چرا قطار روستاهای هدف گردشگری به مقصد نرسید؟
تا پیش از آنکه گردشگری روستایی به عنوان دستور کار روستاهای هدف گردشگری و مناطق گردشگری روی میز تصمیمگیریها بیاید و صاحبان اولیه بومگردیها هم سعی کنند تا شکل اصیلتری به گردشگری روستایی بدهند، دو روستا، نگین گردشگری روستایی ایران بودند؛ روستای سبز ماسوله و سرخ ابیانه. یکی در گیلان و یکی در کاشان.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، بعدها روستای کندوان هم با آن معماری بینظیرش سومین نگینی بود که روی انگشتر گردشگری روستایی ایران نشست. در برند شدن این روستاها نه معاونتهای وقت گردشگری نقشی داشت نه برندسازی بخش خصوصی دخیل بود. البته نقش بخش دولتی در شناسایی بیشتر روستای کندوان را نمیتوان نادیده گرفت. ابتدای دهه ۸۰ بود که روستاهای هدف گردشگری روی میز تصمیمگیری مسئولان وقت رفت و تا همین امروز هم این هدف دنبال میشود. در ابتدای همان دهه، گروهی از کارشناسان زبده میراث فرهنگی به اجبار شرایط پیش آمده در دولت نهم از بدنه سازمان میراث فرهنگی در میدان بهارستان جدا شدند تا سنگ بنای بومگردیها را بنیان نهند. آن گروه نام خود را «خوشهسار بومگردی» نهادند. در هر منطقهای خانهای را انتخاب و رسالت آن را توسعه پایدار در زیر چتر گردشگری با هدف حفاظت از بوم و هویت آن منطقه اعلام کردند. خانههای انتخاب شده لزوماً در روستا قرار نداشت و بعضی از شاخصترین بومگردیهای آن روز، امروز به برند و شناسنامه برخی شهرهای کشور تبدیل شدهاند. بارزترین مثال آن میتواند خانههای بومگردی در بافت تاریخی کاشان باشد، اما نمیتوان نقش خانههای بومگردی را در روستا و توسعه گردشگری روستایی نادیده گرفت. این خانههای بومگردی در ابتدا مهاجرت معکوس روستائیان را رقم زدند، کار تا جایی پیش رفت که پای سازمانهایی چون سازمان جنگلها و منابع طبیعی و محیط زیست را هم به داستان باز کرد. آنها میخواستند با توسعه گردشگری روستایی، هم مردم را از مهاجرت به حاشیه شهرها بازدارند هم با ایجاد شغلی مکمل از بهرهبرداری بیشتر از محیط زیست و منابع طبیعی جلوگیری کنند. این مقدمهچینی برای رسیدن به سؤالی است که محور اصلی گزارش است. چرا دو دهه فعالیت به برندسازی در حوزه گردشگری روستایی و اضافه شدن دیگر روستاها به نگینهای گردشگری روستایی منجر نشد؟ کارشناسان عدم زمینه سازی، رفتارهای هیجانی و رزومهسازی را پاسخ این پرسش میدانند. اغراق نیست اگر توسعه گردشگری روستایی به بندبازی و راه رفتن روی لبه تیغ تشبیه شود. بندبازانی که همه نرسیدند و در میانه راه، یا بند پاره شد یا بندباز افتاد. در این مسیر گاهی روستاهای هدف، آباد شدند و روستائیان برگشتند مثل متین آباد اصفهان. گاهی هم روستاها دست خوشنشینان افتاد، محیط زیست آن نابود شد و بومیها سربار جامعه جدید شدند؛ مثل روستای زیارت گلستان. یعنی کاملاً نتیجه عکس داد، هم روستاها تخریب شدند هم روستائیان مهاجرت کردند. بنابراین بهصورت کلی روستاهای هدف گردشگری نه تنها برند نشدند که از اهداف اولیهشان هم جا ماندند. مثال بارز آن روستای هدف گردشگری زیارت است که از آن بافت بینظیرش یک شهرک با ساختمانهای هفت طبقه ماند که روی گسل زلزله و در بستر رودخانه ساخته شد. گردشگری روستایی قرار بود به مهاجرت معکوس روستائیان منجر شود اما خوشنشینان با ساخت ویلا در آن، جا خوش کردند. زیارت هم کمکم از ذهن گردشگران خط خورد و بیتاریخ و بیطبیعت، برای خوشنشینان ماند. بومیهایی هم که در زیارت ماندند نگهبان ساختمانهای هفت طبقه سرمایهداران تهرانیها، اصفهانیها و مازندرانیها شدند. البته در میان برنامههای دولتی برای روستاهای هدف گردشگری، برخی روستاها مانند اورامانات جان سالم به در برد و مقصد گردشگری شد. اما روستاهای گازرخان الموت نه تنها با ورود کمیته گردشگری سازمان میراث فرهنگی وقت برای رونق بومگردی در آن، با ساخت و سازهای جدید رو به رو شد که ویلاسازی به کوههای اطراف گازرخان هم رسید و تا جایی پیش رفت که نگرانی درباره ثبت جهانی الموت بالا گرفت! «کامبیز عمویی» کارشناس گردشگری اعتقاد دارد که هرگز برنامهای برای برندسازی در حوزه گردشگری روستایی وجود نداشته است. او میگوید: «در حوزه زیرساختی و برندینگ سیاست طولانی مدت نداریم. استراتژی اکوتوریسم ایران از استرالیا برداشته شده است، این استراتژی هم بهصورت کلی است. مثلاً ما هیچ استراتژی برای روستاهای گیلان نداریم. گاهی مسئولان فقط بهدنبال رزومهسازی برای خودشان هستند و سیاست مدونی ندارند که نفر بعدی بخواهد آن را ادامه دهد. یکسری بودجهنویسی کوتاه مدت است که مشمول زمان، تحریم و مسائل مختلف میشود.» او آموزش و ایجاد زیرساخت را مهمترین گام برای برندسازی و حفاظت از هویت یک مقصد روستایی میداند و بحث را به توسعه گردشگری در روستای «جیرهسر باقرخاله» در حاشیه تالاب انزلی میبرد. به گفته او پروژه این روستا در حوزه احیای تالاب انزلی تحت مدیریت محیط زیست ایران با همکاری جایکا(سازمان دولتی مستقل بینالمللی در ژاپن که در زمینه توسعه به دولت ژاپن و همچنین کشورهای در حال توسعه کمک میکند) تعریف شد. او بهعنوان کارشناس این پروژه میگوید: «هدف این بود که با آمدن گردشگران از شکار پرندگان مهاجر و ایجاد زباله در روستا جلوگیری شود. چهار فعالیت پرندهنگری، قایق سواری، گردشگری غذا و صنایعدستی محور فعالیتها بود. متأسفانه مسئولان در میانه پروژه، با زدن بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی حجم زیادی از گردشگران را به منطقه آوردند. هیچ زیرساختی نبود. روستا حتی جاده دسترسی نداشت. روستا پر از کبابی و قلیانسرا شد. بعد از 8-7 ماه هم همه چیز فروکش کرد. این حرکات مقطعی و هیجانی اثرات منفی روی جوامع محلی دارد. این برنامه تمام شد. دم تعطیلات عید بخشدار بندرانزلی بدون کار میدانی، گفتوگو با مردم و پتانسیلسنجی یک بازارچه صنایع دستی را جلوی خانه روستایی، افتتاح کرد. هیچ کس استقبال نکرد، محل بازارچه هم چراگاه گاومیشها شد. شما ببینید استرالیا چطور برنامهریزی و برندنسازی کرده که تا اسم کانگورو میآید، همه یاد استرالیا میافتند.» او میگوید: «استانداری گیلان دستور داد از خانهای که در روستای جیرهسر باقرخاله ساخته شده الگوبرداری و این خانهها در 10 نقطه جنگلی، ساحلی، کوهپایهای و کوهستانی ساخته شود. خانهها در اختیار غیربومیها قرار گرفت. در حالی که قرار بود بومگردی شغل مکمل بومیها برای پایداری روستاها باشد.» این کارشناس، ورود بخش دولتی به برندسازی در حوزه گردشگری روستایی را به صلاح نمیداند و بحث را به یکی از روستاهای اطراف اسفراین خراسان شمالی میبرد و میگوید: «در این روستاها زنان «گلیم سفرهکردی» را بدون نقشه و از تصاویر ذهنی میبافتند. کسانی آمدند و در کارگاهها به آنها گفتند قیمت گلیم در بازار تهران چهار میلیون تومان است. زنها تصمیم گرفتند دیگر گلیم بهواسطهها ندهند. گلیمها در خانهها انبار شد و چون خریداران به روستاها نمیرفتند، کمکم زنان گلیمبافی را کنار گذاشتند.»