شور زندگی در همسایگی کرونا!
چند ماهی از شیوع کرونا در کشور میگذرد. این روزها برخلاف ماههای اسفند و فروردین که مردم قرنطینه را جدی گرفته بودند تا زودتر از شر کرونای لعنتی خلاص شوند، همه چیز انگار به روال عادیاش برگشته. البته عادی عادی که نه، همه چیز به حالت سابق برگشته اما به سبک کرونایی!
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری؛ حالا مردم سعی میکنند خودشان را با شرایط جدید تطبیق دهند. دیگر ماسک و دستکش جزئی از زندگی عادی خیلیها شده و با همینهابه سرکار، پارک، نانوایی، خواستگاری، زایمان، ترهبار و... میروند.
هشتگ عقد کرونایی
عکس محمدرضا و مهسا را نخستین بار در اینستاگرام میبینیم که سعی کردهاند ماسکهایشان را سفید انتخاب کنند تا با لباسهایشان ست باشد. مهسا کاظمی کارشناس مهندسی عمران 26ساله و همسر او محمدرضا 27ساله است این زوج تصمیم گرفتند عقد کرونایی انجام دهند. آن هم در روزهایی که خیلیها برنامه جشن عروسیشان را به تعویق انداختهاند.
داستان را با روایت مهسا پیش میبریم؛ «ما 2 سال پیش تصمیم گرفتیم با هم دیگه ازدواج کنیم اما خانوادههامون خیلی سفت و سخت مخالفت کردن. تقریبا یه سالی طول کشید تا تونستیم راضیشون کنیم که دوباره با هم یه جلسه بذارن و دوتا خانواده با هم دیگه صحبت کنن. یکی از فامیلهامون هم مدافع حرم بود که خدا سعادت نصیبش کرد شهید شد و دوباره صبر کردیم. بالاخره دیگه هر طوری که بود خانوادهها راضی شدن و 18اسفند مراسم بله برون رو برگزار کردیم و توافقات نهایی برای عقد انجام شد. ما تو همون هفتههای اول مشکلی نداشتیم و کرونا انقدر جدی نبود. با ماسک و دستکش خریدهامون رو میکردیم، ولی بعد از 2 -3 هفته دیگه همهی مراکز تعطیل شد. حتی جایی نبود که آزمایشهای قبل از ازدواج رو هم انجام بدهیم. بالاخره بعد از کلی پیگیری متوجه شدیم که برخی مراکز باز هستن و میتونیم کارهامون رو پیش ببریم. بعد از کلی پرسوجو یه مرکز رو پیدا کردیم که تست میگرفت و تو روز عقدمون هم فقط خانواده خودم و همسرم بودن. خیلی دلم میخواست یه عکس خوب با همسرم داشته باشم اما سفیدی ماسک و دستکش را هم به فال نیک گرفتیم و سعی کردیم با بقیه مواردمون ست باشه.»
مریم و امین هم زوج دیگری هستند که چندباری تمام برنامهریزیهایشان برای مراسم عروسی به خاطر کرونا به هم ریخته است چون در تمام این مدت سالنهای عروسی بسته بودند و آنها بالاخره راضی شدند با یک مهمانی کوچک بروند سر زندگیشان. مهمانیای که دعوت شدههای آن پدر و مادر مریم و برادر امین بودند و بقیه اعضای خانواده از صفحه گوشی و با چشمهای پر از اشک شاهد مراسم بودند؛ «من و شوهرم همه کارهامون رو انجام داده بودیم و نخواستیم دیگه لغوش کنیم. تو روز نیمه شعبون عقدمون رو به طور رسمی در دفتر عقد ثبت کردیم. حالا هم بدون هیچ مراسمی زندگیمون رو شروع کردیم و با حضور کرونا مراسم جشن کوچکی داشتیم که حتی اعضای خانواده درجه یکمون رو هم کامل دعوت نکردیم.»
مدرسه رفتن با ماسک به جای خوراکی
«صبح مامانم بیدارم کرد، دوست داشتم برم مدرسه اما مامانم میترسید. بالاخره با هم رفتیم با دستکش و ماسک و مایع ضدعفونی که از وقتی کرونا اومده مامانم جایگزین خوراکیهایی کرده که همیشه تو ماشین برامون میذاشت.» در روزهایی که مدرسهها تق و لق باز شدند پارسا یکی از دانشآموزانی بود که به مدرسه رفت، آن هم فقط یک روز تا خودش از نزدیک وضعیت مدرسه را بررسی کند و مجاب شود که کسی در این شرایط مدرسه نمیرود و کار پر ریسکی است؛ «دوستام زیاد بودن، اونایی که تو گروه اعلام کرده بودن میْآیم، اما وقتی که من و مامانم رفتیم بچهها فقط چهار، پنجنفر بودن که هرکدوم یک گوشه حیاط بودن و تکلیفشون نامعلوم! نمیدونستیم کدوم معلم چه روزی میآد. تعداد بچههایی که به مدرسه اومده بودن حتی اندازه انگشتهای دستم هم نبود.»
هانیا هم دانشآموز سال نهم است درباره تجربه حضورش در مدرسه در روزهای کرونایی میگوید: «حداقل دلم میخواست یه روز برم مدرسه که مطمئن شم معلمهامون نمرهمو میدن. از 60نفری که تو پایه نهم بودیم 12نفرمون کرونا گرفتن و یکی از معلمهامونم مریض شد و تا 2ماه ازش بیخبر بودیم حالا مجبور شده دوتا دو تا درس بده. من در تمام طول دوره تحصیلم انقدر ننوشته بودم. یه دفتر 100برگ با 15یا 16صفحه هم از یه دفتر دیگر پر کردم ولی از این همهای که نوشتیم امسال چقدر یاد گرفتیم»؟ هانیا درباره اصرار مدیر مدرسه برای حضور در کلاس میگوید: «بهمون با زبان بیزبانی گفتن به مدرسه نیایین. معلمها هم میگفتن درس رو دادیم سؤالی بود واتسآپ کنید. اما من خیلی نگران بودم چون امسال امتحان نهایی داشتم و همهاش هم مدرسه تعطیل بود. چیزی یاد نگرفته بودم واقعا. یه مدت مدارس به خاطر آلودگی هوا تعطیل شد یک مدت به خاطر کرونا و... به هر حال هر طور بود امسال گذشت اما من واقعا راضی نیستم. حتی حاضرم یه بار دیگه این پایه رو دوباره بخونم اما بدونم دقیقا مسئله ریاضیمو چطور حل کنم».
زایمان کرونایی
اندیشه 36ساله و علی 39ساله برای نخستین بار تصمیم گرفتند که بچهدار شوند اما اصلا تصور نمیکردند تاریخ زایمان در این ایام بیفتد و درگیر چنین بیماریای شوند؛ «از شب قبل از زایمان خوابم نمیبرد چون قرار بود دیگه پسرم رو واقعا بغل بگیرم و صورت و بدنش رو لمس کنم اما همهاش توی این فکر بودم که بچهم چطور میتونه صورت و دستهای من رو لمس کنه. صورتی که با ماسک پوشونده شده و دستهایی که دستکش دارند. این تضادی بود که هم ناراحتم میکرد و هم عذابم میداد.»
اندیشه میگوید در روز زایمان متوجه شده که هیچ اجازه ملاقاتی به کسی نمیدهند و فقط یک نفر همراه بیمار میتواند در بیمارستان بماند تا روز ترخیص؛ «واقعیتش شرایط خیلی سخت بود و دیگه به این فکر نکردم که اولین عکس دو نفری و سه نفریمون کجا و تو چه شرایطی گرفته میشه. فقط مامانم همراهم بود و همه از طریق گوشیهاشون به ملاقاتم میاومدن یه شب تو بیمارستان خوابیدم بعدش مرخص شدم.» اندیشه درباره تجربه زایمان زیر سایه کرونا میگوید: «بعد از این هم که رسیدیم خونه تا چند ساعتی داشتیم همه چیز رو ضدعفونی میکردیم».
اندیشه خاطره جالبی هم تعریف میکند: «از بیمارستان که اومدم بیرون، همه اعضای خانواده من و علی برای خوشامدگویی اومده بودن اما فقط از دور بچه را نگاه میکردن، آن هم با فاصله و رعایت پروتکلهای بهداشتی اما تا دم خونهمون پشت ماشین ما بوق زدن و دنبالمون اومدن که روحیهم رو نبازم.»
سحر لطیفی 29ساله هم حدود یک ماه پیش نخستین فرزند خود را به دنیا آورد و بسیار تحقیق کرده بود که در بیمارستانی بستری شود که مریض کرونایی در آن بستری نباشد اما جایی را نیافته بود و دست آخر آب پاکی را روی دست او ریخته بودند که در تمام بیمارستانها مریضها پخش هستند؛ «قبل از اینکه بخوام برم زایمان از من تست کرونا گرفتن. بعد بستریم کردن چون فقط مریضهایی رو تو بیمارستان و تو بخش زنان بستری میکردن که تست کروناشون منفی بود.»
سحر لطیفی هم شوخی شوهرش در نخستین روز ملاقات را اینطور تعریف میکند؛ «شوهرم که اومد دنبالم گفت که خیلی فکر کردم که چه هدیهای برات بیارم. بهترین هدیهای که در این شرایط میتونستم بهت بدم سلامتی بود برای همین همه وسایلی که برات آوردم رو خوب ضدعفونی کردم و بعد الکل و ماسک و دستکش را هم گذاشت روی میز!»
کافه را به خانه بیاور
مردم در قرنطینه دست به کارهای خلاقانهای زدند و توانستند تجربههای جدیدی کسب کنند. برای خیلی از آنها دیگر جزو سبک زندگیشان شده است که بسیاری از خوراکیهایی که قبلا از بیرون تهیه میکردند را خودشان درست کنند. حنا که صاحب 2 فرزند است در این مدت چون فرزندانش مدرسه نمیرفتند حتی نان پختن را هم یاد گرفته است، «من سعی کردم بچههام رو تو خونه نگه دارم و با هم انواع نون، کیک، پاستا و پیتزا درست کردیم و کنار هم لذت بردیم. استعدادهایی که فقط در دوره قرنطینه بروز کردن». بیرون نرفتن از خانه باعث شد تا مردم از این فرصت استفاده کنند و عادتهای غلط خود را ترک کنند و به اصطلاح کارهایی که از شنبه قرار بود انجام شوند را اجرایی کنند. آرش از قرنطینه استفاده کرده و مدتی به ریههای خود استراحت داده و در تمام مدتی که به شهرستان خود بازگشته اصلا سیگار کشیدن را فراموش کرده چون میدانسته که سیگار علائم کرونا را تشدید میکند؛ «انقدر این مدت خونه شلوغ بود و گفتیم و خندیدیم که اصلا یادم رفته بود سیگار میکشم یا قبل از خواب یه نخ میکشیدم و میخوابیدم. داداشم که تو این مدت کلا ترک ش کرده!» آرش که ورزش هم میکند از تجربههای جدیدش برای ورزش در خانه هم میگوید: «تو شبکههای اجتماعی و تو گروههای ورزشی میشه پستهایی رو دید که با اونا میشه تو خونه بدون داشتن وسیله خاصی ورزش کرد. حتی مردم به هم برنامههایی معرفی میکردن که بشه بهراحتی نرمش کرد و اضافه وزن حاصل از ماندن تو قرنطینه رو جبران کرد. تجربهای که شاید هیچ وقت نمیتونستیم کنار هم انجامش بدیم، مگر تو ایام قرنطینه که خانوادهها کنار هم تجربه ورزش گروهی رو هم به دست آوردن».
روحیه برای بهدنیا آوردن بچه
اندیشه خاطره جالبی هم تعریف میکند: از بیمارستان که اومدم بیرون، همه اعضای خانواده من و علی برای خوشامدگویی اومده بودن اما فقط از دور بچه را نگاه میکردن، آن هم با فاصله و رعایت پروتکلهای بهداشتی اما تا دم خونهمون پشت ماشین ما بوق زدن و دنبالمون اومدن که روحیهم رو نبازم