نبرد «آیت الله» با کهنه گرایی در اقتصاد
آیت الله هاشمی رفسنجانی ، پیر سیاست ایران که روز گذشته در دل خاک آرام گرفت، میراث ماندگاری برای اقتصاد ایران برجای گذاشته است؛ میراثی از جنس برنامه ریزی و توسعه گرایی که البته همیشه تیغ هجمهها علیه این اقدام های او با اتهام رواج لیبرالیسم غربی و بازگشت به نظام سرمایه داری، تیز شده است.
او در شرایطی از اقتصاد باز و نظام بازار صحبت کرد، که تفکرات چپ بر تمام اقتصاد کشور سایه افکنده بود. اما در آن سالهایی که هنوز صدای آژیر خطر از گوش شهر رخت برنبسته بود، اکبر هاشمی رفسنجانی چطور توانست نهادهایی مدرن را در ایران سنتی ایجاد کند؟
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، مسعود روغنی زنجانی، در همان سالها و در دوران ریاست جمهوری آیتالله، ریاست سازمان برنامه و بودجه را بر عهده داشته است. این روزنامه برای غبارروبی از تاریخ برنامه ریزی، با این اقتصاددان و استاد برجسته توسعه اقتصادی، گفتوگویی تفصیلی داشته است.
نام آیتالله هاشمی رفسنجانی در کنار برنامهنویسی توسعه بعد از دوران انقلاب، بسیار بلند شنیده میشود. نقش ایشان در شروع دور جدید برنامههای توسعه در ایران چه بود؟
برنامه 5 ساله توسعه یک دوره در زمان دولت جنگ با فعالیتهای گسترده تنظیم شد که برای نخستین بار با مشارکت نظام اجرایی کشور و فعال شدن شورای اقتصاد اتفاق میافتاد و در آن هم از ایدههای خود آقای هاشمی استفاده میشد. اما به دلیل اینکه در آن زمان محیط نظامی پرتلاطم بود و روی متغیرهای اقتصادی از جمله درآمدهای نفتی تأثیر میگذاشت، در نهایت این برنامه درمجلس متوقف شد اما با پایان جنگ، پذیرش قطعنامه 598 و آمدن دولت جدید، پشتیبانی آقای هاشمی منجر به تنظیم برنامه اول توسعه شد. دراین زمان کشور با هدف بازسازی پس از جنگ صاحب برنامه توسعه شد و ایجاد زیربناهایی مثل بنادر، نیروگاهها و بازسازی صنعت نفت و پتروشیمی در این برنامه به اجرا گذاشته شد. نقش آقای هاشمی در پیشران کردن و مدیریت کردن این برنامه بسیار اساسی و فراموش نشدنی بود.
نگاه سیاستهای برنامه اول توسعه به چه سمتی بود؟ چه مشاورانی و از چه طیفی برای تدوین و اجرای این برنامه کار میکردند؟
نگاه برنامه اول توسعه، بازسازی در دو بعد بود. یکی بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ که در قالب طرح های عمرانی انجام شد، یکی هم بازسازی و اصلاح سیاست های اقتصادی با توجه به اینکه در دوره جنگ ماشین اقتصادی کاملاً متوقف شده بود. راهاندازی مجدد این ماشین با اصلاحات در سیاستها و راهبردهای کلی اقتصاد باید انجام میگرفت. ازجمله سیاست تک نرخی کردن ارز، جلوگیری از گسترش رانت و اصلاح سیستم نظام اداری و مقررات مربوطه که از گذشته برای ایجاد فضای کسب و کار بخش خصوصی انبار شده بود. همچنین کم رنگ کردن نقش مستقیم دولت در اقتصاد و فعال کردن روابط ما با اقتصاد جهانی از سیاستهای اساسی بود. این اصلاحات اقتصادی با تعدیل قیمتها شروع شد. اما نقش اساسی را در سیاست های اقتصاد آزاد، خود آقای هاشمی بازی میکرد. ایشان باور داشت که جز با فعال کردن بازار به معنای شریف آن و به کار گرفتن منابع خارجی برای افزایش تولید، راهی دیگر باقی نمانده است. پس باید قیمتها اصلاح و انگیزه ایجاد شود. در کنار آقای هاشمی متخصصان تحصیلکرده وجود داشتند. دکتر نوربخش نقش بزرگی داشت. نقش دکتر عادلی، نیلی و طبیبیان را نمیتوان انکار کرد و همچنین وزیرانی مانند دکتر حسینیان ، مهندس زنگنه و مهندس محلوجی همه نقشهای محوری داشتند که در راستای همان اقتصاد آزاد بود.
الان در سال 95، صحبت از اقتصاد آزاد و اتصال به اقتصاد جهانی بسیار ساده است. اما سه دهه پیش در التهابهای بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی با سیطره تفکرات چپ، صحبت از سیاستهای باز اقتصادی تابو و نوعی بازگشت به نظام سرمایهداری به شمار میآمده است. در فضای آن زمان چطور برنامهها با حرفهایی جدید پیش رفتند؟
واکنشهای مخالف طبیعی بود. این نوع تفکر در حقیقت چرخش کلیدی و اساسی در سیاستهای اقتصادی بود و باعث واکنش بسیاری از افراد در حوزه تصمیم گیری و در حوزههای غیر تصمیم گیری مثل دانشگاهها و مطبوعات نیز شد. مخصوصاً اینکه گفتند این سیاستها را بانک جهانی به ایران دیکته میکند و میخواهند کشور را وابسته کنند. در مجلس نیز این حملات وجود داشت. بخصوص زمانی که تبصره معروف برای اخذ وام خارجی مطرح شد. حتی دانشگاهیان با آن برخورد کردند و این را نماد وابستگی سرمایه داران خارجی در ایران یا وابسته کردن ایران به منابع خارجی تلقی میکردند. نماینده این تفکرات مخالف نیز روزنامه سلام بود که سعی میکرد افکار عمومی را نسبت به این سیاستهای منفی و فشار بر دولت زیاد کند ولی آقای هاشمی اهل ریسک بود، پای مسألهای که به آن اطمینان داشت میایستاد و حاضر به پرداخت هزینههایش هم بود.در دوره بعدی و در مجلس چهارم، به دلایلی مانند افزایش قیمتها در حوزه ارز و رواج سلیقههای مختلف سیاسی، پشت آقای هاشمی را خالی کردند. آقای هاشمی هم تا پایان دوره ریاست جمهوری و هم تا آخرین لحظه زندگی خود از سیاستهای اصلاحات اقتصادی دفاع کرد. ولی از آنجایی که آیتالله عملگرا بود و واقعیتها را میدید، میدانست هزینهها چنان سنگین میشود که ممکن است برنامهها برای مدت طولانی تری متوقف شود و کشور زیان ببیند. ایشان با همین صبر و حوصله و تاکتیک خود سیاستهای کنترل اقتصاد را به اجرا گذاشتند و با تیم اقتصادی خود، فضای جدیدی را ایجاد کردند. بعد از او هم چون کشور صاحب تجربه شده بود، در دولت اصلاحات از همین سیاستهایی که آقای هاشمی و تیمش بنیانگذار آن بودند، استفاده و دفاع کردند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی به اندیشههای جدیدی در اقتصاد بعد از جنگ و انقلاب مجال ظهور داد در حالی که از تحصیلات آکادمیک اقتصادی برخوردار نبود. این خط فکری و عملی چطور شکل گرفته بود؟
آقای هاشمی در صنف خود نوعی نواندیش دینی بود. نواندیش دینی که به قرائت جدیدی باور داشت و در چارچوب این قرائت، اعتقاد به مقابله با مدرنیته نداشت. در حالی که الان هم هنوز عدهای دنبال مقابله با مدرنیته هستند. همین اواخر کلیپی از ایشان پخش شد که میگفت این همه با ماهواره مقابله کردید، به کجا رسیدید. بر همین اساس وقتی به مراحل تصمیمگیری میرسید، نگاهش به کارشناسان و متخصصان بسیار مثبت بود. ضمن اینکه خودش فردی با تجربه و بسیار باهوش بود و نگاهش با بازاریهای سنتی که صاحب مبانی تئوریک نبودند، بسیار فاصله داشت. ایشان با متخصصان و اهل فن نکاتی مطرح میکردند که حتی ما و دیگرانی که متخصص و درس خوانده بودیم برای پاسخ گویی به ایشان فرصت میخواستیم. هر وقت در محافل اقتصادی سؤالی مطرح میشد، با حوصله تمام گوش میکرد و به هیچ وجه صحبتهای دیگران را قطع نمیکرد. این ویژگی باعث میشد ایشان نگاه باز داشته باشد و در نتیجه اگر در گذشته دیدگاههایی داشت و در قالب آنها تصمیماتی گرفته بود، براحتی در تصمیماتش تجدید نظر میکرد. بعضیها معتقدند همان طور که ایشان در پذیرش قطعنامه 598 نقش اساسی داشت، در ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر هم نقش اصلی داشت. حتی اگر این حرف را صحیح بپنداریم، ایشان جرأت پذیرش اشتباه را داشت. جرأت این را داشت که وقتی به نتیجه میرسید که تصمیم غلطی گرفته، آن را جبران کند. در نتیجه ایشان به روز بود و به روز میشد ولی اصولش تغییر نمیکرد.
سازمان برنامه و بودجه در طول تاریخ فراز و نشیب زیادی داشته است. در زمانی که شما در دوره آیتالله ریاست آن را برعهده داشتید، نقش این سازمان در کشور چطور بود و چگونه احیا شد؟
آقای هاشمی از آنجا که به بحث کارشناسی بسیار اعتقاد داشت، من فرصت کردم با ایشان کار بکنم، البته معنایش این نیست که دولت جنگ به کار کارشناسی اعتقاد نداشت. ولی آقای هاشمی بسیار ریز و مستقل وارد کار کارشناسی میشد و به همین دلیل فرصت تاریخی برای کارشناسان و رهبران سیاسی کشور ایجاد کرد. این در شرایطی بود که تفکر غالب آن زمان اعتقاد داشت پیریزی سازمان برنامه را امریکاییها در ایران انجام دادهاند و در نتیجه همه خروجی آن به نفع امریکاییها بوده است. این اندیشه باعث شده بود این سازمان بسیار آسیب ببیند تا زمانی که آقای هاشمی با برنامه اول سر کار آمد، این زمان، دوره طلایی بود. احیای سازمان، احیای اسم و نام نیست. احیای سازمانی است که در آن کارشناسان مختلف و رده بالا فرصت دارند بدون لکنت زبان، با شخصیت مستقل و بدون ترس و واهمه نظرات شان را ارائه دهند. آقای هاشمی این فرصت را بسیار خوب در کشور اجرا کرد. البته در دورههای بعدی مورد غضب احمدینژاد قرار گرفت؛ دقیقاً با همان دیدگاهی که این سازمان صاحب تفکر امریکایی است و مانند توپ دوره محمدعلی شاه به مجلس، سازمان برنامه را به توپ بستند.
در طول سه دهه گذشته برای میراثهای آیتالله مانند سازمان برنامه و بودجه و برنامههای توسعه، اتفاقهای زیادی افتاده است. همین طور اندیشه اقتصاد باز که از دل دولت به آن پر و بال دادند، با چالشهای زیادی برای خود آیتالله همراه بوده و همواره تیغ حملهها با اتهام سرمایه داری و رواج لیبرالیسم غربی تیز شده است. برای جمع بندی، شما این سیر را چطور میبینید؟
آنهایی که به ایشان حمله میکردند دو دستهاند. یکی دوستان اصلاحطلب بودند که روزنامه سلام نماد آنها بود. اما وقتی خودشان با واقعیتهای اقتصادی آشنا شدند و اداره کشور را تجربه کردند، همان مسیر را پیش گرفتند. دسته دوم آنهایی هستند که در اردوگاه اصولگرایی تند قرار میگیرند و نمادشان احمدینژاد است. او هم این سیاستها را کنار گذاشت و هم سازمان برنامه را بست. آشفتگی اقدام هایش را هنوز در آشفتگی وحشتناک نظام اقتصادیمان لمس میکنیم. پاسخ این دسته منتقدان خیلی روشن است و میتوانند نتایج دیدگاه هایشان را در بحرانهای اقتصادیمان ببینند. آقای هاشمی روی اصل 44 قانون اساسی در قالب تفکر توسعه بخش خصوصی کار کرد و رهبری هم آن را امضا کردند. این اصل نشان میدهد ایشان هرگز راه را گم نکرده و رهبری هم آن را تأیید کرده است ولی چون ایشان و اندیشه هایشان را باور نداشتند، خصوصیسازی هم چنان ابتر مانده است. حتی اگر درست نگاه کنیم، سیاستهای اقتصاد مقاومتی محورهای کلیدی تداوم همان سیاست است. در حال حاضر همان سیاستها، ولی عمیقتر با توجه به تجربه مسئولان و نظام اجرایی کشور، در حال طی شدن است. ولی از آنجایی که در کشور ما اقتصاد، قربانی سیاست هاست، نمیتواند مسیرش را براحتی و با هزینههای کمتر طی کند.