بوی خوش زندگی زیر سایه واکسیناسیون
واکسیناسیون سالمندان بالای 75 سال به عنوان دومین گروه از فاز دوم واکسیناسیون عمومی از 23 اردیبهشت آغاز شد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، با اینکه قرار بود این افراد پس از تماس کارشناسان وزارت بهداشت برای واکسیناسیون به مراکز منتخب سلامت مراجعه کنند اما مشاهدات میدانی از فرهنگسرای رازی در میدان قزوین حکایت از اشتیاق بالای سالمندان برای مراجعه به پایگاههای تجمیعی واکسیناسیون کرونا دارد. پدر بزرگ و مادر بزرگهایی که اکثرشان نه منتظر پیامک ماندهاند نه گوش به صدای زنگ تلفن سپردهاند و نه در سایت و سامانهای ثبت نام کردهاند ،آنها همین که شنیدند بدون ایستادن در صفهای طولانی میتوانند واکسن بزنند، از گوشه و کنار شهر راهی یکی از مراکز جنوب شهر شدهاند.
ازدیروز صبح پیامکی در حال چرخیدن است؛در آن نشانی محل تزریق واکسن در میدان قزوین داده و اعلام شده که در این پایگاه تجمیعی برای افراد بالای 75 سال واکسن تزریق میشود. انتهای سمت چپ فرهنگسرای رازی چادرهای آبی رنگی برپا است و با بنرهایی سالمندان را به محل تزریق واکسن هدایت میکنند. اینجا سالمندان را تک و توک میشد دید. پدربزرگ و مادربزرگهایی که با ماشین و پیاده به محل تزریق واکسن آمدهاند. از نگهبان میپرسند: «اینجا واکسن کرونا تزریق میکنند. نگهبان با دست محل تزریق را اشاره میکند و میگوید پدر جان برو هنوز واکسنها تمام نشدند. برو نوبتی هم نیست سریع واکسنتو میزنی.»
سالمندان با ویلچر یا ماشین از داخل حیاط فرهنگسرا تا مقابل در ورودی محل تزریق واکسن خودشان را میرسانند. چند نیمکت هم مقابل محل تزریق است و تعدادی از سالمندان نیم ساعتی آنجا مینشینند. داخل سوله؛ سالن بزرگی است که انتهای آن محل تزریق واکسیناسیون آقایان و خانمها از هم جدا شده است. پرستار میگوید: «اینجا واکسن آسترازنکا میزنیم. اگر سالمند بیماری خاصی داشته باشد، سینوفارم. فرقی نمیکند هر چه هست باید بزنند.
هر یک ویال آسترازنکا برای 10 نفر تزریق میشود. ویال را موقعی باز میکنیم که 10 نفر تکمیل شود در غیر این صورت واکسن خراب میشود.» از ساعت 7 صبح تا یک و نیم بعد از ظهر 300 نفر واکسن زدهاند. برخی دنبال واکسن آسرازنکا هستند و برخی هم سینوفارم. تعداد مراجعه کنندگان به 10 نفر که برسد، بدون معطلی تزریق برایشان انجام میشود. یک نفر از شهرک غرب آمده و دیگری از خانیآباد. سالمندان آدرس اینجا را از دوست و آشنا شنیدهاند. مرد سالخوردهای آستین لباسش را بالا کشیده و دستش را روی بازوی چپش گذاشته. از منطقه الهیه خودش را به فرهنگسرای رازی رسانده. مصطفی احراری 78 سال دارد او میگوید «واکسن میزنیم چون واجب است. به خاطر واگیر بودنش باید بزنیم. دلم میخواست واکسن بزنم از این مریضی خلاص شوم. من دیابت دارم. باید چشم راستم را عمل کنم از ترس کرونا نرفتم بیمارستان. واکسن اثر خودش را دارد. امروز که بعد از یک سال و نیم به خیابان آمدم احساس امنیت داشتم.»
آرامش روحی پیدا کردم
پیرمرد پایش میلنگید، با عصای چوبی و قدیمیاش به زور راه میرفت ولی لبخند از لبش نمیرفت. بدون معطلی واکسنش را تزریق میکند. از پرستار میپرسد کار خاصی باید انجام دهیم؟ بعد به شوخی میگوید یک وقت تب نکنیم؟ لبخند آرامی میزند و سرش را با رضایت تکان میدهد.
کارت واکسنش را از جیب نیم تنهاش بیرون میآورد و میگوید عینکم همراهم نیست بخون چی نوشته نوبت بعدی واکسنم کی میرسد؟ او میگوید در این اوضاع و احوال باید یاد بگیریم باعث و بانی مریضی کسی نشویم و ایمنی خودمان را بالا ببریم. احساس میکنم روح و روانم راحت است حالا این ایمنی 60 یا 70 و 90 درصد باشد فرقی نمیکند حداقل از نظر سلامتی خودم خیالم راحت است. واکسن مسألهای نیست که حرف و حدیثهای اطرافیان و در و همسایهها روی کسی تأثیر بگذارد. بحث سلامتی است.
امروز که آمدم واکسن بزنم نظر هیچ کسی را نپرسیدم،بالاخره کشور ما سابقه طولانی در واکسیناسیون دارد. برخیها با صحبت از نوع واکسنها ترس و وحشت ایجاد میکنند. واکسن زدن که خریدن شیرینی رولت نیست که انتخاب کنیم از کجا باید بخریم و بخوریم. حتماً باید واکسنی بزنیم که در دسترس است امیدواریم نتیجهبخش باشد و از این گرفتاری خلاص شویم و زندگی نرمالی داشته باشیم.»
از شر این ویروس راحت میشم
بتول زند 78 ساله ساکن منطقه گیشا است. زن سالخورده کارت ملیاش را دستش گرفته و پرس و جوکنان در حیاط فرهنگسرا دنبال محل تزریق واکسن است. از صبح به چند مرکز بهداشت سر زده اما هر بار با جمعیت زیادی مواجه شده است: «قیامت بود. شلوغِ شلوغ. سه روز دارم دنبال جای واکسن میگردم. دوستم صبح اینجا بود زنگ زد گفت آژانس بگیر برو میدان قزوین.» دختر و پسر بتول خانم ایران زندگی نمیکنند، تنها تفریح و سرگرمیاش دورهمی با دوستانش در پارک محلهشان است: «همه دوستام واکسن زدهاند، فقط من جا مانده بودم. خیلی احساس خوبی دارم بالاخره از شر این ویروس راحت میشم. این همه راه آمدهام که واکسن بزنم. از مرگ میترسم از مرگ با کرونا بیشتر. خدا پدرشان را بیامرزد نگذاشتند پزشکان و پرستاران و ما بی واکسن بمانیم.»
واکسن زدم تا نوهام را بغل کنم
خانواده آقای پرویز مردانی 78 ساله همراه همسر و پسرشان از خیابان بهار شیراز به پایگاه تجمیعی آمدهاند. پدر روی ویلچر نشسته و مادر با عصا قدمهای آهسته و کوتاهی برمیدارد. آنها هنوز تجربه تلخ ابتلای فرزندشان به کرونا را به خاطر دارند. پسرش میگوید: «واقعاً به واکسن احتیاج بود. خیالمان راحت شد. مقصر اصلی شبکههای خبری هستند که تبلیغات گستردهای را درباره واکسن کرونا راه انداختهاند. ما که گول این حرفها را نمیخوریم ،نمیآییم حرف دانشمندان را به شایعات و سیاهنماییهای فضای مجازی بفروشیم. از دیروز که قرار شد پدر و مادرم را بیاوریم واکسن بزنند مدام سؤال میکردند نوبت دوم کی میرسد؟ بعدش تا کی ایمن میشویم؟ کی بچهها میتوانند با خیال آسوده به ما سر بزنند؟ یعنی میشود نوههایمان را بغل کنیم؟»
آقای پرویزی همراه همسرش سمت چادرهای آبی رنگ روانه میشوند. پرستار ویال واکسن را داخل سرنگ میکشد و اول به همسر آقای پرویزی واکسن را تزریق میکند. خانم پرویزی آستین اش را مرتب میکند و با لبخند و رضایت به پسرش نگاه میکند. پسرش با صدای بلند میگوید: «مبارک باشد مادر. بالاخره به آرزوت رسیدی. دیگه این همه از ما نمیپرسی کی و کجا واکسن میزنند. خنده روی صورت مادر مینشیند. دست اش را روی صورت پسرش میکشد و میگوید: «احساس میکنم دیگر کمتر نگران همسر و بچههایم خواهم بود. بالاخره در جهان به واکسن اهمیت داده میشود. ما در یک سال و اندی مسافرت نرفتیم، مهمانی برگزار نکردیم. پسر و عروسم کرونای سختی گرفتند، خواهر حاج آقا الان آی سی یو است و حالش خیلی بد است برای همین الحمدلله واکسن زدیم دستشان درد نکند.»
خوشحالم که کسی را به کرونا آلوده نمیکنم
زن 76 سالهای روی نیمکتهای محوطه دور از رفت و آمد جمعیت نشسته و منتظر خلوت شدن پایگاه است. «خیلی خوشحالم بالاخره میتوانم خرید بروم. نوههایم راحتتر بیایند. بالاخره سن ما بالا است من فقط خوشحالم که دیگر خطری برای بچههایم ندارم. شرط بچهها و نوههایمان است که آنها را آلوده نکنیم حتی اگر من کرونا بگیرم و همسایهام را آلوده کنم ناراحت میشوم.»
سالمند 73 سالهای کنار وسایل بازی پارک دور از شلوغی جمعیت ایستاده و منتظر خلوت شدن مرکز است؛ حمزه حکیمی 73 ساله از خیابان آذربایجان آمده و واکسن آسترازنکا را تزریق کرده و روی نیمکت داخل محوطه نشسته است. وضعیت او هم شبیه به زنان و مردان سالخورده کمتر از 75 سال است که با اصرار میخواهند زودتر از موعد واکسن کرونا بزنند به چند مرکز بهداشت سر زده تا بالاخره اینجا رضایت دادهاند 73 سالهها را هم واکسن بزنند. آقا حمزه میگوید: دو هفته پیش به بچهها گفتم واکسن بزنند ،من نمیزنم. میترسیدم. بعد از اینکه دیدم فامیلها زدند ترسم از بین رفت.
شرط این است که واکسن سالم بزنند «پسرش ادامه حرفهای پدرش را میگیرد: ببینید خانم رسانه منظورم فضای مجازی بمب اتم شده و تأثیر منفی گذاشته. مردم را ترسانده اند. یک بار میگویند با این واکسنها آنالیز بدنتان را درمیآورند، یک بار میگویند آب مقطر است. نمیدانم هدفشان چی هست آنقدر سمپاشی میکنند. ریشه کرونا با همین واکسن کنده میشود.» کمی بعد لبخند روی صورت آقا حمزه،جان میگیرد. کت اش را برمیدارد و راهی خانه اش میشود.