۰ نفر

کارگران کوره‌ های آجرپزی، این روز ها را چگونه می‌ گذرانند؟

۱۴ شهریور ۱۴۰۰، ۱۳:۲۴
کد خبر: 559457
کارگران کوره‌ های آجرپزی، این روز ها را چگونه می‌ گذرانند؟

کنار ردیف آجرهای خامی که قرار است داخل کوره بروند، چند زن و مرد مشغول خشت‌زنی هستند. دو دختربچه مو طلایی با شیلنگ آب، گل چسبیده به قالب خشت را پاک می‌کنند و کودک خردسالی هم فرغون به دست کنار دیوار خوابیده است.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، خیرالله متوجه حضورم می‌شود. اهل افغانستان و پشتون است و فارسی را دست و پا شکسته حرف می‌زند. می‌گوید وقتی هر روز با این خاک و گِل سروکار داشته باشی و از خستگی 9 شب بیهوش کنج اتاق بیفتی، کرونا که سهل است هیچ بیماری لاعلاجی حریف تو نمی‌شود. اینجا خبری از ماسک و مواد ضدعفونی نیست. از واکسن هم خبری نشده و ظاهراً حاشیه پایتخت جایی در آمار واکسیناسیون ندارد.

برای صحبت با خانواده‌های ساکن کوره‌های آجرپزی وارد جاده امام رضا(ع) می‌شوم. 30 کیلومتر دور از تهران، کوره‌های آجری که روی زمین سبز شده‌اند خودنمایی می‌کنند و کنار هر یک از این کوره‌ها چند خانواده زندگی می‌کنند. دنیای آنها خاک و گِل و کوره است. بعد از آخرین پیچ جاده، دیدن تابلوی فرون‌آباد یعنی به مقصد رسیده‌اید. خیابان‌های سمت راست جاده هرکدام تو را به کوره‌ای می‌برد. انتهای خیابان هشتم مقابل در آهنی بزرگ می‌ایستم. صدای بچه‌هایی که مشغول بازی هستند از پشت در شنیده می‌شود. چند نفرشان پابرهنه هستند و بقیه هم دمپایی پاره یا سایز بزرگ به پا دارند. یکی از بچه‌ها با دیدن من بقیه را صدا می‌زند. انگشتان پاهایش از دمپایی بیرون زده. کسی ماسک ندارد. یکی یکی با لباس‌های خاک گرفته و صورت آفتاب سوخته از گودال کنار کوره بالا می‌آیند.

«خدا به ما هیچ چیزی نداده، کرونا هم نمی‌دهد!» زن، چادر سیاهش را محکم دور کمرش می‌بندد و کودکش را در آغوش می‌گیرد. ساکن مشهد است و بهار و تابستان برای خشت‌زنی به این کوره می‌آیند: «همیشه اینجا نیستیم. البته خیلی از خانواده‌هایی که اینجا زندگی می‌کنند سال‌هاست ساکن هستند. اوایل بهار با شوهر و سه تا بچه می‌آیم اینجا برای کارگری. یک اتاق هم به ما می‌دهند و هر روز کنار کوره آجر خشت می‌زنیم. آنقدر توی این خاک و گِل کار می‌کنیم که خبری از کرونا و مریضی نداریم.»

صحبت‌های زن که به اینجا می‌رسد سروکله بقیه هم پیدا می‌شود. مرد خاک لباس‌ها را با دست می‌تکاند و می‌گوید: «از 6 صبح تا 8 شب آجر خشت می‌زنیم و داخل کوره می‌گذاریم. شب هم آنقدر خسته و لهیده به اتاق‌های خودمان می‌رویم که وقت فکر کردن به مریضی نداریم. 28 خانواده در این کوره زندگی می‌کنند. درکل 15 کوره آجرپزی در این منطقه هست که هرکدام بین 15 تا 20 خانواده کارگر دارند و کسی هم ماسک نمی‌زند. اصلاً برای چی باید بزنیم؟»

لبخندی می‌زند و می‌گوید: «هر روز کلی خاک و گرد و غبار و دود کوره را می‌فرستیم توی ریه و دیگر جایی برای کرونا نمی‌ماند. این وضعیت زندگی ما است. شب‌ها آنقدر بدن درد داریم که اگر هم کرونا بگیریم متوجه نمی‌شویم از بیماری است یا از خستگی. اگر بخواهیم ماسک بزنیم هم توی این وضعیت که خودتان می‌بینید باید هرساعت ماسک عوض کنیم. از کجا پول بیاوریم این همه ماسک بخریم؟»

بچه‌های قد و نیم قد اطراف ما جمع می‌شوند. با تعجب چشم به دهان من دوخته‌اند و گاهی از هم می‌پرسند کرونا چیه؟ زنی دستان پینه بسته‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «تا حالا که برایمان ماسک و مواد ضدعفونی نیاورده‌اند. سالی یک بار ایام محرم غذای نذری یا مواد غذایی می‌آوردند. اینجا خیلی دور است و کمتر کسی راهش سمت ما می‌افتد. همه نذری‌شان را به کوره‌های محمود آباد می‌برند. اینجا بیشتر به مواد شوینده و صابون نیاز داریم. این لباس‌هایی که می‌بینی هر روز باید شسته شوند اما وقتی مواد شوینده نداریم مجبوریم هفته‌ای یک بار تمیزشان کنیم.»

خدا را شکر کسی اینجا کرونا نگرفته. این را علی که اهل مزار شریف است می‌گوید: «8 سال است اینجا زندگی می‌کنم. 5 تا بچه دارم که همگی در این کوره کار می‌کنند. باور کنید کرونا در ما اثر ندارد. بدن ما برابر بیماری‌های خطرناک ایمن است. مریض هم بشویم پول دکتر و دارو نداریم و با قرص و شربتی که در هر خانه‌ای پیدا می‌شود خودمان را درمان می‌کنیم. اگر هم نشد به درمانگاهی که آن طرف خرابه‌هاست می‌رویم و با یک آمپول سرپا می‌شویم و برمی‌گردیم سر کار. البته چون به شهر تردد نمی‌کنیم ویروس کرونا اینجا منتقل نمی‌شود. از صبح تا غروب هم که با فاصله از هم خشت می‌زنیم و با تاریک شدن هوا هرکسی به اتاق خودش می‌رود.»

همسرش زن سالخورده‌ای را که مشغول شستن قابلمه است نشان می‌دهد و می‌گوید: «این زن سرطان دارد ولی با وجود این در کوره کار می‌کند. از بچه 6 ساله تا زن و مرد 80 ساله اینجا کار می‌کنند. می‌گویید بیماری، راستش من خودم یکی دو بار آبریزش بینی داشتم ولی چون گرد و خاک اینجا زیاد است اهمیتی ندادم. برای واکسن هم کسی سراغ ما نیامده. البته شکایتی هم نداریم و خدا را شکر بدن ما ایمن است و کرونا نمی‌گیریم. بیشتر از ماسک و واکسن به شیر خشک و مواد غذایی و دمپایی و اسباب بازی برای بچه‌ها نیاز داریم. پارسال که مدارس اینترنتی برگزار شد خیلی از بچه‌های ما نتوانستند درس بخوانند. باید با گوشی موبایل درس می‌خواندند اما خیلی از خانواده‌ها گوشی درست و حسابی ندارند. خدا کند مدارس امسال حضوری باشد وگرنه بازهم بچه‌های ما از درس عقب می‌مانند.»

روز اول تابستان زندگی مشترک را در یکی از اتاق‌های کنار کوره شروع کردند. می‌گویند اینجا کسی به کرونا فکر نمی‌کند. جواد به اتاقی که پارچه قرمزی از بالای آن آویزان شده اشاره می‌کند و می‌گوید: «آن اتاق، خانه ما است. 3 سال قبل با خانواده‌ام از مزار شریف اینجا آمدیم. همه این مدت کنار پدر و مادرم در این کوره کار کرده‌ام. امسال هم با یکی از دخترانی که اینجا کار می‌کرد ازدواج کردم. چون پول اجاره و آب و برق نمی‌دهیم همین جا را برای زندگی انتخاب کردیم. درآمد زیادی هم از خشت‌زنی آجر گیر ما نمی‌آید که بخواهیم خانه‌ای در خاتون‌آباد اجاره کنیم و باید در همین یک اتاق زندگی کنیم. خیلی از کسانی که اینجا کار می‌کنند کارت اقامت دارند که هر سال باید تمدید کنند. با کارت اقامت هم واکسن نمی‌زنند. زنان و مردان بالای 60 سال اینجا زیاد هستند ولی به هیچکدام واکسن نزده‌اند. خدا را شکر بدن ما مقاوم است. اگر هم کسی علایم پیدا کند توجهی نمی‌کند و همه را به حساب خستگی و سرماخوردگی می‌گذارد. البته ما جایی نمی‌رویم. صبح تا شب که کنار کوره هستیم و جمعه‌ها هم داخل اتاق‌ها استراحت می‌کنیم. بچه‌ها هم در این خرابه‌ها بازی می‌کنند و کمتر یکدیگر را می‌بینیم.»

جواد اشاره‌ای به اوضاع این روزهای زادگاهش می‌کند و می‌گوید: «با وضعیت این روزهای افغانستان هم باید منتظر هجوم مهاجران بیشتری باشیم. اگر تا قبل کمی امید به بازگشت داشتیم اما الان نداریم. اقوام و بستگان از افغانستان تماس می‌گیرند و می‌خواهند برای زندگی بیایند اینجا. انگار قرار نیست کشور ما روی آرامش را ببیند. روزهای آینده افغان‌های بیشتری به ایران مهاجرت می‌کنند و خیلی‌ها هم برای کار اینجا می‌آیند. اینجا هم که جایی نداریم. غم و غصه وطن دیگر جایی برای فکر کردن به کرونا نمی‌گذارد.»