شب شوم و روز برکت
«یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شبهای سال است و در آن شب، یا نزدیک بدان، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک میانگاشتند.»
به گزارش اقتصاد آنلاین، روزنامه اعتماد نوشت: « یک: نسلهای گذشته آخرین شب پاییز را شبی نامبارک میدانستند و حتی در فرهنگ دهخدا هم، در همان چند جمله برای توضیح این شب، به این نامبارکی اشاره شده است. «یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شبهای سال است و در آن شب، یا نزدیک بدان، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک میانگاشتند.»
محمود روحالامینی، نویسنده کتاب «آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز» نیز میگفت در گذشته، تا همین چند دهه پیش، بسیاری از مردم «میوههایی را که شب یلدا بر آنها میگذشت نمیخوردند» و باورشان این بود که باید هر چه را برای پذیرایی در آن شب تهیه کرده و تدارک دیدهاند همان شب تمام کنند و چیزی برای فردا باقی نگذارند: «به یاد دارم تا سال ۱۳۲۳ که در کوهبنان (از بخشهای کرمان) بودم، در خانه روستایی ما، خربزه و هندوانه و انار را در انبار گندم میگذاشتند و انگور را یا همچنان که بر درخت بود در کیسه میکردند یا در جایی خنک به بند میآویختند و در شب یلدا تمام آنها باید خورده شود.»
دو: طولانیتر بودن شب یلدا، آن را از شبهای دیگر سال متفاوت و متمایز میکرد. عموم مردم برای قرنهای طولانی، تغییر شب به روز و روز به شب را نه سیر طبیعی چرخش زمین که تقابل تاریکی و روشنایی میفهمیدند و طولانیتر شدن شب در انتهای پاییز را - که معمولا شبهای سردی هم هستند - نشانهای شوم و ناخوشایند میدیدند. در نگاهشان تاریکی (و نیز سرما) هم سلاح و هم نماد نیروهای اهریمنی (یا حتی خود اهریمن) بود و از این رو طولانیترشدن شب را خطر غلبه شر بر خیر میپنداشتند. اما تاریکی - چنان که در آغاز آفرینش در تقدیرش ثبت شده است - در این نبرد نیز شکست میخورد و سرانجام، شب بلند هم به پایان میرسید. «بنا بر باور پیشینیان، در پایان این درازشب که اهریمنی و نامبارکش میدانستند (و میدانند)، تاریکی شکست میخورد، روشنایی پیروز و خورشید زاده میشود و روزها رو به بلندی مینهد (که به نوشته بیرونی در کتاب آثارالباقیه) نام این روز میلاد اکبر است و مقصود از آن انقلاب شتوی است. گویند در این روز نور از حد نقصان به حد زیادت خارج میشود و آدمیان نشو و نما آغاز میکنند و پریها به ذبول و فنا روی میآورند.»
سه: گویا در گذشته برخی شاهان و امیران، ناهار نخستین روز از دی ماه را در جمع کشاورزان و برزگران میخوردند و به این شکل و شیوه به زحمات یک ساله اعضای این طبقه از جامعه احترام میگذاشتند، زیرا در جوامعی که اقتصاد یا در واقع حیاتشان به کشاورزی وابسته بود این باور هم وجود داشت که قوام دنیا به کاری است که کشاورزان میکنند و دیگران، یعنی طبقات دیگر جامعه در تمام طول سال مهمان کشاورزان هستند و از سفرهای که آنان پهن کردهاند لقمه برمیدارند. همچنین تا مدتها در ایران و سرزمینهای همجوار آن رسم بر این بود که عموم مردم در این روز، یعنی نخستین روز زمستان دست از کسب و کار میکشیدند و به نوعی این روز را یکی از روزهای حرام سال تلقی میکردند. به نوشته بیرونی آنان این روز را «روز خور» (خورشید) میخواندند و در شمار روزهای مقدس خود محسوب میکردند. نه مجرمان در این روز مجازات میشدند و نه کسی به شکار میرفت و حیوانی را میکشت. گویا نگران بودند که حرمت این روز مهم و متبرک را با گناهی ولو کوچک بشکنند و به ساحت قدسی خورشید - که نور و برکت از آن ناشی میشد - بیاحترامی کنند.»