قاتل سریالی گمشده آمریکای جنوبی

اغلب داستان زندگی قاتلان زنجیرهای پایانی دارد؛ به این صورت که قاتل دستگیر و اجساد پیدا میشوند و مخاطبان هم که داستان جنایات را از مطبوعات و رسانهها دنبال میکنند تا مدتی با ابراز تاسف درباره انگیزهها و اختلالات شخصیتی و روانی قاتل صحبت میکنند. با این وجود این سناریو در خصوص پدرو لوپز، یکی از بدنامترین قاتلان زنجیرهای آمریکای جنوبی صدق نمیکند، قاتلی که نامش در سال ۲۰۰۶، به عنوان "پرکارترین قاتل زنجیرهای" در کتاب رکوردهای جهانی گینس ثبت شد.
اقتصادآنلاین - عاطفه حسینی؛ بسیاری از کارآگاهان، ماموران پلیس و افرادی که در سراسر جهان داستان جنایات لوپز را بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۸۰ دنبال میکردند، معتقدند او در این بازه زمانی صدها نفر را کشته است که بیشتر قربانیان او را دختران نوجوان و جوان تشکیل میدادند.
اگر کشتن انسانها را یک رقابت میان قاتلان زنجیرهای در نظر بگیریم، شانس قهرمانی لوپز در چنین رقابتی بسیار بیشتر از سایرین است. اما نکته تعجب برانگیز درخصوص این قاتل زنجیرهای تنها این نیست که مدارک پلیس نشان میدهد او بیش از ۴۵۰ نفر را کشته است، بلکه به این دلیل است که پس از انجام این جنایات، او درحال حاضر در گوشهای از این دنیا آزادانه در خیابانها قدم میزند.
لوپز درحال حاضر ۷۳ سال سن دارد و بسیاری این احتمال را میدهند که او هنوز زنده است و هیچ کس محل پنهان شدن او را نمیداند. همچنین این احتمال وجود دارد که هنوز از جان گرفتن آدمها سیر نشده باشد. این احتمال نیز وجود دارد که شاید یکی از ماها، همین امروز درحالی که با عجله به سمت دفتر کار خود میرفتیم از کنار پدرو لوپر عبور کرده باشیم.
همه چیز درباره لوپز تا حد زیادی اغراق شده بنظر میرسد؛ اما باید باور کنیم مجموعهای از عوامل از لوپز هیولایی ساخت که آدم کشی تبدیل شد به حرفه اصلی او، شخصیت لوپز هنوز هم یکی از مورد بحث ترین پروندههایی است که روانشناسان آن را بررسی میکنند زیرا معتقدند شخصیت لوپز نشان دهنده تاریکترین بخشهای روان انسان است. همچنین باید باور کنیم سیستم قضایی و کیفری کلمبیا اجازه داد او از زندان آزاد شود و تا به امروز پلیس بین الملل نتوانسته است او را پیدا کند.
اگر بخواهیم داستان زندگی لوپز را مرور کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که او هم مانند بسیاری از مجرمان دیگر کودکی داشته که در شکل گیری شخصیت او تاثیر چشمگیری داشته است.
پدرو آلونسو لوپز در سال ۱۹۴۸ در کلمبیا به دنیا آمد و توسط مادرش بنیلدا لوپز بزرگ شد زیرا پدر لوپز شش ماه قبل از تولد او به قتل رسید. علیرغم اینکه مادرلوپز تلاش داشت با محبت لوپز را بزرگ کند اما او کارگر جنسی بود و به گفته خود لوپز این موضوع به شدت در کودکی او را از نظر روحی و روانی آزار داده است.
به همین دلیل او در سن ۹ سالگی از خانه فرار کرد و در حالی که در خیابانها سرگردان بود در دام یک پدوفیلی افتاد. این شخص پدرو را با وعده غذا و سرپناه به خانه خود کشاند و سپس بارها او را مورد آزار و تجاوز جنسی قرار داد. سپس پدرو توانست از دام آن مرد فرار کند و برای محافظت از خود به یک باند کودکان خیابانی پیوست. اعضای این باند علاوه بر بزه و سرقت، به جابجایی مواد مخدر از جمله مشتقات کوکائین مشغول بودند. پدرو پس از چهار سال زندگی در خیابان، توسط خانوادهای از ایالات متحده آمریکا پذیرفته شد و به مدرسهای که مخصوص کودکان یتیم بود، فرستاده شد. اما بعد از مدتی از مدرسه نیز فرار کرد.
لوپز که درحال حاضر ۱۸ سال سن داشت، با سرقت لوازم اتومبیل و فروش آنها به مغازههای خرده فروشی امرار معاش میکرد اما پس از مدتی بازداشت و روانه زندان شد. لوپز در زندان مورد تجاوز وحشیانه سه زندانی دیگر قرار گرفت. لوپز که به شدت ضربه خورده بود، یکی از متجاوزین را خفه کرد و دو متجاوز دیگر را با سرقت اسلحه یکی از نگهبانان زندان و شلیک گلوله به آنها به قتل رساند.
این سه قتل که سرآغازی برای سلسله جنایات و قتلهای دیگر او بود، توسط سیستم قضایی کلمبیا تحت عنوان دفاع از خود تلقی شد و در نهایت تنها دو سال به مجازات او اضافه کرد.
هنگامی که پدرو لوپز از زندان آزاد شد به پرو نقل مکان کرد و به اعتقاد بسیاری از نویسندگان که داستان زندگی او را نوشتند، حکومت سیاه وحشت، تجاوز و قتل خود را آغاز کرد. لوپز در پرو شروع به ربودن، تجاوز و کشتن دختران کرد و بر اساس اسناد پلیس در بعضی از هفتهها بیش از سه دختر را به قتل میرساند. بیشتر قربانیان او دخترانی بودند که بین ۹ تا ۱۲ سال سن داشتند.
وقتی از او درباره انگیزهاش برای قتل دختران جوان و نوجوان پرسیدند، پاسخ داد: «من در هشت سالگی و اوج کودکی، بی گناهی خود را از دست دادم. بنابراین تصمیم گرفتم تا جایی که میتوانم همین کار را با کودکان بیشتری انجام دهم.»
لوپز از دور قربانیان خود را چندین روز قبل از ربودن آنها تعقیب میکرد. سپس آنها را میدزدید و به مکانی خلوت میبرد و پس از تجاوز، آنها را خفه میکرد و به قتل میرساند. او اجساد قربانیهای خود را در گورهای کم عمق دفن میکرد زیرا عادت داشت گاهی اوقات، پیش از اینکه اجساد بیش از حد تجزیه شوند، به قبرستان بازگردد و با اجساد قربانیان خود «میهمانی چای» برگزار کند. لوپز همچنین در یکی از اعترافات خود ادعا کرد که ترجیح میدهد در طول روز آدم بکشد تا بتواند چهره قربانیان خود را هنگام مرگ ببیند.
اکثر قربانیان لوپز دختران جوانی از جوامع بومی فقیر بودند. البته به گفته لوپز برای او تفاوتی نداشته که قربانیانش از کدام قومیت و یا طبقه اجتماعی باشند و این موضوع صرفاً به این دلیل بوده است که معمولا خانوادههای متعلق به طبقه فرودست جامعه از کودکان خود با دقت کمتری مراقبت میکنند.
سرانجام لوپز درحالیکه قصد ربودن یک دختر دیگر در اکوادور را داشت، دستگیر شد. مادر دختر خردسال که متوجه نزدیکی لوپز به دخترش شده بود، با فریادهای خود همسایگان را خبر کرد و به سرعت با پلیس تماس گرفت. ماموران پلیس سرانجام موفق شدند لوپز را بازداشت کنند و در جریان بازجوییها بود که میزان واقعی جنایات لوپز فاش شد.
در ابتدا، بازجوها معتقد بودند که لوپز بخشی از باندی است که دختران را در اطراف آمباتو، اکوادور ربوده است. هیچ کس نمیتوانست تصور کند که یک مرد به تنهایی و بدون اینکه عضو باند و یا گروهی باشد بتواند این تعداد از کودک را به قتل برساند. سرانجام لوپز اعتراف کرد که کودکان را به تنهایی به قتل رسانده است و وقتی افسران از او پرسیدند که چه تعداد کودک را به قتل رسانده است، پاسخ داد: "بیش از دویست دختر در اکوادور، دهها نفر در پرو و بسیاری دیگر در کلمبیا."
در ادامه روند تحقیقات، لوپز ۵۳ گور کم عمق از اجساد قربانیان خود را به ماموران پلیس نشان داد که در اطراف آمباتو حفر کرده بود و همچنین چندین قبر دیگر که برای دفن قربانیان در سایر نقاط کشور استفاده میکرد. بر اساس گزارشهای پلیس اکوادور، تا آن زمان لوپز حداقل ۱۱۰ نفر را به قتل رسانده بود.
در نهایت پدرو لوپز به ۱۶ سال زندان محکوم شد که حداکثر مجازات برای قتل در اکوادور است اما به دلیل رفتار خوب و لقب گرفتن به عنوان زندانی نمونه، پس از گذراندن تنها ۱۴ سال زندان و در سال ۱۹۹۴ از زندان آزاد شد.
تنها یک ساعت پس از آزادی، لوپز به دلیل عبور غیرقانونی از مرز به اکوادور دستگیر و به کشور خود کلمبیا بازگردانده شد. در سال ۱۹۹۵ نیز پدرو لوپز به اتهام قتل در کلمبیا محاکمه شد اما او را مجنون اعلام کردند و به جای زندان به بیمارستان روانی فرستادند. لوپز به مدت سه سال در بیمارستان ماند تا اینکه در سال ۱۹۹۸ در دومین ارزیابی روانشناختی، روانپزشکان او را عاقل تشخیص دادند و به شرط پرداخت ۵۰ دلار وثیقه و گزارش ماهانه به پلیس آزاد شد.
اما لوپز هرگز به پلیس گزارشی نداد و از آن زمان دیگر کسی او را ندیده است. گفته میشود پس از آنکه لوپز غیب شود فقط یکبار به منزل مادرش میرود و از او خداحافظی میکند.
از آن زمان تاکنون علیرغم اتحاد پلیس بین الملل با نیروهای پلیس کلمبیا برای پیدا کردن پدرو لوپز و همچنین تعیین جایزههای گران از سوی خانوادههای قربانیان برای پیدا کردن او، فردی از محل سکونت پدرو لوپز خبر ندارد.