x
۱۲ / مرداد / ۱۳۹۵ ۰۹:۱۹
حمیدرضا برادران شرکا

باید دست به کار تدوین چشم انداز بیست ساله شویم

باید دست به کار تدوین چشم انداز بیست ساله شویم

حمیدرضا برادران شرکا در ‏کارنامه کاری‌اش هم تکیه بر صندلی ریاست ‏دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی را دارد ‏و هم تکیه بر صندلی سازمان مدیریت و ‏برنامه‌ریزی را. وقتی کلید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی را به رییس دولت نهم در سال ١٣٨٤ تحویل داد، فکر نمی‌کرد اندک زمانی بعد نشانی از این سازمان باقی نماند.

کد خبر: ۱۳۸۱۸۹
آرین موتور

 ‏احمدی‌نژاد چندان سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی ‏را به رسمیت نمی‌شناخت و آن را برنمی‌تافت. این ‏گونه بود که حکم به انحلال داد و اتفاقا برادران ‏شرکا، که از سال ١٣٥٤ عضویت در هیات ‏علمی دانشگاه علامه را در کارنامه کاری خود ‏جای داده است نیز همواره در صف منتقدان این ‏اقدام قرار گرفت. با طمانینه سخن می‌گوید و تلاش دارد که ‏هشدارهایش نسبت به حال و آینده کشور را ‏طوری مطرح کند که راهی برای نجات باشد. ‏وقتی صحبت از برنامه ششم توسعه می‌شود، ‏سری تکان می‌دهد و شرایط امروز کشور را برای ‏استناد به ضرورت برنامه‌ریزی مورد توجه قرار ‏می‌دهد. برای کسانی که معتقدند عمر ‏برنامه‌ریزی در جهان به سر آمده است، یک پاسخ ‏دارد؛ اگر همه کشورهای جهان برنامه‌ریزی را ‏کنار گذاشتند، ما باید در دستور کار داشته باشیم ‏چون ماهیت درآمد نفتی ما انفال است و معنی ‏آن تعلق این درآمد به همه مردم است. ‏

‎ ‎به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد  ، او که از دانشگاه فلوریدای امریکا مدرک ‏دکترایش را گرفته، می‌گویدکه ایران ‏باید هر چه سریع‌تر مشکل شکلی و محتوایی ‏برنامه ششم توسعه را برطرف کند تا امکان ‏توسعه را در کشور بازیابد. حالا لایحه برنامه ششم توسعه دیگر بار به مجلس ارایه شده است و پیش‌بینی می‌شود کمیسیون تلفیق بررسی برنامه، هفته آینده تشکیل جلسه دهد. هنوز هم کم نیست شمار کسانی که برنامه ششم را برنامه‌ای کلی می‌دانند و دیگرانی که شرایط اقتصادی کشور را مساعد اجرای برنامه‌ای توسعه‌ای ارزیابی نمی‌کنند. مشروح مصاحبه ‏حمیدرضا برادران شرکا در پی می‌آید: ‏

‏ ‏‏وقتی از برنامه و توسعه صحبت می‌کنیم، خواه‌ناخواه پای ‏برنامه ششم به میان کشیده می‌شود. کمی دیر ‏شده و نگرانی‌ها درباره شکل و محتوای این برنامه ‏همچنان پابرجاست، امیدی دارید که این برنامه ‏سرنوشتی بدتر از برنامه‌های پیشین توسعه را ‏نداشته باشد؟‎ ‎

‎ ‎امید دارم، هشدار می‌دهم و پیشنهاد می‌کنم تا ‏راهی پیدا شود برای بهبود وضعیت در این حوزه. ‏چاره‌ای جز این نیست. ‏

به نظر می‌رسد جدا از محتوا، ما به لحاظ شکلی ‏نیز در این بخش با بحرانی جدی روبه‌رو هستیم. ‏هنوز بسیاری از نمایندگان معتقدند آنچه تحت ‏عنوان برنامه ششم به مجلس ارایه شد، اصلا ‏برنامه نبود و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی نیز ‏توضیح می‌دهد اتفاقا این بخشی از برنامه است و ‏لزومی به ارایه تمام احکام نیست، اینها ماهیت ‏برنامه و بالاتر از این ماهیت توسعه را در ایران ‏تهدید نمی‌کند؟‎ ‎

آقای رییس‌جمهور باید با مجلس به توافق برسد. ‏این « باید» مهمی است. اگر قرار بر این است که ‏برنامه به این شکل تصویب شود ما نیازمند یک ‏توافق هستیم. به هر حال آقای دکتر روحانی بر ‏این اعتقاد است که طبق قانون اساسی ‏برنامه‌ریزی بر عهده رییس‌جمهور است و ‏نمایندگان مجلس نیز به قانون مصوب سال ‏‏١٣٥١ برنامه و بودجه استناد می‌کنند که بر ‏اساس مفاد آن باید برنامه توسعه‌ای به مجلس ‏ارایه شود. اینجا حالا باید بحث کرد که قانون ‏اساسی باید مدنظر قرار گیرد یا قانون مصوب ‏سال ١٣٥١؟‎ ‎

ما سال‌ها برنامه‌های توسعه‌ای را در قالب قانون ‏در مجلس مورد تصویب قرار داده‌ایم اما در عمل ‏دستاورد خاصی نداشتیم. به هر روی مجلس ‏شورای اسلامی در همین دوران، نتوانسته است ‏دلایل عدم اجرای قانون را از دولت‌ها پیگیر شود. ‏

‎ ‎این نکته مهمی است. اگر این توافق صورت گیرد ‏می‌شود به جای آنکه برنامه به مجلس ارایه شود ‏تا تبدیل به قانون شود، در شورای عالی اقتصاد به ‏تصویب برسد. البته اگر لازم باشد می‌توان ترکیب ‏شورا را تغییر داد. ‏

‏‎ ‎شما از کدام نظریه دفاع می‌کنید؟‎ ‎

فکر می‌کنم این امکان هست که برنامه در ‏شورای اقتصاد مصوب شود و دلایلی هم برای ‏دفاع از این پیشنهاد دارم. کسانی که در حوزه ‏تصویب و اجرای برنامه مسوولیت دارند، در این ‏شورا حضور دارند، از سوی دیگر اگر به دلیل ‏تغییرات محیطی داخلی و بین‌المللی، ضرورت ‏بازنگری در برنامه احساس شود، می‌توان سرعت ‏عمل بیشتری را برای اصلاح برنامه داشت. ‏تغییرات سریع‌تر و راحت‌تر انجام می‌شود. لازمه ‏این کار هم موافقت مجلسی‌هاست. آنها باید در ‏قالب یک مصوبه قانونی این اختیار را به دولت ‏بدهند که بتواند برنامه را در شورای عالی اقتصاد ‏تصویب کند. در این شرایط نظر رییس‌جمهور هم ‏تامین می‌شود چرا که همان طور که گفتم در ‏قانون اساسی برنامه‌ریزی بر عهده رییس‌جمهوری ‏است. دولت می‌گوید تدوین و تصویب برنامه طبق ‏قانون اساسی وظیفه من است و مواردی را که ‏جنبه مالی و حقوقی دارد، در قالب لایحه به ‏مجلس ارایه می‌دهم. همین موارد تحت عنوان ‏بخشی از مقررات به مجلس ارایه شد. همان طور ‏که گفتم این اختلاف نظر شکلی ایجاد شد. ‏

فعلا که سیگنالی در خصوص توافق از سوی ‏دولت و از سوی نمایندگان دیده نشده است؟‎ ‎

‎ ‎من فکر می‌کنم فعلا زمان، زمان توافق بر سر ‏این مساله است تا این مشکل حل شود. لازم است ‏من اشاراتی به شکل برنامه‌ریزی داشته باشم تا ‏سوال را روشن‌تر پاسخ بدهم. ما دو نوع ‏برنامه‌ریزی داریم. یکی برنامه‌ریزی جامع و ‏دیگری برنامه‌ریزی هسته‌ای. در برنامه‌ریزی ‏جامع، همه موارد دیده می‌شوند، در کنار هم. ‏اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع و... و تمامی ‏آنچه دولت قصد دارد در هر حوزه اجرایی کند را ‏در برنامه منعکس می‌کند. خاطرم هست که در ‏زمان تدوین برنامه چهارم توسعه، مرحوم دکتر ‏عظیمی پیشنهاد کردند که با توجه به اینکه راه ‏تدوین برنامه جامع در ایران آزموده شده است، ‏بهتر است این‌بار از برنامه‌ریزی هسته‌ای مدد ‏بگیریم. ما این پیشنهاد را به ستاد برنامه ارایه ‏کردیم و مورد تاییدکامل قرار نگرفت. ‏ پس در نوع برنامه‌ریزی جامع است که همه‌چیز ‏در آن دیده می‌شود. برنامه‌ریزی هسته‌ای هم ‏یعنی پروگرام‌هایی برای هر مشکل اولویت‌دار در ‏نظر بگیریم تا به ترتیب مشکلات و کمبودها را ‏برطرف کنیم. این در کلیت قضیه است. تاکنون ‏همه برنامه‌هایی که داشتیم جامع بوده است؛ از ‏این رو در برنامه چهارم ما تلفیقی از برنامه ‏هسته‌ای و جامع را مد نظر قرار دادیم. از یک ‏طرف برنامه جامع بود اما از سوی دیگر ٣٠ ‏پروگرام بخشی و سی پروگرام استانی تدوین ‏کردیم. ایده این بود که به سمتی برویم تا به ‏تدریج در آینده همه برنامه را پروگرام‌ها تشکیل ‏بدهند. ‏

‏از توافق بر سر شکل قانونی تصویب برنامه و ‏شیوه تدوین بگذریم به محتوا می‌رسیم. برنامه ‏ششم توسعه برنامه‌ای سرنوشت ساز برای ایران ‏است. از پس اجرای ناقص دو برنامه توسعه‌ای و ‏عقبگرد اقتصاد ایران، زمان برای تدوین برنامه‌ای ‏قابل اجرا جهت حرکت دوباره اقتصاد وجود دارد. ‏حالا در اینجا دو سوال مهم مطرح است. اول ‏اینکه جامعه ایران از پس تحلیل قابل توجه ‏اقتصادی آیا آمادگی لازم برای حمایت از یک ‏برنامه توسعه‌ای را دارد و دوم اینکه محتوای ‏برنامه ششم چنین پتانسیلی را داراست یا خیر؟‎ ‎

‎ ‎نظر شخصی من این است که مهم‌تر از همه ‏قضایا، جامعه است. باید این جامعه برنامه‌پذیر ‏بشود. منظور من از جامعه مسوولان و مردم، هر‏دو هستند. هر دو اینها باید اعتقاد پیدا کنند ‏برنامه‌ریزی یک اصل ضروری است. این مقدم بر ‏قضایایی است که گفتم. ‏

البته هنوز کم نیست شمار کارشناسانی که ‏معتقدند برنامه توسعه‌ای آن قدرها هم ضروری ‏نیست و بسیاری از کشورها بدون تدوین برنامه ‏توسعه‌ای خط مشی حرکت خود را تدوین ‏می‌کنند.‏

‎ ‎نکته مهمی را اشاره کردید. من معتقدم اگر همه ‏کشورهای جهان هم برنامه را کنار گذاشتند ما ‏نباید کنار بگذاریم و باید حتما برنامه توسعه‌ای ‏تدوین کنیم. می‌پرسید چرا؟ اشاره من به درآمد ‏نفت است. ‏

در کشور ما درآمد نفت عمده‌ترین بخش درآمدی ‏کشور را تشکیل می‌دهد. این درآمد انفال است و ‏به عموم مردم تعلق دارد. باید با دقت بیشتری ‏این درآمد را هزینه کنیم. درآمد ناشی از نفت یک ‏درآمد بین نسلی است، یعنی هم به نسل امروز ‏تعلق دارد و هم نسل آینده، پس باید صرف ‏توسعه سرمایه‌گذاری در کشور شود. این عملیات ‏نیازمند یک برنامه مدون است که دولت با ‏اولویت‌های کشور بیاید و آن را تخصیص بدهد. ‏حالا شما می‌گویید برخی کشورها اصلا برنامه ‏ندارند. یادمان باشد در همین کشورها بنگاه‌های ‏بزرگ، برنامه دارند. پس برنامه‌ای بودن این ‏بنگاه‌ها کشور را هم برنامه‌پذیر می‌کند؛ لذا من ‏معتقدم به دلیل ماهیت درآمد نفت، اگر هیچ ‏کشوری در دنیا برنامه نداشت ما باید داشته ‏باشیم. ‏

تاکنون برنامه داشته‌ایم، اتفاقا در قالب قانون هم ‏تصویب کرده‌ایم اما نتیجه چندان جالب نیست. ‏

مشکل، دیگر از برنامه نیست. باید به برنامه اعتقاد ‏داشته باشیم و اجرای آن را دنبال کنیم. دولت هم ‏بایدگزارش‌هایی را به شکل ادواری به نمایندگان ‏مردم ارایه کند. اصلا لازم است که این حوزه ‏نظارت را پررنگ‌تر از قبل کنیم. ‏

حالا می‌رسیم دوباره به این نکته کلیدی که آیا ‏مردم برای اجرای یک برنامه توسعه‌ای آماده اند؟

باید ضرورت‌هایش را برای مردم تبیین کنیم. ما از ‏هر زمان بیشتری به یک برنامه توسعه‌ای نیازمند ‏هستیم. ‏

ماهیت درآمدی ایران از یک سو و ماهیت مسائل ‏و تنگناهای کشور ضرورت برنامه‌ریزی را از قبل ‏بیشتر کرده است. ما در شرایط کنونی با چند ‏بحران روبه‌رو هستیم. اما سه بحران دارای اولویت ‏است. بحران آب، بحران صندوق‌های بازنشستگی ‏و بحران بیکاری. خوب چطور می‌توانیم بر این ‏بحران‌ها فایق شویم؟ ما با مقدار آبی که از منابع ‏آب‌مان برداشت کردیم و مساله خشکسالی در ‏بسیاری از استان‌ها، چاره‌ای جز برنامه‌ریزی ‏نداریم. اصلا اگر برنامه نباشد، با انبوه مشکلات ‏چه کنیم. کدام را اولویت بدهیم؟ باید دید چقدر ‏منابع داریم و با این منابع کدام بحران اولویت‌دار ‏را باید در ٥ سال پیش رو حل کنیم. هر چه ‏دیرتر این برنامه‌ها را تدوین و اجرایی کنیم، ‏بحران عمیق‌تر می‌شود. مثلا با مساله فساد اداری ‏چطور مقابله کنیم؟ چند سال این برنامه را داشته ‏باشیم؟ این عملیات را از کجا آغاز کنیم؟ در زمان ‏مناسب و منطقی هم چطور اجرایی کنیم؟

‏به هر حال من نمی‌توانم قانع شوم. دلایلی که ‏می‌آورید کاملا درست است اما ما با وجود برنامه ‏توسعه‌ای به اینجا رسیده‌ایم، به انبوهی بحران. ‏اصلا کدام اولویت‌مان در این سال‌ها مورد ‏رسیدگی قرار گرفته است؟‎ ‎

نمونه می‌دهم. الان همه می‌گویند انحلال سازمان ‏مدیریت و برنامه‌ریزی غلط بود اما قبلا این اتفاق ‏نظر نبود. حکایت برنامه هم همین است. حالا ‏خیلی‌ها معتقدند اگر سازمان مدیریت و ‏برنامه‌ریزی بود، با همه مشکلاتش نمی‌گذاشت ‏بحران آب به اینجا برسد یا بحران یارانه‌ها. در ‏دولت پیشین ٨٠٠ میلیارد دلار منابع داشتیم اما ‏آمار اشتغال را ببینید؛ گفته شد سالی ١٤ هزار ‏شغل اضافه شده است. من درخواست می‌کنم در ‏همین دوره پروژه‌های بزرگ را لیست کنید. ‏بگویید کدام پروژه بزرگ را شروع کردیم. لازم ‏است یک گزارش به مردم بدهند. در همین حد ‏گزارش عملیات تا بفهمیم چه شده است. ‏

‎ ‎اینکه جامعه یا مسوولان برنامه‌پذیر نیستند ‏جنبه فرهنگی قضیه است. ما بعضی بخش‌ها را بها ‏نداده‌ایم. اصلا برخی حوزه‌ها وظایف‌شان را ‏فراموش کرده‌اند. بعد نظارتی کمتر از بعد تقنینی ‏نیست. این بعد نظارتی را مجلس باید اجرایی ‏کند. در کنار آن نهادهای نظارتی هم همین طور. ‏هر قدر دیرتر برنامه‌پذیر شویم، بحران عمیق‌تر و ‏مشکل‌تر می‌شود و شاید به جایی برسیم که ‏مشکل غیرقابل حل شود. اگر خودمان توانایی ‏نداریم که به نظر من داریم، از تجربه کشورهای ‏دیگر استفاده کنیم و مشاورانی را در سطح ‏بین‌المللی بیاوریم. مسوولان در درجه اول و مردم ‏در درجه بعدی باید به این باور برسند که تنها ‏راه‌حل فایق آمدن بر مشکلات فراوان موجود در ‏کشور ما بحث برنامه‌ریزی است. نمی‌شود همه ‏مسائل کشور را یک دفعه و یک جا حل کنیم. ‏کاری که کردیم و جواب نداد. فرض کنید پنج ‏بحران داریم، باید ببینیم کدام را اول و کدام را ‏آخر حل کنیم. البته در ابتدا توضیح دادم که ایراد ‏برنامه‌ریزی جامع همین است. اینکه اولویت‌بندی ‏دقیق صورت نمی‌گیرد. یکی از ویژگی‌های برنامه ‏این است که اولویت‌ها را روشن کند. اگر بخواهیم ‏همه مسائل کشور را بریزیم در یک لایحه و ‏تبدیل به قانون کنیم محکوم به شکست هستیم. ‏همه منابع مالی و زمانی را باید به چندمشکل ‏تخصیص می‌دادیم تا حل شوند بعد می‌رفتیم ‏سراغ بقیه اما این گونه نشد. این طرح‌های ‏عمرانی تصویر روشنی است از عملکرد ما. همه ‏اصرار دارند طرح‌های عمرانی در استان‌های‌شان ‏شروع شود. نتیجه این می‌شود که هزار طرح ‏عمرانی را آغاز می‌کنیم و بعد زمان طولانی به ‏آنها اختصاص می‌دهیم و در آخر نیز یا نیمه تمام ‏رها می‌شوند... ‏

‏یا وقتی به پایان می‌رسند که توجیه فنی و ‏اقتصادی ندارند. ‏

‎ ‎آفرین. دقیقا. طبیعی است اگر همه کار را با هم ‏شروع کردید به اینجا می‌رسیم. ما در دانشگاه به ‏دانشجویان می‌گوییم نیاز انسان نامحدود است و ‏منابع محدود. اقتصاد یعنی انتخاب بر مبنای ‏اولویت‌ها. شما درآمد ماهیانه دارید، بر اساس آن ‏اولویت‌های‌تان را تعیین می‌کنید. مثلا می‌گویید ‏اول غذا، مسکن، پوشاک و بعد آموزش و بهداشت ‏و... به میزان درآمد و امکانات این اولویت‌ها را ‏مشخص می‌کنید. وقتی در سطح فردی این کار ‏را می‌کنید در سطح سازمانی و کشوری نیز به ‏این برنامه نیاز دارید. ‏

‏اگر ما برنامه‌های توسعه‌ای نداشتیم، ‏وضعیت‌مان با حالا خیلی تفاوت داشت؟‎ ‎

‎ ‎سوال خوبی می‌پرسید. من می‌گویم بله خیلی ‏تفاوت داشت. ‏

‏با وجود همه مواردی که گفتید، اینکه پایبندی ‏نداشتیم، درست اجرا نکردیم، اولویت‌بندی اتفاق ‏نیفتاد؟‎ ‎

‎ ‎با همه اینها اگر برنامه نبود وضع‌مان بدتر بود. ‏منتقدید که چرا برنامه اجرا نمی‌شود، خوب بروید ‏بررسی کنید. نه شما. دولت برود ببیند مشکل ‏چیست؟ گروه کارشناسی بگذارد. مثل این ‏می‌ماند که ساختمان بسازید اما به خاطر نم ‏دادن دیوار رهایش کنید. طبیعتا مشکل لوله را ‏برطرف می‌کنید. نمی‌گویید ساختمان بد است. ‏بالاخره مشکل‌یابی می‌کنید و حالا هم در مورد ‏برنامه توسعه لازم است تیمی از کارشناسان ‏بررسی کنند ببینند مشکل کجاست. به نظر من ‏مشکل این است که خواستیم همه هندوانه‌ها را ‏با یک دست‌برداریم. در بازه زمانی ٥ ساله قصد ‏کردیم همه مشکلات را حل کنیم و هیچ کدام ‏هم حل نشد. ‏

مثال شما قابل بررسی است، به هر حال زیانی ‏که ایران بابت انحلال سازمان مدیریت و ‏برنامه‌ریزی دید قابل توجه است، اما نمی‌شود به ‏همین حداقل هم قانع بود. ‏

عرض من این است که سازمان مدیریت و ‏برنامه‌ریزی نداشتیم و زیانش را دیدیم. همین ‏سازمانی که خیلی‌ها از آن انتقاد می‌کردند در ‏زمان حیاتش مقابل خیلی از زیاده خواهی‌ها ‏ایستاد. موفق‌ترین برنامه توسعه‌ای در اجرا، برنامه ‏سوم بود و در تدوین هم بهترین برنامه همان ‏برنامه چهارم است که تقریبا اجرا نشد. بالاخره ‏یک معیاری هست که ما بر مبنای آن صحبت ‏کنیم. من منظورم همین سنگ محک است. ‏پروژه‌ای در این مملکت آغاز شد اما پیگیری نشد. ‏این پروژه نگاه به برنامه‌ریزی بود. قرار بود بر ‏همین مبنا نگاه ما رو به پیشرفت باشد. شاید باید ‏بهتر کار می‌کردیم و از زمان و منابع‌مان بهتر ‏استفاده می‌کردیم اما نسبی بررسی کنید ‏می‌بینید در همین شرایط برنامه سوم خوب بود. ‏شاید شما بگویید برنامه‌های قبلی بلافاصله پس از ‏پایان جنگ اجرا شده اما من نوع نگاهی که بوده ‏را می‌گویم که رو به پیشرفت بود. ‏

یادمان باشد هر فعالیتی که صورت می‌گیرد با ‏توجه به همان زمان و مکان باید سنجیده شود. ‏تلاش دولت این بود که تسهیل‌کننده باشد تا ‏مداخله گر. همان برنامه سوم را می‌گویم. الان ‏هم دولت باید همین نقش را داشته باشد. اولویت ‏این است که تصدی‌های دولتی واگذار بشوند. در ‏برنامه چهارم دیده بودیم دولت چابک شود و به ‏وظایف اصلی آن بپردازد و بحث تسهیل‌گری را ‏داشته باشد. دولت‌ها چند وظیفه اساسی دارند: ‏دفاع از کشور، حمایت‌های قانونی و ‏تسهیل‌کنندگی برای فعالیت بخش خصوصی. ما ‏باید دوباره برگردیم به همان بخش‌ها و نگرش‌ها. ‏

‎ ‎بخش خصوصی ما با وجود مشکلاتی که دارد در ‏همین چند سال گذشته نشان داد اگر میدان ‏بگیرد و مانع‌تراشی نکنند می‌تواند موفق بشود. ‏من این تغییر را به وضوح می‌بینم و این پتانسیل ‏بخش خصوصی را کامل درک می‌کنم. شاید ‏واضح نباشد اما روند وقایع و عملکرد نشان ‏می‌دهد بخش خصوصی کم کم در حال بازیافت ‏جایگاه واقعی خودش است. طبیعی این است که ‏اگر زمینه و فضا و شرایط را آماده کنیم بخش ‏خصوصی می‌تواند بیش از پیش اثرگذار باشد. ‏باید امیدواری به آینده داشته باشد. به عنوان ‏مثال، در بحث سالم‌سازی سیستم اداری، فساد ‏اداری بیشترین و بزرگ‌ترین آفت توسعه کشور ‏است. باید این مشکل را حل کنیم. ‏

‎ ‎باید فضا را امن کنیم. سرمایه‌گذار خارجی با این ‏سیستم اداری جرات نمی‌کند وارد ایران شود. ‏بحث بحران‌ها هم هست که مفصل به آنها ‏پرداختیم. ‏

با مشکل عدم باور به برنامه و برنامه‌پذیری چه ‏باید کرد؟‎ ‎

عدم باور به برنامه‌ریزی هم قابل تاسف است. در ‏بسیاری از کشورها برنامه‌ها قانون نیست اما مفاد ‏آن چه را پیش بینی می‌کنند به مرحله اجرا در ‏می‌آورند. حالا چطور ما قانون را اجرایی ‏نمی‌کنیم؟ به نظر می‌رسد باید اجبار بیشتری در ‏اجرایی شدن برنامه می‌گذاشتیم و بگذاریم. ‏مجلس چرا سوال نکرده و دولت چرا پاسخ را ارایه ‏نداده است. من البته مثالی ساده می‌زنم. در مورد ‏همین برنامه ششم. وقتی دولت همین لایحه را به ‏مجلس داد، تعداد پیشنهادات نمایندگان مجلس ‏از پیشنهادات دولت در لایحه برنامه ششم بیشتر ‏بود. این یعنی چی؟ معلوم است ما از همان ابتدا ‏شرایطی ایجاد کردیم که هیچ کدام از برنامه‌ها ‏اجرایی نشوند. وقت آن است که مجلسی‌ها در ‏جایگاه نظارتی خود در اجرای درست برنامه قرار ‏گیرند. باید سوال کنند چرا این مواد را در لایحه ‏آوردید و بقیه را نیاوردید؟ توضیح بگیرند. در ‏حقیقت بر صندلی قانونگذاری بنشینند. نمی‌شود ‏‏٥ اولویت دولت داشته باشد و ٥ اولویت مجلس و ‏در نهایت هم تعداد اولویت‌ها را بالا ببریم. همین ‏نشان می‌دهد ما باور نداریم که شرایط حاکم بر ‏برنامه‌ریزی چیست. در دیگر عرصه‌ها هم همین ‏است. هر وزیری می‌خواهد منویات خود را وارد ‏برنامه کند، بدون توجه به اصل برنامه‌ریزی. اگر ‏قرار است حرف همه بیاید اصلا چرا برنامه ‏می‌نویسید؟ ‏

با این اوضاع چه باید کرد؟‎ ‎

پیشنهاد من به دوستان این است که زمانی که ‏چشم‌انداز ٢٠ ساله تبدیل به سند شد، ما باید یک ‏برنامه بلندمدت ٢٠ ساله تدوین و آن را به چهار ‏برنامه ٥ ساله توسعه‌ای تقسیم می‌کردیم. البته در ‏برنامه چهارم تا حدی اهداف کلی برنامه پنجم، ‏ششم و هفتم را هم تدوین کردیم اما دنبال نشد. ‏الان هم دیر نیست. ٩ سال به پایان چشم‌انداز ‏باقی مانده و باید دوباره چشم‌انداز بیست ساله‌ای ‏تدوین کنیم. کلی‌تر ببینیم در بیست سال آینده ‏باید چکار کنیم. این‌بار برنامه توسعه بلندمدت را ‏پس از تصویب این چشم‌انداز تدوین کنیم. باید ‏همه همقسم بشوند که این برنامه را اجرا ‏می‌کنیم. مالزی همین کار را کرد. باید یک برنامه ‏بلندمدت تصویب کرد و بعد به فراخور زمان و ‏امکانات اولویت‌هایش را جابه‌جا کرد. یادم هست ‏یک بار که از تجربیات‌شان گزارش می‌دادند، ‏گفتند با امکاناتی که داشتیم سرعت را بیشتر ‏کردیم و بخشی از برنامه نیز قبل از موعد مقرر به ‏نتیجه رسید. مالزی کشوری شبیه ما است. از این ‏تجربه برای برنامه‌ریزی استفاده کنیم. لازم است ‏از این حال روزمرّگی بیرون بیاییم. مشکلی که در ‏کشور ما هست همین روزمرّگی دولت است؛ همه ‏دنبال حل مسائل امروز هستند. این امکان‌پذیر ‏نیست. این وضعیت برای یک فرد صحیح نیست ‏چه رسد برای جامعه، برای دولت. بروید با جوان‌ها ‏حرف بزنید ببینید کدام یک برنامه ١٠ ساله ‏دارند؟می خواهند ١٠ سال دیگر به کجا برسند. ‏روزمرّگی دولت ما را هم روزمره کرده است. از ‏هر کسی بپرسید آینده را چطور می‌بینید ‏می‌گوید اصلا فکر نکردم، احتمالا اوضاع خوبی ‏نیست. این در حالی است که جامعه از پتانسیل ‏بالایی برخوردار است. وقتی جوان این مملکت ‏آینده را خوب نمی‌بیند و فکری به حالش نکرده ‏است یعنی وارد بحران شده‌ایم. باید بحث آینده ‏پژوهی را گسترش بدهیم. در حالی برای ‏فردای‌مان فکری نکرده‌ایم که در برخی کشورها ‏سند صد ساله می‌نویسند. مثلا می‌گویند برنامه ‏ما برای ٧٠ سال آتی برای آب چیست. برای ‏جمعیت برنامه دارند. در ژاپن می‌گویند سن ‏جامعه بالا رفته و کشور دچار مساله پیری شده ‏است. نگران شده‌اند و برنامه‌ریزی در این حوزه در ‏دستور کارشان است. به هر حال وقتی جامعه پیر ‏می‌شود، بیشتر مصرف‌کننده است نه مولد؛ ‏آلترناتیو چیست؟ کجا برویم؟ باید مهاجران ‏بیشتری داشته باشیم؟ جمعیت موجود را تشویق ‏به زاد و ولد کنیم؟ در مورد گزینه‌های مختلف ‏فکر می‌کنند. حالا در ایران جوان با درصد بالای ‏جوانان که خود، پتانسیلی، برای عامل رشد ‏هستند و برخی کشورها آرزوی ترکیب جمعیتی ‏ما را دارند به وضعیتی رسیده‌ایم که جوانان به ‏عنوان مشکل مطرح هستند نه پتانسیل رشد. ‏مثلا وقتی صحبت میشه یک برنامه‌ریزی این است ‏که چطور از امکانات خارجی استفاده کنیم. ‏

این یک مورد. از طرف دیگر بقیه امکانات را هم ‏مورد استفاده قرار نمی‌دهیم. مثلا از اقبال بالایی ‏که در مورد سرمایه‌گذاری خارجی در کشور، بعد ‏از برجام ایجاد شد، استفاده نکردیم. چون سیستم ‏ما توان هماهنگ شدن با سیستم بین‌المللی را ‏ندارد. فرصت هارا به سادگی نادیده می‌گیریم. ‏

‏در موقعیتی قرار داریم که چشم‌انداز توسعه در ‏کشور چندان روشن نیست. با امکانات موجود چه ‏کنیم؟‎ ‎

ببینید ما راجع به فاکتورهای اقتصادی صحبت ‏می‌کنیم اما در خیلی موارد فاکتورهای ‏غیراقتصادی مهم هستند. نبود نهادهای مناسب ‏برای فعالیت اقتصادی. نهاد سیاسی و اجتماعی و ‏فرهنگی مشکل امروز و دیروز ما است. تحولات ‏غرب را ببینید توسعه در چهار حوزه فرهنگی- ‏اجتماعی- سیاسی و اقتصادی اتفاق افتاده است. ‏در حقیقت توسعه اقتصادی رکن چهارم شده و ‏روی سه پایه دیگر قرار گرفته و پایه چهارم شده ‏است. ‏

‎ ‎حالا ما که نمی‌توانیم مثل غربی‌ها ٧٠٠ سال ‏طی کنیم تا به اینجا برسیم، پس مجبوریم همه را ‏همزمان پیش ببریم. پس وقتی می‌گوییم برنامه، ‏یعنی متولیان هر بخش چکار کنند. ما الان حزبی ‏فعال در کشور نداریم. مگر می‌شود فعالیت ‏سیاسی بدون سازمانی به نام حزب شکل بگیرد؟ ‏قانون مالکیت در ایران هنوز جامع نیست. من به ‏عنوان سرمایه‌گذار اگر سرمایه‌گذاری کردم باید ‏حمایت قانونی بشوم. سرمایه‌گذار باید احساس ‏امنیت کند. فعالیت اقتصادی قانونمند باید مورد ‏حمایت قانونی قرار گیرد. فضای کسب و کار در ‏ایران باید درست شود. بخشی از این فضا‌سازی‌ها ‏وظیفه قوه قضاییه و مقننه است. همه‌اش وظیفه ‏دولت نیست. در کشور ما جا افتاده که برای حل ‏هر مشکلی به سراغ دولت می‌روند. دولت را باید ‏به مفهوم حاکمیت دید. همان قدر که دولت ‏مسوول است قوه قضاییه و مقننه هم هستند. من ‏فکر می‌کنم با سهمی که دولت در اقتصاد دارد ‏نمی‌شود پاسخگوی همه‌چیز باشد. ‏

حدس می‌زنم حدود ٢٠ درصد اقتصاد ایران در ‏اختیار دولت، حدود ٥٠ درصد در اختیار نهادهای ‏عمومی غیردولتی و بقیه هم در اختیار بخش ‏خصوصی است. هر مشکلی پیش می‌آید ‏می‌گویند دولت. من قبلا پیشنهاد کردم که ‏ترکیب ستاد برنامه را عوض کنید و نمایندگانی از ‏سه بخش دولتی و بخش عمومی و خصوصی و ‏سه قوه را در این ستاد جای دهید تا همه ‏بنشینند و به عنوان مجموعه حاکمیت ‏برنامه‌ریزی کنند. باید با هم همقسم بشوند. ‏

این ستاد در برنامه ششم نیز تغییر نکرده است؟

هنوز هم دیر نشده است. باید این ترکیب را عوض ‏کنند. ترکیب ستاد برنامه باید تغییر کند.بخشی که ٥٠ درصد اقتصاد را دارد چرا ‏نباید در تدوین برنامه کلان حضور داشته باشد؟ ‏قضیه این شده همه کنار نشستیم و دولت را وسط ‏رینگ بوکس گذاشتیم. اساسا دولت باید نقش ‏تسهیل‌گری و حاکمیتی داشته باشد. بعد از ‏مدت‌ها هنوز دولت ایران نقش تصدیگری دارد. ‏بودجه دولت به حدی متورم شده که امکان جمع ‏و جور کردنش وجود ندارد. این بودجه با این ‏حجم فعالیت محکوم به شکست است. ما آمدیم ‏بخش دولتی را به بخش غیردولتی واگذار کنیم ‏تقریبا بدترین شیوه را به کار گرفتیم. سهام ‏عدالت نه دولتی است و نه خصوصی. همان طور ‏که می‌بینید مشکلات ما خیلی هم پنهان نیست، ‏مشهود است. ‏

 

نوبیتکس
ارسال نظرات
x