شوهرم الکی از مادرش حمایت میکنه؟ / باید به جدایی فکر کنم؟ + پاسخ روانشناسان و راه حل مشکلات
در این بخش به نگاهی خواهیم داشت به پاسخ روانشناسان به اختلافات عروس و مادرشوهر.
به گزارش اقتصادآنلاین، در این بخش به نگاهی خواهیم داشت به پاسخ روانشناسان به مشکل زنی که می گوید مادرشوهرش خود شیفته است و حمایت های همسرش از او باعث ناراحتی اش شده است و ممکن است به دلیل مشترک شدن محل زندگی اش بخواهد به طلاق فکر کند.
پرسش: مشکل من این هست که من واقعا نمیتونم مادر شوهر رو تحمل کنم، جناب دکتر من خودم روانشناسی خوندم و کاملا متوجه ام که ایشون به اختلال شخصیت خودشیفته مبتلاست. به شدت خود بزرگ بین هستن و یکسره در حال لاف زدن و نادیده گرفتن حس اطرافیانشان هستن، در حدی که من یکبار خواستم خیلی مودبانه ناراحتیمو ابراز کنم نزدیک بود دعوا بشه. پارتنرم هم فقط میگه به خودت نگیر، منظوری نداره، سختی کشیده، درکش کن، اخلاقشه، بپذیرش...من نمیفهمم چرا الکی از مادرش حمایت میکنه؟ یه مشکل دیگم اینجاست که پدر پارتنرم فوت کرده و یبار که راجبه محل زندگی آینده مون حرف زدیم، اینو گفت که ممکنه بخواد مادرشو هم با خودش بیاره! حالا من نمیدونم چطور میتونم اوضاع رابطه خودم با مادرشوهر رو بهتر کنم؟ یا نمیدونم شاید باید به جدایی فکر کنم؟
نمی توانید مادر شوهر ایدهآل سفارش بدهید
پاسخ روانشناس: دوست خوبم، طبیعتا اگر میشد برای خودتون یک مادر شوهر ایدهآل سفارش بدید، قطعا ایشون کسی نبود که شما انتخابش میکردید، ولی از اونجائیکه ما تو دنیای آرمانی و ایدهآل زندگی نمیکنیم خیلی از اوقات هیچ چارهای نداریم تا با شرایطی که پیش رومون قرار میگیره، سازگار بشیم. بهرحال، مطمئنم خودتون به خوبی میدونید، پیشینه و تجربیاتی در گذشته همهمون وجود داره که اونها رو با خودمون، به روابط و تعارضهای فعلیمون میاریم و همین پیشینه ماست که باعث میشه بعضی از نقصهایی که در اطرافیانمون میبینیم رو نتونیم هیچ جوری تحمل کنیم.
میدونید داستان چیه؟ اینکه خیلی از اوقات، مشکلات ما با آدمهایی که امروز باهاشون تعامل داریم، خیلی قبلتر از اینکه حتی ببینیمشون یا باهاشون آشنا بشیم شروع میشن و به نظر من، این در مورد تعارض بین شما و مادر پارتنرتون هم ممکنه صدق کنه. البته، من نمیخوام بگم که ایشون آدم سختی نیست یا رفتارهاشون سالمه، ابدا، من فقط میخوام این فرضیه رو تو مغزتون بکارم که شاید، بعضی از خصایص آزاردهنده این زن، مثل خودبزرگبینی که بهش اشاره کردید، به دلیل گیر و گورهایی که در گذشتهتون وجود داشته باعث میشه تا این اندازه آزار ببینید و نتونید از کنار رفتارهای ایشون به سادگی عبور کنید. شاید به همین خاطره که برخلاف همسرتون، که برخوردهای مامانش رو به خودش نمیگیره و اکثرشون رو زیر سیبیلی رد میکنه، شما ایشون رو بابت لافزنیهاش که هیچکدوم به قصد زیر سوال بردن شما نیست «قضاوت» میکنید و درگیر تک تک جملاتش میشید.
شما علیرغم اینکه میدونید این خانم ظرفیت کافی برای درک ناراحتی دیگران رو نداره، ناراحتیتون رو بهش ابراز میکنید و به زور تلاش میکنید تا وادارش کنید تا احساسات شما رو درک کنه، قابلیتی که در افراد خوشیفته اصلا وجود نداره! تازه، از همسرتون هم انتظار دارید رفتارهای مادرش رو مثل شما ببینه. در حالی که، رابطه ایشون با مادرش، حداقل ۳۰ سال قدمت داره؛ بنابراین شما نمیتونید ازش انتظار داشته باشید تصویری که طی تمام این سالها شکل داده رو به یکباره کنار بذاره و از زاویه چشمهای شما به ایشون نگاه کنه.
پس به جای تلاش بیهوده، برای تغییر مادر همسرتون، بهتره از خودتون بپرسید که اصلا چرا این موضوع تا این حد براتون اهمیت داره؟ چرا اصرار دارید همسرتون مثل شما فکر کنه؟ آیا این سناریو خاطره آشنایی رو براتون زنده نمیکنه؟ الگویی که قبلا، با آدمهای مهم گذشتهتون تجربهاش کرده باشید؟
پس برای اینکه از اینجا به بعد، این رابطه رو بهتر مدیریت کنید، باید این رو بپذیرید که نمیتونید مادر شوهرتون رو تغییر بدید و صرفا، روی واکنشهای خودتون کنترل دارید، مرز محکمی بین رشته تحصیلی و زندگی کاریتون و زندگی شخصیتون بکشید و حواستون باشه که این اصلا نقش یا وظیفه شما نیست که اختلال شخصیت مادرشوهرتون رو تشخیص یا به همسرتون دیکته کنید که چه احساس و رویکردی نسبت به مادرش داشته باشه.
گفتگو با یه روانشناس در این زمینه حتما میتونه ایده جالبی باشه، کسی که بتونه از لابهلای صحبتهای شما سرنخهایی در بیاره و بهتون انعکاسشون بده تا بفهمید منشا تعارضاتتون با مادر شوهرتون به گرههای ارتباطیتون با کدوم آدم در گذشته بر میگرده! در همین رابطه، راهکار دیگهای که میتونه کمکتون کنه تا در مقابل مادر شوهرتون کمتر اذیت بشید، اینه که سعی کنید در کنار جنبههای بد و آزاردهنده، به ویژگیهای مثبتش هم توجه کنید.
مادرشوهر شما مردی که عاشقش هستید را تربیت کرده است
حقیقت اینه که ایشون، مردی که شما عاشقش هستید رو تربیت کرده، پس قطعا خصیصههای قابل ستایشی در وجود خودش داره، بهتره به دنبال این نقاط قوت هم بگردید و در موقع نیاز به وجود همونها تکیه کنید. اینم یادتون باشه که شما دو نفر، حداقل یک نقطه اشتراک با هم دیگه دارید، اونم اینکه هر دو عاشق یک نفر هستید، پس قطعا میتونید به نقاط اشتراک دیگهای هم دست پیدا کنید و به مرور زمان، رابطه مسالمتآمیزی باهم برقرار کنید. حتی اگر هیچوقت رفیق جون جونی هم نشید که نیازم نیست بشید.
از خصایص مادرشوهرتون که بگذریم، مسئله مهمتری که میتونه آینده رابطه شما با همسرتون رو تعیین کنه، به موضوع محل زندگیتون برمیگرده. اینو میگم چون ظاهرا شما دو نفر، بعد از چند سال رابطه و علیرغم این همه برنامهریزی برای آینده هنوز که هنوزه، نسبت به این موضوع مهم، که همسرتون تصمیم داره با مادرش در یه خونه زندگی کنه به هیچ نتیجه مشخصی نرسیدید! چرا؟
با یکدیگر حرف بزنید
چون ایشون احتمالا از طرح این موضوع طفره رفته، چون دوست نداشته شنونده انتقادهای تند و تیز شما از مادرش باشه و شما هم احتمالا از صحبت در این باره طفره رفتید، چون احساس میکنید وقتی پای مادرش وسط باشه، ازتون حمایت نمیکنه؟ در هر حال، علت اجتناب از گفتگو هر چی که بوده، الان دیگه وقتشه صاف و پوستکنده در این مورد با هم حرف بزنید، نه فقط به این خاطر که کمکتون میکنه همدیگه رو در رابطه با «این موضوع خاص» بهتر بشنوید، بلکه، به این دلیل، که این فقط یکی از هزاران موضوعی هست که در طی دوران رابطهتون، باید در موردش حرف بزنید و از پس حل کردنش بر بیاید.
توانایی مدیریت و حل تعارض، یکی از کلیدیترین عواملی هست که آینده یک زندگی مشترک رو میتونه به ما نشون بده. پس در نهایت، هر تصمیمی که بگیرید و به هر نتیجهای که برسید، در حین این مکالمات، خیلی بیشتر در مورد قدرت و سلامت رابطهتون اطلاعات به دست میارید، تا وقتی که همه تلاشتون رو به تغییر مادر همسر آیندهتون متمرکز کنید.