حکایت به خاک سیاه نشستن
نگرانی در چهرهشان موجب میزند. صدها کاسب و فعال در پاساژ پلاسکو چند روزی است از خواب و خوراک افتادهاند و آینده شغلیشان در ابهام قرار گرفته است.نه می دانند که چه بر سر اموال و داراییشان آمده است و نه خبر دارند که روزگار پس از ویرانی مغازههایشان چه میشود.
تولیدکنندگان پلاسکو، این روزها غصه امانشان را بریده و نمیدانند با فردایشان چه کنند. هرازگاهی خبری از امید به آینده به ایشان میرسد اما اثری برای آنها ندارد. پرداخت وام، ایجاد فضای شغلی تازه، پرداخت خسارت بیمه و ... . اینها را در روزهای گذشته شنیدهاند و میگویند: «خانه خراب شدیم. اینها برای ما زندگی نمیشود. نه به بار است و نه به دار. بیمه و وام و ... هم دستنیافتی است و اگر هم به دست آید، دردی از ما دوا نمیکند. وام با 18 درصد سود، بیمه با حداقل پرداخت و ... برای ما راه چاره نمیشود...». این بخشی از صحبت با یکی از مالکان پلاسکو بود که واحد پیراهن دوزیاش، نیست شده است.مالکان حدود 600 واحد تجاری و تولیدی در پلاسکو کمکم به خود میآیند و از گرمای حادثه دور میشوند. تازه فهمیدهاند که چه راه طولانی برای ساختن دوباره زندگی دارند.
کاسبان مقصر نیستند
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از قانون ، این روزها مالکان پلاسکو صبح تا شب را در پی چارهای عاجل برای درد خود میگذرانند. دو روز قبل نیز آنها در حسینیه الزهرا جمع شدند تا شاید به چارهای برسند. جلسهای که در نهایت، خروجیای برای مالکان نداشت.آنها اعتراضهای بسیاری از آنچه بر سرشان میآید، دارند. از اعلام سرباز زدن مالکان از ایمنسازی واحدهای خود تا پاسخگو نبودن نهادهایی چون بنیاد مستضعفان به خواستههای آنها، همه و همه مورد اعتراض مالکان پلاسکو است. آنها میگویند: ما نمیتوانستیم واحدهای خود را ایمنسازی کنیم. چون مستاجر بودیم و اجاره به مالک میدادیم و مالک باید ایمنسازی میکرد...» جلسه مالکان پلاسکو در حسینیه الزهرا، پر از اعتراضها و سوالات فراوان مالکان بود که گوش شنوایی برای آن وجود نداشت. رییس اتاق اصناف در جلسه سعی بر آرام کردن مالکان و کنترل آنها برای رسیدن به نتیجه داشت اما حاصلی نداشت. مالکان آرام نمیشدند و اعتراضشان به جایی نمیرسید. « آقا لطفا بشینید سرجاتون.لطفا سکوتو رعایت کنید. اینطوری جلسه به جایی نمیرسه». عدهای روی صندلی نشستهاند و عدهای در مقابل محل سخنرانی سالن که به منظور برگزاری جلسه کسبه پلاسکو در نظر گرفته شده تجمع کردهاند. دستهایشان را روی هوا تکان میدهند و با فریاد حرف میزنند. چند نفری هم روی زمین به دیوار تکیه دادهاند. در همه آنها یک چیز مشترک است، سرگردانی، بهت و پوشههایی در دست. «تا دو سال برای بازسازی این ساختمان زمان تعیین شده، تکلیف ما در این دو سال چیه؟ ما که عمر خودمونو برای این کار گذاشتیم».
مرد نزدیک به 50 سال دارد و همینطور که فرم را پر میکند حرف می زند:« این بحثو مطرح میکنن که بیشتر واحدها تولیدی بوده و به همین بهانه قصد دارن که یک سوله برای انتقال کسبه به این مناطق در نظر بگیرن اما مساله اینه که بیشتر مغازهها در کار پخش بودند». در همین لحظه از کسبه درخواست میشود که برای ادامه جلسه کمی آرام باشند اما باز هم صداها شبیه به فریاد است که کسی پشت میکروفون می گوید:«با ادامه این روند امکان ادامه جلسه وجود ندارد». همین کافی است تا کسبه عصبانیتر و بیقرارتر شوند. از بین فریادهایی که شنیده میشود این جمله بلندتر از بقیه است:«چرا از بنیاد کسی نیومده. مگه اون مالک نیست؟».
واحد پخش بودیم نه تولید!
«به صدا و سیما چندین بار اعلام کردهایم که واحدهای ما تولیدی نبود؛ بلکه پخش بوده؛ اما نمیدونم این چه اصراریه که در رسانهها نشون بدن واحدها تولیدی بودن؟»، موهای مرد یکدست سفید است و همین طور که اصرار دارد از روی صندلی بلند شود تا بنشینم، میگوید: «مغازهها سرقفلی بوده که ارزش اون بالای یک میلیارد بود؛ علاوه بر این بالای 600 میلیون جنس در مغازه 55 متری داشتم.یک سال برای شب عید تولید کردیم که در این واحدها عرضه کنیم. الآن جایی برای عرضه نداریم،جواب طلبکارها را چه کسی می ده؟». نوبت به سخنرانی رییس اصناف میرسد و به همین خاطر جلسه چند لحظهای با سکوت همراه میشود. لرزش دست مرد کناری در هنگام پرکردن فرمی که به آنها داده شده است مشهود است. میگوید:«نمیدونم باید به حرفشون اعتماد کنیم یا نه. شرایط خیلی سختی داریم.
میترسیم بهمون سوله بدن که اصلا به درد کارمون نمیخوره؛ اما باید صبر کنیم.» کمی مکث میکند و بعد دوباره ادامه میدهد: «از روزی که این اتفاق افتاده اجاره مغازههای اون نواحی بالاتر رفته، فکر کنم همه چی تو کشور ما برعکسه، الآن هر جای دیگه بود اجارهها پایین میاومد، مشتری از شهرستان نمیاد ورامین جنس بخره اون مییاد مرکز شهر. حالا چه جور باید اون همه مشتری که سالهای طولانی جذب کردیم رو پیدا کنیم؟» مرد جوانی دستانش را در دو طرف سر گذاشته و به سخنران خیره شده است:«از هفته دوم آذر سفارشهای عید را دریافت کردیم و در صدد بودیم اجناس را سر وقت به مشتری برسونیم اما حالا چی؟هیچ».جلسه دوباره با تنش همراه میشود. درست مقابل سخنران باز هم عدهای تجمع کردهاند و با نگرانی از وضعیت خود میگویند. مردی میآید و از من کارت خبرنگاری می خواهد. مردی آهسته میگوید:«گفتن با خبرنگاران مصاحبه نکنید».
پیگیر حقوق کسبه هستیم!
اعتراض های کسبه ادامه داشت که رییس اصناف سخنانی برای آرام کردن جو حاکم در حسینیه گفت: «عدهای این مساله را مطرح کردند که کسبه اجازه ندادند ایمن سازی در این ساختمان انجام شود. باید در پاسخ به این افراد باید بگویم ایمن سازی چه ربطی به اجازه کسبه دارد؟ نرسیدن به امور ساختمانهایی که در اختیار بنیاد است هیچ ربطی به مانع شدن کسبه ندارد و نباید کسبه را مقصر جلوه داد. متاسفانه در کشور ما از کارآفرین مظلومتر نیست و مثل مرغ عزا و عروسی با آنها رفتار میشود. صاحبان حق،کسبه هستند». علی فاضلی تاکید کرد: «آنقدر جرات دارم که اگر نتوانم کاری انجام دهم به آن اذعان کنم اما از شما میخواهم که با صبوری شرایطی فراهم کنید که تمامی مسائل و مشکلات که مهمترین آن از دست رفتن سرمایه چندین و چند ساله فعالین این ساختمان است، حل شود. رییس اتاق اصناف این مساله را نیز مطرح کرد که باید سه نفر از اعضای هیات امنای ساختمان پلاسکو، کارت ورود به صحنه حادثه را دریافت کنند تا کار نظارت و کسب اطلاعات دقیقتر از طرف کسبه، به آنها واگذار شود.
اولویت این است که این واحدها را به محیط کار باز گردانیم تا 2300 نفری که کار خود را از دست دادهاند به کار باز گردند. عمده تلاش ما این است که تا پایان این هفته این کار انجام شود. صحبتهای رییس اتاق اصناف اما نتوانست مرهمی بر زخم کسبه پلاسکو باشند و آنها با چشمانی ناامید و سرهایی که به نشانه شکست بزرگ تکان دادند، یکی یکی ازاز حسینیه خارج شدند. آنها رفتند تا راهی تازه برای زندگیشان و غلبه بر کوه مشکلات کاری خود بیابند. رفتند تا غصه چکهای برگشتی و طلبهایی که معلوم نیست بتوانند وصول کنند یا نه را بخورند. آنها رفتند تا شاید یکی از صدها وعده مدیران دولتی و شهری و ... عملی شود و دوباره دست بر زانوی خود گیرند و زندگی دوباره ای سازند.