۰ نفر

استاد روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی:

FATF برای چین مهم است

۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵
کد خبر: 483988
FATF برای چین مهم است

زمان زیادی از جدی شدن امضای سند همکاری 25 ساله میان ایران و چین نمی‌گذرد. هر چند هنوز مفاد و بندهای آن منتشر نشده اما انتشار همان چند صفحه توسط وزارت امور خارجه نشان می‌دهد که چینی‌ها قرار است تقریبا در تمام بخش‌های کشور از اقتصادی تا نظامی و زیرساخت‌های راهسازی حضور داشته باشند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، دامنه واکنش موافقان و مخالفان از همان روزهای ابتدایی انتشار همان چند صفحه، آن‌قدر زیاد بود که عملا شاهد دو دستگی در جامعه بودیم. موافقان معتقد بودند چین تا سال‌های دیگر اقتصاد اول دنیا می‌شود و چه بسا همکاری با آن می‌تواند منافع بلندمدتی برای ایران ایجاد کند. اما عمده دلیل نقد مخالفان این سند همکاری «تجربه» حضور چین در پسا برجام در ایران و بدعهدی آنها در بخش نفت بود که درنهایت به خلع ید شرکت چینی منجر شد. برای تحلیل بهتر رابطه ایران و چین آن هم در شرایطی که این کشور مهم‌ترین خریدار نفت ایران در شرایط تحریم بوده و هست، اما از سوی دیگر از انجام هر فعالیتی که رابطه‌اش با ترامپ را بر هم بزند، دوری می‌کرد به سراغ محسن شریعتی‌نیا، استاد دانشگاه رفتیم. شریعتی‌نیا معتقد است همکاری با هر ابرقدرتی می‌تواند منافع ایران را فراهم کند و این نیاز کشور است، چراکه تنها در این صورت می‌توان از آسیب به بخش‌های کشور و به‌خصوص اقتصاد جلوگیری کرد. او چینی‌ها را روی کاغذ اقتصاد برتر می‌داند، چراکه شاگرد زرنگ مدرسه غربی‌ها بودند و راه و رسم پیشرفت و به‌خصوص مدرنیته را از آنها آموختند. همان چیزی که خاورمیانه از غربی‌ها نیاموخت و همچنان نیز در حال مبارزه با آن است. شریعتی‌نیا بر این ‌باور است که خاورمیانه در اولویت چهارم چین قرار دارد و ایران نیز جزیی از همین منطقه است. آنچه برای اقتصاد دوم جهان اهمیت دارد، ثبات است. اگر این ثبات در خاورمیانه از بین رود، چین نیز گزینه دیگری برای همکاری پیدا می‌کند. با استناد به صحبت‌های شریعتی‌نیا چین از نظر انرژی و بازار متوسطی که برای محصولاتش دارد، با ایران همکاری می‌کند. شاید پربیراه نباشد که تصمیم‌سازان و سیاستمداران برای افزایش مراوده با دنیای خارج و ابرقدرت‌ها به فکر کاهش تنش‌ها و پیوستن به پیمان‌های بین‌المللی باشند؛ چیزی مانند FATF.

شما در مقاله‌ای عنوان کرده بودید که اگر مولفه‌های جمعیتی و توانمندی‌های روبه رشد نظامی به وضعیت اقتصادی چین اضافه شود، چه بسا این کشور به اقتصاد اول دنیا تبدیل می‌شود. چگونه کشوری که تئوریسین بزرگ اقتصادی نداشته و اغلب هم مصرف‌کننده تئوری‌های اقتصادی، سیاسی و... بوده، می‌تواند به یک اقتصاد برتر تبدیل شود؟

به لحاظ تاریخی چین همیشه اقتصاد اول جهان بوده است. آمارهای‌منتشر شده تا سال 1871 که قابل اتکا نیز هست، نشان می‌دهد که این کشور از ابتدا اقتصاد اول جهان بوده است. بنابراین تبدیل شدنش به اقتصاد اول پدیده عجیبی نیست و می‌توان اتفاق افتادنش را به صورت نرمال متصور شد و مشاهده کرد. از سوی دیگر 20درصد جمعیت جهان در این کشور سکونت دارند. تراکم جمعیتی طبقه متوسط چین 400 میلیون نفر است که از جمعیت کشورهای فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز بیشتر است. بنابراین می‌تواند یک ابرقدرت نرمال باشد که البته اتفاق عجیبی در تاریخ چین نیست. با وجود اینکه تئوری‌های اقتصادی و سیاسی و... نداشتند، اما گفته می‌شود که آنها و به صورت کلی آسیایی‌ها شاگرد زرنگ‌های مدرسه غربی‌ها بودند. چینی‌ها درست است که واضعان تئوری‌های مدرن اقتصادی نبودند اما کتاب آدام اسمیت در سال 1890 در چین ترجمه شد. کتاب‌های مارکس خیلی سریع پس از انتشار، در آن کشور به دسترس عموم رسیدند. بنابراین چینی‌ها آشنایی قدیمی با تئوری‌ها داشتند. هم‌اکنون نیز تقریبا هر کتاب مهمی که در جهان نوشته می‌شود، بلافاصله در چین ترجمه شده و دراختیار مردم قرار می‌گیرد. چینی‌ها یاد گرفتند، چراکه تاریخ‌شان به آنها یاد داد تا شاگرد زرنگ باشند. آنها ملت صنعتگری داشتند و به سرعت توانستند رشد کنند. در حال حاضر تئوری‌های چینی در حوزه‌های علوم اجتماعی رشد کرده و دراختیار صاحب‌نظران این حوزه قرار گرفته است. گاها دیده می‌شود که نویسندگان این کشور نیز مقالات خوبی می‌نویسند و نکات جالبی را بیان می‌کنند. اما هنوز همان شاگرد زرنگ‌ها هستند. نه تنها چین بلکه سایر کشورهای آسیایی مانند کره‌جنوبی و ژاپن نیز به خوبی از مدرنیته یاد گرفتند و پیشرفت کردند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که داستان پیشرفت چین متفاوت از پیشرفت و رشد کره‌جنوبی و ژاپن نیست. چین احتمالا یک کشوری به پیشرفتگی ژاپن در ابعاد بسیار بزرگ خواهد بود. حرکت‌های رو به جلوی کشورهای آسیایی در حالی است که خاورمیانه‌ای‌ها متاسفانه نتوانستند از مدرنیته یاد بگیرند و بیشتر با مباحث آن مبارزه کردند.

باتوجه به اینکه به اعتقاد شما اقتصادهای خاورمیانه شاگرد زرنگ مدرسه غربی‌ها نبودند و هنوز نیز از آنها یاد نمی‌گیرند؛ آیا این امر می‌تواند باعث شود نگاه کشورهای دیگر شرق آسیا به خاورمیانه به‌یک نگاه فرعی تبدیل شود و اولویت سوم یا حتی چهارم به کشورهای این منطقه باشد به این صورت که هر زمان منافعی ایجاد کند به سمت این کشورها بیایند و هر زمان منفعتی نبود، چیزی برای همکاری وجود نداشته نباشد؟

به‌طور کلی خاورمیانه از منظر انرژی برای چین اهمیت دارد. هر چند بازاری نیز دارد اما اندازه بازارش متوسط است. از بعد سیاسی نیز حائز اهمیت است، چراکه کشورهای خاورمیانه می‌توانند در موضوع تایوان و مسلمانان چین از این کشور حمایت کنند. ایران نیز برای چین، یک کشور خاورمیانه‌ای است که در اولویت چهارم همکاری قرار دارد. ترتیب اولویت‌ها برای چین بدین صورت است که اول امریکا، دوم سایر قدرت‌های بزرگ به ویژه روسیه، سوم محیط همسایگی و چهارم نیز جهان در حال توسعه که خاورمیانه نیز جزیی از آن است. با توجه به این تقسیم‌بندی و آنچه در ابتدا مطرح کردم، ما به همراه کشورهایی مانند عربستان و نیجریه و... در اولویت چهارم قرار داریم. این در حالی است که چین برای ما اولویت اول است. این عدم تناسب وجود دارد و طبیعی نیز هست، چون آنها قدرت بزرگی هستند و هر چه جهان در حال توسعه و خاورمیانه در بی‌ثباتی بیشتری فرو رود که البته رفته و چشم‌اندازی نیز برای بهبود شرایط در آن دیده نمی‌شود، قدرت‌های دیگر از شرایط خاورمیانه به نفع خودشان استفاده می‌کنند. به عنوان مثال اگر به رقابت میان ایران و عربستان نگاهی بیندازیم با اینکه ایران و عربستان منافع مهم و مشترکی به‌خصوص در حوزه انرژی دارند، اما بسیار روابط خصمانه‌ای بین دو طرف برقرار است. تمام کشورها از این وضعیت به نفع خودشان استفاده می‌کنند؛ آسیایی‌ها، اروپایی‌ها و سایر کشورها. بله چینی‌ها هم از خاورمیانه می‌ترسند. معتقدند منطقه بسیار بی‌ثباتی است و ورود جدی چین به این منطقه ضرورت ندارد و باید با احتیاط با خاورمیانه رفتار شود.

سند همکاری 25 ساله ایران و چین در سال گذشته چند باری در رسانه‌های داخلی مطرح شد. البته در آن سال به دلیل اینکه این اخبار چندان جدی به نظر نمی‌آمد یا رسانه‌های بازتاب‌دهنده حرفه‌ای نبودند، به محلی برای موضع‌گیری‌های سیاسی تبدیل نشد. اما سال جاری مجددا بحث همکاری 25 ساله ایران و چین در رسانه‌ها مطرح شد و بازتاب‌های گسترده‌ای نیز پیدا کرد.

پیشنهاد همکاری میان این دو کشور برای اولین‌بار 20 سال پیش داده شد. در آن سال یک طرحی برای همکاری نوشته شده بود اما چینی‌ها آمادگی لازم را نداشتند و این پیشنهاد نیز به مرحله اجرا نرسید. تا اینکه در دولت آقای روحانی مجددا مطرح و بیانیه مشترکی برای همکاری جامع راهبردی منتشر شد. کشورها حدود 4 سال روی این سند کار و مطالعه کردند تا اینکه اخیرا به تایید ایران رسید هر چند همچنان طرف چینی آن را تایید نکرده است. البته باید متذکر شد که محتوایی از این سند منتشر نشده که بتوان بخش‌های آن را ارزیابی کرد. موضوع سند همکاری، تازه نیست و حداقل 4 سال بین 2 دولت در جریان بوده است. در این مدت نیز چینی‌ها بارها تمایل خود را برای اجرایی کردن آن مطرح کرده بودند.

فکر می‌کنید پس از حضور جو بایدن در کاخ سفید، آینده این سند همکاری چگونه خواهد بود؟ چراکه به نظر می‌رسد همکاری ایران و چین

به گونه‌ای خواهد بود که پکن در تصمیمات خود منافع مشترک با امریکا را نیز درنظر می‌گیرد.

با آمدن بایدن در امریکا به نظر نمی‌رسد اختلال جدی در این مسیر ایجاد شود. چینی‌ها محاسبات خاص خود را دارند و به سرعت تصمیم نمی‌گیرند. به عنوان مثال تغییراتی که ایران روی متن این سند اجرا کرده، بررسی می‌کنند و به احتمال زیاد در بازه زمانی 6 ماهه یا یک ساله به ایران پاسخ خواهند داد. اما حتما شرایط رابطه‌شان با امریکا را درنظر می‌گیرند. البته از آنجایی که رابطه چین و امریکا بیشتر به سمت رقابت گرایش پیدا کرده و به صورت رقابتی نیز ادامه پیدا خواهد کرد، در این رقابت سعی می‌کنند منافع خود را نیز درنظر بگیرند. به نظر بنده چینی‌ها سند همکاری با ایران را به تصویب خواهند رساند. البته در زمانی که خودشان تشخیص می‌دهند و فکر می‌کنند که مناسب است.

شرایط کشور در حداقل یک دهه اخیر پیچیده بوده است. تحریم‌ها اقتصاد ایران را آسیب‌پذیر کرده است. آیا تحت لوای تحریم‌ها (با فرض اینکه بایدن نمی‌تواند به زودی تمام آنها را لغو کند) می‌توان برای کشور متحد 25 ساله متصور شد؟ به‌خصوص اینکه این متحد قرار است در همه بخش‌های کشور از نظامی تا اقتصادی و زیرساخت راه و راه آهن نیز حضور داشته باشد. در این صورت ایران دست بالا در سندهای همکاری را دارد یا دست بالا دراختیار چینی‌هاست؟

در هر شرایطی چین اهرم‌های بیشتری خواهد داشت، چراکه چین از منابع قدرت بیشتر برخوردار است. البته پذیرش این پیشنهاد از طرف چین و بنیانگذاری رابطه دو طرفه با این کشور در تئوری به نفع منافع ملی ایران است فارغ از اینکه چه دولتی بر ایران حکومت کند. اما اظهارنظر درخصوص شیوه اجرای بندهای این توافقنامه به ویژه بحث‌های فنی و نحوه اجرای پروژه‌ها را باید به عهده کارشناسان آن حوزه گذاشت. اینکه آیا در این شرایط یک پروژه خاص در حوزه نفت، راه‌آهن و سایر بخش‌ها منافع ملی را تامین می‌کند یا خیر برعهده صاحب‌نظران است. البته نباید از این نکته غافل شد که هر چه به سمت کار با قدرت‌های بزرگ حرکت کرده و روابط نزدیک‌تری با آنها داشته باشیم، امکان تامین منافع‌مان در جهان نیز بیشتر می‌شود. در مقابل هر چه تنش‌های بیشتری با قدرت‌های دنیا ایجاد شود، آسیب‌پذیری‌مان نیز بیشتر می‌شود. این گزاره درخصوص چین هم کاربرد دارد، چراکه چین به صورت تاریخی دوست ما بوده و تاکنون مشکلی با آن نداشته‌ایم. بحث چین نباید مانند موضوع رابطه با امریکا جناحی شود، چراکه این کشور می‌تواند یک بازار بزرگ برای ایران، یک منبع سرمایه‌گذاری مهم و یک کشوری که در صحنه بین‌المللی منافع مشترک زیادی با ما دارد، بشود. اینکه سند به چه شکل اجرا می‌شود، باید جزییات سند را خواند تا نظر داد.

چین همواره به منافع خود اهمیت داده و فرض می‌کنیم که سند همکاری ربع قرنی با ایران نیز جزو این منافع باشد؛ باتوجه به اینکه به باور شما منطقه خاورمیانه برای آن در اولویت چهارم قرار دارد، ‌در صورت بی‌ثباتی بیشتر، آیا پکن از حضور جدی در منطقه خاورمیانه و ایران خودداری می‌کند؟

ما از نظر تامین بخشی از نفت چین اهمیت داریم.

در واقع دیپلماسی انرژی چین است که می‌تواند آنها را به سمت خاورمیانه بکشاند. از سوی دیگر به عنوان یک بازار و شریک متوسط نیز حائز اهمیت هستیم، اما نباید از این نکته غافل شد که اهمیت ما برای چین هیچ‌وقت به اندازه اهمیت روسیه برای چین نخواهد بود. اهمیت ایران در همین حدی است که گفته شد؛ یک تولیدکننده انرژی و یک دوست منطقه‌ای و کشوری که زیر نفوذ امریکا نیست. فراتر از اینها چین تعریف دیگری از ایران ندارد و از ایران در لایه‌ای دیگر تعریف نمی‌کند.

آیا حاضر است با این دوست منطقه‌ای بدون توجه به ملاحظات FATF همچنان همکاری کند؟

شرایط جدید متفاوت است. ایران در این شرایط با فرض بازگشت امریکا به برجام و احیای آن، اگر مانند گذشته به FATF ملحق نشود به خودش آسیب می‌زند. چینی‌ها بارها این موضوع را متذکر شده‌اند، چراکه برای آنها نظام بانکی مهم است و آنها نیز جزیی از FATF هستند و الزاماتی که FATF برای کشورها ایجاد می‌کند، برای چین مهم است. آنها بر این باورند که ایران باید الزامات را انجام دهد تا روابط بانکی تسهیل شود. این بحث‌هایی که درخصوص مخالفت چین با FATF می‌شود بیشتر جنبه سیاسی و جناحی دارد. چین به قواعد FATF بسیار متعهد است و اگر محقق نشوند، مانع بزرگی بر سر همکاری‌های اقتصادی ما و چین خواهد بود. ایران در حدود 20 میلیارد دلار توافقنامه در دوره اجرای شدن برجام با چین امضا کرد. 10 میلیارد دلار آن فاینانس به بانک‌ها و مابقی هم در بخش انرژی و راه‌آهن بود. طبیعتا اگر امریکا با ایران به تفاهمی برسد و به برجام بازگردد، امکان احیای این سرمایه‌گذاری‌ها وجود دارد. اما الحاق به FATF می‌تواند این روند را تسهیل کند. اما رخ ندادن آن می‌تواند دشواری‌هایی را در روابط ایران و چین ایجاد کند.

سوالی نیز درخصوص کمربند جاده ابریشم از شما دارم. آیا ایران می‌تواند از طریق این کمربند چین را برای رسیدن به مقاصد اقتصادی تحت فشار بگذارد؟

پارسیان در جاده ابریشم باستانی نقش کلیدی داشتند و این نقش کلیدی در تاریخ چین هم مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراین آنها از آن آگاهی کامل دارند. پارسیان هم در تامین امنیت مسیر ابریشم قدیم و هم در حلقه اتصال چین با کشورهای اروپایی نقش داشتند. هم‌اکنون نیز یکی از کریدورهای چهارگانه این جاده در مسیر خشکی از طریق ترکمنستان وارد ایران می‌شود. مطالعاتی که بانک جهانی روی منافع اقتصادی این مسیر انجام داده، نشان می‌دهد که سودمندترین مسیر در جاده خشکی است. بانک جهانی معتقد است ایران می‌تواند از مهم‌ترین برندگان اجرای جاده ابریشم باشد. بنابراین جاده ابریشم یک منفعت مشترک بین ایران و چین است. اما متاسفانه تحریم‌ها اجازه نداد کریدور مربوطه به ایران فعال شود. در شرایط جدیدی که ایجاد شده، این امکان وجود دارد که این مسیر فعال و ایران از منافع آن بهره‌مند شود. به عنوان مثال بانک جهانی می‌گوید در پیامد اجرای این طرح در محیط پیرامونی، صادرات ایران می‌تواند تا 12درصد رشد داشته باشد. این رقم بسیار بالاست که منافع بزرگی برای ما ایجاد می‌کند. اما شرط برآورده شدن منافع مشترک ما از این کریدور، برداشته شدن تحریم‌ها علیه ایران در قالب احیای برجام و بازگشت شرایط به پیش از خروج امریکا از آن است.

سخن آخر؟

از سیاسی-جناحی کردن رابطه با امریکا ضربه خوردیم و منافع ملی نیز به‌شدت آسیب دید. رابطه با چین به عنوان ابرقدرت جدید نباید سیاسی-‌جناحی شود. البته برای بهره بردن از این منفعت باید تحلیل منافع ملی را با تمرکز بالا تحلیل کرد. اما سیاسی کردن رابطه با چین به ضرر ایران و به نفع طرف‌های خارجی است. این مهم‌ترین نکته‌ای است که از تاریخچه رابطه با امریکا باید آموخت.