سیما از این وضع آشفته زندگیاش و سایه سنگینی که فضای مجازی بر زندگیاش انداخته بود، خسته شده است. باورش نمیشد یک دنیای مجازی و ورود شوهرش به این دنیا اینچنین زندگی و دنیای زیبایشان را برهم بزند. روبهروی شوهرش در دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر ایستاده بود. سعید التماس میکرد که به او دوباره فرصت دهد تا شاید جبران تمام بدرفتاریهایش را بکند، اما سیما دیگر به او امیدی نداشت.
نمیتوانست حرفهایش را باور کند. نمیتوانست و دلش راضی نبود که به شوهرش دوباره فرصت دهد. چند بار به او فرصت داده بود تا او از این دوستیهای تلگرامی و حضورش در فضای مجازی دست بکشد، اما با بیتفاوتی همسرش روبهرو شده بود. دیگر نمیتوانست با مردی زیر یک سقف زندگی کند که بیشتر از او به فضای مجازیاش علاقه داشت و برای آن وقت میگذاشت. سیما درحالی که سعی میکرد خود را آرام نشان دهد، میگفت: با مردی ازدواج کردم که در دنیای واقعی باشد نه تمام زندگیاش در فضای مجازی و میان گروههای اینترنتی و دوستیهای مجازی بگذرد. شوهرش سعی میکرد او را آرام کند که بینتیجه بود. آنها در جدال با هم بودند که منشی دادگاه شماره پروندهشان و نام سیما و شوهرش را صدا زد و آنها یکی پس از دیگری وارد اتاق شدند. مرد در صندلی جلو روی قاضی نشست و همسرش ترجیح داد کنار او نباشد، به همین خاطر روی صندلی ردیف دوم نشست.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جام جم ، قاضی نیمنگاهی به هردویشان انداخت و بعد از زن جوان که فقط 23 بهار از زندگیاش گذشته بود، خواست درباره دادخواست طلاقش بگوید. زن جوان کیف مشکیای را که به دست داشت، در صندلی خالی کنارش گذاشت و رشته کلام را در دست گرفت و گفت: آقای قاضی از کجای این زندگی پر از درد بگویم. گمان میکردم ازدواج میکنم و شوهرم سنگ صبور و آرامش روحم میشود، اما انگار اشتباه کردم؛ اشتباهی که به قیمت از دست دادن آرامش و اعتبارم نزد خانوادهام تمام شد.
سیما مکثی کوتاه کرد. نیمنگاهی به شوهرش انداخت و ادامه داد: چهار سال پیش زمانی که به یک مهمانی خانوادگی رفته بودم، با شوهرم آشنا شدم. او لیسانس گرفته و در ادارهای کار میکرد. شرایط زندگیاش خوب بود. خانواده مهربان و خوبی هم داشت. همینها باعث شد به او اعتماد کنم و علاقهای میان ما شکل بگیرد. سطح مالی خانواده ما خیلی بهتر از خانواده آنها بود. شاید همین یک فاکتور باعث شد خانوادهام با این وصلت مخالفت کنند.
سیما ادامه داد: آنقدر به خانهمان آمدند و افرادی را واسطه کردند که خانوادهام با این ازدواج موافقت کردند. دو سال اول زندگیمان خیلی خوب بود، حتی خانوادهام باورشان نمیشد سعید بتواند زندگی خوبی برایم فراهم کند، اما شادی و آرامشم در این زندگی دو سال بیشتر دوام نداشت. همه بدبختیهایمان از سال سوم زندگیمان شروع شد.
وی ادامه داد: شوهرم مدتی بود طبق خواسته همکارانش وارد یک گروه تلگرامی شده بود. اوایل مدعی بود این گروه مربوط به یک گروه کاری مردانه است. به گمان اینکه گفتههایش صحت دارد، توجهی به ماجرا نداشتم، اما بعد از مدتی به رفتارش شک کردم. دیگر از آن عشق و علاقه خبری نبود. در مهمانی با من حاضر نمیشد. به کارهای خانه بیتفاوت شده بود و تا نیمه شب سرش در گوشی بود. هر بار که به این رفتارش اعتراض میکردم مدعی بود با دوستانش که همگی مرد هستند در ارتباط است و بهتر است من سرم به کار خودم گرم باشد و در کارهایش دخالت نکنم. خلاصه یک روز به طور اتفاقی گوشی شوهرم در خانه جا ماند. پیامهای تلگرامی مختلفی برایش آمد. ابتدا به خودم اجازه نمیدادم به سمت گوشی او بروم، اما دیگر نتوانستم جلوی این همه کنجکاوی را بگیرم. زمانی که پیامهای تلگرامی را خواندم، سرم سوت کشید. همسرم در گروههای تلگرامی و دیگر گروههای اجتماعی عضو شده و با زنان و دختران بسیاری دوست شده بود. با آنها در فضای مجازی در ارتباط بود و حتی با برخی از آنها به کافیشاپ و رستوران و دربند هم رفته بود.
شاکی ادامه داد: آن شب که از اداره به خانه آمد، بابت پیامها و ارتباطهای اینترنتیاش با او دعوا کردم. در جواب میگفت؛ دنیای جدید است، باید با آدمهای مختلف در ارتباط باشی. خلاصه با شنیدن این حرفها طاقت نیاوردم، قهر کردم و برای دو هفتهای به خانه پدرم رفتم. سرانجام با میانجیگری خانوادهاش به خانه بازگشتم، اما دوباره شوهرم زیر قول و قرارش زد و همچنان در فضای مجازی فعال بود. چند بار این قهر وآشتیها ادامه داشت. هر بار هم او قول میداد از این دوستیهای اینترنتی دست برمیدارد، اما پس از چند هفته دوباره به دوستیهای مجازی ادامه میداد. دیگر نمیتوانم به حرفهای شوهرم اعتماد کنم. او دوستیهای اینترنتیاش را به من ترجیح میدهد و زندگیمان را به بازی گرفته است. من در زندگی رقیب سرسختی چون دنیای مجازی پیدا کردهام. دیگر نمیتوانم با این دنیا و دوستیهای اینترنتی شوهرم مقابله کنم. مهریه 200 سکهایام را میبخشم و میخواهم به این زندگی پایان دهم. اگر به این زندگی بازگردم دوباره شوهرم به رفتارهایش ادامه میدهد و من دیگر طاقت این مقابله را ندارم.
بعد از حرفهای زن جوان، شوهرش رشته کلام را در دست گرفت و به قاضی گفت: من مدتی پیش به پیشنهاد همکارانم وارد دنیای مجازی شدم. در گروهها و کانالهای مختلف عضو شدم. اوایل عضو شدنم در این گروههای مجازی برای سرگرمی بود، اما کمکم آلوده این فضا شدم. این ارتباطها باعث شد علاقهام نسبت به همسرم کم شود و در مهمانیهای خانوادگی حاضر نشوم .
مرد جوان ادامه داد: به بهانه اضافهکاری با دوستانی که در فضای مجازی پیدا کرده بودم، خوش میگذراندم. با آنها به رستوران و کافیشاپ میرفتم. شبها که بازمیگشتم هم تا دیروقت با آنها درارتباط بودم. اشتباه کردهام و ضرر آن را هم دیدم. از همسرم میخواهم به من فرصت جبران بدهد. من زندگیام را دوست دارم. عاجزانه از همسرم میخواهم به من فرصت دوباره بدهد. قاضی دادگاه بعد از شنیدن گفتههای زوج جوان از آنها خواست به مشاوره خانواده بروند، اگر مشکل آنها حل نشد برای صدور رای در دادگاه حاضر شوند.
طلاق از شوهر فیسبوک باز
زن جوان زمانی که متوجه شد شوهرش از ارتباطهای فیسبوکیاش دست برنمیدارد، به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق کرد . او به قاضی دادگاه خانواده گفت:شوهرم زمانی که خانه است و پای اینترنت مینشیند دیگر هیچکس نمیتواند حریف او شود و وی را از مقابل میز رایانه خانه جدا کند. او حاضر است ساعتها لب به آب و غذا نزند اما از اینترنت جدا نشود . زندگی، عمر و نفس کشیدن او به اینترنت و جستوجو و برقراری ارتباط با آدمهای مختلف در فیسبوک میگذرد. وی ادامه داد: من برایش یک غریبه شدهام. انگار فیسبوک همسرش است. دلباخته است و از او جدا نمیشود. انگار با فیسبوک ازدواج کرده است. خانواده دیگر برای او معنایی ندارد . فیسبوک هوویم شده است. زمانی که به او اعتراض میکنم، میگوید تو علاقهای به دنیا مجازی و اینترنت نداری، درک نمیکنی. پس نباید به او خورده بگیریم. زندگیام آشفته شده و دیگر نمیتوانم به این زندگی ادامه دهم .
طلاق برای نصب نکردن لاین و وایبر
چندی پیش زن جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده تهران درخواست طلاق داد و به قاضی گفت: شوهرم اهل فناوریهای جدید نیست و وقتی من سرم را با اینترنت و لپتاپ گرم میکنم، مرتب غر میزند و مسخرهام میکند که تو بیکاری و خودت را غرق در اینترنت و شبکههای اجتماعی کردهای.
هر چه به او میگویم برنامههای لاین و وایبر را در گوشیاش بریزد فایدهای ندارد. حتی خودم برایش یک صفحه در فیسبوک باز کردم و با شوق و ذوق به او نشان دادم ولی توجهی نکرد. شوهرم اصلا مثل من نیست و تصمیم به جدایی گرفتهام.
فضای مجازی زوج جوان را به دادگاه کشاند
مرد جوان زمانی که دید همسرش عکس خود را در شبکههای اجتماعی میگذارد به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد. چندی پیش مرد جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده تهران درخواست طلاق داد و به قاضی گفت: همسرم حرف مرا گوش نمیکند. او مرتب عکسهای خود را در شبکههای اجتماعی میگذارد و مرا عصبانی میکند. هرچه به او میگویم در فیسبوک و لاین و واتس آپ و تلگرام عکس خودت را نگذار، فایدهای ندارد. فردایش میبینم عکس جدیدی از خودش گرفته و در آنجا گذاشته است.
وی ادامه داد: به او میگویم تو یک زن متاهلی و چون شوهرت راضی نیست، نباید از این کارها انجام دهی؛ اما به حرف هایم بی توجه است. هر روز یک عکس از خودش در انواع و اقسام شبکههای مجازی میگذارد. من دوست ندارم همسرم عکس خود را در معرض نمایش همه بگذارد و با این کار همه عکسهای او را ببینند. باور کنید کلی مزاحم دارد و بهخاطر عکسهایش خیلیها به او پیامهای مختلف میدهند. هنوز هم در عوالم دوران مجردی به سر میبرد و مثل دختربچهها رفتار میکند. میخواهم طلاقش دهم تا از رفتارش خلاص شوم. بعد از صحبتهای این مرد، قاضی جلسه رسیدگی را به روز دیگری موکول کرد تا همسر وی نیز در دادگاه حاضر شود و حرفهای او را هم بشنود.