مسجدجامعی: باعربستان جدیدی روبروهستیم
دکتر محمد مسجدجامعی چشم انداز و آیندۀ رابطه ایران و عربستان را مورد بررسی قرار داده است.
جهان عرب کم ندیده است لحظاتی که سیاستمداران جوان و بلندپرواز، یک شبه قدرت را در دست میگیرند و شگفتی میآفرینند. ساعات اولیه چهارشنبه 31 خرداد، دقیقا از همان لحظات بود؛ با این تفاوت که این بار همه سناریو را از قبل پیشبینی شده بود و فقط منتظر زمان وقوع بودند؛ پرنس 31 ساله طبق اعلام خبرگزاری رسمی ریاض، پسرعموی 57 ساله را راهی خانه کرد تا سکان کشور را بعد از پدر و چه بسا در زمان حیات پدر تاجدارش در دست گیرد. اینک نسل جدیدی از سیاستمداران جوان در میان رقبای منطقهای ایران سر برآورده اند و در تلاش برای شکلدهی به نظم تازهای در منطقه آشوبزده هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از خبرآنلاین ، نسل جوان شیخنشین، محافظهکاری و صبر پدران را ندارند؛ عجولند و عصبی و رویکردی رادیکالی و تهاجمی به روندهای جاری دارند. محمدبن سلمان - که برخی او را برآمده از جمعیت 60 درصدی زیر 30 سال عربستان میدانند- قرار است بدون هیچ اندوختۀ سیاسی تاج پادشاهی بر سر نهد؛ مسیری که یحتمل در کنار همه خطرات راه، هزینهها و بغض کودتای آرام را نیز با خود خواهد داشت. دکتر محمد مسجدجامعی، کارشناس جهان عرب و سفیر اسبق کشورمان در مراکش چشم انداز و آیندۀ عربستان سعودی و رابطه کشورمان با ریاض را مورد بررسی قرار داده است؛ مشروح این گفتگوی جالب را بخوانید:
در ابتدا بفرمایید تغییرات در خاندان سلطنتی عربستان را چگونه ارزیابی می کنید؟
تحولات سالیان اخیر در عربستان به نظام حاکم بازمیگردد و البته این جریان متن جامعه را نیز تحت تأثیر قرار داد. عوامل موثر در این تحولات فراوان و پیچیده هستند. برآیند مجموع آنها به صحنه آمدن نسل جدیدی از خاندان پرشمار سعودی و نخبگان قدرت بدست خارج از خاندان است. اینان بدون آنکه بر پدران خود بشورند، راه دیگری در پیش گرفتهاند. ویژگی تربیتی و اخلاقی اعضای این خاندان به گونهای است که به آنان اجازه میدهد تغییرات را در درون خود هضم کنند و به جریانهای جدید اجازه دهند تا به صحنه آیند. نمونه خوب آن برکناری سعود و جانشینی فیصل در دهه شصت بود. اگرچه جانشینی محمد با اکثریت آراء "هیئت بیعت" تصویب شد اما خارج از ضوابطی است که بر اساس آن ولی عهد تعیین می شد و در 2005 نهایی گردید.
رویکرد رادیکالی نسل جوان از چه زاویه قابل بررسی است؟
از دهه هفتاد قرن گذشته بسیاری از رژیمهای رادیکال و انقلابی محافظهکار و راستگرا شدند. کم و بیش برای نخستین بار است که نظامی عمیقاً محتاط و محافظهکار همچون عربستان افراطی میشود. اگر چه امارات هم چنین است. قطر از دیدگاهی دیگر این گونه است. اشغال کویت توسط عراق وضعیت این کشور را از درون دگرگون ساخت و دو کشور عمان و بحرین به دلیل پیشینه تاریخی و تمدنی اصولاً متفاوت با چهار کشور یاد شده هستند.
تحولات از نیمه دوم دهه اول قرن حاضر آغاز میشود و پس از انقلابهای عربی سرعت و شدت مییابد. این جریان حتی ملک عبدالله و اطرافیان محافظهکارش را هم تحت تأثیر قرار داد. از همان ایام زمینه برای چرخش بزرگ آماده گشت. در این میان افزایش نفوذ منطقهای ایران مهمترین عامل بود. دقیقاً به همین علت نفوذ نهاد و افکار وهابی افزایش یافت. وهابیت بیان ناسیونالیستی عربستان است در چارچوب دینی آن و موثرترین عامل است برای مقابله همه جانبه با ایران. نتیجه نهایی، ناسیونالیستتر شدن نخبگان گردید. البته در مفهوم ناسیونالیسم عربی جدید و نه ناسیونالیسم سنتی عربی - قبیلهای که کم و بیش تا آن زمان حاکمیت داشت.
مقدمات برای چرخش بزرگ پس از درگذشت عبدالله آماده شد. جانشینی سلمان خود نمودی از آن بود و عملاً قدرت در دست کسانی قرار گرفت که زمینه این دگرگونی را فراهم کرده بودند. این کسان جوانان و بعضاً غیر جوانان خاندان سعودی بودند و نیز نخبگان هم اندیششان که قدرت اقتصادی و تاحدودی نهادهای سیاسی را در دست داشتند. اینان پس از آمدن سلمان کوشیدند حاکمیت را از عناصر قدیمی که عموماً محتاط بودند، تصفیه کنند.
گفته میشود تغییرات سیاسی عربستان در هماهنگی کامل با دولت آمریکا بوده است. چرا؟
مشکل بزرگ، دولت و سیاستهای اوباما بود. عربستان مجبور است برای اجرای برنامه هایش، چه در داخل و چه در خارج با آمریکا هماهنگ باشد. سیاست انقباضی اوباما به ویژه در مورد خاورمیانه و در دوره دوم ریاست جمهوری، سعودیها را نگران و نیز بلاتکلیف میگذاشت. مخصوصاً که اوباما مشکلات شیخنشینها را ناشی از ساختارهای سنتی و ناکارآمد و غیردموکراتیک آن میدانست و این عصبانیت بیشتر سعودیان را موجب میشد.
ترامپ به هنگام مبارزات انتخاباتی از اعراب و خاصه از عربستان مکرر انتقاد کرد و علیرغم حمایتهای همه جانبه اعراب از کلینتون، او به پیروزی رسید. سه عامل مهم او را به سعودیان نزدیک ساخت.
الف- ترامپ تاجر است و به سیاست خارجی عمدتاً از این زاویه مینگرد. سعودیان این را دریافتند و حتی بیش از ظرفیت خود به او وعده دادند. هم در تجارت خصوصیش و هم در قراردادهایشان با دولت آمریکا.
ب- سعودیان مدتها است که ایران را مهمترین دشمن خود و اعراب میدانند و معرفی میکنند. ترامپ به دلایل مختلف و نیز آنچه خود رفتار تحقیر کننده ایرانیان نسبت به آمریکاییها میدانست، نسبت به ما موضعی منفی داشت. او بارها به اسارت گرفتن ملوانان و نمایش فیلم گریه آنان را یادآور شد. این مسئله این دو را نزدیک میساخت.
ج- ترامپ متعلق به کلیسای «پرزبترین» است. اگرچه کشیش کلیسایی که خود را بدان منتسب میدانست گفته بود که او به شرکت در کلیسا چندان متعهّد نیست، علیرغم این همه او از جمله مسیحیانی است که به ضرورت تجمع یهودیان در فلسطین به عنوان مقدمه ظهور عیسی مسیح (ع) سخت معتقد است و لذا گرایشی عمیقاً دینی و عاطفی نسبت به اسرائیل دارد. این نکات از سخنان او و یادداشت هایش و حتی احساسات وی در سفر اخیرش به این کشور به خوبی برمیآید. او در طی این سفر سخنانی گفت و اقداماتی کرد که از آمریکا هیچ رئیس جمهوری چنین نگفته و نکرده بود و این حاکی از گرایش عمیقا دینی و عاطفی او به اسرائیل است.
گفته میشود سیاستمداران جوان منطقه گرایش به نزدیکی بیشتر با اسرائیل دارند...
نزدیکی عربستان و امارات به اسرائیل پس از تحولاتی را که ذکرشان گذشت وارد مرحله کاملاً جدیدی شد که آغازش به زمان اوباما بازمیگردد. آمدن ترامپ نقطه عطف بود. چرا که عوامل یاد شده اولاً ترامپ را نسبت به آنان خوشبین میساخت و ثانیاً او دریافت برای کمک به اسرائیل اینان میتوانند بهترین وسیله باشند. این مجموعه در حال حاضر عمیقاً هماهنگ عمل میکنند. او مکرر در طول سفرش به اسرائیل، از سلمان به عنوان فردی خردمند و صلح دوست نام می برد که خواهان دوستی و صلح با اسرائیل است.
تحولات بیسابقهای را که هم اکنون شاهد هستیم تا حدود زیادی تحقق برنامههایی است که از قبل تدوین شده و پس از سفر منطقهای ترامپ به سرعت در حال اجرا است. اگرچه ضرورتاً به این معنی نیست که آنچه اتفاق میافتد با مشارکت هر سه طرف طراحی شده است. مسئله اصلی هماهنگی و تأیید متقابل است. جالب این است که پس از تعیین پسر سلمان به عنوان ولیعهد ترامپ تلفنی به وی تبریک گفت و مطبوعات اسرائیل از آن به گرمی استقبال کردند و آن را گشایشی جدید دانستند.
با این اوصاف باید شاهد تحول عمیق در رویکرد عربستان در قبال بحران فلسطین باشیم؟
موضوع اصلی در این میان صلح فلسطینیها و اسرائیل است که ترامپ و همکارانش هم اکنون آن را در اولویت قرار دادهاند و اصولاً بخش مهمی از اهمیت سعودیان برای آنان به همین علت است. اگرچه دشمنی با ایران نیز عامل مهم و تعیین کنننده ای است که ضمنا با موضوع صلح فلسطینی و اسرائیلی گره خورده است. مهم این است که آنان احساس می کنند گروهی از قدرت بدستان سعودی که سلمان آنها را نمایندگی می کند، بیش از دیگر گروهها می تواند در خدمت افکار و ایده هایشان باشند.
تجربه صلح مذکور بارها تکرار شده و مهمترینش به نیمه اول دهه نود و ابتکار اسلو و مادرید بازمیگردد که علیرغم فراهم بودن تمامی مقدمات به شکست انجامید. صرف نظر از واقعیتهای دردناک جانب فلسطینی، غرور و زیادهخواهی دولت اسرائیل به گونهای است که عملاً به هیچ نوع سازشی تن در نمیدهد و تنها بدان تظاهر میکند. این ضرورتی تبلیغاتی است و برای خریدن زمان جهت توسعه هر چه بیشتر شهرکهای جدید در مناطق اشغالی. این صلح غیر ممکن است و عربستان که حیثیت و بلکه موقعیت خود را بر سر آن گذاشته، با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد.
آینده عربستان سعودی را چگونه پیش بینی می کنید؟
احتمالاً سلمان جهت تحکیم موقعیت فرزندش یا از قدرت کنارهگیری کند و یا آن را به او واگذارد آن گونه که فهد به عبدالله واگذاشت. به هرحال با عربستان جدیدی مواجه هستیم. این عربستان ترکیب عجیب و نامنسجمی است. ویژگی مهم آن عجول و عصبی بودن، عدم درک موقعیت و ظرفیت واقعی، اعم از خارجی و داخلی، و تمایل به حل مسائل با استفاده از صرف قدرت، اعم از نظامی و سیاسی و رسانهای و مالی و دینی، است. با عقلانیتی بدویانه و قبیلهای خواهان اداره کشور در زمانی است که به کلی در تعارض با این عقلانیت است. نمونه چنین جریانی تحریم قطر و جنگ یمن است. آنان پیوسته میگفتند شورای همکاری موفقترین و منسجمترین مجموعه در تمامی جهان عرب است، اما به ناگهان عضوی از خود را و علیرغم عدم موافقت دو عضو دیگر، تحریم کردند به این دلیل که آنها پشتیبان تروریسم هستند. اگرچه قطر چنین بود و هست، اما مهمترین حامیان فکری و دینی و مالی و تسلیحاتی این گروهها خود عربستان است و یا آنکه کوشیدند با «بدویّتی فانتومیزه» مسئله یمن به سود خود حل کنند که به واقع در بنبست قرار گرفتهاند.
آیا تصور می کنید عربستان جدید همچنان از جایگاه گذشته در افکار عمومی اعراب سنی برخوردار خواهد بود؟
در طی سالهای اخیر و تا قبل از تحریم عربستان در افکار عمومی اعراب سنی جایگاه مناسبی داشت. کیفیت تعامل او با قطر آن جایگاه را به ضد خود تبدیل کرد و اقدامات بعدی او این جریان را تشدید خواهد کرد. این بدین معنی است که اولاً ارزیابی درستی از موقعیت خود ندارند و ثانیاً درنمییابند که در حال حاضر جهت حلّ مشکلات در آخرین مرحله میباید از «قدرت سخت» بهره جست و نه در نخستین مرحله. گویی هیچ اعتقادی به مذاکره و روشهای دیپلماتیک حداقل در آنجا که به منطقه مربوط میشود، ندارند.
مهم این است که با عربستان جدیدی مواجه هستیم. شناخت دقیق این عربستان، مستلزم شناخت نکات فراوانی است: از ساختارهای قبیله ای کل شیخ نشین ها (چرا که برخی قبایل به فراتر از مرزهایشان امتداد دارند از جمله عربستان و قطر)، تعصب و غرور عربی، ناسیونالیسم عربی در معنای قدیم و جدید آن، چگونگی درک آنها از خود و جایگاهی که اعراب و مسلمانان و نیز غربیان و غیر مسلمانان برای آنها قائل هستند، چگونگی درک شان از ایران و نقاط ضعف و قوتش، چگونگی درکشان از اسرائیل و مسأله اعراب و اسرائیل و اهداف ملی و فراملی ای که برای خود تعریف می کنند. به واقع همه عناصر یاد شده در شکل دادن به اندیشه و اهداف آنان موثر است.
آینده روابط ایران و عربستان را چگونه ارزیابی می کنید؟
تعامل با چنین کشوری نه تنها برای ما که برای دیگران و حتی دوستان و متحدانش نیز دشوار است. نمونه بارز آن قطر است، و در آینده ای نه چندان دور، این مشکلات با مصر و امارات سرباز می کند. عامل اساسی اتحاد او با متحدان و دوستانش، دشمنی مشترک آنها با ایران است. به نفع ماست که حجم تحریک ها کم شود که البته این به معنای انفعال در برابر آنها نیست که این خود موجب تشدید مواضع خصمانه آنان می گردد، بلکه به معنای مدیریت کنش ها و واکنش هاست به گونه ای که کمتر بهانه به دست بدهد. بزرگترین خدمت به آنان، بهانه دادن به آنها در نزد افکار عمومی است.
فراتر از این همه مجموعه جدید با مشکلات داخلی فراوانی مواجه خواهد شد. چندی پیش وزیر خارجه آمریکا تیلرسون در پاسخ یکی از سناتورها که در مورد همکاری با عربستان و علیرغم حمایتش از تروریست ها سوال کرده بود، گفت: با آنها قرار گذاشته ایم که از هر نوع اقدامات و آموزش هایی که موجب گسترش تعصب و کراهت و نفرت علیه دیگران می شود، باز ایستند و آنان پذیرفته اند. مضافا اینکه محمد صریحا گفت که ما خواهان ایجاد کشوری معتدل هستیم و این همه در تعارض با تعالیم وهابیت و شخصیت ها و نهادهای وهابی این کشور است که به واقع از مهمترین ارکان قدرت هستند. به احتمال فراوان با این بخش دچار چالش شوند. مضافا که ثبات داخلی این کشور به دلایلی پیچیده، مرهون اتخاذ سیاست های تند دینی است.