خانواده شوهرم با ازدواج ما مخالف بودن / تا حالا منو خونشون دعوت نکردن اما رابطشون با شوهرم خوبه / چیکار کنم با منم معاشرت کنن؟ + پاسخ روانشناس
اگر با مردی ازدواج کنید که خانواده او حاضر نباشند شما را به عنوان عروسشان بپذیرند، باید چگونه رفتار کنید؟
به گزارش اقتصادآنلاین، مخالفت خانواده پسر با ازدواج امری است که بسیاری از زوجین با آن مواجه می شوند. در اکثر مواقع دلیل اصلی مخالفت والدین، عدم اعتماد به انتخاب شماست و گمان میکنند انتخاب همسر باید توسط خودشان که با تجربهتر هستند صورت بگیرد اما آیا آنها حق دارند که تصمیم شما را نادیده بگیرند؟
خانواده همسرم مخالف ازدواج ما بودند
پرسش: سلام جناب دکتر، من یک ساله عقد کردم خانواده همسرم خواستگاری اومدن اما روز عقد گفتن ما نمیایم و با ازدواج مخالفیم بدون دلیل، فقط گفتن از من خوششون نمیاد. مراسم عقد بدون حضور خانواده همسرم انجام شد. الان یک ساله عقدیم در این مدت منو دعوت نکردن و من خانواده همسرم رو ندیدم فقط یکی دو بار با مادرشون تلفنی صحبت کردم برای تبریک روز عید و روز مادر. اما ایشون هم تمایل به ارتباط ندارن، رابطه خانواده همسرم با همسرم خوبه فقط با من مخالف هستن، همسرم خدا رو شکر با من خوبه و جز این مورد مشکلی نداریم و این موضوع منو خیلی اذیت میکنه اما همسرم میگه بهش فکر نکن. میشه راهنمایی کنید چی کار کنم؟
پاسخ: اجازه بدید نظرم راجع به پرسش شما رو از این جمله کلیدی آغاز کنم، شما فرمودید «رابطه خانواده همسرم، با همسرم خوبه!» دوست خوبم، من شواهدی دارم که خلاف این ادعا رو اثبات میکنه. چه شواهدی؟ اگه رابطه اون خانواده با پسرشون خوب بود، اونها نبایستی فرزندشون رو در همچین موقعیت پرتعارضی رها میکردن! اگه رابطه اون خانواده با پسرشون خوب بود، اونها هرگز راضی به این نمیشدن که فرزندشون رو در آغاز زندگی مشترکش با چنین بحرانی تنها بذارن! اگه رابطه اون خانواده با پسرشون خوب بود، اجازه نمیدادن یکی از خاص ترین روزهای زندگی پسرشون با التهاب و نگرانی و احتمالا رنجش خاطر ناشی از این خلف وعده، گره بخوره! اگه ادعای شما درست بود، اونوقت انتظار میرفت که اونها به انتخاب فرزندشون احترام بیشتری بذارن و حتی شده علیرغم میلشون، به خاطر علاقه فرزندشون به شما، از شما به گرمی استقبال کنن. ولی نه تنها هیچکدوم از این اتفاقات نیفتاد بلکه نه روز عقد در مراسم کنار پسرشون و انتخابش حاضر شدن و نه بعد اون تلاشی برای تعامل با انتخاب پسرشون داشتن!
پس با این اوصاف، به نظر میرسه «حقیقت» خلاف چیزیه که در فکر شما میچرخه! کمی که عمیق تر به ماجرا نگاه کنیم میبینیم، اتفاقا رابطه خانواده همسرتون با پسرشون اصلا هم خوب نیست. اونها قبل از اینکه شما رو پس بزنن، فرزندشون رو پس زدن، انتخابش رو پس زدن و فرصت معاشرت رو ازش گرفتن. بنابراین، با این ذهنیت، میشه بخوبی فهمید که پس زدن شما و گرفتن فرصت معاشرت از شما براشون اصلا کار سختی نباشه و به راحتی می تونن شما رو نادیده بگیرن و طردتون کنن.
خودتان را در موقعیت طرد شدن قرار ندهید
پس نکته اول، اصرار و سماجت شما به معاشرت با اونها، احتمالا فقط منجر به تجربه طرد خواهد شد، حالا انتخاب با شماست که ایا حاضرید مدام خودتون رو در موقعیت طرد قرار بدید یا خیر؟ کسانی که فرزندشون رو طرد کردن آیا میتونن پذیرای شخص غریبه ای باشن؟ تصمیم راجع به این قطعا با شماست! حالا بریم سراغ نکته دوم، همسرتون میگه بهش فکر نکن، اره درسته، ولی واقعا چطور میشه بهش فکر نکرد؟ اینطوری که بتونی برای خودت این اصل رو جا بندازی که بین اعضای یک خانواده «لزوما» قرار نیست رابطه عمیق، صمیمی، اصیل حمایتگری وجود داشته باشه. تصورتون از مفهوم «خانواده» رو بهتره تغییر بدید، اگه تصورتون ازش غیرواقعی باشه، نشخوار فکری لحظهای رهاتون نخواهد کرد و تو سرتون با صدها سئوال بی پاسخ روبرو خواهید شد. اگه خانواده رو معادل با حمایت و صمیمیت و رفاقت و اصالت ندونی، راحتتر می تونی بهش فکر نکنی!