باید دست به کار تدوین چشم انداز بیست ساله شویم
حمیدرضا برادران شرکا در کارنامه کاریاش هم تکیه بر صندلی ریاست دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی را دارد و هم تکیه بر صندلی سازمان مدیریت و برنامهریزی را. وقتی کلید سازمان مدیریت و برنامهریزی را به رییس دولت نهم در سال ١٣٨٤ تحویل داد، فکر نمیکرد اندک زمانی بعد نشانی از این سازمان باقی نماند.
احمدینژاد چندان سازمان مدیریت و برنامهریزی را به رسمیت نمیشناخت و آن را برنمیتافت. این گونه بود که حکم به انحلال داد و اتفاقا برادران شرکا، که از سال ١٣٥٤ عضویت در هیات علمی دانشگاه علامه را در کارنامه کاری خود جای داده است نیز همواره در صف منتقدان این اقدام قرار گرفت. با طمانینه سخن میگوید و تلاش دارد که هشدارهایش نسبت به حال و آینده کشور را طوری مطرح کند که راهی برای نجات باشد. وقتی صحبت از برنامه ششم توسعه میشود، سری تکان میدهد و شرایط امروز کشور را برای استناد به ضرورت برنامهریزی مورد توجه قرار میدهد. برای کسانی که معتقدند عمر برنامهریزی در جهان به سر آمده است، یک پاسخ دارد؛ اگر همه کشورهای جهان برنامهریزی را کنار گذاشتند، ما باید در دستور کار داشته باشیم چون ماهیت درآمد نفتی ما انفال است و معنی آن تعلق این درآمد به همه مردم است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد ، او که از دانشگاه فلوریدای امریکا مدرک دکترایش را گرفته، میگویدکه ایران باید هر چه سریعتر مشکل شکلی و محتوایی برنامه ششم توسعه را برطرف کند تا امکان توسعه را در کشور بازیابد. حالا لایحه برنامه ششم توسعه دیگر بار به مجلس ارایه شده است و پیشبینی میشود کمیسیون تلفیق بررسی برنامه، هفته آینده تشکیل جلسه دهد. هنوز هم کم نیست شمار کسانی که برنامه ششم را برنامهای کلی میدانند و دیگرانی که شرایط اقتصادی کشور را مساعد اجرای برنامهای توسعهای ارزیابی نمیکنند. مشروح مصاحبه حمیدرضا برادران شرکا در پی میآید:
وقتی از برنامه و توسعه صحبت میکنیم، خواهناخواه پای برنامه ششم به میان کشیده میشود. کمی دیر شده و نگرانیها درباره شکل و محتوای این برنامه همچنان پابرجاست، امیدی دارید که این برنامه سرنوشتی بدتر از برنامههای پیشین توسعه را نداشته باشد؟
امید دارم، هشدار میدهم و پیشنهاد میکنم تا راهی پیدا شود برای بهبود وضعیت در این حوزه. چارهای جز این نیست.
به نظر میرسد جدا از محتوا، ما به لحاظ شکلی نیز در این بخش با بحرانی جدی روبهرو هستیم. هنوز بسیاری از نمایندگان معتقدند آنچه تحت عنوان برنامه ششم به مجلس ارایه شد، اصلا برنامه نبود و سازمان مدیریت و برنامهریزی نیز توضیح میدهد اتفاقا این بخشی از برنامه است و لزومی به ارایه تمام احکام نیست، اینها ماهیت برنامه و بالاتر از این ماهیت توسعه را در ایران تهدید نمیکند؟
آقای رییسجمهور باید با مجلس به توافق برسد. این « باید» مهمی است. اگر قرار بر این است که برنامه به این شکل تصویب شود ما نیازمند یک توافق هستیم. به هر حال آقای دکتر روحانی بر این اعتقاد است که طبق قانون اساسی برنامهریزی بر عهده رییسجمهور است و نمایندگان مجلس نیز به قانون مصوب سال ١٣٥١ برنامه و بودجه استناد میکنند که بر اساس مفاد آن باید برنامه توسعهای به مجلس ارایه شود. اینجا حالا باید بحث کرد که قانون اساسی باید مدنظر قرار گیرد یا قانون مصوب سال ١٣٥١؟
ما سالها برنامههای توسعهای را در قالب قانون در مجلس مورد تصویب قرار دادهایم اما در عمل دستاورد خاصی نداشتیم. به هر روی مجلس شورای اسلامی در همین دوران، نتوانسته است دلایل عدم اجرای قانون را از دولتها پیگیر شود.
این نکته مهمی است. اگر این توافق صورت گیرد میشود به جای آنکه برنامه به مجلس ارایه شود تا تبدیل به قانون شود، در شورای عالی اقتصاد به تصویب برسد. البته اگر لازم باشد میتوان ترکیب شورا را تغییر داد.
شما از کدام نظریه دفاع میکنید؟
فکر میکنم این امکان هست که برنامه در شورای اقتصاد مصوب شود و دلایلی هم برای دفاع از این پیشنهاد دارم. کسانی که در حوزه تصویب و اجرای برنامه مسوولیت دارند، در این شورا حضور دارند، از سوی دیگر اگر به دلیل تغییرات محیطی داخلی و بینالمللی، ضرورت بازنگری در برنامه احساس شود، میتوان سرعت عمل بیشتری را برای اصلاح برنامه داشت. تغییرات سریعتر و راحتتر انجام میشود. لازمه این کار هم موافقت مجلسیهاست. آنها باید در قالب یک مصوبه قانونی این اختیار را به دولت بدهند که بتواند برنامه را در شورای عالی اقتصاد تصویب کند. در این شرایط نظر رییسجمهور هم تامین میشود چرا که همان طور که گفتم در قانون اساسی برنامهریزی بر عهده رییسجمهوری است. دولت میگوید تدوین و تصویب برنامه طبق قانون اساسی وظیفه من است و مواردی را که جنبه مالی و حقوقی دارد، در قالب لایحه به مجلس ارایه میدهم. همین موارد تحت عنوان بخشی از مقررات به مجلس ارایه شد. همان طور که گفتم این اختلاف نظر شکلی ایجاد شد.
فعلا که سیگنالی در خصوص توافق از سوی دولت و از سوی نمایندگان دیده نشده است؟
من فکر میکنم فعلا زمان، زمان توافق بر سر این مساله است تا این مشکل حل شود. لازم است من اشاراتی به شکل برنامهریزی داشته باشم تا سوال را روشنتر پاسخ بدهم. ما دو نوع برنامهریزی داریم. یکی برنامهریزی جامع و دیگری برنامهریزی هستهای. در برنامهریزی جامع، همه موارد دیده میشوند، در کنار هم. اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع و... و تمامی آنچه دولت قصد دارد در هر حوزه اجرایی کند را در برنامه منعکس میکند. خاطرم هست که در زمان تدوین برنامه چهارم توسعه، مرحوم دکتر عظیمی پیشنهاد کردند که با توجه به اینکه راه تدوین برنامه جامع در ایران آزموده شده است، بهتر است اینبار از برنامهریزی هستهای مدد بگیریم. ما این پیشنهاد را به ستاد برنامه ارایه کردیم و مورد تاییدکامل قرار نگرفت. پس در نوع برنامهریزی جامع است که همهچیز در آن دیده میشود. برنامهریزی هستهای هم یعنی پروگرامهایی برای هر مشکل اولویتدار در نظر بگیریم تا به ترتیب مشکلات و کمبودها را برطرف کنیم. این در کلیت قضیه است. تاکنون همه برنامههایی که داشتیم جامع بوده است؛ از این رو در برنامه چهارم ما تلفیقی از برنامه هستهای و جامع را مد نظر قرار دادیم. از یک طرف برنامه جامع بود اما از سوی دیگر ٣٠ پروگرام بخشی و سی پروگرام استانی تدوین کردیم. ایده این بود که به سمتی برویم تا به تدریج در آینده همه برنامه را پروگرامها تشکیل بدهند.
از توافق بر سر شکل قانونی تصویب برنامه و شیوه تدوین بگذریم به محتوا میرسیم. برنامه ششم توسعه برنامهای سرنوشت ساز برای ایران است. از پس اجرای ناقص دو برنامه توسعهای و عقبگرد اقتصاد ایران، زمان برای تدوین برنامهای قابل اجرا جهت حرکت دوباره اقتصاد وجود دارد. حالا در اینجا دو سوال مهم مطرح است. اول اینکه جامعه ایران از پس تحلیل قابل توجه اقتصادی آیا آمادگی لازم برای حمایت از یک برنامه توسعهای را دارد و دوم اینکه محتوای برنامه ششم چنین پتانسیلی را داراست یا خیر؟
نظر شخصی من این است که مهمتر از همه قضایا، جامعه است. باید این جامعه برنامهپذیر بشود. منظور من از جامعه مسوولان و مردم، هردو هستند. هر دو اینها باید اعتقاد پیدا کنند برنامهریزی یک اصل ضروری است. این مقدم بر قضایایی است که گفتم.
البته هنوز کم نیست شمار کارشناسانی که معتقدند برنامه توسعهای آن قدرها هم ضروری نیست و بسیاری از کشورها بدون تدوین برنامه توسعهای خط مشی حرکت خود را تدوین میکنند.
نکته مهمی را اشاره کردید. من معتقدم اگر همه کشورهای جهان هم برنامه را کنار گذاشتند ما نباید کنار بگذاریم و باید حتما برنامه توسعهای تدوین کنیم. میپرسید چرا؟ اشاره من به درآمد نفت است.
در کشور ما درآمد نفت عمدهترین بخش درآمدی کشور را تشکیل میدهد. این درآمد انفال است و به عموم مردم تعلق دارد. باید با دقت بیشتری این درآمد را هزینه کنیم. درآمد ناشی از نفت یک درآمد بین نسلی است، یعنی هم به نسل امروز تعلق دارد و هم نسل آینده، پس باید صرف توسعه سرمایهگذاری در کشور شود. این عملیات نیازمند یک برنامه مدون است که دولت با اولویتهای کشور بیاید و آن را تخصیص بدهد. حالا شما میگویید برخی کشورها اصلا برنامه ندارند. یادمان باشد در همین کشورها بنگاههای بزرگ، برنامه دارند. پس برنامهای بودن این بنگاهها کشور را هم برنامهپذیر میکند؛ لذا من معتقدم به دلیل ماهیت درآمد نفت، اگر هیچ کشوری در دنیا برنامه نداشت ما باید داشته باشیم.
تاکنون برنامه داشتهایم، اتفاقا در قالب قانون هم تصویب کردهایم اما نتیجه چندان جالب نیست.
مشکل، دیگر از برنامه نیست. باید به برنامه اعتقاد داشته باشیم و اجرای آن را دنبال کنیم. دولت هم بایدگزارشهایی را به شکل ادواری به نمایندگان مردم ارایه کند. اصلا لازم است که این حوزه نظارت را پررنگتر از قبل کنیم.
حالا میرسیم دوباره به این نکته کلیدی که آیا مردم برای اجرای یک برنامه توسعهای آماده اند؟
باید ضرورتهایش را برای مردم تبیین کنیم. ما از هر زمان بیشتری به یک برنامه توسعهای نیازمند هستیم.
ماهیت درآمدی ایران از یک سو و ماهیت مسائل و تنگناهای کشور ضرورت برنامهریزی را از قبل بیشتر کرده است. ما در شرایط کنونی با چند بحران روبهرو هستیم. اما سه بحران دارای اولویت است. بحران آب، بحران صندوقهای بازنشستگی و بحران بیکاری. خوب چطور میتوانیم بر این بحرانها فایق شویم؟ ما با مقدار آبی که از منابع آبمان برداشت کردیم و مساله خشکسالی در بسیاری از استانها، چارهای جز برنامهریزی نداریم. اصلا اگر برنامه نباشد، با انبوه مشکلات چه کنیم. کدام را اولویت بدهیم؟ باید دید چقدر منابع داریم و با این منابع کدام بحران اولویتدار را باید در ٥ سال پیش رو حل کنیم. هر چه دیرتر این برنامهها را تدوین و اجرایی کنیم، بحران عمیقتر میشود. مثلا با مساله فساد اداری چطور مقابله کنیم؟ چند سال این برنامه را داشته باشیم؟ این عملیات را از کجا آغاز کنیم؟ در زمان مناسب و منطقی هم چطور اجرایی کنیم؟
به هر حال من نمیتوانم قانع شوم. دلایلی که میآورید کاملا درست است اما ما با وجود برنامه توسعهای به اینجا رسیدهایم، به انبوهی بحران. اصلا کدام اولویتمان در این سالها مورد رسیدگی قرار گرفته است؟
نمونه میدهم. الان همه میگویند انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی غلط بود اما قبلا این اتفاق نظر نبود. حکایت برنامه هم همین است. حالا خیلیها معتقدند اگر سازمان مدیریت و برنامهریزی بود، با همه مشکلاتش نمیگذاشت بحران آب به اینجا برسد یا بحران یارانهها. در دولت پیشین ٨٠٠ میلیارد دلار منابع داشتیم اما آمار اشتغال را ببینید؛ گفته شد سالی ١٤ هزار شغل اضافه شده است. من درخواست میکنم در همین دوره پروژههای بزرگ را لیست کنید. بگویید کدام پروژه بزرگ را شروع کردیم. لازم است یک گزارش به مردم بدهند. در همین حد گزارش عملیات تا بفهمیم چه شده است.
اینکه جامعه یا مسوولان برنامهپذیر نیستند جنبه فرهنگی قضیه است. ما بعضی بخشها را بها ندادهایم. اصلا برخی حوزهها وظایفشان را فراموش کردهاند. بعد نظارتی کمتر از بعد تقنینی نیست. این بعد نظارتی را مجلس باید اجرایی کند. در کنار آن نهادهای نظارتی هم همین طور. هر قدر دیرتر برنامهپذیر شویم، بحران عمیقتر و مشکلتر میشود و شاید به جایی برسیم که مشکل غیرقابل حل شود. اگر خودمان توانایی نداریم که به نظر من داریم، از تجربه کشورهای دیگر استفاده کنیم و مشاورانی را در سطح بینالمللی بیاوریم. مسوولان در درجه اول و مردم در درجه بعدی باید به این باور برسند که تنها راهحل فایق آمدن بر مشکلات فراوان موجود در کشور ما بحث برنامهریزی است. نمیشود همه مسائل کشور را یک دفعه و یک جا حل کنیم. کاری که کردیم و جواب نداد. فرض کنید پنج بحران داریم، باید ببینیم کدام را اول و کدام را آخر حل کنیم. البته در ابتدا توضیح دادم که ایراد برنامهریزی جامع همین است. اینکه اولویتبندی دقیق صورت نمیگیرد. یکی از ویژگیهای برنامه این است که اولویتها را روشن کند. اگر بخواهیم همه مسائل کشور را بریزیم در یک لایحه و تبدیل به قانون کنیم محکوم به شکست هستیم. همه منابع مالی و زمانی را باید به چندمشکل تخصیص میدادیم تا حل شوند بعد میرفتیم سراغ بقیه اما این گونه نشد. این طرحهای عمرانی تصویر روشنی است از عملکرد ما. همه اصرار دارند طرحهای عمرانی در استانهایشان شروع شود. نتیجه این میشود که هزار طرح عمرانی را آغاز میکنیم و بعد زمان طولانی به آنها اختصاص میدهیم و در آخر نیز یا نیمه تمام رها میشوند...
یا وقتی به پایان میرسند که توجیه فنی و اقتصادی ندارند.
آفرین. دقیقا. طبیعی است اگر همه کار را با هم شروع کردید به اینجا میرسیم. ما در دانشگاه به دانشجویان میگوییم نیاز انسان نامحدود است و منابع محدود. اقتصاد یعنی انتخاب بر مبنای اولویتها. شما درآمد ماهیانه دارید، بر اساس آن اولویتهایتان را تعیین میکنید. مثلا میگویید اول غذا، مسکن، پوشاک و بعد آموزش و بهداشت و... به میزان درآمد و امکانات این اولویتها را مشخص میکنید. وقتی در سطح فردی این کار را میکنید در سطح سازمانی و کشوری نیز به این برنامه نیاز دارید.
اگر ما برنامههای توسعهای نداشتیم، وضعیتمان با حالا خیلی تفاوت داشت؟
سوال خوبی میپرسید. من میگویم بله خیلی تفاوت داشت.
با وجود همه مواردی که گفتید، اینکه پایبندی نداشتیم، درست اجرا نکردیم، اولویتبندی اتفاق نیفتاد؟
با همه اینها اگر برنامه نبود وضعمان بدتر بود. منتقدید که چرا برنامه اجرا نمیشود، خوب بروید بررسی کنید. نه شما. دولت برود ببیند مشکل چیست؟ گروه کارشناسی بگذارد. مثل این میماند که ساختمان بسازید اما به خاطر نم دادن دیوار رهایش کنید. طبیعتا مشکل لوله را برطرف میکنید. نمیگویید ساختمان بد است. بالاخره مشکلیابی میکنید و حالا هم در مورد برنامه توسعه لازم است تیمی از کارشناسان بررسی کنند ببینند مشکل کجاست. به نظر من مشکل این است که خواستیم همه هندوانهها را با یک دستبرداریم. در بازه زمانی ٥ ساله قصد کردیم همه مشکلات را حل کنیم و هیچ کدام هم حل نشد.
مثال شما قابل بررسی است، به هر حال زیانی که ایران بابت انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی دید قابل توجه است، اما نمیشود به همین حداقل هم قانع بود.
عرض من این است که سازمان مدیریت و برنامهریزی نداشتیم و زیانش را دیدیم. همین سازمانی که خیلیها از آن انتقاد میکردند در زمان حیاتش مقابل خیلی از زیاده خواهیها ایستاد. موفقترین برنامه توسعهای در اجرا، برنامه سوم بود و در تدوین هم بهترین برنامه همان برنامه چهارم است که تقریبا اجرا نشد. بالاخره یک معیاری هست که ما بر مبنای آن صحبت کنیم. من منظورم همین سنگ محک است. پروژهای در این مملکت آغاز شد اما پیگیری نشد. این پروژه نگاه به برنامهریزی بود. قرار بود بر همین مبنا نگاه ما رو به پیشرفت باشد. شاید باید بهتر کار میکردیم و از زمان و منابعمان بهتر استفاده میکردیم اما نسبی بررسی کنید میبینید در همین شرایط برنامه سوم خوب بود. شاید شما بگویید برنامههای قبلی بلافاصله پس از پایان جنگ اجرا شده اما من نوع نگاهی که بوده را میگویم که رو به پیشرفت بود.
یادمان باشد هر فعالیتی که صورت میگیرد با توجه به همان زمان و مکان باید سنجیده شود. تلاش دولت این بود که تسهیلکننده باشد تا مداخله گر. همان برنامه سوم را میگویم. الان هم دولت باید همین نقش را داشته باشد. اولویت این است که تصدیهای دولتی واگذار بشوند. در برنامه چهارم دیده بودیم دولت چابک شود و به وظایف اصلی آن بپردازد و بحث تسهیلگری را داشته باشد. دولتها چند وظیفه اساسی دارند: دفاع از کشور، حمایتهای قانونی و تسهیلکنندگی برای فعالیت بخش خصوصی. ما باید دوباره برگردیم به همان بخشها و نگرشها.
بخش خصوصی ما با وجود مشکلاتی که دارد در همین چند سال گذشته نشان داد اگر میدان بگیرد و مانعتراشی نکنند میتواند موفق بشود. من این تغییر را به وضوح میبینم و این پتانسیل بخش خصوصی را کامل درک میکنم. شاید واضح نباشد اما روند وقایع و عملکرد نشان میدهد بخش خصوصی کم کم در حال بازیافت جایگاه واقعی خودش است. طبیعی این است که اگر زمینه و فضا و شرایط را آماده کنیم بخش خصوصی میتواند بیش از پیش اثرگذار باشد. باید امیدواری به آینده داشته باشد. به عنوان مثال، در بحث سالمسازی سیستم اداری، فساد اداری بیشترین و بزرگترین آفت توسعه کشور است. باید این مشکل را حل کنیم.
باید فضا را امن کنیم. سرمایهگذار خارجی با این سیستم اداری جرات نمیکند وارد ایران شود. بحث بحرانها هم هست که مفصل به آنها پرداختیم.
با مشکل عدم باور به برنامه و برنامهپذیری چه باید کرد؟
عدم باور به برنامهریزی هم قابل تاسف است. در بسیاری از کشورها برنامهها قانون نیست اما مفاد آن چه را پیش بینی میکنند به مرحله اجرا در میآورند. حالا چطور ما قانون را اجرایی نمیکنیم؟ به نظر میرسد باید اجبار بیشتری در اجرایی شدن برنامه میگذاشتیم و بگذاریم. مجلس چرا سوال نکرده و دولت چرا پاسخ را ارایه نداده است. من البته مثالی ساده میزنم. در مورد همین برنامه ششم. وقتی دولت همین لایحه را به مجلس داد، تعداد پیشنهادات نمایندگان مجلس از پیشنهادات دولت در لایحه برنامه ششم بیشتر بود. این یعنی چی؟ معلوم است ما از همان ابتدا شرایطی ایجاد کردیم که هیچ کدام از برنامهها اجرایی نشوند. وقت آن است که مجلسیها در جایگاه نظارتی خود در اجرای درست برنامه قرار گیرند. باید سوال کنند چرا این مواد را در لایحه آوردید و بقیه را نیاوردید؟ توضیح بگیرند. در حقیقت بر صندلی قانونگذاری بنشینند. نمیشود ٥ اولویت دولت داشته باشد و ٥ اولویت مجلس و در نهایت هم تعداد اولویتها را بالا ببریم. همین نشان میدهد ما باور نداریم که شرایط حاکم بر برنامهریزی چیست. در دیگر عرصهها هم همین است. هر وزیری میخواهد منویات خود را وارد برنامه کند، بدون توجه به اصل برنامهریزی. اگر قرار است حرف همه بیاید اصلا چرا برنامه مینویسید؟
با این اوضاع چه باید کرد؟
پیشنهاد من به دوستان این است که زمانی که چشمانداز ٢٠ ساله تبدیل به سند شد، ما باید یک برنامه بلندمدت ٢٠ ساله تدوین و آن را به چهار برنامه ٥ ساله توسعهای تقسیم میکردیم. البته در برنامه چهارم تا حدی اهداف کلی برنامه پنجم، ششم و هفتم را هم تدوین کردیم اما دنبال نشد. الان هم دیر نیست. ٩ سال به پایان چشمانداز باقی مانده و باید دوباره چشمانداز بیست سالهای تدوین کنیم. کلیتر ببینیم در بیست سال آینده باید چکار کنیم. اینبار برنامه توسعه بلندمدت را پس از تصویب این چشمانداز تدوین کنیم. باید همه همقسم بشوند که این برنامه را اجرا میکنیم. مالزی همین کار را کرد. باید یک برنامه بلندمدت تصویب کرد و بعد به فراخور زمان و امکانات اولویتهایش را جابهجا کرد. یادم هست یک بار که از تجربیاتشان گزارش میدادند، گفتند با امکاناتی که داشتیم سرعت را بیشتر کردیم و بخشی از برنامه نیز قبل از موعد مقرر به نتیجه رسید. مالزی کشوری شبیه ما است. از این تجربه برای برنامهریزی استفاده کنیم. لازم است از این حال روزمرّگی بیرون بیاییم. مشکلی که در کشور ما هست همین روزمرّگی دولت است؛ همه دنبال حل مسائل امروز هستند. این امکانپذیر نیست. این وضعیت برای یک فرد صحیح نیست چه رسد برای جامعه، برای دولت. بروید با جوانها حرف بزنید ببینید کدام یک برنامه ١٠ ساله دارند؟می خواهند ١٠ سال دیگر به کجا برسند. روزمرّگی دولت ما را هم روزمره کرده است. از هر کسی بپرسید آینده را چطور میبینید میگوید اصلا فکر نکردم، احتمالا اوضاع خوبی نیست. این در حالی است که جامعه از پتانسیل بالایی برخوردار است. وقتی جوان این مملکت آینده را خوب نمیبیند و فکری به حالش نکرده است یعنی وارد بحران شدهایم. باید بحث آینده پژوهی را گسترش بدهیم. در حالی برای فردایمان فکری نکردهایم که در برخی کشورها سند صد ساله مینویسند. مثلا میگویند برنامه ما برای ٧٠ سال آتی برای آب چیست. برای جمعیت برنامه دارند. در ژاپن میگویند سن جامعه بالا رفته و کشور دچار مساله پیری شده است. نگران شدهاند و برنامهریزی در این حوزه در دستور کارشان است. به هر حال وقتی جامعه پیر میشود، بیشتر مصرفکننده است نه مولد؛ آلترناتیو چیست؟ کجا برویم؟ باید مهاجران بیشتری داشته باشیم؟ جمعیت موجود را تشویق به زاد و ولد کنیم؟ در مورد گزینههای مختلف فکر میکنند. حالا در ایران جوان با درصد بالای جوانان که خود، پتانسیلی، برای عامل رشد هستند و برخی کشورها آرزوی ترکیب جمعیتی ما را دارند به وضعیتی رسیدهایم که جوانان به عنوان مشکل مطرح هستند نه پتانسیل رشد. مثلا وقتی صحبت میشه یک برنامهریزی این است که چطور از امکانات خارجی استفاده کنیم.
این یک مورد. از طرف دیگر بقیه امکانات را هم مورد استفاده قرار نمیدهیم. مثلا از اقبال بالایی که در مورد سرمایهگذاری خارجی در کشور، بعد از برجام ایجاد شد، استفاده نکردیم. چون سیستم ما توان هماهنگ شدن با سیستم بینالمللی را ندارد. فرصت هارا به سادگی نادیده میگیریم.
در موقعیتی قرار داریم که چشمانداز توسعه در کشور چندان روشن نیست. با امکانات موجود چه کنیم؟
ببینید ما راجع به فاکتورهای اقتصادی صحبت میکنیم اما در خیلی موارد فاکتورهای غیراقتصادی مهم هستند. نبود نهادهای مناسب برای فعالیت اقتصادی. نهاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مشکل امروز و دیروز ما است. تحولات غرب را ببینید توسعه در چهار حوزه فرهنگی- اجتماعی- سیاسی و اقتصادی اتفاق افتاده است. در حقیقت توسعه اقتصادی رکن چهارم شده و روی سه پایه دیگر قرار گرفته و پایه چهارم شده است.
حالا ما که نمیتوانیم مثل غربیها ٧٠٠ سال طی کنیم تا به اینجا برسیم، پس مجبوریم همه را همزمان پیش ببریم. پس وقتی میگوییم برنامه، یعنی متولیان هر بخش چکار کنند. ما الان حزبی فعال در کشور نداریم. مگر میشود فعالیت سیاسی بدون سازمانی به نام حزب شکل بگیرد؟ قانون مالکیت در ایران هنوز جامع نیست. من به عنوان سرمایهگذار اگر سرمایهگذاری کردم باید حمایت قانونی بشوم. سرمایهگذار باید احساس امنیت کند. فعالیت اقتصادی قانونمند باید مورد حمایت قانونی قرار گیرد. فضای کسب و کار در ایران باید درست شود. بخشی از این فضاسازیها وظیفه قوه قضاییه و مقننه است. همهاش وظیفه دولت نیست. در کشور ما جا افتاده که برای حل هر مشکلی به سراغ دولت میروند. دولت را باید به مفهوم حاکمیت دید. همان قدر که دولت مسوول است قوه قضاییه و مقننه هم هستند. من فکر میکنم با سهمی که دولت در اقتصاد دارد نمیشود پاسخگوی همهچیز باشد.
حدس میزنم حدود ٢٠ درصد اقتصاد ایران در اختیار دولت، حدود ٥٠ درصد در اختیار نهادهای عمومی غیردولتی و بقیه هم در اختیار بخش خصوصی است. هر مشکلی پیش میآید میگویند دولت. من قبلا پیشنهاد کردم که ترکیب ستاد برنامه را عوض کنید و نمایندگانی از سه بخش دولتی و بخش عمومی و خصوصی و سه قوه را در این ستاد جای دهید تا همه بنشینند و به عنوان مجموعه حاکمیت برنامهریزی کنند. باید با هم همقسم بشوند.
این ستاد در برنامه ششم نیز تغییر نکرده است؟
هنوز هم دیر نشده است. باید این ترکیب را عوض کنند. ترکیب ستاد برنامه باید تغییر کند.بخشی که ٥٠ درصد اقتصاد را دارد چرا نباید در تدوین برنامه کلان حضور داشته باشد؟ قضیه این شده همه کنار نشستیم و دولت را وسط رینگ بوکس گذاشتیم. اساسا دولت باید نقش تسهیلگری و حاکمیتی داشته باشد. بعد از مدتها هنوز دولت ایران نقش تصدیگری دارد. بودجه دولت به حدی متورم شده که امکان جمع و جور کردنش وجود ندارد. این بودجه با این حجم فعالیت محکوم به شکست است. ما آمدیم بخش دولتی را به بخش غیردولتی واگذار کنیم تقریبا بدترین شیوه را به کار گرفتیم. سهام عدالت نه دولتی است و نه خصوصی. همان طور که میبینید مشکلات ما خیلی هم پنهان نیست، مشهود است.