بازگشت رونق نصفه و نیمه به بازار نوشت افزار تهران
«گفتهاند مدارس باز میشود و بازار هم کمی تکان خورده اما آخر چه جوری؟ الان شما بچه داشته باشی، میفرستی برود مدرسه و مریض شود و همه خانواده را مبتلا کند؟ مگر این که ۱۰۰ میلیون دوز واکسن تزریق کنند که بشود این کار را کرد.»
به گزارش اقتصادآنلاین، روزنامه ایران نوشت: «صدای همهمه بچهها را میشود در دالانهای راسته بینالحرمین بازار بزرگ تهران شنید. البته هنوز آن قدر زیاد نیست که لوازمالتحریرفروشان خسته از دو سال رکود را سر شوق بیاورد. با خبر بازگشایی مدارس در سال تحصیلی جدید، انگار خون تازهای در رگهای بازار جریان پیدا کرده است. بچهها هر چند با دودلی اما همراه خانوادهها به بازار آمدهاند؛ دفترها را زیر و رو میکنند، خودکارهای رنگی میخرند و گاهی هم بهانهگیری میکنند. صنفی که در این دو سال و با آنلاینشدن مدارس ضربه مالی سنگینی خورده، حالا چشمانش به پیچهای بازار است تا ببیند مشتریهای پرسروصدایش کی از راه میرسند.
موسی فرزانیان، رییس اتحادیه لوازمالتحریر و لوازم مهندسی، بهتازگی از خطر ورشکستگی صنعت لوازمالتحریر با کاهش ۷۰ درصدی فروش آن گفته است و باید دید آیا بازگشایی مدارس میتواند کمکی به بهبود این وضعیت کند یا خیر؟ صنعتی که در سالهای پیش از کرونا روزگار شیرینی داشت. خاطرهای که علیآقا، نوشتافزارفروش سر پیچ بازار آن را این طور توصیف میکند: «آقا جا نبود راه بروید. این موقعها آن قدر شلوغ و درهمبرهم میشد که بیا و ببین! الان دو سال است خبری نیست. اینجا که الان شما با خیال راحت ایستادهای جا برای سوزنانداختن هم نبود.»
این تعاریفی است که هر کاسب بازار با نقلی منحصربهفرد آن را بازگو میکند اما اصل مسأله در همه تعاریف یکی است؛ دو سال رکود و کمرونقشدن کاسبی که روزگاری طلایی بود.
از راهروهای کناری مسجد امام خمینی (ره) که به سمت بازار لوازمالتحریر میروم چشمم به چند نایلون پر از دفتر و خودکار در دست کودکانی همراه خانواده میافتد، کم اما امیدوارکننده است. داخل راهروهای بازار اندکی شلوغی به چشم میخورد. جمعیتی که دکانداران را به دو دسته تقسیم کرده؛ آنهایی که همان ابتدا میگویند کمی رونق ایجاد شده و آنان که بعد از کمی غرولند میگویند از یکی دو هفته پیش بازار اندکی رنگ مشتری به خود دیده است. غفار که قدیمی بازار است بعد از فروش دو تا دفتر ۱۰۰ برگ میگوید: «گفتهاند مدارس باز میشود و بازار هم کمی تکان خورده اما آخر چه جوری؟ الان شما بچه داشته باشی، میفرستی برود مدرسه و مریض شود و همه خانواده را مبتلا کند؟ مگر این که ۱۰۰ میلیون دوز واکسن تزریق کنند که بشود این کار را کرد.»
او از کسادی بازار در این دو سال میگوید و این که پیک رونق این مشاغل بیشتر از تیر تا مهر است: «صنف فصلی همین جوری در طول سال در حال ضرر است دیگر چه برسد به این که وضعیت بیماری و همهگیری هم پیش بیاید. مثلاً در طول سال آمدند چند تا خودکار بخرند بالاخره پشت لپتاپ هم خودکار، مداد و دفتر میخواهند اما بچه تا مدرسه نرود که فایده ندارد. میرود دست همکلاسی یک خودکار اکلیلی میبیند و پدر و مادرش را مجبور میکند که برای او هم بخرند. سود برای ما آن خریدهاست.» خودش هم از حرفش خندهاش میگیرد و ادامه میدهد: «ولی ضرر اصلی را مقنعهفروش و کیف و کفش فروش و لباس فرم فروش کردهاند، یک زنجیره شغلی که تعطیلی مدارس بدجور به آنها ضربه زد.»
مغازه بغلی غفار پسر جوانی است که سؤالی نپرسیده، شکر خدا میکند و معتقد است اگر شکر نکند همین روزی را هم از دست میدهد: «آدمها باورهایشان را از دست دادهاند. یادشان رفته باید همیشه شاکر باشند.» همین طور که انرژی مثبتش را در بازار پخش میکند چشمان برافروخته مغازهدار کناری دیدنی است: «اگر میخواهی خبر کذب بنویسی بگو بازار عالی است اما راستش این خبرها نیست. بله بازار یک تکانی خورده اما این تعداد مشتری کجا و بازار دو سه سال پیش کجا؟» یکی از دو زن که مشغول قیمت گرفتن دفتر مشق است با خنده میگوید: «ما ایرانیها اصلاً مثبتاندیشی بلد نیستیم.» او و همراهش از طرف خیریهای برای خرید لوازمالتحریر به بازار آمدهاند: «اگر خدا بخواهد میفرستیم برای سیستان و بلوچستان، بچههای آنجا خیلی احتیاج دارند.»
آقای سلطانی اما از صحنههای غمانگیزی میگوید که بعد از دیدنش توان ایستادن در مغازه را ندارد: «قدرت خرید پایین آمده. مردم با شنیدن خبر بازگشایی مدارس آمدهاند برای خرید اما قیمتها آن قدر بالاست که کار را برای آنها سخت میکند. مداد رنگی ۱۲ رنگ فابر کستل شده ۶۰ هزار تومان، مداد رنگی چینی ۲۰ هزار تومان، بارها پیش آمده پدر و مادری با بچه وارد مغازه شده و خواستهاند مارک ارزانتری به آنها بدهم. حق هم دارند همه چیز خیلی گران شده. الان این دفترها را نگاه کنید که هیچ طرح و رنگی ندارد، بیشتر پدر و مادرها از اینها میخرند چون توان مالی خرید دفترهای رنگی و مدلدار را ندارند. قیمت یک بسته کاغذ آ.چهار از ۱۳هزار تومان بعد از کرونا شده ۶۵هزار تومان؛ دیگر شما خودت حساب کن!»
زنی که حسابی مشغول چک و چانه زدن با صاحب مغازه است نشان میدهد که حسابی قیمت زیر و بم بازار را درآورده. بعد از خریدش سر حرف را باز میکنم و او میگوید حتی اگر مدارس باز شود هم شاید فرزندش را برای کلاس حضوری نفرستد: «همسرم گفته تا بچهها واکسینه نشوند نمیگذارد بروند مدرسه. این خریدی هم که الان میکنم بالاخره برای این است که پشت لپتاپ هم بچه به دفتر و خودکار نیاز دارد. نمیشود که روی پوست بنویسد. اندازه نیازش برای او میخرم چون لوازمی که پارسال خریدم تمام شده.»
آقای سلیمی هم از تکانههای کوچک بازار میگوید که البته از روزهای اوج فاصله چشمگیری دارد: «آقا! زمانی بود که خیریه میآمد ۵۰ میلیون خرید میکرد و میرفت الان خیریهها هم پول ندارند. خرید دو تا دفتر یا پنج تا خودکار مردم که سودی تهش نمیماند.» او امیدوار است که مدارس باز شود و بچهها سر کلاس برگردند تا شاید در چند هفته آینده بازار پر رونقتری را شاهد باشد.
در راه برگشت، جابهجا پر از دستفروشهای لوازمالتحریر است؛ دستفروشانی که بنا به مقتضیات زمان شغل عوض میکنند. یکی از آنها صمد است که کنار چند چرخ دستی پر از دفتر و خودکار و مداد ایستاده است و قیمتهایش چند هزار تومانی پایینتر از مغازهداران است: «دفترها دولتی است، لوازمالتحریر دولتی است.» اینها جملاتی است که او هر چند دقیقه فریاد میزند: «بازار چنگی به دل نمیزند الان ما دفتر ۱۰۰ برگ میفروشیم ۱۲ هزار تومان و ۲ تا ۵۰ برگ را ۱۵ هزار میدهیم که کمی پایینتر از قیمت مغازهداران است.» او که الان دو هفته است این کار را شروع کرده، پیش از این شلوار با الیاف گیاهی میفروخته و قرار است برای دو ماه دیگر فروشنده محصول دیگری باشد: «دیگر کار ما هم این جوری است. از همین سه تا چرخ، سه تا خانواده نان میخورند. بازار هم دیگر مثل سابق نیست، همین مغازهدارانی که روزی ۵ میلیون دخل کردند بعد از شیوع کرونا روزی یک میلیون هم به زور دخل دارند. ما که جای خود داریم.» او هم امیدوار است مدارس باز شود.
در راه برگشت به کودکانی نگاه میکنم که با چرخدستی میان مردم ویراژ میدهند. راستی بازگشایی مدارس برای آنها چه معنایی دارد؟»