جنگ اوکراین و تغییر توازن در اروپا

نشنال اینترست در گزارشی نوشت: اوکراین برای همیشه توازن قدرت را در اروپا تغییر داده است.
اقتصاد آنلاین - پرستو بهرامیراد؛ نشریه نشنال اینترست در مطلبی نوشت: اوکراین بهای سرپیچی خود را از مسکو میپردازد. کییف که پس از انقلاب نارنجی ۲۰۰۸ از طرف غرب دلگرم شد، تعامل با اتحادیه اروپا و ناتو را دنبال کرد و بیش از یک دهه از مذاکره بر سر بی طرفی یا روابط نزدیک تر با مسکو خودداری کرد. کی یف به رغم تهدیدهای مکرر و "خطوط قرمز" روسیه، در برابر ولادیمیر پوتین ایستاد. این مقاومت در نهایت منجر به از دست دادن کریمه؛ جنگ داخلی که مسکو در دونباس به راه انداخت؛ و اکنون، جنگی علنی با روسیه شد.
دموکراسیهای غربی اوکراین را تشویق کردند این رویکرد به شدت آرمانگرایانه را دنبال کند، حتی با وجود اینکه آنها تصریح میکردند اوکراین در کوتاه مدت هیچ بختی برای پیوستن به ناتو ندارد. اصل مطلب این است که اوکراینیها برای دفاع، به حال خودشان رها شدند. به رغم این موضوع، ممکن است اوکراین با تجهیزات تامین شده ناتو غیرممکن را ممکن کند: باعث کند شدن تهاجم نظامی روسیه و به بن بست کشیدن آن شود.
مفادی که رییس جمهوری ولودیمیر زلنسکی و روسیه بر اساس آن ممکن است به خصومتها پایان دهند، عمدتا به طرفهای درگیر بستگی دارد. به دنبال تهاجم روسیه، اوکراین از موضع خود در خصوص بی طرفی عقب نشست. به رغم اینکه قانون اساسی اوکراین خواستار عضویت در ناتو است، زلنسکی فقط سه روز پس از اینکه روسها حمله کردند، آن را به عنوان موضوعی برای مذاکرات احتمالی مطرح کرد.
مذاکره بر سر بی طرفی دشوار خواهد بود. هم زلنسکی، هم پوتین، احتمالا خواستار تعهدات واقعی واشنگتن و ناتو خواهند بود که به شکل حقوقی وضع بی طرفی اوکراین را تضمین کند، احتمالا شبیه "معاهده کشور" اتریش در ۱۹۵۵. آمریکا همراه با فرانسه و انگلیس، از طرفهایی بودند که توافق بی طرفی اتریش را به رسمیت شناختند. مسکو با مشاهده خروج آمریکا از توافق هستهای ایران، ممکن است بر تضمین واشنگتن و ناتو به بی طرفی اوکراین از طریق یک معاهده تاکید داشته باشد تا توافقی اجرایی که از نظر حقوقی کمتر لازم الاجراست. تایید معاهده در سنای آمریکا با یادآوری کشمکش ناموفق وودرو ویلسون رییس جمهوری وقت آمریکا برای متقاعد کردن سنا به تایید پیمان ورسای، دشوار است. وزارت خارجه احتمالا مجبور خواهد بود به دنبال راه حل جایگزینی باشد که به جای معاهدهای رسمی، رضایت هر دو طرف مسکو و کییف را جلب کند.
طراحی فرمول بی طرفی برای اوکراین و روسیه، تازه شروع مشکلات دیپلماتیک واشنگتن خواهد بود. پوتین بی تردید سعی خواهد کرد خاتمه تحریمهای غرب را به عنوان الزام دیگری برای ترک مخاصمه به دست آورد. عقب نشستن از تحریمها احتمالا با مخالفت لیبرالهای جهانی مواجه خواهد شد که بر مسئولیت آمریکا برای حمایت از "مردمان آزاد" تاکید دارند. آنها تنبیه نکردن روسیه برای تهاجم به اوکراین و اشغال نظامی کریمه و دونباس را حتی اگر اوکراین در نهایت آن اشغالگریها را برای پایان یافتن درگیری بپذیرد، دشوار خواهند یافت. طرفداران جهانی شدن خواهند خواست روسیه مجازات شود، همانطور که پیروزان ورسای خواستند آلمان هزینه خطاهای خود را بپردازد. (در پایان جنگ دوم جهانی)
یافتن فرمول صلح برای اوکراین اگر غرب مایل نباشد راه حلی را بپذیرد که در آن هیچ یک از طرفین تحقیر نشده باشند، غیرممکن خواهد بود. روند مذاکرات احتمالا طولانی خواهد شد و جنگ در بن بست باقی خواهد ماند. این احتمال وجود دارد که واشنگتن این سناریو را پذیرفتنی ببیند، به امید اینکه این روند به تحلیل رفتن توان روسیه و زیان حاکمیت پوتین منجر شود.
گرچه اوکراین از هم گسسته است، تهاجم روسیه موجب تغییر توازن قدرتی شده است که منافع راهبردی نه تنها برای اروپا بلکه امنیت جهانی ایجاد خواهد کرد. حماقت روسیه در اوکراین، متحدان اروپایی آمریکا را بیدار کرده است. کشورهای ناتو روند ارتقا دادن ارتشهای خود را شروع کردهاند تا بهتر بتوانند در برابر ستیزه جویی روسیه مقاومت کنند. اروپاییها میتوانند این کار را به انجام برسانند. ارتش روسیه در اوکراین نشان داد آن نیروی عظیمی که غرب از آن بیم داشت، نیست. تولید ناخالص داخلی متحدان اروپایی ناتو تقریبا ۲۰.۴ تریلیون دلار است که تقریبا معادل آمریکاست. تولید ناخالص داخلی روسیه فقط ۱.۵ تریلیون دلار است. روسیه جمعیت رو به کاهش ۱۴۶ میلیون نفر دارد در مقایسه با جمعیت رو به افزایش دموکراسیهای اروپایی که حدود ۶۰۰ میلیون نفر است. انگلیس، فرانسه، آلمان و بیست و شش متحد اروپایی دیگر در صورت اشتباه روسیه به حمله به کشور عضو ناتو، قادر به مقابله با آن خواهند بود.
اعضای اتحادیه اروپا به تنهایی توان دفاعی متشکل از ۱.۲۶ میلیون سرباز دارند در مقایسه با آنچه قبل از این تهاجم ۹۰۰ هزار نیروی فعال روسی محسوب میشد.
اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا باید کار بر طرحی چند ساله به منظور انتقال دادن مجموعه مسئولیت رهبری دفاعی اروپا به متحدان باشد. کاهش تدریجی پایگاه نظامی آمریکا در اروپا، به معنای بازگشت به انزواگرایی آمریکا نخواهد بود. بازتنظیم منابع نظامی، آمریکا را قادر خواهد ساخت نیروهای خود را که بیش از حد به کار گرفته شدهاند، دوباره مستقر کند تا با دیگر چالشهای جهانی برخورد کنند. سازماندهی مجدد مسئولیتها و منابع نظامی در بین دموکراسیهای اروپا مدتهاست که به تعویق افتاده است.
عجیب آنکه برای تحقق این تغییر، بزرگترین مانع ممکن است آنگونه که در ذهن واشنگتن است، مخالفت اروپایی نباشد. در هفتاد و پنج سال گذشته که تقریبا یک قرن است، سیاست امنیت ملی آمریکا بر این اصل متکی بوده که آمریکا باید برای دفاع از دموکراسی نقش رهبری نظامی جهانی را ایفا کند. با توجه به اینکه اروپا به جایگزینها برای شکل دادن به نیروی جنگی موثرتر میاندیشد، دیپلماتهای آمریکا و پنتاگون باید اجتناب ناپذیری تاریخی آن را بپذیرند. چه در چارچوب ناتو یا هماهنگ با دیگر جایگزینها نظیر نیروی دفاعی اروپا، طرح قطب نمای راهبردی که اخیرا وزرای دفاع اتحادیه اروپا پیشنهاد کردند، هدف باید حمایت از متحدان اروپایی در یافتن فرمولی صحیح برای امنیت خودشان باشد. اوکراین سرگرم جنگی تمام عیار بر سر عزم خود در دنبال کردن مسیر استقلال از استیلای روسیه است. نتیجه راهبردی تهاجم روسیه باید این باشد که دموکراسیهای اروپایی ساختار کهنه جنگ سرد را با زمان حال تناسب ندارد و بیش از حد بر استفاده از توان آمریکا متمرکز بوده است، کنار بگذارند.