چرا عربستان در برابر قطر عقبنشینی کرد؟
عربستان سعودی سرانجام در هفته گذشته از طریق مصالحه با قطر به بحران 4ساله خلیجفارس پایان داد؛ آنهم درحالیکه هیچیک از شروط 13گانه این کشور و متحدانش توسط دوحه اجرا نشده بود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، اکنون تفسیر دلایل چرخش و یا بهعبارت دقیقتر، عقبنشینی سعودیها مقابل قطر در این مقطع زمانی، به چالشی مهم برای رسانههای مرتبط با منطقه خاورمیانه تبدیل شده است. به باور من، محمد بنسلمان از طریق مصالحه با قطر بهدنبال تحقق 2 هدف است؛ اعلام بهرسمیتشناختن اسرائیل و آمادگی برای کنارگذاشتن پدرش از تخت پادشاهی! ولیعهد سعودی با گذشت نزدیک به 4سال از بحران قطر سرانجام به نتیجهای رسید که در همان هفتههای اولیه بحران برای بسیاری از ما روشن شده بود؛ محاصره قطر راه به جایی نمیبرد.
در واقع شکست سیاست سرکوب قطر از همان زمانی روشن شد که جیمز متیس، وزیر دفاع وقت آمریکا و رکس تیلرسون، وزیر خارجه وقت و البته مرد قدرتمند این کشور در صنایع نفت به پرونده ورود کرده و مانع از حمله نظامی به دوحه شدند. با گذشت زمان، وضعیت قطر باز هم بهتر شد، چراکه ترکیه نیروهای نظامی به دوحه اعزام کرد و از سوی دیگر، ایران نیز حریم هوایی خود را در اختیار خطوط هوایی قطر قرار داد. پس از این، بخش عمده توان قطر طی چندماه بر تشکیل جریانی سیاسی در واشنگتن متمرکز شد تا بتواند با نفوذ یوسف العتیبه، سفیر امارات و اقداماتی که به نیابت از عربستان سعودی علیه قطر انجام داده بود، مقابله کند. برای یادآوری این اقدامات کافی است بدانیم، دونالد ترامپ بدون توجه به اینکه بزرگترین پایگاه نظامی کشورش در منطقه خاورمیانه در جنوب قطر واقع شده، همراه با سیاستهای ریاض و ابوظبی در توییتر برای محاصره قطر، موضعگیری میکرد.
ولیعهد سعودی در محاسبه نفوذ ترامپ و سادهگرفتن قدرت مؤسسات حکومتی آمریکا دچار اشتباه شده بود. اگرچه متیس و تیلرسون، هر دو ناچار به ترک دولت شدند، اما فشار مخالفان ترامپ برای جلوگیری از اجرای برنامههای منطقهای ریاض نهتنها متوقف نشد، بلکه به مرور زمان شدت گرفت. این اشتباهات سرانجام با شکست ترامپ در انتخابات و پیروزی جو بایدن متوقف شد و بنسلمان دریافت که دیگر مجالی برای ادامه مسیر پیشین وجود ندارد. او در حالی وارد صلح با قطر شد که هیچیک از شروط 13گانهاش اجرا نشده؛ چراکه میزبانی قطر از شخصیتهای برجسته اخوانالمسلمین ادامه دارد، شبکه الجزیره همچنان پابرجاست و ائتلاف دوحه با ایران و ترکیه نیز هیچ تغییری نکرده است. از سوی دیگر، قطر قویتر از گذشته و درحالیکه احساسات ملیگرایانه در این کشور تقویتشده، از بحران 4ساله خلیجفارس خارج میشود.
تنش در پروندههای یمن و اسرائیل
همزمان با مصالحه میان قطر و عربستان، زمینههای وقوع تنش میان ریاض و ابوظبی در پروندههای مختلفی ازجمله یمن و اسرائیل دیده میشود. اکنون عربستان سعودی در حالی با بحرانهای اساسی در جبهه یمن مواجه است که امارات، پس از سیطره کامل بر جنوب این کشور، اداره عدن را به شبهنظامیان جداییطلب سپرده و عملا از جنگ یمن خارج شده است. از سوی دیگر، پیشتازی امارات در زمینه عادیسازی روابط با اسرائیل و مواضع بیسابقه مقامات این کشور، درباره قدرت ائتلاف منطقهای ابوظبی-تلآویو، موجی از نگرانی و واکنشهای منفی را در ریاض و حتی قاهره بهدنبال داشته است.
برای درک بهتر این فضا میتوان به بخشهایی از مقاله یوسف العتیبه، سفیر امارات در واشنگتن، در روزنامه عبری یدیعوت آحارونوت رجوع کرد: «امارات و اسرائیل به لطف برخورداری از قویترین ارتشهای منطقه خاورمیانه، پیشرفتهترین اقتصادها، روابط دیرینه با آمریکا و جنگ مشترک با افراطیگری و تروریسم میتوانند بنای ائتلافی استراتژیک در سطوح مالی، سیاسی، امنیتی و نظامی را میان خود آغاز کنند؛ ائتلافی که چهره خاورمیانه را تغییر خواهد داد.»
روشن است که چنین مواضعی با نارضایتی سران عربستان همراه خواهد بود؛ کشوری که همواره خود را در جایگاه رهبری جهان عرب و یا دستکم منطقه خلیجفارس دیده است. شاید نخستین نشانههای تنش میان 2کشور، در عدممشارکت محمد بنزاید، ولیعهد ابوظبی در آخرین نشست ریاض مشهود باشد؛ نشستی که به جشن آشتی میان دوحه و ریاض تبدیل شد. بر این اساس نباید از سهم تنشهای بالقوه عربستان و امارات، در شکلگیری مصالحه با قطر غافل شد.
آتشبس رسانهای
با وجود آنکه عوامل شبکه الجزیره نسبت به همتایان خود در سایر کشورهای عربی از آزادی عمل بیشتری برخوردارند، اما در نهایت این شبکه نیز تریبونی هدایتشده از سوی دستگاه حکومتی کشور قطر است. شاید بهترین نشانه برای این واقعیت، کاهش حملات الجزیره علیه عربستان طی هفتههای اخیر بود که مخصوصا در پرونده صدور حکم زندان لجین الهذلول، فعال حقوق زنان سعودی نمود داشت.
بهنظر میرسد ولیعهد سعودی با استفاده از فرصت آتشبس رسانهای قطر، بهدنبال اتخاذ 2تصمیم مهم در رابطه با اسرائیل و همچنین جانشینی برای پادشاهی است. او تصور میکند زمان مناسب برای عملیشدن این دو تصمیم بزرگ فرا رسیده است. جالب آنکه فرایند حرکت ولیعهد سعودی بهسوی پادشاهی، به نوعی در تلازم با تقویت روابط وی نسبت به اسرائیل آغاز شده است. اما نباید فراموش کرد که هردوی این تصمیمها، مخالفان جدی در داخل عربستان دارد؛ مخالفانی که باوجود سرکوبهای سالهای گذشته، همچنان از قدرت و تأثیرگذاری کافی در ساختار سیاسی و خاندان حاکم برخوردارند. بر این اساس روشن است که محمد بنسلمان، در سایه تشدید احتمالی تنشهای داخلی عربستان، به نوعی آتشبس رسانهای در خارج از این کشور نیاز دارد؛ هدیهای که از جانب قطر برای او مهیا خواهد شد.