x
۰۵ / دی / ۱۴۰۰ ۰۲:۰۳

چرا برنامه‌ ریزی‌مان شکست می‌خورد؟

چرا برنامه‌ ریزی‌مان شکست می‌خورد؟

در این گزارش به عواملی که باعث شکست خوردن برنامه ریزی‌ها می‌شوند، اشاره شده است.

کد خبر: ۵۹۳۱۹۳
آرین موتور

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه جوان، از وقتی خودم را شناختم عاشق برنامه‌ریزی‌های شب عید بودم. یکی برایم سررسید هدیه می‌داد و من هنوز عید نشده برای یک‌سال خودم برنامه‌ریزی می‌کردم. هدف‌های بلند و زیبایی داشتم که اگر سر عهد خود می‌ماندم، الان نیمی از هنر‌های مورد علاقه‌ام را فراگرفته بودم و تجربه‌ای دو برابر داشتم.

برای خودم در صفحات سفیدش آرزو‌های قشنگ و قول و قرار‌های فردی برای بهترشدن رفتارم می‌نوشتم. آن وقت‌ها چیزی از توسعه فردی نمی‌دانستم، یا اینکه اگر آرزوهایم را بنویسم روی کاغذ، انرژی مثبت کائنات باعث برآورده شدن آن‌ها می‌شود و زودتر اتفاق می‌افتد.

مثلاً نوشته بودم امسال نمازهایم را سر وقت می‌خوانم. در فلان مسابقه استانی مقام می‌آورم و تابستان در فلان مهارت شرکت می‌کنم، ولی موعد هرکدام از برنامه‌ها که از راه می‌رسید یکی یکی شکست می‌خوردم و سال من پر می‌شد از آرزو‌هایی که بر باد رفته یا اهدافی که اصلاً به آن‌ها نرسیده بودم یا ناقص نتیجه گرفته بودم. جالب است که هر سال آن‌ها را می‌نوشتم و مو به مو تکرار می‌کردم، ولی باز هم نمی‌شد. همیشه یک مانعی بود که نگذارد به برنامه‌هایم برسم. وقتی به دبیرستان رفتم از همان روز اول با خود عهد کردم همه درس‌ها را برای روز‌های آخر کنکور تلنبار نکنم و روزی یک‌ساعت تست بزنم. تمام آن چهار سال را، ولی باز هم خسته می‌شدم و هنوز هم به هفته نرسیده برنامه‌ریزی کشک می‌شد. همیشه برایم سؤال بود که چرا نمی‌شود.

من که وقت می‌گذارم؟ من که دفتر برنامه‌ریزی دارم و برای تمام سال هدف تعیین کرده‌ام، پس چرا تابستان تمام می‌شد، من هنوز کاری نکرده بودم. زبانی که به خودم قول داده بودم، تقویت نشده بود. مهارت هنری که می‌خواستم ثبت‌نام کنم، نمی‌شد و تعداد کتاب‌هایی که به خودم وعده خواندن‌شان را داده بودم، نخوانده مانده بودند. آن روز‌ها اگر مهارت الان را برای برنامه نوشتن داشتم، اگر آن روز‌ها مثل الان قدر تک‌تک ساعت‌ها و دقایق عمرم را می‌دانستم و کمی جلوتر از نوک بینی‌ام را دیده بودم، حالا یک - هیچ در زندگی جلو بودم.

اگر بخواهم با خودم روراست باشم، واقعیت این است که ذهن شلخته‌ای داشتم و نمی‌توانستم متمرکز باشم. مثل اتاقی که بعد از نوشتن تکالیف بچه‌ها به‌هم می‌ریخت، ذهن من هم به‌هم ریخته بود. چند تا کار را با هم انجام می‌دادم و خب عاقبتش هم معلوم بود. از قدیم گفته‌اند آدم همه‌کاره هیچ‌کاره است. کمی بزرگ‌تر که شدم و سرکار رفتم، باز هم عهد بستم که کار‌ها و مشغله‌های اداری، مرا از برنامه‌هایم دور نکند. جمعه‌ها کوه و سینما بروم و در طول روز که تازه ساعت ۵ به منزل می‌رسیدم، ورزش کنم و کار‌های هنری و نوشتنم را ادامه دهم، ولی باز هم نشد. یک کارمند باقی ماندم و تا زمانی که از کار دولتی استعفا ندادم هرگز نتوانستم به طور جدی در نوشتن پیشرفت کنم و خودم را قانع نگاه دارم. بعد هم یک مادر خانه‌دار شدم با هنر شریف نوشتن. برنامه‌هایم حول مادری و خانه‌داری بود. پس طبیعی بود که از اهداف شخصی و هنری خود دور بمانم. هر بار که برنامه‌هایم شکست خوردند در پیرامونم دنبال بهانه و توجیه گشتم.

مثلاً بچه خواب نداشت، من خسته می‌شدم، مگر چند تا دست دارم و... یک سال با خودم عهد کردم، هرطور شده سر قول و قرار خودم بمانم و به برنامه‌ریزی خود پایبند بمانم. می‌خواستم هرطور شده تا فرارسیدن نیمه دوم سال دو رمانم را که مدت‌ها قبل نیمه‌تمام رها کرده بودم برای چاپ به ناشر بسپارم، ولی باز هم نشد. این بار من اراده کردم، ولی یک جای برنامه‌ریزی‌ام با قدرت نوشتن و وقتی که در اختیارم بود زمین تا آسمان فرق داشت.

من می‌نوشتم، ولی منطقی که برای مدت هدف در نظر گرفته بودم، نادرست بود و پر از اشکال. آخر چطور می‌شد دو تا کتاب را در شش ماه تمام کرد؟ امروز هم برنامه‌ریزی کرده بودم تا ظهر مقاله برنامه‌ریزی را برای سبک زندگی بنویسم، ولی نشد و باز هم عوامل بیرونی نگذاشت یادداشت را به‌موقع برسانم. این بود که مجبور شدم تا نصف شب اضافه‌کاری کنم و جور بی‌برنامگی‌های خود را بکشم. آنچه خواندید، تجربیات شخصی من از برنامه‌ریزی بود. یک نمونه عینی از تجربه‌های شکست‌خورده برنامه‌ریزی شده که همه با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم. حالا بیایید این روایت را تحلیل کنیم.

همه‌مان کمابیش برنامه‌ریزی داریم

حتماً شما هم هر روز یا هر ماه یا سالانه برای خودتان اهداف کوتاه‌مدت یا بلندمدتی در نظر می‌گیرید. برای تک‌تک برنامه‌های زندگی‌تان برنامه دارید و کم و بیش، دیر یا زود آن‌ها را انجام می‌دهید. ذهن‌تان منظم است و از کار اداری و دنبال‌کردن یک هنر ارزشمند و حتی ملاقات با دوست قدیمی و گشت‌وگذار در طبیعت در روز‌های جمعه جا نمی‌مانید.

بعضی‌های‌تان مثل من متمرکز نیستید و به برنامه‌ای که برای خودتان می‌نویسید، پایبند نمی‌مانید و آخر هفته وقتی چشم باز می‌کنید که دیرشده و کلی کار نکرده دارید. خیلی‌ها می‌گویند آخر هفته فلان و بهمان می‌کنند. از قبل برنامه می‌چینند، ولی غروب جمعه می‌بینند نه خرابی‌های خانه را درست کرده‌اند نه تفریح خاصی داشته‌اند و نه... مگر آن‌ها برنامه نریخته بودند که چه‌ها کنند؟ پس چرا نشد؟ اشتباهات ما موارد زیادی است که بی‌تردید شماری از مهم‌ترین آن‌ها یه شرحی است که در ادامه می‌آید.

برای کار خود زمان‌بندی نمی‌کنیم

در برنامه خیلی کار‌ها می‌نویسیم، ولی پایان کارمان سفید است. در مثال روز جمعه ما می‌خواهیم که شیر‌های خراب را درست کنیم، ولی هر بار که می‌خواهیم این کار را انجام دهیم، یک کار در اولویت برنامه‌ها قرار می‌گیرد. می‌گوییم بعد از خواب، بعد از ناهار، بعد از فیلم سینمایی و آن‌قدر انجامش را کش می‌دهیم که به ساعات پایانی تعطیلات می‌رسیم. خب حالا که دیروقت است و نمی‌شود سر و صدا کرد. پس بگذایم برای هفته بعد!

امروز تست‌های ریاضی را نزدم پس‌فردا می‌زنم. شب به فلان مدیر زنگ می‌زنم. فلان طرح را شب موقع خواب می‌نویسم و... ده‌ها برنامه‌ریزی دیگر که فاقد زمان مشخص هستند و ما به آینده موکول می‌کنیم.

آدم‌های مکتوبی نیستیم

یک قول و قراری است میان ما و مغز شلوغ‌مان. همه چیزمان شفاهی است، حتی برنامه‌ریزی‌های‌مان. اگر هر صبح برای آن روز یا هر ماه برای مدت یک ماه برنامه‌ریزی کنیم و دقیق ریزکار‌های مشخص را بنویسیم، آن وقت می‌توانیم بفهمیم با خود چندچندیم. چقدر از کار‌ها را پیش برده‌ایم و چقدرش مانده است.

می‌توانیم بفهمیم کدام کار‌ها وقت بیشتری نیاز دارد و کدام کار‌ها را می‌توان در فرصت کمتری به سرانجام رساند. اگر مدتی به این نوشتن‌های منظم ادامه بدهیم در واقع به مغز خود نظم و سامان می‌دهیم که گوش به فرمان خواسته‌های دقیق ما باشند. کم‌کم یاد می‌گیریم در وقت‌ها صرفه‌جویی کنیم و آن وسط‌ها کمی بخوابیم، کتاب بخوانیم یا حتی بچگی کنیم و لذت ببریم.

موارد غیرمنتظره را در نظر نمی‌گیریم

این ماه قرار است فلان طرح دانشگا ه را بنویسم. فلان کتاب را ترجمه کنم یا تا فرداشب فلان کار یا اثر را تحویل بدهم، ولی وسط هفته میان کوهی از کار‌های نکرده، دچار آنفلوآنزا می‌شویم وحسابی از کار و زندگی می‌افتیم. ترجمه با مشکل مواجه می‌شود و به طور ناگهانی لپ تاپ حافظه‌اش می‌پرد یا می‌سوزد. یا برای فلان سفر هوا بارندگی شده و سفر لغو می‌شود. ما در برنامه‌های‌مان جایی برای این اتفاقات ناگهانی در نظر نمی‌گیریم.

برای همین اگر جایی با اختلال روبه‌رو شد از نوشتن برنامه ناامید می‌شویم و کلاً قیدش را می‌زنیم. اگر برای یک روز کاری برنامه بریزیم و خیلی فشرده‌اش کنیم، ممکن است عوامل بیرونی آن را به هم بزند و از برنامه‌های بعدی جا بمانیم. مثلاً قرار است سر یک قرار بروید، ولی در همان ساعت یک دوست تماس می‌گیرد و شما خارج از برنامه یک ساعت با موبایل حرف می‌زنید. یا یک دفعه مجبور می‌شوید به سفر بروید و... پس همیشه در برنامه‌ها مراقب این شیطنت‌های طبیعی باشید و آن‌ها را دست‌کم نگیرید.

اولویت‌بندی‌های‌مان اشتباه است

یکی از خطا‌های مرسوم ما در برنامه‌ریزی این است که کار‌ها را اولویت‌بندی نمی‌کنیم. کار‌های مهم را اول انجام نمی‌دهیم و آخر جدول کاری، یا بعضی کار‌ها جا می‌مانند یا مهم‌تر‌ها با دقت کمتری انجام می‌شوند. به عنوان مثال شما امروز قرار است برای یک آزمون درسی درس بخوانید. برآورد می‌کنید سه ساعت مدام خواندن و پیوسته برای آن کتاب کافی ا‌ست و آن را به ساعات پایانی موکول می‌کنید. حالا این وسط هوس خرید می‌کنید، هوس پیاده‌روی، کشیدن نقاشی و...

شب که موقع خواندن درس می‌شود شما انرژی لازم را ندارید. یا به خاطر برنامه‌های بعدی آن‌قدر دیر می‌آیید که دیگر وقت و توانی برای خواندن ندارید. پس به ناچار آن را به فردا موکول می‌کنید و پشت‌بندش اضطراب اینکه آیا این همه صفحه را می‌توانم پیش از امتحان بخوانم یا خیر. یا خیلی از قرار‌های مهم کاری و عاطفی را فدای برنامه‌های بی‌اولیت می‌کنیم و دیگران را با این بی‌توجهی می‌رنجانیم.

یا می‌خواهیم فلان اداره برویم، ولی آن‌قدر کار‌های غیرضروری انجام می‌دهیم که دیگر وقتی برای رفتن نمی‌ماند. در حالی که می‌شد کار‌های خانه و امور غیرضروری را که ساعت در آن‌ها ملاک نیست بعد از ساعت بانک انجام می‌دادیم.

چرا برنامه‌های‌مان با شکست مواجه می‌شود؟

حالا اینکه چرا برنامه‌های‌مان شکست می‌خورد و زود خسته می‌شویم می‌تواند دلایل زیر را داشته باشد:
- آن‌قدر که باید، به برنامه اهمیت نمی‌دهیم.
- دانش برنامه‌ریزی را بلد نیستیم. سعی هم نمی‌کنیم از اهالی فن بپرسیم. باور نداریم که داشتن برنامه می‌تواند معجزه زندگی باشد و ما را به اهداف‌مان نزدیک‌تر کند.
-به کار‌های سخت در برنامه علاقه نداریم. تنبلی نمی‌گذارد کار‌ها را کامل انجام دهیم. ذهن‌مان عادت ندارد.
-زمان استراحت و رسیدگی به امور شخصی را کم در نظر می‌گیریم. فقط به کار فکر می‌کنیم و با خستگی مفرط مجبور به ترک آن می‌شویم. برنامه‌های فشرده ریسک بی‌توجهی به برنامه را زیاد می‌کند. پس در همه احوال حتی یک روز شلوغ کاری مراقب خودمان و سلامت جسم و روح‌مان باشیم.

۲۱ روز را فراموش نکنید

طبق تحقیقات دانشمندان برای تغییر هر عادتی ۲۱ روز مداومت لازم است، یعنی شما کافی است ۲۱ روز با سختی‌ها و فراز و نشیب‌های برنامه کنار بیایید، تا آن موقع مغز تقلا می‌کند که شما را به بی‌توجهی و پرت کردن حواس‌تان سوق دهد، ولی اگر شما ۲۱ روز دوام بیاورید، دیگر مغز به فرمان شماست و هر صبح منتظر نوشتن برنامه‌های شما می‌ماند. پس قدرت برنامه‌ریزی را دست کم نگیرید و آن را از حالا به کودکان خود بیاموزید.

اجازه دهید از حالا با شیوه نوین برنامه‌ریزی آشنا شوند. بتوانند تفریح، امور درسی و حتی میزان حضورشان در فضای مجازی را مدیریت کنند. در دنیای شلوغ امروز که برای رسیدن به مقاصد مختلف گام برمی‌داریم، لازم است هماهنگی بین برنامه‌ها را بیشتر کنیم تا در بدوبدو‌های یک روز شلوغ زندگی به تمام اولویت‌های کاری خود برسیم.

کتاب برنامه‌ریزی روش بولت ژورنال نوشته رایدر کارول است با ترجمه روان زهرا نجاری. بولت ژورنال روشی برای آن است که کنترل زندگی خودتان را در دست بگیرید. زمان را مدیریت کنید و با رسیدن به اهداف، زندگی خود را بهتر کنید. استفاده از این روش، با نوشتن در یک دفتر خالی شروع می‌شود.

هر دفتری و متفاوت با دیگری، یعنی هر کس دفتر خاص خودش را دارد؛ یعنی شما اول بولت ژورنال رایاد گرفته و سپس دفتر اختصاصی خودتان را طراحی می‌کنید. اگر مایل هستید ذهن شلوغ خود را سر و سامان بدهید و از شر بی‌برنامگی و بی‌نظمی خلاص شوید، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید یا از انواع نمونه‌های دفتر بولت ژورنال در اینترنت برای ایده گرفتن استفاده کنید


 

نوبیتکس
ارسال نظرات
x