زنم نمی تونه خواهرمو تحمل کنه / همش میگه منو به نحوی میچزنون / گیر کردم این وسط چه کار کنم + پاسخ روانشناس به مشکل با خانواده شوهر
یکی از تعارض های بسیاری از زوج ها مشکل با خانواده همسر است.
مشکل با خانواده شوهر
من اطلاعاتم کامل نیست و نمیدونم که آیا یه برخورده ناجوری داشتن یا موضوع حسادت یا رقابتیه که بینشون حاکم شده یا اینکه کلا به لحاظ شخصیتی نمیتونن با هم جور بشن. نمیدونم که آیا همسر شما داره رفتارهای خواهرهای شما رو بد برداشت میکنه یا اینکه خواهرهای شما واقعا دارن کاری میکنن که باعث رنجش همسرتون میشه ولی سهم خودشون رو در ایجاد این دلخوریا نمیپذیرن. با این اطلاعات دلیل دقیق مشکل با خانواده شوهر رو نمیشه تشخیص داد.
اینا رو نمیدونم ولی یه چیز رو خوب میدونم، اینکه بین اونا هر چی که باشه، شما قادر به حلش نیستین چون کنترلی روی اونها ندارین. تنها چیزی که شما از پسش برمیاین مسئله بین خودتون و همسرتونه. پس اجازه بدین در ابتدا تمرکزمون رو این مساله باشه.
هر دویشما این احساس رو دارید که از جانب هم دیده و شنیده نمیشید. از نظر خانومتون من حدس میزنم که ایشون این احساس نادیده گرفتن رو نه تنها از جانب خواهرای شما بلکه از جانب خود شما هم داره. مثلا، وقتی که میاد به شما میگه که توسط خواهرشوهراش رنجیده، به جای اینکه باهاش مهربون و همدل باشین، شروع میکنید به دفاع کردن از خودتون که وقتی خانواده تو منو ناراحت میکنن من ازش میگذرم.
انگار آیه اومده که اون جوری که شما ناراحتیتون رو مدیریت میکنید اونم باید همونطوری مثل شما این کارو انجام بده! متوجه منظورم شدید؟ در نتیجه هر چی میگذره هر دوی شما احساس تنهایی بیشتری میکنید: اون احساس میکنه که از طرف شما حمایت نمیشه (چون شما باهاش مهربون و پذیرا نیستین) و شما احساس میکنین از طرف ایشون حمایت نمیشین (چون که اون به خاطره شما از خر شیطون پایین نمیاد).
حمایت؛ روش درست حل مشکل با خانواده شوهر
این دور باطل همینطور بین شما تکرار میشه: وقتی همدیگه رو حمایت نمیکنید و به احساسات هم اعتبار نمیدین، بیشتر سعی میکنید که یه کاری کنید که درک بشین و چون روشهاتون غلطه از هم دورتر میشین و هی که دروتر میشین حمایتهاتون از هم کمتر میشه! متوجه این دور باطل شدی؟
شما به جای اینکه مثل دو تا پارتنر با این موضوع برخورد کنید، انگار دشمن هم شدید و روبروی هم ایستادید. چون شما درد اون رو درک نمیکنید، اون هم وقتی شما با خانوادتون وقت میگذرونید و کلی کیف میکنید از این بابت، با سرزنش کردن و غر زدنهاش شما رو تنبیه میکنه، از اون طرف شما هم با توهین کردن به خانوادش اونو تنبیه میکنید، البته در یک ظاهر شیک و انسانی: چطور من با خانواده تو کنار میام، تو هم باید با خانواده من کنار بیای، (تو فکر میکنی خانواده من مزخرفه؟ فکر کردی خانواده خودت خیلی خوبن؟ و اینطوری جنگ شروع میشه) اما خودتونم میدونید این جنگها برندهای نداره، شما فقط دارید ریشههای زندگیتون رو میسوزونید.
برای اینکه از این وضعیت بغرنج خلاص بشین، شما باید مدل صحبتتون رو با هم عوض کنید، صحبت نه در مورد خواهراتون بلکه در مورد خودتون دوتا. شما میتونید مثلا به همسرتون بگید که چقدر دوستش دارین و اینکه میفهمید این تعارض چقدر داره به زندگی مشترک شما آسیب میزنه. بهش بگین شما براتون مهمه که بفهمید چطوری میتونید همدیگه رو حمایت کنید و میخواین یاد بگیرید که چطوری میتونید رابطهتون رو بهبود ببخشید. حتی اگر که احساستون نسبت به خانوادههای همدیگه خوب نیست، هیچ مهم نیست، مهم رابطه و زندگی مشترک شماست.
نکته مهم اینجا اینه که شما میتونید مهربونی و شفقت داشته باشین بدون اینکه اوضاع خراب بین همسرتون و خواهرهاتون رو درست کنید یا مداخله ای بکنید. شما مجبور نیستین موافق باشین که خواهرهاتون کار خطایی انجام دادن ولی باید درک کنید که همسرتون از دست اونا آزرده شده و احساسش رو معتبر بشمرین. به جای اینکه بگین "من ناراحتم که تو آزرده شدی ولی چرا نمیگذری تموم شه بره؟ یا "خواهرای من قصد آزار دادن تو رو ندارن" بهتره یه همچین چیزی بگین " خیلی متاسفم که آزرده شدی، میدونم چقدر برات سخته ولی من کنارتم"
به همسرتون کمک کنید محترمانه از حقش دفاع کند
وقتی شما خودتون رو با خانمتون یک تیم با یک هدف مشخص بدونید – هدف: مراقبت از زندگی مشترکتونه- شما میتونید به خواستههای هم احترام بذارید. مثلا شما میتونی از خانمت بخوای که احساس خوبی رو که قبل و بعد از دیدن خونوادهات داری رو حمایت کنه و خرابش نکنه ولی در کنارش شما هم وقتی قراره ایشون در جایی باشه که باید با خواهرشوهرهاش معاشرت کنه، با لبخند زدن بهش یا فشردن دستش بهش این پیغام رو میدین که تنها نیست و شما هواش رو دارین و اگر شاهد بودین که خواهراتون با خانمت نامهربونی کردن چیزی جز اینکه بگذر به خانمتون بگید. شاید لازمه به خانمتون کمک کنید که بتونه محترمانه از حقش دفاع کنه که لازم نباشه ناراحتیش رو با خودش به خونه بیاره، شاید لازم باشه به خانمتون این حق رو بدین که اگه دوست نداره تو جمعهای خانواده شما شرکت نکنه یا هر حمایت دیگهای.
فقط هر دوتون یادتون باشه که نیاز بچههاتون برای ارتباط با عمه و خاله و اینا رو از تنشهای خانوادههاتون جدا کنید، حتی اگه همسرتون میخواد خونه بمونه و نیاد مهمونی خواهرشوهرهاش، بچهها اگه دوست دارن بهتره ارتباطشون رو با هم داشته باشن. مزیت این که تمرکزتون رو از روی خواهراتون بر دارین و روی زندگی خودتون بذارید اینه که هر چی شما و همسرتون هر دو احساس حمایت و درک بیشتری از جانب هم بکنید در این زندگی مشترک، تعارضهای بیرون از زندگیتون کمتر بین شما تبدیل به داستان میشه و همین طور باعث میشه که شما از جایگاه فردی که باید حتما برای رفع تعارض بین خانمتون و خوانوادهتون کاری بکنه در بیایین. در ضمن، مهربانی و توجه شما به خانمتون حس عمیقی به خانمتون میده که برای شما باارزشه و این باعث میشه وقتی ایشون احساس نادیده گرفته شدن از جانب خواهرشوهراش داره، کمتر احساساتش جوشش کنه و اوضاع براش قابل کنترلتر باشه، چون پیوند عاطفی بین شما و ایشون بهش احساس امنیت میده.
یادتون بمونه، وقتی شما با یکی ازدواج میکنی، شما با خانواده اون فرد هم ازدواج میکنین، اما عاشق همسرتون بودن این رو گارانتی نمیکنه که با افرادی که اونو بزرگش کردن، حتما بتونین جور بشین. شما میتونید مثل یک تیم باشین ولی در عین حال میتونید یه سری مرز هم بین خودتون داشته باشین مثلا (من عاشقتم، اما در رابطه با این موضوع، هیچی ندارم که بگم و بیا الان در مورد یه چیز دیگه حرف بزنیم.) ولی بعضی از اوقات هم کمک گرفتن از متخصص میتونه خیلی کمککننده باشه. اگر همسر شما هم مایل باشه که در صدد پیدا کردن یک درمانگر یا مشاور باشه، مشاور میتونه بهش کمک کنه تا تعارضش رو با خواهر شوهرهاش بهتر بفهمه که از چه بابته و همین طور بهش استراتژیها و ابزارهایی بده تا بتونه شرایط رو بهتر مدیریت کنه، این اقدامات نه تنها برای سلامت روان خانمتون می تونه موثر باشه که حتی به سلامت زندگی مشترکتون هم بسیار کمک خواهد کرد.