مشکل نتانیاهو با ایران چیست؟
بیایید موضوع را با منطق بنیامین نتانیاهو در مورد ایران آغاز کنیم. او ایران را کشوری تهاجمی توصیف کرد که «حال بر چهار پایتخت عربی بغداد، دمشق، بیروت و صنعا تسلط دارد»، کشوری که به سوی مطیع سازی میرود.
سپس در همان سخنرانی او ایران را یک «نظام بسیار آسیب پذیر» توصیف میکند که در آستانه خم شدن است. بالاخره ایران کدامیک از این تفاسیر است؟ به گزارش نیویورک تایمز، نخست وزیر اسرائیل توافق احتمالی هستهای که هنوز جزئیاتش به طور کامل مشخص نیست را رد کرده و آن را «یک توافق بسیار بد» میخواند که «مسیر ایران در دستیابی به بمب را هموار میکند.» او میگوید فقط فشارها بر ایران را حفظ کنید و مثل اینکه بخواهد جادویی رخ دهد «یک توافق بسیار بهتر» ایجاد خواهد شد. نتانیاهو میداند اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، نخستین اتفاقی که رخ میدهد این است که چین و روسیه همبستگی تحریمهای موثر علیه ایران را خواهند شکست. بنابراین کدام اهرم آن «توافق بسیار بهتر» را تضمین خواهد کرد؟ نتانیاهو ایده توافق هستهای ۱۰ ساله را مورد سرزنش قرار میدهد (باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا این ۱۰ سال را حداقل بازه زمانی برای توافق دانسته است). او این یک دهه را به عنوان دورهای توصیف میکند که با گذشت هر یک سالش، تمایلات تهاجمی ایران به طور اجتناب ناپذیری افزایش مییابد. اما ایده قابل قبولتر مبنی بر اینکه ارتباطات اقتصادی گستردهتر ایران با جهان و ظهور تدریجی نسل جوانی که دیدگاه آشتی جویانه تری با غرب دارد، چنین حالت تهاجمی را تعدیل میکند را نادیده گرفت. وی با یک تردستی مشابه این واقعیت را رد میکند که اقدام نظامی تنها باعث میشود برنامه ایران در بهترین شرایط چند سالی به تعویق بیافتد اما تضمین میکند که ایران پس از این حمله وارد مسابقه دستیابی به بمب خواهد شد. کدام گزینه امنیت اسرائیل را بهتر تامین میکند؛ یک دهه محدودیت سرسختانه و بازرسی برنامه هستهای ایران که مانع از تولید بمب میشود یا جنگی که این برنامه را برای چند سال به تعویق میاندازد، افراطیترین جناحها در ایران را تحریک میکند و ناآرامیها در خاورمیانه را تشدید میکند؟ نیازی به فکر کردن نیست. هیچ جای تعجبی ندارد که نانسی پلوسی، رهبر اقلیت دموکراتها در مجلس نمایندگان سخنرانی نتانیاهو در کنگره را «توهینی به فهم آمریکا» دانست. به طور کلی اعتبار نتانیاهو در سطوح پائینی است. وی در مقالهای که در سال ۱۹۹۳ با عنوان «صلح در زمان ما؟» برای نیویورک تایمز نوشته بود، اسحاق رابین را به دلیل امضای پیمان اسلو با نویل چمبریل (که با هیتلر سازش کرد) مقایسه کرد و همسر رابین وی را هرگز نبخشید. حال نزدیک به بیش از یک دهه است که او گفته ایران در آستانه دستیابی به بمب است و این کشور را تهدید به اقدام نظامی اسرائیلی کرده- و البته امیدوار بوده که اظهارات اغراق آمیزش فراموش شود. وی توافق موقت سال ۲۰۱۳ با یاران را یک «اشتباه تاریخی» خواند؛ این توافق یک دستاورد تاریخی بود که شتاب هستهای ایران را گرفت. محبت آمیزترین واکنشی که میتوان نسبت به تلاشهای نتانیاهو برای مقایسه ایران با گروه وحشی و قرون وسطی داعش و نادیده گرفتن این واقعیت که ایرانیان امروز به اولویت استراتژیک آمریکا برای شکست داعش کمک میکنند، این است که این اقدام نتانیاهو را یک کشش غیرمحتمل بدانیم. درست است که نتانیاهو در سخنرانی خود بههامان هخامنشی که یهودیان را نابود کرد، اشاره کرد اما به کوروش کبیر اشارهای نکرد که به دوران اسارت یهودیان در بابل پایان داد. عقدههای این نخست وزیر اسرائیلی برای بد جلوه دادن چهره ایران با شرح گزینشی تاریخ همراه است. درست است که ایران دشمن اسرائیل است، با حزب الله همکاری میکند و گرایشات ضدآمریکایی دارد اما مهمترین دیپلماسی با دشمنان شکل گرفته است. با توجه به موقیعت برتر ایران در چرخه سوخت هستهای، هیچ خروجی بهتری برای اسرائیل و جهان وجود ندارد، جز دستیابی موفقیت آمیز به توافق سختگیرانه اوباما. یک کلمه در سخنرانی نتانیاهو به هیچ وجه شنیده نشد: فلسطین. بدون کشور ماندن فلسطینیان تهدید بلندمدتی برای اسرائیل محسوب میشود. و ایران در اغلب مواقع موضوعی بوده که نتانیاهو با هوشمندی از آن برای منحرف کردن اذهان از مسئله فلسطین استفاده کرده است.