اکونومیست: بحران اوکراین بر اقتصاد جهان چه تاثیری دارد؟
نشریه انگلیسی اکونومیست در شماره این هفته خود اثر بحران اوکراین بر اقتصاد جهان را مورد پرسش قرار داده است.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از دنیایاقتصاد، اکونومیست درباره اثرات بحران اوکراین بر اقتصاد جهان چنین نوشته است: تنش اوکراین سومین ضربه بزرگ به جهانیشدن طی یک دهه است.
نخستین ضربه، به جنگهای تجاری ترامپ مربوط بود. ضربه بعدی، پاندمیای بود که در آن نقل و انتقالات فرامرزی سرمایه، کالا و افراد، تقریبا متوقف شد. حالا هم درگیری نظامی در منطقه حاصلخیز اروپا، موجب محاصره بنادر دریای سیاه شده و تحریمها علیه روسیه، شوکی را بر عرضه ایجاد کرده و اقتصاد جهان را دچار واگرایی کرده است.
قیمتهای گندم تا ۴۰درصد افزایش یافته، اروپاییها ممکن است در ماههای پیش روی سال جاری با کمبود گاز مواجه شوند و نیکل کمیاب شده است؛ عنصری که در باتریها، از جمله باتریهای خودروهای برقی بهکار میرود. در سرتاسر جهان بسیاری از شرکتها و مصرفکنندگان با چرخه عرضه به مشکل خوردهاند؛ چرخهای که ثابت شکنندهتر از آن است که بتوان به آن تکیه کرد.
ضربه سوم به جهانی شدن
اگر به ورای این هرج و مرج نگاهی بیندازید، متوجه میشوید که جنگافروزی ولادیمیر پوتین پرسشی را هم درباره جهانیشدن مطرح کرده که برای طرفداران تجارت آزاد از جمله نشریه اکونومیست موجب نگرانی است.
برای جوامع باز، آیا شرط احتیاط این است که روابط عادی اقتصادی خود را با حکومتهای مطلقی همچون روسیه و چین که حقوق بشر در آنها رعایت نمیشود، امنیت را به خطر میاندازند و هر چه ثروتمندتر میشوند، تهدیدکنندهتر میشوند حفظ کنند یا نه؟
در اصل پاسخ این پرسش ساده است: دموکراسیها باید به دنبال حداکثرسازی تجارت بدون در نظر گرفتن امنیت ملی باشند. در عمل اما کشیدن این مرز بسیار دشوار است. جنگ روسیه نشان میدهد که یک طرح نو برای زنجیرههای عرضه نیاز است تا از گردنکلفتی حکومتهای مطلق در برابر حکومتهای لیبرال پیشگیری کند. چیزی که جهان به آن نیاز ندارد، تلوتلو خوردن خطرناک به سمت خودکفایی است.
طی بیشتر سالهای چند دهه اخیر، کاملا مشخص بود که باید چگونه با دشمن به تجارت پرداخت. در دوران جنگ سرد، غرب و بلوک شرق دیکتاتوری در بخشهای انرژی و غلات به تجارت میپرداختند؛ اما سطح کلی پایینی در ارتباطات دوجانبه داشتند. پس از فروپاشی دیوار برلین، عموم فرض کرده بودند که تجارت آزاد و و آزادی با یکدیگر جهان را تسخیر و یکدیگر را تقویت میکنند.
برای مدتی هم چنین بود. در دهه۱۹۹۰ سهم کشورهای دارای قانون دموکراتیک افزایش یافت، تعرفهها کاهش یافت و کشتیهای باری بیشتری از اقیانوسها گذشتند. بیل کلینتون ورود چین به نظام تجارت جهان را در سال۲۰۰۰ تبریک گفت و پیشبینی کرد که این تحول «اثری چشمگیر بر حقوق بشر و آزادی سیاسی» در آن کشور بر جای خواهد گذاشت.
اما طی یک و نیم دهه گذشته، آزادی به عقب رانده شد تا جایی که سهم افرادی که در کشورهای دارای حکومت دموکراتیک زندگی میکردند به کمتر از ۵۰درصد افت کرد. در بسیاری از کشورهای دارای حکومتهای مطلق، از جمله چین و خاورمیانه، اصلاحات سیاسی نامحتمل به نظر میرسد.
نتیجه، جهانیشدنیای است که در آن حکومتهای مستبد ۳۱درصد تولید ناخالص داخلی یا ۱۴درصد آن بدون در نظر گرفتن چین را به دوش میکشند. با وجود گذشته، این حکومتها به لحاظ اقتصادی با جوامع لیبرال درآمیختهاند. یکسوم کالاهای کشورهای دارای دموکراسی از این حکومتها وارد میشود. جوامع باز روزانه بیش از ۱۵میلیارد دلار با جوامع بسته تجارت میکنند.
بهطور مثال رایانههای شخصی چینی و نفت سعودیها را میخرند و پنیر بلغاری و بوئینگ به آنها میفروشند. تنش روسیه-اوکراین به غرب مخاطرات تجارت با دشمنان را نشان داد.
این نگرانی طبیعی است. تنشها بین منطق تجارت آزاد و حمایت از لیبرالیسم سیاسی شکافهای بیشتری ایجاد خواهد کرد.
از پیشتر جهان سالها با پدیدهای روبهرو است که اکونومیست آن را «کندسازی» (به جای جهانیسازی) نامگذاری کرده است؛ پدیدهای که در آن جریانهای تجارت و سرمایه نسبت به تولید ناخالص داخلی کند شد. حالا برخی از حکومتهای مستبد ممکن است بخواهند از غرب فاصله بیشتری بگیرند.
چین فروپاشی دژ مستحکم اقتصاد روسیه در برابر تحریمهای غرب را تجربهای آموزنده میداند که پیش از آغاز جنگ با تایوان در نظر میگیرد. عربستان سعودی با چین گرم گرفته است. هرچند حکومتهای مستبد جهان نقاط مشترک کافی برای تشکیل یک بلوک تجاری منسجم ندارند، اما در آرزویشان برای کاهش نفوذ غرب بر خودشان از حوزههایی از تکنولوژی گرفته تا ذخایر ارزها، با هم متحدند.
پس جهانیشدن چگونه باید دوباره پیکربندی کند؟ در جنگ، فسخ روابط اقتصادی معنا دارد. در صلح، محدودسازی صادرات حساسترین تکنولوژیها به حکومتهای غیرلیبرال باید هدف قرار بگیرد.
وقتی چنین حکومتهایی قدرت ترساندن را دارند، مثل روسیه درباره گاز، هدف نباید خودکفایی قرار گیرد، بلکه باید از شرکتها خواسته شود که تامینکنندگانشان را تنوع بخشند و در عوض در منابع جدید عرضه حوزههای مختلف از انرژی گرفته تا الکترونیک، سرمایهگذاری کنند.
این گلوگاهها در حدود یکدهم تجارت جهانی را شامل میشوند؛ حوزههایی که قدرتهای خودکامه در صادرات آنها سهم بازار بیش از ۱۰درصدی دارند و جایگزین کردن آنها دشوار است.
پوتین این درس سخت را داد که در این حوزهها دموکراسیها باید وضعیت خود را تغییر دهند. جنگ یک تراژدی است؛ اما همچنین لحظهای برای شفافسازی فراهم میآورد. دیدگاه دهه۱۹۹۰ که بر اساس آن، تجارت آزاد و آزادی دست در دست هم پیش میرفتند، از بین رفته است.
لازم است دولتهای لیبرال مسیری نو را بیابند که باز بودن تجاری را با امنیت تلفیق کند و از نقش بر اب شدن رویای جهانیسازی پیشگیری کند.