کارآفرینی، مولود و مولد شرایط اجتماعی
سرمایه هرگز ایده را به حرکت در نمیآورد بلکه این ایده است که محرک سرمایه است و موفقیت در کسب و کار، با ایده نوآورانه و خلاق که به همراه سرمایه منجر به ارائه محصول جدید در بازار میشود.
کارآفرین از مباحثی است که در تمامی ابعاد توسعه اقتصادی و اجتماعی در دنیای تجارت و کسب و کار مطرح شده است. درک کامل مفهوم و موضوع کارآفرینی نیازمند اطلاع از دیدگاههای بین رشتهیی است چراکه کارآفرینی برحسب ماهیت خود و توجه محققان رشتههای مختلف از نظر روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، صنعت فرهنگ و حتی تاریخی تعریف شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، کارآفرینی موتور تحول و توسعه اقتصاد، فرهنگ و جامعه است. رشد و فراگیری این پدیده میتواند به تحول و دگرگون اساسی در اقتصاد ملی منجر شود. برای بررسی چالشهای کارآفرینی در ایران به سراغ علیاصغر سعیدی مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رفتم.
ریچارد کانتیلون (1730) نخستین کسی بود که واژه کارآفرینی را در علم اقتصاد ابداع نمود. پیشینه کارآفرینی برای ما را تشریح میکنید؟
بحث کارآفرینی به دوران صنعتی شدن برمیگردد. چون کار یا مفهوم اقتصادی مولد، در دوران باستان آنطوری که ما در دوران صنعتیشدن به آن میپردازیم، وجود نداشته است. برای همین بحث کار یا یا ارزش دادن به کار این عموما از قرن 18 و 19 به ویژه 19؛ یعنی به دوران 1830 برمیگردد و اهمیت پیدا میکند که با ظهور صنعتیشدن که نخستین در بریتانیا اتفاق میافتد. بد نیست بگوییم که مفهوم کار در دوران باستان مهم بوده اما منظور کار فرهنگی بوده است. یعنی اگر بحث مولد بودن هم مطرح بوده عمدتا کار فرهنگی بوده است. شما میبینید فیلسوفان در دوران باستان جزئی از حاکمان جامعه بودند. وقتی که شما وارد دوران صنعتیشدن میشوید، بیشتر سرمایهداران جزو حاکمان جامعه هستند. این تفاوت وجود دارد. یعنی اگر شما به متنهای دوران باستان نگاه کنید، بیشتر مفهوم فرهنگی کار مد نظر بوده است.
ولی کارآفرینی به دوران مدرن مربوط میشود. البته درست است که ماهیتی اقتصادی دارد و اقتصاددانها بیشتر به آن پرداختند ولی ما وقتی از دید جامعهشناسی به آن نگاه میکنیم کارآفرینی را به عنوان یک پدیده جامعهشاختی میبینیم. اتفاقا کسی که این پدیده را تعریف کرد یک اقتصاددانی بود که به نحو جامعهشناختی آن را تعریف کرد. یعنی نگفت که کارآفرین کسی است که تولیدی انجام میدهد یا بهرهبرداری انجام میدهد یا انسان اقتصادی است که پیشینهسازی میکند، حداکثرسازی سود میکند یا اشتغالی به وجود میآورد. این شاید تعریف اقتصاددانها باشد. اما تنها کسی که تعریف جامعهشناختی کرد، «شومپیتر»بود و هنوز تعریف او مطرح است که گفت: کارآفرین کسی است که با ترکیبی جدید از منابع از سنت میگریزد و طرحی جدید ایجاد میکند. البته اگر نگاه کنید شاید این مفهوم کارآفرینی در آن نباشد ولی در هر صورت که کار آفرین آدم نوآوری است. شاید شما مفهوم کارفرما را هم بگذارید با مفهوم کارآفرین یکی باشد یا مثلا سرمایهدار هم یکی باشد. کارآفرین یا آنترپورنر همچنین آدمی میتواند باشد که مفهومی جامعهشناختی است؛ بدین لحاظ که بحث سنت و مدرنیته را در اینجا مطرح میکند.
کارآفرین آدم مدرنی است. یعنی آنطوری که افراد مناسبات اقتصادی را در دنیای سنتی انجام میدادند، به آن شکل انجام نمیدهد و ترکیب جدیدی از منابع را به وجود میآورد. پس اینجا عموما وقتی این لغت را به کار میبریم، درست دوران صنعتی شدن است. بهطور مثال کسانی ترکیبی جدید از منابع مختلف به وجود آوردند و دیگر آن شیوههای سنتی در تجارت و بازرگانی را دنبال نکردند و از اقتصاد معیشتی جدا شدند. اقتصادی که در آن خیلی نوآوری وجود داشت. در تمام زمینههای علمی نوآوری وجود داشت. مثلا در آن دوره منبع اصلی انرژی چوب بود و بایستی از جنگلها استفاده میکردند. و این منبع جدید با کمک تکنولوژی و ماشین بخار کارخانهها را راه انداخت و یک شکل جدیدی از زندگی که ما به آن صنعتی شدن میگوییم. درحالی که این فقط اقتصادی نیست و یک سازمان جدیدی را به وجود آورد که شکل جدیدی از زندگی به وجود آمد که خانواده را تحتتاثیر قرار داد. روستاها تغییر کردند. زندگی شهری به وجود آمد. مناسبات طبقاتی و مناسبات اجتماعی را تحتتاثیر قرار داد. فرهنگ را تغییر داد. این موارد همگی تحتتاثیر صنعتیشدن اتفاق افتاد و کارآفرینان نقش اصلی را برعهده داشتند.
اینجا کارآفرینان را به دو دسته تفکیک کرد. یک دسته کسانی که از این تکنولوژی استفاده میکردند. یک دسته دیگر تکنولوژی را در کارخانهها ابداع میکردند اگر به تاریخ صنعتی شدن در اروپا و امریکا نگاه کنیم، اینها با هم بودند و با هم در کافهها زندگی میکردند. با هم دیگر بحث میکردند. خواستههایشان را میگفتند. مثلا میگفتند ما میخواهیم در نساجی تولید بیشتری بکنیم ولی هزینه انرژی بالاست و برای ما صرف نمیکند، چه کار باید بکنیم که این هزینه تولید را پایین بیاوریم. بعد آنها دستگاههای مختلفی تولید میکردند و به هم دیگر کمک میکردند. خلاصه این ریشههای کارآفرینی است که البته خیلی با سرعت در عرض 60 سال در انگلستان اتفاق افتاد و دنیا را تغییر داد.
در کشورهای دیگر مخصوصا ایران فرازونشیبهای کارآفرینی چه روندی را طی کرده است؟
در کشورهای مختلف به شکل متفاوتی صورت پذیرفت. مثلا در ایران که مورد مطالعه من بوده است عموما میشود گفت که کارآفرینی مدرن را در دوره قاجار و با کارهای «حاج محمدحسن امینضرب» بتوان پی گرفت که در دوره پهلوی هم نخستین کارآفرین ایران بود. او در دوره ناصرالدین شاه کارش را شروع کرده بود و اقدامات زیادی از جمله صنعتی کردن و آوردن راهآهن و... را انجام داده بود. از این مورد که بگذریم، خود رضاشاه هم یک نوع کارآفرین دولتی بود که سه صنعت بزرگ را آورد. یکی صنایع نساجی که کمک کرد که حاج محمدحسین کازرونی از سال 1304 تا 1323 در اصفهان فعالیت کند. یعنی میشود گفت که اصفهان منچستر ایران بود. یعنی کارآفرینان صنعتی بیشتر در اصفهان بودند. شبیه به این هم ما در دوران صفویه «شبه-استادکار» داشتیم. ولی این شکلکار این استادکارها خیلی فرق میکرد. در واقع کارآفرین صنعتی کسی است که با ترکیب جدیدی از منابع هزینه تولید را پایین بیاورد و بعد تولیداتش بالا برود. ولی استادکارها در اشل خیلی پایین تولیداتشان مربوط به یک جامعه سنتی بود ولی به لحاظ هنری ارزش داشت. برای همین هم به آنها «آرت» یا «آرتیزان» میگفتند. آرت هنر است و آرتیزان به یک معنی میشود گفت که استادکار هنرمند است. ولی وقتی که این میشود صنعتگر، به خاطر ورود به تولید انبوه از شکل هنر درمیآید. این مختصری از بحث کارآفرینی در تاریخ معاصر ایران است.
سهم کارآفرینی و کارآفرینان را در بهبود وضعیت اقتصاد چطور تبیین میکنید؟
کارآفرینان میتوانند با ابداعاتی که انجام میدهند، شیوههای زندگی را تغییر دهند. نهضت صنعتی شدن در ایران و نهضت ظهور کارآفرینان مدرن در ایران نیمههای دهه 1330 شروع شد. افراد زیادی در صنعت نساجی، در صنعت لوازم خانگی کالاهایی تولید کردند که خیلی بومی ایران بودند. مثلا برادران ارجمند، شرکت «ارج» را بنیان مینهند و کالایی مثل صندلی را تولید کردند. درحالی که تا آن موقع صندلی چوبی در ایران رواج داشت. ولی بعدها صندلی ارج وارد تئاترها، سینماها و خانههای مردم شد و شکل زندگی اجتماعی عوض شد. نه حتی در اقتصاد که در اجتماع هم تاثیر گذاشتد. بهطور مثال«حاج محمدتقی برخوردار» شرکت «پارس الکتریک» را تاسیس کرد کالاهای خانگی در ایران آورد که پدر لوازم خانگی شناخته میشود. ورود آرامپز با قیمت پایینتر نه تنها باعث شد که وضع اقتصاد تغییر کند بلکه این کالاها فرمت زندگی را هم تغییر داد و باعث تغییر نقش زنان در خانه شد. ماشین لباسشویی میآید، جارو برقی میآید، پلوپز میآید، آرامپز میآید.
اصطلاح «سوپ» به معنی صابون، «اوپرا» هم به معنی همان اوپرا که به آن «اوپرای صابونی» میگویند. این اوپرای صابونی معادل فارسیاش میشود«سریالهای تلویزیونی». برای این میگویند اوپرای صابونی که شرکتهای صنعتی اینها را حمایت میکردند. به خاطر اینکه «زمان» افراد در خانواده پسانداز شده بود که با گرایش به فیلمها و رادیو و تلویزیون پر شود. رفتن به سینما و رفتن به کنسرت و... همه اینها نشا میدهد که یک کارآفرین نه تنها روی اقتصاد که روی اجتماع هم تاثیر میگذارد.
ضمن اینکه خود این کالاها هم بومی شده بود. درست است که در وهله اول کالاهایی بودند که بایستی از کارخانههای خارجی وارد میشد ولی بعد نیروی متخصصش میآمد به کارگر ایرانی یاد میداد. ولی به تدریج ایرانی شد و خود کالاها هم همان کالایی نبود که در خارج تولید میشد، بلکه یک مقداری با زندگی و شرایط ایران همنوا میشد. مثلا کولر بزرگترینش است. کولر ارج بومی شده بعضی از محصولاتی بود که در امریکا استفاده میشد. بقیه کالاها را هم همینجوری میکردند. مثلا تلویزیون با اینچ بالا را نمیتوانستند بخرند که باعث میشد اینجا تلویزیون کوچکتری درست کنند. با شکلی که هم با درآمد هم با سلیقه ایرانی مناسب باشد. یعنی یکی از عوامل موثر بر گذار از زندگی سنتی به مدرنیته کارآفرینان بودند. همانطور که در دوره صنعتیشدن میبینیم که وقتی درآمد افزایش مییابد در شیوه زندگی تغییراتی ایجاد میشد. در نحوه غذا خوردن، نوع پوشش، اوقات فراغتش و رفاه خانواده تاثیر میگذاشت.
خصوصیات شخصیتی و ویژگیهای برجسته کارآفرینان و زمینههای کارآفرینی را در چه چیزی میبینید؟
این به نظرم سوال مهمی است. از این جهت مهم است که بیشتر در ایران یک گرایش هوشمحور به کارآفرینی وجود دارد ولی به نظر من این برخیها را به یک اشتباه انداخته است. برخی فکر میکنند اینکه کارآفرین یک سری ویژگی شخصی دارد، یعنی یک آدمی است که مثلا هوشش زیادتر است و فکر میکنند که فقط هوش ژنتیکی کفایت میکند در حالی که به ویژگیهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی توجه نمیشود. من مطالعات در حوزه کارآفرینی را در مورد کارآفرینان در دوره پهلوی انجام دادم_تحقیقات من البته هنوز تموم نشده_ولی تا اینجا که کارآفرینان را مورد مطالعه موردی قراردادم، قطعا میتوانم بگویم که کارآفرینی یک عامل کاملا شخصی نیست. بلکه خانواده یکی از عواملی است که در کارآفرینی تاثیر دارد. به این معنی معولا خانوادههایی که پیشینه بازاری داشتهاند بیشتر توانستند ادامه بدهند و از دنیای بازار، بنکداری، فروش یا صادرات و واردات اینها به سمت صنعت بیایند. من نمیگویم که نقش دولت موثر نبود ولی در هر صورت خانواده یکی از مهمتری عوامل بود.
عامل دیگر آموزش بوده است. آموزش دو شکل داشته است. یکی این بود که آنها در شکل مدرن آموزش داده میشد. یعنی اینکه بیشتر به دانشگاه میرفتند تا حد کارشناسی میرفتند ولی آموزش به معنی درونی شدن ارزشهای تجارت و صنعت، نقش خیلی موثری داشتند. به ضرس قاطع میتوانم بگویم که اکثر این کارآفرینان تحت سایه پدر آموزش دیدند. ممکن است تعدادی هم بوده باشند که برای دکتری به خارج رفته باشند ولی اکثر آنها آموزش ضمن کار دیدند. بچهها که مدرسه میرفتند، روزهای تعطیل یا تابستانها در حجره پدر ارزشهای کارآفرینی_که بعضیهایش ارزشهای اخلاقی بود_درونی میشد. میشود گفت که اجتماعی شدن کارآفرینان متفاوت است از اجتماعی شدن سایرین. چون ما اجتماعیشدن را فرآیندی میگوییم که هجارهای اجتماعی را خانواده از دوران کودکی در فرد درونی میکند. ما میبینیم که در اینجا هم همین اتفاق میافتد ولی این خانوادهها تجار هستند. ارزشهایشان مقداری از سایرین متفاوت است. این نوع آموزش نقش خیلی مهمی داشت. چیزی دیگری که به نظر من خیلی در کارآفرینی نقش داشت «جهاندیدگی» این کارآفرینان بوده است. حتی اگر ما تجار موفق دوران مشروطیت را ببینیم، همین«حاج محمدحسن امینضرب» هم جهاندیده بوده و هم روابط خوبی با اطراف داشته است. کارخانهها را در غرب بازدید میکردند که این خیلی به این فرآیند کمک میکرده و امتیاز فروش کالاها را میگرفتند. یعنی در واقع آنها پیشرفتهای غرب را دیده بودند و میخواستند آنها را در ایران پیاده کنند. میتوان گفت که نسل مشروطیت دنبال پیشرفت و توسعه کشور بود. می-بینید که وقتی زندگی این کارآفرینان را مورد مطالعه قرار میدهیم، از عوامل شخصی، روانشناختی تا اندازهیی فاصله میگیرد و به سمت عوامل فرهنگی و اجتماعی میرود.
یکی از دیگر از عواملی که خیلی مهم است، پیوندهای افراد است. یعنی شبکهیی که فرد در آن رشد میکند. یعنی بازار است، دوستان هستند، اینها بالاخره در خانوادههایی بودند که خانوادههای آنها باهم ارتباط داشتند. این عامل خیلی مهم بود. در همین زمینه یکی از برنامههای موفق تلویزیون همین برنامه«پایش» است که خوب کار میکند و میگوید شما هم میتوانید یک کارآفرین باشید. یکی از عوامل مهم دیگر این است که شما باید به عوامل مالی دسترسی داشته باشید. اگر شما جهاندیده باشید و و نبوغ مالی هم داشته باشید، درصورت دسترسی نداشتن به منابع هیچ کاری نمیتوانید بکنید.
در اینجا میشود گفت که نقش سیاستمدارانی مانند «عباس میرزا» که محصلانی را به خارج برای تحصیل میفرستد، پررنگتر میشود؟
بله. این سیاستها باعث تشویق آنها میشد. برای همین است که در دوره رضاشاه تکنوکرات و بوروکراتهای مدرن که به ایران میآیند تاثیر زیادی بر اقتصاد میگذارند. بعضی از تجار در دوره رضاشاه کارخانه میآورند. درحالی که بعضیها اصلا نمیدانستند که کارخانه چه چیزی است! بله قطعا این سیاستهای دولتی خیلی موثر واقع شده است و کمک زیادی کرده است. در دهه 40 در دولت «علینقی عالیخانی» در وزارت اقتصاد واردکنندهها را تهدید میکرد که اگر شما کارخانه به ایران نیاورید، جلوی وارداتتان را میگیرم. همین تشویقی بود که بروند به سمت کارخانهجات و هر کارخانهیی هم که میآمد جلو واردات کالای مشابه را میگرفت که کارخانه بتواند از مرحله نوزادی به مرحله بلوغ برسد. این تصمیمهای سیاستمدارها در عرصههای اقتصادی و اجتماعی خیلی موثر بود.
ریسکپذیر بودن یا نبودن افراد چه جایگاهی در فرآیند کارآفرینی دارد و چقدر میتواند در موفق بودن آنها موثر واقع شود؟
یکی از ویژگیهای اصلی کارآفرینان بحث ریسکپذیری است. کارآفرینِ ریسکپذیر، کارآفرینتر خواهد بود. اما بایستی ریسک را تعریف کرد. در اینجا از ریسک مثبت حرف میزنیم. به این معنی که فرد سرمایهگذار یا کارآفرین، به میزانی که سرمایهاش درگیر میشود بتواند پیشبینی میزان بازدهیاش را بکند. باید استیمیت[تخمین زدن]را در جایی انجام دهد که حدودش مشخص باشد. هر چقدر منطقه سرمایهگذاری نامشخص باشد، ریسکپذیری و سرمایهگذاری در آن بالا میرود فلذا کارآفرین از درگیر شدن اجتناب میکند. چرا ریسک بالا میرود؟ این عوامل مختلفی دارد. مثلا اگر دولت بوسیله حقوق کسبوکار و حق مالکیت از کارآفرینها حمایت نکند، طبیعی است که کارآفرین وارد بازار نمیشود. برای اینکه نمیداند اگر وارد میشود و انباشت سرمایه کند، آیا قانون از او حمایت میکند؟ نهادهای رسمی و غیره رسمی نقش خیلی مهمی دارند در اینکه فرد ریسک بپذیرد یا نه؟ این یک مساله است. مساله دیگر این است که بخشی از این ریسکپذیری نیز به آموزهها برمیگردد. آموزهها میتواند آموزههای فرهنگی و مذهبی باشد.
میتوانم از «الکسی دو توکویل» جامعهشناس فرانسوی اسم ببرم که هشت ماه در امریکا بود و کتابی نوشته به عنوان«دموکراسی در امریکا». در این کتاب میگوید علت اینکه در امریکا کارآفرینهای زیادی میبینید این است که آموزههای مسیحیت که بیشتر هم پروتستان بودند به افراد یاد داده که در مقابل خطر بردبار باشند. میبینید که این باعث میشود که وقتی بردباری زیاد می-شود آدم ماجراجوتر شود. این آموزه یکی از عوامل مهمی است که در امریکا تاثیر داشته است. در این تحقیق میشود نتیجه گرفت که عوامل فرهنگی میتواند در ریسکپذیری موثر واقع شوند. پس دولت، قوانین، نهادهای رسمی و قواعد بازی_که من اینجا میتوانم فرهنگ را جز قواعد بازی در نظر بگیرم_ نقش موثری دارند. کارآفرینان خرد و کارآفرینان بزرگ وجود دارند. مثل کورپوریشنها و شرکتهای نفتی. در ایران به نظرم بنیادها و مانند آنها میتوانند کارآفرینی کنند به این خاطر که چون شرکت بزرگ است میزان ریسکپذیریاش بالاتر است. این بنیادها از خسارتهای احتمالی قوی به سبب بزرگ بودنشان واهمهیی ندارند. وقتی شما «کوچک» باشید عموما به شما توصیه میشود که ریسک-پذیریتان بالا نباشد. مثلا عموما شرکتهای بزرگ در حوزه استخراج نفت وارد میشوند. این شرکتها باید 15 سال در حوزهیی سرمایهگذاری کنند و در آنجا ریسکپذیری خیلی بالا است. ولی آنها توان تحمل پیامدهای ناخواسته این ریسکپذیری را دارند. برای همین است که نقش دولت در اقتصاد زیادتر میشود. کارآفرینان در بازار تا اندازهیی میتوانند وارد شوند. جاهایی که وارد نمیشوند، آنجاست که ریسکپذیریاش بالاست و معقولانه هم نیست و بایستی دولت وارد شود.
در جایی از بحث به جوزف شومپیتر آلمانی اشاره کردید. مفهوم «تخریب خلاق» در تعریف شومپیتر از کارآفرینی بیشتر توضیح میدهید؟
من اینطوری استنباط میکنم تخریبخلاق میتواند به معنی فاصله گرفتن از سنتها باشد. یعنی شما تجربه دیگران را آگاهانه تخریب میکنید. میشود گفت که ساختهای سنتی را نادیده میگیرد ولی یک نوع خلاقیتی جای آن میگذارد. تنها این نیست که این شیوه را کنار بگذارد بلکه یک شیوه دیگری به صورت آلترناتیو جایگزین آن میکند. این شیوه از نظر اقتصادی بهرهوری را افزایش میدهد. شما از یک اقتصاد معیشتی وارد یک اقتصاد صنعتی میشوید. و بعد شما میبینید که نهادی مختلفی از بهداشت و آموزش و مسکن که اینها بخش اجتماعی زندگی هستند دچار دگرگونی میشوند. به نظر من این منظور مد نظر بوده است که میشود گفت که ظرف جدیدی را به وجود میآورد.
در ایران چه حمایتهایی از کارآفرینان میشود؟
یک مایههایی خودِ کارآفرینان دارند که خیلی مهم است و تا آنها نباشند، کارآفرینی انجام نمیشود. بایستی فرد رابطههای دوستانه داشته باشد که ما به آن پیوندهای ضعیف[Weak ties] میگوییم. دو نوع پیوند در اجتماع ما داریم که یکی پیوندهای ضعیف و دیگری پیوندهای قوی است. پیوندهای با خویشاوندان پیوندهای قوی هستند. پیوندهای ضعیف که افراد با دوستانشان دارند و اینها اتفاقا اهمیتش در کارآفرینیسازی بالاتر است. برای اینکه چیزی که شما در دنیای مدرن بایستی داشته باشید، اطلاعات است. تحقیقات ثابت کرده است که اطلاعات از طریق پیوندهای ضعیف منتشر میشود. پس شبکههای روابط اجتماعی هر چقدر که گستردهتر باشد و منحصر به پیوندهای خانوادگی نشود امکان جریان اطلاعات زیادتر میشود. یعنی آدمی که باهوش باشد و عالم باشد در یک جنگل بدون روابط نمیتواند کاری بکند. پس به ظرف اجتماعی مربوط است نه دولت. دولت نمیتواند این شبکهها را درست بکند. شبکههای مجازی در حد کانکشن است که براحتی وارد میشوید و براحتی خارج میشوید. من دارم از شبکهیی حرف میزنم که به سادگی نمیتوانید وارد شوید و به سادگی نمیتوانید ترکش هم بکنید. این شبکهها برای کارآفرینی مهم است که اینها به خود شرایط اجتماعی برمیگردد نه به دولت. دولت میتواند با در اختیار گذاشتن منابع زمینهها را فراهم کند. مثلا اگر شما میگویید که اطلاعات نقش مهمی دارد دولت باید زیرساختهای آن را آماده کند. امکان کارآفرینیزایی با فراهم آمدن این زیرساختها بیشتر میشود. مثلا شما نگاه کنید همین استارتاپها چقدر کمک میکند. در امریکا که این زیرساختها فراهمتر است_دسترسی به اینترنت پرسرعت، راهها، وسایل ارتباطی و... _ مردم بهتر میتوانند استفاده کنند. هر چقدر دولت در زمینه مسائل حقوقی و حمایت از قراردادها و حمایت از ضمانت اجرایی قراردادها و حمایت از حقوق مالکیت نهادینه بکند و طولانی مدت بکند و با دولتهای بعدی عوض نشود، امکان کارآفرینیزایی بالاتر میرود. مثلا حق مالکیت فکری وقتی در ایران رعایت نمیشود، دیگر نباید انتظار تولید فکر داشته باشیم.
آقای دکتر موانع موجود در کارآفرینی چه مسائلی هستند؟
این موانع را بیشتر جامعهشناختی نگاه میکنم. دو نگاه وجود دارد. یکی چشم به جلو دارد. یکی چشم به عقب. چشم به عقب یعنی به گذشته نگاه میکند ببیند که دیگران چه کاری کردند و با آنها چطوری رفتار شده است. برای همین همیشه به حافظه تاریخی برمیگردد. متاسفانه ما در این زمینه حافظه تاریخی مثبتی برای کارآفرینانمان به جا نگذاشتیم. این یکی از آفتهاست ولی این چیزی نیست که جبران شود. جبرانش میتواند همین باشد که تکرار نشود. که این میطلبد که جامعه بلندمدتتری داشته باشیم. تندروی نکنند. کندروی نکنند. یکی از ویژگیهای بارز آقای «هاشمی» همین بود که میخواست جامعه بلندمدتی داشته باشیم. در عرصه کارآفرینی هم باید سراغ این موانع رفت. یک قانون مشخص برای سالیان متوالی تغییر نکند. یا هر 15 روز یک تعرفه تغییر نکند.
یکی دیگر از موانع برمیگردد به نهادهایی که کارآفرینان در آن فعالیت میکنند. مثل اتاق بازرگانی. دولت باید به گسترش آنها کمک بکند که مستقلتر شوند. خودشان هم باید به این آگاهی برسند که از طریق تشکل بهتر میتوانند به دولت برای حل مشکلاتشان فشار بیاروند. متاسفانه این ویژگی در بین کارآفرینان هم نیست و سعی میکنند هر کسی به نوعی خودش مشکلش را حل بکند. تا اینکه در تشکل بنشینند و به راهحلی برای مشکلات شان بیندیشند.
متغیری مثل جنسیت در کارآفرینی چه تاثیری میگذارد؟
وقتی اینگونه بحثها مطرح میشود انگار داریم در مورد مردان کارآفرین صحبت میکنیم. طوری که کارآفرین فقط مرد تلقی میشود. به این دلیل تعریفی که برای مردان داشتیم کارآفرینی بوده و برای زنان دگرخواهی را تعریف کردیم و از نهاد خانواده مراقبت کنند و دگرخواهی داشته باشند و اینطوری نقش اجتماعی موثری در جامعه ایفا میکنند. این نگرش یکی از موانعی است که باعث به وجودآمدن نابرابری جنسیتی در کارآفرینی شده است. این نگرش باید تغییر کند. باید در عمل نگاه شود که کارآفرینی زنان هیچ ضرری برای منافع جمعی خانواده ندارد و در جهت همان منافع است. یکی از دیگر موانع وجود شبکههای ضعیف روابط_علاوه بر ویژگیهایی که در بالا عرض کردم_در میان زنان است و آنجایی هم که هست بیشتر کارکرد تقویت خانواده را دارد تا اینکه بیشتر کارآفرینی در آن باشد. در هر صورت نابرابری جنسیتی وقتی در حوزه کسب و کار و اشتغال و بیرون از خانه وجود داشته باشد، قطعا حوزه کارآفرینی هم تحتتاثیر آن قرار میگیرد.
کارآفرینان در چه نظامهای سیاسی توانستهاند رشد کنند و خود را نشان دهند؟
امکانات کارآفرینی در یک نظام لیبرال، باز و دموکرات که امکان وجود یک حوزه عمومی هست، از لحاظ سیاسی فراهمتر به نظر میرسد. البته این بسته به هر جامعهیی متفاوت است. شما نگاه کنید در کشوری مثل سنگاپور که نظامی توتالیتر دارد کارآفرینان زیادی وجود دارند ولی مثلا در مورد کره جنوبی میتوان دید این کشور قبلا که توسعه اقتصادی داشت کارآفرینان زیادی هم داشت. یعنی بسته به جوامع متفاوت است. هانتینگتون یک فلسفهیی را مطرح کرد و گفت که توسعه اقتصادی در جوامعی که اقتدارگرا هستند بیشتر است. دیدید که در دوران پهلوی، شاه آمد این این تئوری را پیاده کند. اما با اینکه حتی حزب خودش را به حزب رستاخیز تغییر داد جواب منفی گرفت. ممکن است در جوامع دموکرات مثلا در انگلستان در مواجهه با امریکا وقتی مقایسه میکنید، میبینید باز نقش آموزههای مسیحیت در امریکا بیشتر است. پس میبینید که بهطور کامل نمیتوانیم نقش یک متغیر_مثلا متغیر سیاست_ را به صورت قاطع مشخص کنیم.