آمریکا و روسیه؛ همکاری یا منازعه؟
با فروپاشی بلوک شرق در اواخر قرن بیستم میلادی نظام جهانی دوقطبی هم عملا فرو پاشید و با یکهتازی امریکا در عرصه روابط بینالملل، جهان وارد دوران نوینی شد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، طی این دوران امریکا با پرچمداری ارزشهای لیبرال دموکراسی در پی رهبری جهانی بود و خود را قدرت بلامنازع در صحنه بینالمللی میدانست، اما این روند دوام چندانی نیاورد و با ظهور قطبهای جدید قدرت شرایط جدیدی بر نظام بینالملل حاکم شد و نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما به محاق رفت. در این زمینه شاید مهمترین حادثه نشستن ولادیمیر پوتین بر اریکه قدرت در روسیه بود که با سلسله اقدامات خود لیبرالیسم غربی را به چالش کشید و از آن به عنوان اندیشهای «منسوخ» یاد کرد و فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعه قرن بیستم نامید. بازگشت به نحله فکری رئالیسم قدرت، نتیجه قهری این رویکرد است که در آن درونگرایی، بیاعتمادی و منازعه اصالت پیدا میکند و همکاریها کمرنگ میشود.
فضای سرد در روابط امریکا و روسیه
روابط امریکا و روسیه یک دوره موقت همکاری را در دهه نود میلادی در زمان ریاستجمهوری بوریس یلتسین تجربه کرد و پیوستن روسیه به برنامه مشارکت برای صلح ناتو در سال 1994 را میتوان اوج این همکاریها دانست. این موضوع در نگاه نخست حاصل تفوق اصول لیبرالیسم و زوال ایدئولوژی کمونیستی در روابط بینالملل بود که با پیوستن چین به اقتصاد بازار آزاد نوع جدیدی از روابط مبتنی بر همکاری را در سطح بینالمللی رقم میزد. اما با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در روسیه و ایستادگی او در برابر رفتار تهاجمی غرب، منازعه به تدریج جایگزین همکاری این کشور با غرب شد. البته در پیدایش جو خصمآلود در روابط روسیه و غرب نمیتوان صرفا روسیه را مقصر قلمداد کرد، پیشروی ناتو به سمت شرق، وقوع انقلابهای رنگی در محیط پیرامونی روسیه و دور زده شدن آن کشور در انتقال حاملهای انرژی منطقه خزر به بازارهای جهانی از جمله اقداماتی بودند که به ابتکار امریکا صورت گرفت و به گسترش بیاعتمادی دامن زد و در پی آن رهبران سیاسی هرگز نتوانستند یا نخواستند نسبت به ترمیم آن اقدام کنند. برعکس، حمله برقآسای روسیه به گرجستان در ماه آگوست سال 2008، الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه در سال 2014 که نقطه پایانی بر همکاری روسیه با ناتو گذاشت و باعث انحلال شورای همکاری روسیه-ناتو شد، مناقشه دونباس در شرق اوکراین، جنگ سایبری علیه مراکز حیاتی امریکا و سرانجام اتهام دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 در امریکا به نفع دونالد ترامپ منازعه بین دو کشور را به نقطه اوج خود رساند. از طرف دیگر اقدام امریکا به استقرار نیرو و سپر دفاع موشکی در همسایگی غربی روسیه، اعمال تحریمهای گسترده علیه اشخاص حقیقی و موسسات روسی، اصرار بر توقف طرح انتقال گاز روسیه از بستر دریای بالتیک به آلمان و خروج از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد موسوم به ایاناف عملا هر گونه فرصت تعامل و همکاری را از طرفین سلب کرد.
در این میان ادعای مسمومیت سرگی اسکریپال جاسوس سابق روس در سال 2018 و پس از آن مسمومیت آلکسی ناوالنی ناراضی مورد حمایت غرب با عامل عصبی نوویچوک توسط دستگاههای امنیتی روسیه و اخیرا ادعای حمله سنگین سایبری با پشتیبانی سازمان اطلاعات روسیه علیه دولت فدرال امریکا روابط را بیش از پیش بحرانی کرده است. جالب اینکه اغلب این تنشها و مجازات شدید روسیه در دوره ریاستجمهوری ترامپ اتفاق افتاده است. در این راستا کنگره و کاخ سفید به مثابه دو لبه قیچی علیه روسیه وارد عمل شدند؛ کنگره امریکا با انگیزه مهار روسیه و ترامپ با هدف زدودن شبهه کمک مسکو در انتخاب وی. سرگی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در سال 2019 نارضایتی خود از سیاستهای امریکا را اینچنین توصیف کرد: «کنگره ایالات متحده هر آنچه در توان داشت برای تخریب روابط به کار گرفته است».
سیاست خارجی بایدن در قبال روسیه
پیروزی جو بایدن در انتخابات با بحران داخلی روسیه بر سر مسمومیت و به دنبال آن بازداشت آلکسی ناوالنی مصادف شد و همانطور که پیشبینی میشد دولت او در واکنش به سرکوب مخالفان در روسیه بیدرنگ ضرب شست از خود نشان داد و پوتین را به نقض فاحش حقوق بشر متهم کرد و آزادی سریع بازداشتشدگان را خواستار شد. بایدن سال گذشته با نوشتن مقالهای در نشریه فارین افرز تحت عنوان «چرا امریکا باید دوباره جهان را رهبری کند؟» تصریح کرده بود که در صورت پیروزی در انتخابات «تقویت دموکراسی» را در جهان دنبال خواهد کرد و «ارتقای سطح حقوق بشر، مبارزه با فساد و مقابله با استبداد» از اولویتهای سیاست خارجی او خواهد بود. او در همین مقاله ضمن رد منسوخ شدن لیبرالیسم و اعلام همبستگی با جامعه مدنی روسیه که به قول او «شجاعانه در برابر نظام استبدادی پوتین ایستاده است» هشدار داد که پوتین بهای سنگینی را به سبب نقض موازین بینالمللی خواهد پرداخت. روسیه چنین موضعی را مداخله «بیشرمانه» در امور داخلی خود تلقی کرده است. در زمینه ارتقای دموکراسی چنین به نظر میرسد که اوکراین، بلاروس، گرجستان، ازبکستان، قزاقستان و حتی ارمنستان به زمین بازی امریکا و روسیه در دوره حاکمیت بایدن تبدیل خواهند شد و احتمالا شاهد رویارویی نیابتی بین دو قدرت در این کشورها خواهیم بود. بایدن در جریان مبارزات انتخاباتی خود قول داد که به حمایت از اوکراین و پیشبرد روند اصلاحات دموکراتیک در آن کشور اقدام خواهد کرد و کمکهای نظامی در اختیار این کشور قرار خواهد داد. این امر اهمیت اوکراین به عنوان یکی از دروازههای اوراسیا را برای امریکا آشکار میکند که در صورت فرو ریختن آن تحولات ژئوپلیتیکی در منطقه تسریع خواهد شد. در مورد بلاروس هم بایدن از مخالفان دولت لوکاشنکو حمایت و روسیه را به سبب پشتیبانی از رژیم «خودکامه» بلاروس مذمت کرده است. پس انتظار میرود که با حمایت امریکا از «روند دموکراسیخواهی» در فضای شوروی سابق و به چالش کشیدن نفوذ روسیه در «خارج نزدیک» جنگ سرد جدیدی از نوع نرم آن دستکم در روابط واشنگتن- مسکو حکمفرما خواهد شد. هدف امریکا از یک سو تضعیف دولت روسیه از طریق ایجاد دومینوی انقلابهای رنگی و تشکیل نظامهای «مردمسالار و لیبرال» در همسایگی آن کشور و از سوی دیگر تغییر از درون با پشتیبانی مخالفان غربگرای پوتین خواهد بود.
تدابیر دولت پوتین در برابر استراتژی امریکا
دولت روسیه تحولات داخلی و محیط پیرامونی را با دقت بسیار رصد میکند. کرملین انقلابهای رنگی در جمهوریهای شوروی سابق را به کودتا و اقدامات ضد قانونی با هدف سرنگون کردن دولتهای هوادار روسیه تعبیر میکند و ترویج دموکراسی را خدعه امریکا برای از بین بردن نفوذ روسیه میداند که هدف نهایی آن تغییر رژیم در خود روسیه است. لذا پوتین در آستانه انتخابات پارلمانی سال 2021 و وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور به اقدامی پیشگیرانه دست زده است. امضای قانون «ممنوعیت تامین مالی تجمعات و تظاهراتها از خارج از کشور یا افراد ناشناس» در تاریخ سیام دسامبر ۲۰۲۰ را میتوان در این راستا ارزیابی کرد. این قانون، برگزاری رویدادهای عمومی با تامین مالی از سوی دولتهای خارجی، سازمانها، شهروندان و افراد بدون تابعیت و همچنین نمایندگان سازمانهای غیرانتفاعی خارجی را منع کرده است که به نوعی پیشگیری از تظاهرات گسترده یا انقلابهای رنگی در کشور را در ذهن تداعی میکند.
افول هر چه بیشتر روابط
روسیه از نیت امریکا برای تغییر رژیم در داخل آن کشور و به مخاطره انداختن منافع ژئوپلیتیک مسکو در خارج نزدیک به خوبی آگاه است؛ لذا عزم خود را در برابر ترویج ارزشهای لیبرالیستی غربی و مقابله با قدرت نرم دشمن جزم کرده است. این موضوع آیندهای تیره و تار از روابط آن کشور با امریکا را ترسیم میکند و با این رویکرد امیدی به ترمیم و بازسازی آن در آینده نزدیک نیست. در واقع اصالت دادن بر منازعه فضای کلی روابط را رقم خواهد زد. در نتیجه بیش از دوره ریاستجمهوری ترامپ شاهد تنشهای خصمآلود در روابط دو کشور خواهیم بود و ایالات متحده برای مقابله با توانمندی روسیه در زمینه قدرت سخت و نرم و مهار آن کشور خواهد کوشید. البته همکاریهایی هم در موارد استثنایی میتواند بین این دو قدرت صورت گیرد که تمدید پیمان «استارت جدید» برای کاهش کلاهکهای هستهای روسیه و امریکا یا مشورت درباره احیای توافق هستهای برجام نمونهای از آنها هستند.