:
خبرگزاریها دیروز از تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی به «سید حسن نصرالله» خبر دادند و جالب این که یک خبرگزاری اصول گرا از واژۀ "شهید" برای خالد اسلامبولی استفاده نکرد و انگار تازه نام یک شهید بر خیابانی نهادهاند.
در حالی که در دوران شهرداری پیروز حناچی به او گیر داده بودند چرا در نصب تابلوهای برخی بزرگراهها و خیابانها عنوان شهید نیامده حال آن که در بزرگراه راننده نمیتواند کلمات زیاد را ببیند و مثلا اگر زیر هم بنویسند شهید همت و شهید چمران شاید در آن سرعت متوجه نشود هر چند در خیابانها این گونه نیست.
توجیه حذف نام یک شهید از یک خیابان برای آنان دشوار بوده و به همین خاطر از ضارب انور سادات این بار به عنوان شهید یاد نکردهاند تا تغییر نام شهید در یک خیابان ولو غیر ایرانی و غیر شیعه و ولو به نام یک شهید مشهورتر و بزرگتر باب نشود.
به همین سبب هم بود که نام گذاری بزرگراههایی به نام هاشمی رفسنجانی در سال ۹۶ و سردار قاسم سلیمانی در سال ۹۸ دشوار بود، چون غالب بزرگراهها به نام سردار شهیدی هستند و سرانجام در فقره اول نام بزرگراه نیایش به هاشمی رفسنجانی تغییر کرد و در مورد دوم نام بزرگراه رسالت.
نام خیابان خالد اسلامبولی که در گفتار مردم همچنان به وزرا شهرت دارد بزرگترین مانع تجدید رابطه ایران و مصر در دهههای گذشته بوده حتی بعد از سقوط حسنی مبارک (در پی آنچه به بهار عربی شهرت یافت و در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی با عنوان بیداری اسلامی یاد شد). زیرا ستوان خالد اسلامبولی رییس جمهوری وقت مصر را ترور کرده بود و چندان مرسوم نیست نام قاتل رهبر یک کشور دیگر را بر خیابان مشهوری در پایتخت کشور دیگر بگذارند و اگر این اتفاق رخ دهد از عمق خصومت حکایت میکند.
این عمق خصومت میان ایران بعد از انقلاب ۵۷ و مصر البته سه دلیل داشت:
اول: پیمان کمپ دیوید میان مصر و اسراییل با وساطت آمریکا که در آن مصر از خصومت با اسراییل خارج شد و بر سر صحرای سینا و موارد دیگر امتیازاتی دادند و گرفتند و روابط ایران و مصر با دستور مستقیم امام خمینی قطع شد و در ایران این شعار سر داده میشد: مرگ بر سه مفسدین: کارتر و سادات و بگین. (هوادارن رضا پهلوی که فاقد ابتکار و خلاقیتاند از روی این شعار مشهور شعاری علیه جمهوری اسلامی و نیروهای چپ و مجاهدین خلق ساختهاند).
دوم به دلیل پذیرفتن شاه چه بعد از ترک ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷ و چه بعد از سقوط سلطنت و اخراج از آمریکا به گونهای که در همان مصر درگذشت و تشییع و دفن شد.
سوم به خاطر حمایت از صدام حسین در جریان جنگ عراق با ایران.
با این که تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی در شورای شهر دوم تصویب شده بود و قرار بود به انتفاضه تغییر یابد، اما مخالفتها و تصویری که باید از دیوار ستاد اجرایی فرمان امام در همین خیابان پاک میشد مانع بود. تا این که سرانجام قرار شد نام عوض شود و به جای کوی نصر یا خیابان گیشا که قرار بود به خاطر شباهت به نصرالله تغییر یابد خالد اسلامبولی انتخاب شد تا با یک تیر دو نشان گرفته باشند. هم مانع تجدید رابطه ایران و مصر برداشته شود و هم خیابانی به نام نصرالله رهبر شهید حزب الله در تهران باشد.
نکات دیگر در این باره هم از این قرار قابل یادآوری است:
نخست همین که در بحث تغییر نام نه به خالد اسلامبولی اشاره شد نه به خواست مصریها و انکار نه انگار که ضارب سادات بوده بلکه تا توانستند درباره سید حسن نصرالله گفتند.
دوم این که سابقه نداشته نام یک شهید را از خیابانی بردارند و به خاطر همین انتخاب اسامی جدید دشوار شده. بنا بر این هدف اصلی حذف نام خالد اسلامبولی بود وگرنه امکان تغییر نام خیابان گیشا یا نصر به نام نصرالله هم بود که هم طولانیتر و هم پرجمعیتتر است. خیابان وزرا که در ادبیات رسمی خالد اسلامبولی بود به مراتب کوتاهتر از گیشاست.
سوم این که هر چند به خاطر اجبار مسیریابها و نقشه یابها و نشانیهای رسمی نام خیابان خالد اسلامبولی به کار میرفت، اما هرگز جا نیفتاد و مردم همچنان به این خیابان میگفتند "وزرا" و جالب است بدانیم پیش از انقلاب هم نام این خیابان وزرا نبوده بلکه نام آن خیابان پارک بود ولی به وزرا شهرت داشت و مدتی حتی به خیابان تلویزیون، چون مسیر شبکه دو در انتهای الوند و قبل از ساخت آن خیابان از همین خیابان بود!
چهارم: رفتار دولت مصر در این فقره را میتوان با دولت انگلستان مقایسه کرد. با این که نام خیابان ضلع غربی سفارت بریتانیا در تهران به "بابی ساندز " مبارز ایرلندی درگذشته پس از اعتصاب غذای تاریخی تغییر کرد ولی حساسیت نشان ندادند و تنها در ورودی کوچکی در خیابان جمهوری اسلامی تعبیه کردند تا در نشانیها ناچار نباشند بنویسند: بابی سندز! همین و مثل مصریها قیل و قال به پا نکردند.
پنجم: ایران و مصر در زمره معدود کشورهایی هستند که از قدیم بودهاند و روز استقلال ندارند. از این رو قطع رابطه نیم قرنی بسیار تأسف بار است و درآمد هنگفت گردشگری را از هر دو کشور دریغ کرد. خاصه این که یکی از اولین و شاید نخستین حکومت شیعی در مصر (فاطمی) برپا شد و برخی بر این باورند که پیکر امام حسین در کربلا مدفون است در حالی که سر مبارک ایشان در قاهره و در مکانی به نام "رأس الحسین" است و سید حسین نصر فیلسوف مسلمان بر این نظر صحه گذاشته -در کتاب " در جستوجوی امر قدسی"-.
البته قابل پیش بینی است که مصریها شیعیان ایران را از برگزاری مراسم در این محل برحذر دارند یا برخی مراجع بر این گزاره صحه نگذارند.
ششم: روابط ایران و مصر در ۴۷ سال اخیر در حالی دچار این حد از خصومت شد که همسر اول محمد رضا شاه پهلوی (فوزیه) مصری بود و رضاشاه او را برای ولیعهد خود انتخاب کرد تا با یک خاندان قدیمی سلطنتی پیوند برقرار کند، زیرا خود اصل و نسب شاهی نداشت و از سوی دیگر روابط ایران و مصر تقویت شود. ولیعهد جوان برای این وصلت بسیار رنج دید. چه در سفر طولانی از راه زمین و دریا و چه به خاطر بی محلیهای فوزیه. از طرف دیگر با جنگ جهانی و تبعید رضاشاه و اشغال ایران هم زمان شد و فوزیه که در یک خانواده سلطنتی ریشه دار بالیده بود در وضعیت آن روز دربار پهلوی شکوهی نمیدید و رفتار خانواده شاه را نمیپسندید و مشخصا با اشرف مشکل داشت و او را یک پرنسس با پرنسیب نمیدانست. مشخص نیست روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ که محمد رضا شاه شد فوزیه تهران بوده یا نه ولی غیبت او برای شاه تحقیر آمیز بود و با این که از این ازدواج یک فرزند داشتند (شهناز)، اما جدا شدند و اردشیر زاهدی شوهر همین شهناز و داماد شاه و فوزیه بود.
میدانی هم در تهران به نام فوزیه نام گذاری شد وبعد از طلاق تغییر نیافت و بعد از انقلاب بود که نام آن به اعتبار مسجد امام حسین در همان میدان به امام حسین تغییر یافت.
فوزیه روزهای آوارگی و بیماری و پناه بردن همسر تاج دار سابق به مصر را هم دید ولی به دیدار او نرفت و در مراسم تشییع هم شرکت نکرد. عمیقا از اشرف متنفر بود و یکی از مشهورترین تصاویر او وقتی است که در جنگ مصر با اسراییل لباس نظامی پوشید. او ۱۱ تیر ۱۳۹۲ در ۹۱ سالگی در اسکندریه مصر درگذشت و در قاهره به خاک سپرده شد.
هفتم: روابط ایران و مصر میتوانست بلافاصله بعد از سقوط حسنی مبارک و انتخاب محمد مُرسی به ریاست جمهوری احیا شود، اما هر چند مخالف رژیم سادات و مبارک بود علایق اخوانی تند داشت و در سفر شهریور ۱۳۹۱ در تهران به منظور شرکت در اجلاس سران جنبش غیر متعهدها در دوران احمدینژاد سخنان خود را با درود به خلفای راشدین شروع کرد. اتفاقی که بعد از رسمیت تشیع در ایران سابقه نداشته است.
همان موقع گفته شد اگر در مصر یک چهره ملی یا سکولار به قدرت رسیده بود مانند دکتر محمد برادعی یا عمرو موسی شاید این حساسیت به وجود نمیآمد. کسی که از ۱۰۰ دین و مذهب به هیچ یک باور ندارد یا ابراز نمیکند با شما که که به یکی باور دارید و به ۹۹ فقره دیگر نه ۹۹ درصد اشتراک دارد! حال آن که میان متعصبان در مذاهب مختلف اختلاف بیش از اشتراک است.
هشتم: هر چند ایران از سقوط مبارک خوشحال بود (اگرچه اواخر موضع ضد ایرانی نمیگرفت و با آقای خاتمی هم دیدار گرمی داشت) ولی به خاطر گرایشهای بعضا ضد شیعی جانشین او - مرسی- با او هم کنار نیامد و تا کودتا شد و عبدالفتاح سیسی به قدرت رسید و آن قدر از اخوان المسلمین کشت و زندانی کرد که احیای رابطه در اوایل قدرت او هم میسر نشد. هر چند ایران هم نمایندهای به مراسم رسمی به قدرت رسیدن او فرستاد. مرحوم امیر عبداللهیان که، چون در آن زمان دستیار وزیر خارجه بود حضور پررنگی تلقی نشد.
نهم: اگر قرار بر تکرار رفتار با مصر به خاطر عادی سازی روابط با اسراییل در قبال دیگر کشورهای اسلامی و عربی بود ایران باید با بعضی دیگر هم قطع رابطه میکرد ولی چنین نکرد و همین امر موجب شد استمرار قطع رابطه با مصر توجیه خود را از دست بدهد ضمن این که دیدار و گفتوگو انجام میشد و تنها سفارتخانه نداشتیم و مردم و گردشگران محروم بودند یا به سختی انجام میشد.
دهم: رفتار مصر که در قبال نام گذاری خیابانی به نام خالد اسلامبولی در تهران مقابله به مثل کرد و نام خیابان دکتر محمد مصدق را برنداشت یا نام رهبران مخالف جمهوری اسلامی را نگذاشت متمدنانه بود.