۰ نفر

افکار مثبت لزوما فرد را ثروتمند نمی‌کند

نگاهی به رمز و راز زندگی موفق

۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۳:۲۸
کد خبر: 503863
نگاهی به رمز و راز زندگی موفق

رابطه بین مثبت‌اندیشی و ثروت رابطه ساده‌ای نیست. شاید بتوان گفت که اگر در جامعه‌ای تلاش افراد زودتر به نتیجه برسد، افراد آن جامعه امیدوارتر و مثبت‌اندیش‌تر خواهند بود، اما برای دقیق‌تر شدن بحث، مفهوم مثبت‌اندیشی را واکاوی می‌کنیم.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، در متون روانشناسی میان مثبت‌اندیشی و روانشناسی مثبت‌گرا تمایز قائل می‌شوند. مثبت‌اندیشی بیشتر به آن مفهوم ساده، نگرش مثبت به جهان و زندگی است که براساس آن در کتاب‌های خودیاری برای داشتن حال خوب مرتبا به داشتن این نگرش دعوت می‌شویم. در این نوع کتاب‌ها به ذکر مثال‌هایی از نتیجه‌بخشی مثبت‌اندیشی اکتفا می‌شود و الزامی به ارائه یافته‌های حاصل از یک پژوهش روشمند نیست. اما روانشناسی مثبت‌گرا که سلیگمن بنیانگذار آن است در مقابل رویکردهای دیگر روانشناسی که مبتنی بر تشخیص و درمان بیماری‌های روان انسان هستند، پیشنهاد می‌کند که به جای تمرکز بر بیماری‌ها، به انسان‌های سالم برای زندگی بهتر کمک کنیم.

بنابراین می‌توانیم همین ابتدای کار، مثبت‌‌اندیشی یعنی صرف ارائه توصیه‌های جذاب برای داشتن ذهنیت مثبت را به‌علت نبود پشتوانه علمی کنار بگذاریم و بر روانشناسی مثبت‌گرا تمرکز کنیم و ببینیم که آیا میان دیدگاه‌های این حوزه از روانشناسی و ثروت می‌توان ارتباط برقرار کرد یا نه. شاید بهتر باشد برای رسیدن به نتیجه قابل اعتنا، به‌دست آوردن ثروت را ذیل موفقیت درنظر بگیریم. براساس تئوری‌های موجود در روانشناسی مثبت‌گرا، مدل ذهنی فرد، محور بررسی‌ها و تحلیل‌ها قرار می‌گیرد و تاکنون در مقالات علمی داخلی و خارجی ـ دست‌کم تا امروزـ ارتباط کاملا مستقیمی میان مدل ذهنی و ثروتمند شدن دیده نشده است. درواقع شاید بتوان گفت تمرکز بر نقاط مثبت بر مولفه‌هایی چون تاب‌آوری اثر می‌گذارد و همین پارامتر تاب‌آوری، درصد رسیدن به موفقیت - یا در این یادداشت همان ثروتمند شدن - را افزایش می‌دهد؛ این شاید یکی از ارتباط‌های غیرمستقیم مثبت‌گرایی و ثروتمند شدن باشد.

علاوه بر این جامعه‌شناسی که غالبا تمرکز بر اثرگذاری ساختارهای اجتماعی بر زندگی فردی است، نقدهایی جدی به رویکردهای ذهنی مثبت‌گرا که بر اثرگذاری ذهنیت بر زندگی فردی و موفقیت تأکید می‌کند، وارد می‌کند. برای مثال یکی از این نقدها این است که تأکید زیاد بر این مدل ذهنی افراد و رابطه آن با موفقیت، همه مسئولیت را بر دوش فرد می‌اندازد، به جای آنکه سراغ جامعه برود و از همین‌جا اختلاف علوم جامعه‌شناسی و روانشناسی آغاز می‌شود. به‌طور کلی علم روانشناسی بر سلامت روان و قدرت عمل فرد تمرکز می‌کند، درحالی‌که تأکید جامعه‌شناسی بر ساختار‌های اجتماعی و نقش مؤثر آن بر اراده، ذهن و عملکرد فرد است. در این حالت شکست‌ها تماما به پای فرد نوشته می‌شود و نادیده گرفتن سهم مسائل کلان جامعه ممکن است منجر به سرخوردگی فرد شود. علاوه بر این حتی با این فرض که مدل ذهنی در به‌دست آوردن موفقیت - در اینجا ثروت- نقش اساسی دارد، باز هم بحث بر سر این است که خود فرد تا چه میزان می‌تواند مدل ذهنی خود را بسازد؟ درواقع از دیدگاه جامعه‌شناسانه نگاه به مسئله مدل ذهنی مثبت‌گرا دارای دو جنبه است؛ اول اینکه ساختار‌های اجتماعی مانند طبقه اجتماعی و اقتصادی‌ای که فرد در آن متولد می‌شود برای کسب ثروت مؤثرتر است یا مدل ذهنی مثبت‌گرا؟ و دوم درصورت پذیرش اثر‌گذاری مدل ذهنی مثبت‌گرا بر موفقیت، میزان نقش فرد در ساختن مدل ذهنی خودش چقدر است؟ پاسخ این است که در شکل‌گیری مدل ذهنی، بازهم ساختارهای اجتماعی نقش پررنگ‌تری از خود فرد دارند.

اما از انتقادات دیگری که به مدل ذهنی مثبت‌گرا وارد شده مطالعاتی است که این مورد را به‌طور کل رد کرده است. اخیرا با کتابی مواجه شدم به نام «مثبت فکر نکنید» که این ایده را مطرح می‌کند که مثبت‌اندیشی صرف موجب انفعال شده و برای دستیابی به موفقیت‌های مختلف ازجمله کسب ثروت، حتما واقع‌بینی را نیز لحاظ کرد و توصیه‌اش به‌کار‌گیری روش مقابله ذهنی است که آن ‌را نوعی بازنگری در مثبت‌اندیشی می‌داند. روانشناسانی که به‌طور کل با روانشناسی مثبت‌گرا مخالف هستند، مثال‌های نقضی در مورد افرادی می‌آورند که آدم‌هایی غمگین و ناراضی اما موفقند. در واقع این دسته از منتقدان معتقدند که مدل ذهنی مثبت‌گرا که هدفش دستیابی به موفقیت است، فارغ از سایر انتقادات وارد به آن، هدف اصلی خود را نیز که همان کسب موفقیت است محقق نمی‌کند.

نقد دیگری که به کلیت روانشناسی مثبت‌گرا وارد می‌شود این است که این رویکرد روانشناختی پا را از نوعی نگاه علمی قابل نقد فراتر گذشته و در ذهن طرفدارانش به دین یا آیینی تبدیل شده است که درست و غلط را تعیین می‌کند.

اگر تمایل به کسب ثروت بیشتر را نشانه‌ای از تمایل به تغییر طبقه اجتماعی بدانیم، شاید بتوان با بررسی عوامل مؤثر بر امکان تحقق این تغییر طبقه ببینیم که آیا مثبت‌اندیشی یا مدل ذهنی مثبت‌گرا جزو این عوامل هست یا نه؟ تغییر طبقه اجتماعی در جامعه‌شناسی با مفهوم تحرک اجتماعی یاد می‌شود. در مقالات پژوهشی منتشرشده در میان عوامل مؤثر بر تحرک اجتماعی اثری از متغیرهای ذهنی ازجمله مدل ذهنی نیست و بیشتر عوامل تعیین‌کننده امکان تحرک اجتماعی یک فرد، طبقه اجتماعی والدین و پس از آن تحصیلات خود فرد هستند.

با درنظر گرفتن مطالب فوق می‌توان چنین پیش‌بینی کرد که در رسیدن به هدف ثروتمندشدن تأثیر ساختارهای اجتماعی و پایگاه اجتماعی- اقتصادی فرد بسیار بیشتر از مدل ذهنی فرد است. البته این را هم باید بگویم که می‌توان تحقیق‌های جدیدی تعریف کرد تا نقش مدل ذهنی و قدرت ذهن در این موضوع را بسنجد. در چنین تحقیقی می‌توان افراد یک جامعه آماری با طبقه اجتماعی مشابه و مدل‌های ذهنی متفاوت را بررسی کرد تا رابطه دقیق مثبت‌گرایی با ثروتمند شدن از دل آن استخراج شود.

یکی دیگر از نکاتی که نباید در بررسی این رابطه مغفول بماند، نقش تحصیلات در رابطه بین دو مفهوم مثبت‌گرایی و ثروتمند شدن است. در سال۷۴ تحقیقی در مورد شهر تهران انجام شد که در این تحقیق، تهران از نظر تحرکات اجتماعی، یک جامعه باز معرفی شد زیرا حدود ۵۰ درصد این جامعه آماری موفق به تغییر طبقه اجتماعی شده بودند که تحصیلات و پایگاه اجتماعی و اقتصادی والدین فرد از عوامل مؤثر بر آن‌عنوان شده است. همین‌جا می‌توان به تحصیلات به‌عنوان یکی از عواملی اشاره کرد که تا چند سال پیش به‌عنوان یک عامل بسیار مؤثر در تغییر طبقه اجتماعی مطرح بود و در سال‌های اخیر به‌دلیل توسعه و افزایش تعداد دانشگاه‌ها و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و همچنین نبود‌رشد اقتصادی متناسب برای جذب آنها در کشور، اهمیت این عامل از گذشته کمتر شده است. شاید بتوان گفت جست‌وجوی عامل دیگری جز تحصیلات برای کسب ثروت یا تغییر طبقه اجتماعی منجر به اهمیت یافتن عاملی همچون مثبت‌اندیشی در میان مردم شده است. اما این تنها یک فرضیه است که می‌توان با ترتیب دادن تحقیقی روشمند صحت آن را بررسی کرد.

در نهایت من بر این باورم که اگر بخواهیم از سوی دیگر به ماجرا نگاه کنیم؛ شاید به نوعی بتوان گفت که میزان دستیابی افراد یک جامعه به اهداف مورد نظرشان اعم از تحصیلی، شغلی یا ثروت‌اندوزی در نوع نگاه مثبت آنها به مسائل مؤثر است اما بر عکس این گزاره نمی‌تواند در رویکردهای جامعه‌شناسی چندان معتبر به‌نظر برسد به‌خصوص که در این سوی ماجرا، ممکن است محصول مثبت‌اندیشی صرف، انفعال فرد یا سرخوردگی باشد.